eitaa logo
⌟ دختران‌آسمٰاݩ ⌜
1.2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
419 ویدیو
316 فایل
یھ‌محفل‌شگف‌آور💌 ـ ــ ـ ♡' : گالری‌تصاویر‌‌دخترونھ‌یِ‌باحجآب🌱 ∞↻ منبعِ‌دلنوشته‌هاے‌آرامش‌بخش🌻 ∞↻ بویِ‌بابونھ‌و‌ریحون‌میدھد🌿 ∞↻ حوالیِ‌دخترانگی‌ھایم(; 💛 ∞↻ منبع عکس های رنگی و مذهبی گونہ🍊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 باصدای آلارم گوشیم ازخواب پریدم...اشک روی گونه هام بود... بادست کنارشون زدم وبه ساعت نگاه کردم...7 بود سریع رفتم پایین...بعد ازشستن دست وصورتم،یه لقمه نون و پنیر واسه خودم گرفتم وبرگشتم بالا. لباسام رو عوض کردم وایستادم جلو آینه طبق عادت این دو ماه موهام رو زدم زیر مغنعه ویه کم کرم زدم آرایشم همینقدر شده بود...البته یه دفعه نبودا...چقد شبا بااون پسره کل کل ودعوا کردم...چقدر برام ازحجاب گفت... ازامام حسین... ازعاشورا... تاوقتی خودم به این نتیجه رسیدم که باید آرایشم رو کم کنم. لبخند زدم ورفتم پایین خونه به حالت عادی برگشته بود...همه جارو باکمک خاله وعمه تمیز کردم. اون پسره بدجور روی من تاثیر گذاشته کلا تغییر کردم. ازکلاس اومدم بیرون ونشستم تو ماشین...دلم میخواست برم بگردم ولی کسی نبود تنهایی هم که حال نمیداد...بی حوصله راه افتادم سمت خونه...مثل همیشه کلاسورم رو پرت کردم روی کاناپه... ازتو یخچال یه سیب برداشتم ونشستم جلو تی وی ومشغول فیلم دیدن بودم...توعمق فیلم بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد... باغر غر وصلش کردم. -بله؟ -........ -چرا حرف نمیزنی؟ -........ بی خیال گوشی رو انداختم کنارم ومشغول دیدن ادامه فیلمم شدم ******** -سلام پسره -سلام -سوالام رو بپرسم؟ نوسنده:زهرا ایزدی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @adinezohour
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 -خوب منکه می دونم چرا این طوری می کنی -چرا؟ -داری فکرمی کنی چرا تو دانشگاه دختر و پسر باهم دوست هستن وبه اصطلاح عاشق..مگه نه؟ -از کجا فهمیدی؟ -من می دونم تو کلت چی می گذره دیگه خنده مان می گیرد.. -ولی می دونی چیه؟ -چیه؟ -باید به خودت افتخار کنی که قبل ازدواجت نذاشتی یه نامحرم تو رو به دوستی بگیره یا با احساساتت بازی کنه میدونی چقدر کار خوبی کردی؟نباید حسرت بخوری تو هم بالاخره یه روز به خواسته هات میرسی مطمئن باش..همونطور که تا الان رسیدی.. تو الان نه تنهاخودت رو از گناه حفظ کردی بلکه امانت دار خوبی هستی..میفهمی که چی دارم میگم؟ لبخند مهمان لبانش می شود.. -زهرا تو خیلی خوبی خیلــــــی.همیشه کمکم هستی و منو از خیلی چیزا نجات میدی..حق با توئه نباید فکرای الکی بکنم -خواهش می کنم خوبی از خودته هیاهوی بچه ها سالن دانشگاه رو پر کرده بود.. -چه خبره؟ -نمی دونم بریم ببینیم￾چه خبره ؟؟؟ نیلو می رود جلو تر تا ببیند کاغذی که روی دیوار نصب کردن چیه.. به زور از بین جمعیت خارج می شود و می آید سمتم.. -چی شد ؟ چی بود ؟ نویسنده: atefeh-kesh 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ┌───✾❤✾───┐ @adinezohour └───✾❤✾───┘
🧡 مادر غر زد:« بالاخره نفهمیدم چراغ علاالدین شرایط سخت بود یا ماکروفر؟» شیدا گفت:« من که میگم ماکروفر. چراغ علاالدین فقط یه نوع بود. پارمیدا میگه خواهرش سرگیجه گرفت تا تونست یه ماکروفر انتخاب کنه. تازه یه ماه بعد هم پشیمون شد چون فهمید یه نوع جدیدتر اومده که خیلی توپ تره.» سهراب گفت:« خدا رو شکر ما از این سختی ها نداریم. هنوز که هنوزه مثل دوران فئودالی شبا تشک ولحافمون رو کول می کنیم و دنبال یه متر جا می گردیم.» این حرف سهراب به دل ساده نشست اما این دلنشینی را نشان نداد. مادر گفت:« اینقدر نق نزنین. بالاخره ما هم یه خونه ی بزرگ می خریم. خدا رو چه دیدین؟ شاید همه تون صاحب اتاق شدین!» شیدا غر زد:« بالاخره، بالاخره، بالاخره، عمر نوح نداریم که؟» در آن موقع احتمالا مادر یاد مادربزرگ افتاده بود چون مثل او گفت:« صبر داشته باشین. اینقدر به خاطر دو تا آجر این دنیا به پدرتان ناحق نگین. خدا شاید به چنین مرد هایی زور نده اما عوضش وقتی بده درست و حسابی میده.» سهراب لبخند زد:« آره فکر کنم دست آخر تو جردن یه پنت هاوس بخره.» شیدا گفت:« حیف که من اون موقع تشریف ندارم!» سهراب گفت:« پس کجا تشریف دارین؟ کره ی ماه؟» شیدا به مادر که نه، به نقطه ضعف او نگاه کرد:« نه سینه ی قبرستان.» داد مادر بلند شد:« به خدا این ناشکری ها یک جایی کار دستتون می ده. پدر دارین مثل آب زلال شریف و درستکار فقط بی پوله. تو هیچ کدام از کتاب ها ی خدا هم ننوشته که بی پولی گناهه.» و بلند زد زیر گریه. بقیه گرفتار یک سکوت تلخ شدند. معمولا وقتی مادر بزرگ نبود آخر همه ی بحث های اقتصادی شان به چنین جایی ختم می شد. ساده برای یک لحظه از اینکه دچار بیماری مقایسه شده بود از خودش خجالت کشید. اشک های مادر را روی گونه های خودش احساس می کرد. می دانست حق با اوست. در هیچ کدام از کتاب های خدا ننوشته بود بی پولی گناه است. با این همه گناه بزرگ پدر توی خانه، میان اقوام، توی بنگاه های املاک و توی همه ی کشور بی پولی بود. تمام طعنه هایی که می شنید، تمام سختی هایی که می کشید و تمام نگاه های تحقیر آمیزی که تحمل می کر به خاطر همین گناه ننوشته بود. گناه بزرگ بی پولی. ........ کپی فقط با نام نویسنده و ایدی کانال🍂 بھ ما بپیوندید 🎨🌈مَنـْ یِڪْ دُخْتَـرَمـْ🍭🎀 @adinezohour