eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🔴 اگر میخواهید فرزندتان عشق و علاقه ی شدیدی به شما پیدا کند و مطیع و حرف گوش کن شما باشد و گناه و بی نمازی را ترک کند❌ (هفت بار) این آیه را بر نمک بخوانید و به آن بدمید و سپس در غذا بریزید( غذا روی اجاق باشد). پس از اینکه مادر و فرزند از غذا تناول کنند، محبت و علاقه و مطیع بودن در فرزند نسبت به پدر و مادرش ایجاد میشود ان شالله👇🔮💓 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 کمتر از ۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆 سنجاق کانالشونه 👆❌❌❌❌
دوستان خوبم🌹 🌹صبح زیبا تون بخیــــرونیــــڪی✨♥️ ♥️✨امروزتون پرازیهوے هاے قشنــگ و خاطره انگیز🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحونه رو خوشگل درست کن😍🍳 ‎‌‌‌‌‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
قیمت پادشاهی روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 ✳️ وقتی می شه، کنید. بعد از چیزی که دلخور شدید روی کاغذ کوتاه بنویسید و بزنید روی در ورودی. قبل از ورود به خونه نامه رو می خونه و میاد تو، اخلاقش عوض می شه. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکنیک دوخت پارچه مخمل •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨﷽✨ به مقصد می رسانیم تابه مقصد برسیم. جناب آقای حاج علی حاج فتحعلی حکایت کردند:روزی با آقای مجتهدی ازکرج، راهی تهران بودیم،دربین راه به سربازی برخورد کردیم. آقا فرمودند:اورا سوار کنید،به امر ایشان اورا سوار کرده تااینکه به میدان آزادی در تهران رسیدیم.ماقصد داشتیم به خیابان ستارخان برویم و آن سرباز میخواست به پادگان بی سیم عباس آباد برود و این دومقصد حدود دو ساعت باهم اختلاف داشت لذا ابتدای خیابان آزادی توقف کردیم تا او پیاده شود. دراین هنگام آقا فرمودند: آقاجان اورا به مقصد می رسانیم.در ذهنم خطور کرد که مسیر او با ما فرق دارد و اگر بخواهیم اورا به مقصد برسانیم حداقل دو ساعت طول می کشد.ایشان فورا فرمودند: اشکالی ندارد آقا جان مااین سرباز را به مقصد می رسانیم تا حضرت مولا علیه السلام ان شاءالله ما را به مقصد برسانند و سرانجام به دستور آقا آن سرباز را به مقصد رساندیم. وقتی آن سرباز به پادگان خود رسید هنگام مراجعت دربین راه مامورین امنیتی وقت، جلو مارا سد کرده و آقای مجتهدزاده راکه درپشت فرمان بودند با اسلحه تهدید نمودند و خواستار مدارک شدند همچنین گفتند این آقا کیست؟ آقای مجتهدزاده گفتند: از دوستان هستند و این درحالی بود که مدارک آقای مجتهدزاده در دست آن مامور بود، آنگاه مامور به آقای مجتهدی روکرده و گفت این آقا کیست؟آقای مجتهدزاده گفتند ایشان از اقوام هستند.درست درهمین موقع آقا که در حال ذکر گفتن بودند سرشان را بالا آورده و نگاه عمیقی به آن مامور انداختند که ناگهان آن مامور باحالت اضطراب، شروع به معذرت خواهی نمودومدارک را تحویل داده و گفت بفرمایید،بفرمایید!!! بالاخره از آنجا گذشتیم ولی پس از لحظاتی آقا به جهت آنکه این تصرف و قدرت نمایی معنوی را به حساب ایشان نگذاریم فورا گفتند: آقاجان حضرت عنایت فرمودند و مارا از دست اینها خلاص کردند وگرنه ما حالا حالاها اینجا گیر بودیم. و این بار نیز ایشان طبق دفعات قبل تمام امور را به ناحیه مقدسه ی ائمه مرتبط ساختند.آری، این حالات را دوستان به کرات از ایشان مشاهده کرده بودندوحتی گاهی که ما کمی متوجه ایشان می شدیم،ایشان دیگر به ما اعتنایی نمی کردند و می فرمودند: در خانه ی ائمه بروید و تا متوجه حضرات نمی شدیم به ایشان راهی پیدا نمی کردیم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دونستن این ترفندا کلی کارهاتونو راحت تر میکنه 👌☺️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ممنون از کانال خوبتون که خنده به لبهامون می اره یک سوتی برای چند روز پیشه ما شین لباسشویمون خراب شده بود زنگ زدیم تعمیر کاری که آدم جدی بود حتی سلام ما رابه سختی می داد اومد من تو پذیرایی نشسته بودم داشتم مطالب موبایل می خوندم وشوهری وآقای تعمیر کار داخل اشپز خانه بودند یکدفعه تعمیرکار پرسید عیب ماشین لباسشویی تون چیه شوهرم چند تاعیبشو گفت تعمیر کار می گفت نه این مشکل نداره یکدفعه من از تو پذیرای بلند گفتم ببخشیدماشین لباسشویمون آبریزش بینی داره(رفتم بگم از زیرش اب میده) نمی دونم چرا اینو گفتم واقعااز خجالت رفتم تو اتاق تا رفتن تعمیرکار بیرون نیامدم شوهرم یه نگاهی بدی به من کرد وخنده ش گرفته بودوقتی تعمیر کار رفت شوهرم گفت این مرده انقدر جدی وبد عنق بود ولی باحرف تو انقدر خندید تا می رفت می خندید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دوستان مجازی عزیزم منم واو ب واو جملات میخونم ندیده دوستون دارم درباره جاری صحبت شد منم بیام ی درد دلی بکنم جا نمونم، وقتی ازدواج کردم خانواده ام بهم گفتن خانواده همسرت مثل خانواده خودت می‌مونن و واقعا خانواده خوبی هستن اما امان از جاری من 8 سال بزرگ ترم محبتی نبوده ک من در حق جاریم نکرده باشم همیشه مثل ی خواهر هواشو داشتم چون غریب بود اما جواب غریب نوازی منو طوره دیگه داد وقتی وضع مالی همسرش خوب شد رفتاراش هم عوض شد هر روز فخر فروشی هرروز کم محلی و متلک هرروز دل شکوندن من مستاجرم اما الحمدالله یک زن شاد و سر زنده و موفق هستم شوهرم کارمند دولته رسمی شد و ب گوش این جاری رسید میدونین چه دعای برا من کرد گفت ان شاءالله یه خونه خوب و بزرگ «اجاره » کنین 🥺دلم شکست من همیشه بهترین و از خدا ی مهربون براش میخواستم اما اون آرزوی مستاجری منو داره واگذارش کردم ب خدا... برام دعا کنین که خدا کمکم کنه بتونم یه خونه خیلی خوب بخرم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چـطوری مخلوط کن رو تمیز کنیم؟ درون مخلوط کن آب بریزید و بعد کمی مایع ظرفشویی به آن اضاف کنید و روشنش کنید ، فوق العاده تمیز میشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 ✳️ ❣توجه به همسر 🔵 اگر ديديد همسرتون دوستون داره اما براتون كادو نميخره از دستش ناراحت نشيد 🔵 يا نيست، يا خيلي باهاتون يا دغدغه ها و كمبودهاي داره فكر مي كنه پولش رو خرج شكمتون كنه بهتر از اينه كه خرج كادو كنه، يااينكه حواسش پرته. 🔵 متاسفانه مردها فكر مي كنن همين كه با خانومشون راحت شدن و شكمش رو سير كردن و رخت و لباسش رو تامين كردن همه چيز حله. نميدونن كه ابراز عشق از طريق خريد كادو برای يه زن از نون شب هم واجب تره. 💙 آقايون براي خانومهاتون كادو بخريد، گل بخريد، لازم نيست حتما كلي خرج كنيد زنها با يه كادوي كوچيك هم خوشحال ميشن قدر خانومهاتون رو بدونيد انقدر با بي توجهي هاتون اين فرشته ها رو دق نديد. بسه خجالت بكشيد😊 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨آورده اند که امیر نصر سامانی یکی از امرای در ایام کودکی آموزگاری  داشت که نزد او درس می خواند و از جانب این اموزگار کتک بسیار خورد. امیر نصر در دوران کودکی کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت هر گاه به مقام پادشاهی برسم انتقام خود را از او می ستانم و او را به سزایش خواهم رساند. سال ها گذشت و زمانی که امیر نصر به پادشاهی رسید یک شب به یاد اموزگارش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد به خدمتکار خود گفت برو در باغ روستا چوبی از درخت" به" بگیر و بیاور. خدمتکار چنان کرد و بعد از آن امیر به خدمتکار دیگری امر کرد که :" آن آموزگار را احضار کنید و به اینجا بیاور." خدمتکار نزد آموزگار آمد و پیام امیر را به او ابلاغ کرد ،اموزگار در مسیر راه از خدمتکار پرسید علت احضار من چیست. خدمتکارجریان را گفت و معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است در مسیر راه به یک مغازه ی میوه فروشی رسید و  پولی داد و یک عدد میوه " به "تازه و رسیده خرید و آنرا در میان آستینش پنهان کرد . هنگامی آموزگار به نزد امیر نصر آمد دید در دست امیر نصر چوبی از درخت" به " است و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد خطاب به او گفت" آیا به یاد داری که در عهد کودکی چندین بار مرا با ان زده ای ؟ در همان دم آموزگار  دست در آستین خود کرد و آن میوه ی" به" را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت :"عمر امیر دراز باد این میوه ی" به" به  این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است!"( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، فردی برجسته مانند شما به وجود آمده است)  امیر نصر از این پاسخ جالب بسیار مسرور و شادمان شد معلم را در آغوش محبت خود گرفت. ‌     ✨پی_نوشت :" نیمکت‌های چوبی بیشتر از درختان جنگل میوه می‌دهند چون ریشه در تلاش آموزگاران دارند. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
عزیزانم سلام زنعموم تعریف می کرد وقتی تازه عروسی کرده بود وچون قدیم عروس ها در یک یا دو اتاق کنار مادر شوهر زندگی می کردند و با آنها غذا می خوردن خجالت می‌کشیده غذایش را کامل بخوره وهر شب بعداز اینکه همه می خوابیدند عموم رو می فرستاده تا برایش غذا بیاره یه شب عموم وقتی غذا رو داشته می برده پاش به قابله ها می خوره وهمه با صدای اون بیدار میشن ولی ریزند تو آشپز خانه واین چنین زنعموم لو میره ولی دیگه یخش وا میشه واز فرداش تو غذا خوردن با قوم شوهر مسابقه می داده😜😜😜😜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داخل کابینتو این طوری بچین👌🏻 من که خودم خوشم اومد امیدوارم شما هم خوشتون اومده باشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨﷽✨ استادی میگفت: 👌👌باید برای اصلاح شدن روشن بود. راستش اون موقع نمیفهمیدم منظورش از روشن بودن چیه. امروز رفته بودم تعمیر گاه ماشینم یه صدایی میداد به محض اینکه تعمیر کار اومد بالای سر ماشین گفت روشنش کن به شوخی بهش گفتم همینطور خاموش نمیشه عیب رو پیدا کنید؟ گفت همه ما تا وقتی خاموشیم هیچ صدایی نداریم که معلوم بشه چی بارمون هست. ناخودآگاه یاد استاد افتادم تا روشن و فعال نباشی هیچ چیز قابل شناسایی و به تبع قابل اصلاح نیست... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨﷽✨ * جوانمرد قصاب * اهالی دزفول هر زمان می‌خواهند فردی را مثال بزنند که به خوش انصافی معروف است، نام عبدالحسین کیانی را بر زبان می‌آوردند. عبدالحسین قصاب فردی است که مغازه‌اش روبروی ساختمان شهربانی سابق دزفول بود. در وصف او می‌گویند هر زمان که از او می‌پرسیدند عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می‌گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد. کسانی که این قصاب جوانمرد را می‌شناسند می‌گویند که اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می‌خواست، عبدالحسین دریغ نمی‌کرد. وقتی که می‌شناخت که مشتری فقیر است، نمی‌گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می‌پیچید توی کاغذ و می‌داد دستش. کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می‌زد که نیازمند باشد دو برابر پولش، گوشت می‌داد. پول نقد یا گوسفند به افرادی امانت می‌داد و سفارش می‌کرد هر زمان که مشکل‌شان حل شد، آن پول را پس دهند. عبدالحسین بدون قید و شرط پول قرض می‌داد. گاهی برای این که بقیه مشتری‌ها متوجه نشوند، وانمود می‌کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر می‌گرداند به مشتری. گاهی هم پول را می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت دخل و دوباره همان پول را می‌داد دست مشتری و می‌گفت: «بفرما ما بقی پولت.» دوست و همرزم عبدالحسین تعریف می‌کرد که روزی مرد میانسالی به قصابی می‌آید. گوشت‌ها را نگاه می‌کند و می‌رود. عبدالحسین به شاگردش می‌گوید که به دنبال آن مرد برو و بگو که صاحب این مغازه گوشت را به صورت نسیه هم می‌دهد. آن مرد برمی‌گردد و گوشت را نسیه می‌خرد. عبدالحسین کیانی یا همان جوانمرد قصاب قصه ما در عملیات فتح‌المبین پس اصابت دوازده گلوله شهید و سپس به حمزه سیدالشهدای دزفول معروف شد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•دُیماج قزوین😋• مواد لازم: -نون خشک شده -گوجه و خیار -پنیر کوزه ایی -پیاز داغ -سبزی خوردن و گردو همرو مخلوط کن و وقتی طعم ها به خورد هم رفتن آماده خوردنه 🤤😍 ‎‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨روزی روزگاری پادشاهی به وزیرش می گوید که: ای وزیر من زمانی که جوان بودم پدرم همیشه به من می گفت "تو آدم نمیشی". خیلی دوست داشتم تا بتوانم نظرش را عوض کنم. وزیر می گوید: قربان شما هم اکنون یک پادشاه هستید. به نظرم شرایطی فراهم آورید که پدرتان شما را ببیند، آنگاه نظرش تغییر خواهد کرد. بنابر حرف وزیر، پادشاه دستور می دهد که شرایط سفر را به روستایی که پادشاه در آنجا بدنیا آمده بود فراهم کنند تا پدرش که هنوز در خانه ی قدیمی خودش در آن روستا زندگی می کرد او را ببیند. پادشاه با تمام عظمت خود به همراه وزیران و سربازان و همراهان سوار بر اسب زیبا و با وقار خود به روستا می روند. سپس دستور می دهد تا سربازان پدرش را از خانه اش گرفته و به میدان روستا بیاورند. همه ی اهالی روستا در حال تکریم و تعظیم به پادشاه بودند اما زمانی که پدر پادشاه به میدان می آید خیلی آرام و ساده در مقابل پادشاه که بر اسب سوار بود می ایستد. پادشاه می گوید که: ای پدر ببین من پسرت هستم. همان کسی که می گفتی آدم نمی شود. ببین که من هم اکنون پادشاه این مملکت هستم و همه از من فرمان می برند. حال چه می گویی؟ پیرمرد نگاهی به روی پسرش می اندازد و می گوید: من هنوز سر حرف هستم. تو آدم نمیشی. من هرگز نگفتم تو پادشاه نمیشی، گفتم تو آدم نمیشی. تو اگر آدم بودی به جای اینکه سرباز بفرستی دنبال من خودت می آمدی در خانه را می زدی و من در را برایت باز می کردم. اگر تو آدم بودی حال که من آمده ام به احترام من که پدرت هستم از اسب پیاده میشدی. نه، من از نظرم بر نمی گردم. تو آدم نمیشی. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
عقدمون همسرم بهم گفت مادرم هر هدیه ای بهت داد رو قبول کن و جلو مهمونا بازش نکن...پرسیدم چرا؟گفت فعلا نپرس،فقط بازش نکن.. .... شد و مادرشوهرم بعنوان زیر لفظی یه جعبه رو بهم داد..دل تو دلم نبود آخرشب بشه بازش کنم..بیبینم چیه و معنی حرف همسرم چیه...وقتی مهمونا رفتند خواستم بازش کنم که یهویی...👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 دوستم نداشت 💔
سلام به همه 🌺🌺🌺 چند سال پیش من و شوهرم و پسرم و مامان و خواهرم باهم رفتیم مشهد... از همون روز اول که میرفتیم زیارت یه فروشنده همش میگفت زعفران و زرشک تست کنید و بخرید ، دیگه روزی چند بار این حرفو میزد😤ما هم خریدامونو گذاشته بودیم برا روز آخر بعد روز آخر شد و کلی شیرینی و نقل و گز مشهد خریده بودیم و وسیله ها دیگه داشتیم برمیگشنیم سمت هتل که شوهرم گفت بریم از این بنده خدا زرشک و زعفران بخریم رفتیم داخل مغازه و خریدیم و برگشتیم هتل شام خوردیم و گفتیم باز بریم زیارت که تو راه جلوی همون مغازه فروشنده هی صدامون میکرد خواهرم گفت ولش کنید ما که خرید کردیم ازش داره مزاحممون میشه خلاصه خودمونو زدیم به نشنیدن و رفتیم ولی اون آقاهه دنبالمون اومد و گفت خریداتونو توی مغازم جا گذاشتید وای قیافه هامون دیدنی بود😂😂 کل شیرینی هامون و لباس و اینا که خریده بودیم تو مغازش بود •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✍️ دارا اما نیازمند 🔹پیرزنی بینوا را روغن چراغ شبش تمام شده بود. 🔸برای نماندن در تاریکی شب، قبل از غروب به مغازه شماع رفت تا شمعی بخرد. 🔹پیرزن شمعی صدقه خواست، ولی شماع پیر خسیس از اجابت حاجت پیرزن بینوا امتناع کرد. 🔸شماع عذر بدتر از تقصیر آورد و گفت: ای پیرزن، مرا ببخش، من مثل تو در خانه نخفته‌ام که در پیری محتاج شمعی شوم، بلکه شب‌وروز از جوانی کار می‌کنم و جمع کرده‌ام و اکنون دارا هستم و حاصل دسترنج خود بهره می‌برم. 🔹پیرزن گفت: ای مرد! آیا تو خود را دارا می‌بینی؟ دارا کسی است که هیچ‌کس نتواند دارایی او، از او بستاند! 🔸بدان! هرچه را داری کسی هست که در لحظه‌ای بی‌اذن تو، آن را از تو بگیرد، پس هرگز در این دنیا مگو دارا هستم و دارایی دارم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوخت کیف پول •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 👸🏻 توصیه هایی برای ارتباط با شوهر در جمع 👈🏻 اگر یه حرفی خیلی بهتون زور اومد و داشتید از نگفتنش خفه میشدید . اس ام اس بدید. بهترین چیزه در مجالس. مثلاً اس بدید یقه بلوزتو درست کن. یا من خسته شدم پاشو بریم. 👈🏻 هیچ وقت باهاش تند و عصبی تو جمع حرف نزیند. درسته اخلاق ادمه عصبی شدن دست خود ادم نیست. یا درسته که مردا کلاً از عصبانی شدن زنا خوششون نمیاد. ولی تو جمع با عصبانیت حرف زدن با مرد ویرانگره. 👈🏻 تعریفای زیادم نکنید از شوهرتون. تعریف بیش از حدم از زندگی و شوهر باعث میشه مردم یا زندگی آدمو چشم بزنن یا حس بدی به آدم پیدا کنن بگن چه خودشونو قبول دارن. 👈🏻 دنبال دروغ در اوردن از شوهرتون تو جمع یا تذکر مداوم بهش نباشید. مثلاً داره یه داستانی میگه . شما هی بگید نه فلان روز نبود فلان روز بود. نه اونجور نشد اونجور شد. بذارید راحت باشه. دیدم اینطور زنایی که میگما. حتی بعضی هاشون میگن دورغ نگو فلان جور شد. خیلی زشت و زننده اس 👈🏻 اجازه انجام کاری رو تو جمع از شوهرتون نگیرید. یواشکی بگید. اگرم قبول نکرد خودتون بگید خودم پشیمون شدم. حتی اگه تو دلتون غوغاست. نذارید دیگران فکر کنن آخی بیچاره شوهرش نذاشت بیاد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ من ۲۲ و همنفسم ۳۰سالشه. یکی از نگرانی های زندگیم این بود که فکر میکردم زیبایی صورت زن، برای مرد خیلی مهمه. واسه همین از بارداری میترسیدم و دلهره داشتم که قیافم خراب شه و همنفسم، عشقش بهم کم بشه. ولی الان که باردارم فهمیدم اخلاق و واسه مرد از همه چیز مهمتره. همسرم نه تنها توجهش کم نشده بلکه روابط عاطفی و جنسیمون خیلی بهتر شده. 😎 همیشه عروسک لوس شوهرتون باشین تو خونه: 🖋سعی نکنید خودتونو مثل مرد قوی جلوه بدین. 🖋توی جمع هیچوقت حرف شوهرتونو رد نکنید و بهش احترام بذارید. 🖋گاهی بی مناسبت، جشنای کوچولو بگیرین. کیک خونگی درست کنین. نوشته و گل بذارید کنارش. غذای خوب با دیزاین خوب و لباس شیک و... 🖋همیشه بابت زحمتای آقاتون، تشکر کنین 🖋وقتی میاد خونه با بوس و بغل ازش استقبال کنین. 🖋هیچوقت مشکلات زندگیتونو پیش بقیه نگین و بین خودتون حلش کنین. 🖋پیش خونوادتون هرگز از شوهرتون بدگویی نکنید. 🖌زندگیتون پراز آرامش 💋💋💋 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•