eitaa logo
⌟ دختران‌آسمٰاݩ ⌜
1.2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
419 ویدیو
316 فایل
یھ‌محفل‌شگف‌آور💌 ـ ــ ـ ♡' : گالری‌تصاویر‌‌دخترونھ‌یِ‌باحجآب🌱 ∞↻ منبعِ‌دلنوشته‌هاے‌آرامش‌بخش🌻 ∞↻ بویِ‌بابونھ‌و‌ریحون‌میدھد🌿 ∞↻ حوالیِ‌دخترانگی‌ھایم(; 💛 ∞↻ منبع عکس های رنگی و مذهبی گونہ🍊
مشاهده در ایتا
دانلود
🧡 مادر چند بار او را بوسید و گفت:« قربون دستات که حرف های به این خوبی می نویسن.» سهراب هم لبخند زنان جلو آمد و گفت:« دستتو بیار جلو!» ساده جلو برد. سهراب یک بسته آدامس توی آن گذاشت:« بجو که سنکوب نکنی.» حدس سهراب درست بود. ساده وحشتناک هیجان زده بود. همه ی بچه های گروه مشغول گپ و خنده با نزدیکانشان بودند. ساده با نگاهش پی آلما گشت. پدر گفت به خاطر قراری که با ناشر دارد مجبور است برود. ساده گفت:« فقط چند دقیقه ی دیگه. آلما خیلی دوست داره با شماها آشنا بشه.» و راه افتاد طرف اتاق گریم. آلما مشغول عوض کردن لباس هایش بود. یک سبد گل بزرگ روی میز کنار آینه بود. ساده جلو رفت:« چه قشنگنه از طرف کی؟» آلما با چشمان سبز درخشانش ذوق زده به کارت روی سبد اشاره کرد. ساده خم شد و روی کارت را خواند برای ستاره ای که روی زمین راه می رود و چون کنار اویی انگار در آسمانی./ از طرف او/ ساده لبخند گیجی زد:« چه جالب! دوستته؟» آلما لبخند شادی زد و سرش را به نشانه تأیید تکان داد. _ الان رفته؟ _ اصلا نیامده بود که برود. این را فرستاده. ساده ابروهایش را بالا داد:« آهاااان. خارجکی بازی!» ........ کپی فقط با نام نویسنده و ایدی کانال🍂 بھ ما بپیوندید 🎨🌈مَنـْ یِڪْ دُخْتَـرَمـْ🍭🎀 @adinezohour