eitaa logo
کانون شعر و ادب پردیس الزهرا(س)
371 دنبال‌کننده
902 عکس
58 ویدیو
29 فایل
جاودان زی،‌ ای زبان دانش و فرزانگی تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری ✨🖋️ارتباط با دبیر مجموعه: @A_Jalalipour
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرا دلیست رهِ عافیت رها کرده وجود خود هدفِ ناوکِ بلا کرده ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده به کار خویش فرو رفته مبتلی گشته به درد عشق مرا نیز مبتلی کرده هر آنچه داشته از عقل و دانش و دین ز دست داده و سر در سر هوی کرده گهی ز بیخردی آبروی خود برده گهی ز بیخبری قصد جان ما کرده به قول و عهد بتان غره گشته وز سر جهل خیال باطل و اندیشهٔ خطا کرده عبید را به فریبی فکنده از مسکن ز دوستان و عزیزان خود جدا کرده @adabpardis
🤍 ضرب‌المثل به این معناست که فرد یا گروهی ممکن است در موقعیتی نامناسب قرار گیرد یا دچار شکست شود. 🤍 اما این به معنی از دست دادن هویت، اعتبار یا اصل و نسل خود نیست. 🤍 به عبارتی دیگر، این ضرب‌المثل نشان‌دهندهٔ این است که حتی در مواجهه با مشکلات و چالش‌ها، فرد یا گروه می‌تواند به ریشه‌ها و هویت خود افتخار کند و از آن جدا نشود. طراح : فاطمه اکبری @adabpardis
قبول کن دل عاشق که روزگار تو نیست کسی که برده قرار از تو بی قرار تو نیست دگر چه مانده ببازی جز آبرو؟ بس کن! بلند شو برو، امشب شب قمار تو نیست... چنان جهان تو تاریک و بی ستاره شده است که سایه‌ی تو هم این روزها کنار تو نیست! چه بر تو رفته که از زخم‌های سینه اگر هزارتا بنمایی، یک از هزار تو نیست... مباش فکر رسیدن که در طریقت عشق جز انتظار کشیدن در انتظار تو نیست چه سود از آن همه جشن تولد آن همه شمع؟ یکی از آن همه امشب سر مزار تو نیست! @adabpardis ⛵️
✍دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌ دو مرد در مدرسه : 📇مرد اول می‌گفت: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم⚡ 🔺آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم!! 💫روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مدادبرداشته بودم. 🔺ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و ازنقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. 🐚بعد از مدتی این کار برایم عادی شد، تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم، خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم! 📇مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. ⚡مادرم گفت خوب بدون مداد چکار کردی؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم،مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. 🐚چیزی از من نخواست، مادرم گفت پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. 🌸پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. ✏آن مداد را به کسی که مدادش گم مي‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیری. 📌خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. 📝با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. 🐚حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.» 📇به نظر شما، چقدر تربیت کودکی در آینده انسان نقش دارد؟ ☝🏻پس بیاییم اشتباهات فرزندان را از راه صحیح بررسی کنیم 📚 @adabpqrdis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
The root of all sorrow is expectations from others. ریشه تمام اندوه ها توقع داشتن از دیگران است. 🔹@adabpardis
نظری کن که دل از جور فراقت خون شد نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟ حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟ تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال اثر مهر توام روز به روز افزون شد در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل نقش خود در آیینه بر او مفتون شد کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد @adabpardis
به ساعت من تو تمام قرارها را نیامده ‏ای، کدام نصف‏ النهار را از قلم انداخته‏ ام... قرار روزهای بی قراری‌ام! کجای آسمان ببینمت؟ من از جست و جوی زمین خسته‏ ام... @adabpardis
📌شاعران معاصر ایران 🔹شعر کلاسیک : یدالله طارمی علی سعیدی بیژن سمندر غلامرضا روحانی (اجنه) ادیب برومند فخرعظمی ارغون ابراهیم ناعم قیصر امین‌پور ایرج میرزا محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا) خاکشیر اصفهانی محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا) پروین اعتصامی محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق) حسین پژمان بختیاری محمدرضا تقوی‌فرد حسین منزوی مهدی حمیدی شیرازی احمد نیک طلب (یاور همدانی) مهدی فرجی حمید سبزواری فاضل نظری رحیم معینی کرمانشاهی هومن ذکایی رهی معیری مهرداد اوستا ژاله قائم‌مقامی میرزاده عشقی (سید محمد کردستانی) محمدحسین بهجت (شهریار) نصرالله مردانی سیمین بهبهانی هوشنگ ابتهاج (سایه) 🔸غزل نو حسین منزوی محمدحسین بهجت (شهریار) محمدعلی بهمنی محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا) @adabpardis
روزی که شاعران ناچار نیستند در حجره های تنگ قوافی لبخند خویش را بفروشند.... روزی که سبز ، زرد نباشد گلها اجازه داشته باشند هر جا که دوست داشته باشند، بشکفند دلها اجازه داشته باشند، هر جا نیاز داشته باشند، بشکنند آیینه حق نداشته باشد، با چشم ها دروغ بگوید دیوار حق نداشته باشد، بی پنجره بروید‌‌... آن روز ... @adabpardis