چرا زمین را پاره میکنی مردک؟
👀 در بخشی از دفتر چهارم مثنوی مولوی قصههاییست که تشتکِ آدمی را میپراند. در عین اینکه سادهاند، در همهجای آدمیزاد فرومیروند. دوست دارم آنها را با هم مرور کنیم.
📌 میگوید یک مُقَنّی (یا همان چاهکَن) کلنگ برمیدارد که زمین را بِکند، مردی از دور نعرهزنان سرمیرسد: «مردکِ فلانفلانشده! چرا زمین را پاره میکنی؟ مگر آزار داری؟» چاهکن مغزش از حماقتِ مرد سوت میکشد: «حضرت علامه! اگر زمین را سوراخ نکنم، چگونه از آن آب بیرون بکشم؟ چهجوری این زمینِ خشک آباد بشود؟ چقدر تو خری آخر!»
😇 خیلی از اعتراضهای ما به زندگی از این جنس است. همۀ نقصها و ویرانیها بد نیست. پیری و مرگ اینگونه است. کسی که ساختارهای مزخرفِ کلۀ ما را خراب میکند هم از این قبیل است. دور و برِ خود را نگاه کنید تا هزارگونه از این مثالها ببینید. عمارت در ویرانیست.
#مثنوی #مولوی #ادبیات #تفکر
📖همنشینی خودمانی با ادبیات📖
https://eitaa.com/adabmajid
پارچه را جِر نده خیاطِ خر!
✂️ قصۀ بعدیِ این بخش از دفتر چهارم مثنوی: یک رأس پولدارِ فندقمغز پارچهای بسیار گرانقیمت تهیه میکند. میبردش پیشِ خیاط که برایش لباس بدوزد. خیاط اندازۀ هیکلِ خرپول را میگیرد و قیچی برمیدارد که پارچه را بِبُرد. پولدارِ پوکمغز خشمناکانه خِرخِرۀ خیاط را میگیرد: «پارچۀ به این گرانی را دادهام که توی خر جِرَش بدهی؟» خیاط با تقلا خودش را از دست خرپول خلاص میکند: «از حماقتِ تو باید به خدا پناه برد! اگر این پارچۀ قیمتی بخواهد لباس بشود، راهِ دیگری غیر از بریدنش هست؟»
🔔 پشت سرش در هر یک بیت یک قصه یا حتی سه قصه میگوید و این واقعاً هنرمندیِ منبریِ مولویست: وقتی بخواهند یک خانۀ کلنگی را بازسازی کنند، اول خرابش میکنند. آهنگر اول آهن را ذوب میکند، بنّا اول دیوار را خراب میکند و قصاب گوسفند را میکشد تا شما گوشتش را بخوری و چاق و چله بشوی. نانوا برای پختِ نان گندمِ آردشده و لِهشده باید داشته باشد. عمارت در ویرانیست. بسازید برای خراب شدن. خراب کنید برای ساختهشدن.
#مثنوی #مولوی #ادبیات #تفکر
📖همنشینی خودمانی با ادبیات📖
https://eitaa.com/adabmajid
مشاهدات یک گاو از بغدادِ هزار رنگ
🔺🔻 این بخش مثنوی با این قصۀ کوتاه و بسیار مؤثر پایان میپذیرد. میدانید که بغداد در آن روزها (حدود هفتصد سال پیش) از لحاظ زیبایی و معماری و جذابیتهای گوناگون زبانزدِ تاریخ است. در چنین شهری هنگامی که یک عدد گاو وارد بشود، پس از رد شدن از آنهمه شگفتیهای غیر قابل توصیف، چه گزارشی از این گردشگری به شما خواهد داد؟ «منِ گاو در این شهر پوست خربزههای خوشمزهای تناول فرمودم!» یعنی چیزی را میبیند که بقیه خوردهاند و آشغالش را دور ریختهاند. انسان اگر گاوطور زندگی بکند و به زندگی نگاه کند، همین آشغالها را میبیند و اصلاً خوبیهای بینهایتِ عالم را نخواهد دید.
💥 این دو بیت را پرِ شالتان داشته باشید، هر وقت کسی نکات مثبت و درست و واقعیِ اتفاقی را ندید، برای توهین و تنبیه به کار ببرید:
🐂
گاو در بغداد آید ناگهان / بگذرد او زینسران تا آنسران
زآنهمه عیش و خوشیها و مزه / او نبیند جز که قشرِ خربزه
#مثنوی #مولوی #ادبیات #تفکر
📖همنشینی خودمانی با ادبیات📖
https://eitaa.com/adabmajid