#سلام_امام_زمانم 🌹
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه✋
🍃 سلام بر تو ای موعودی که خداوند وعده آمدنت را به اهل ایمان داد و خود آن را ضمانت کرده است.
🍃ماهـر روز
درانتـظارآمدنتهستیـم
وهرلحضهبیشترحسمیڪنیـم
ڪهآمدنت نزدیڪاست...💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج♥️
متن دعای عهد.pdf
1.38M
#قرار_صبحگاهی ִֶָ𖧧
#امام_زمان
العجل یا مهدی زهرا :)
+ دعای عهد ⛅️🌼
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه یوسف کی میرسه از راه... ❤️
👤 #کلیپ «همدم عزیز» با نوای کربلایی محمدجواد #توحیدی تقدیم نگاهتان
▫️ #امام_زمان
@delneveshtteh
💠 حاج اسماعیل دولابی(ره) :
🔸اميدوارم هر چه گرفتاري و ناراحتي داري، هر وقت كه ديدي دارد انباشته مي شود، با #خدا صحبت كني.
📖 به قرآن نگاه كني كه تا نگاه كني همه را حل مي كند. هر وقت ديدي كدر شده اي، هر دعا و ذكري كه از پدر و مادر ياد گرفته اي، همان را با لبت تذكر بده.
چرا لبت را روي هم بگذاري تا درونت دم كند و خسته ات كند؟
خدا دوست ندارد كه دوستان و نزديكانش غمناك باشند. او مي خواهد آنها با بودن خودش مسرور باشند.
📚طوبای محبت۳،صفحه ۹۱
@adrakny_313
اللهمعجللولیکالفرج🌱
#امام_زمان🕊️
✍آیت الله خوشوقت:
گناه گرفتاری می آورد،ضیق معاش می آورد،ناراحتی های روحی می آورد. گناه نکنید ، خدا کمک میکند ، مشکلات حل می شود.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "به نبودنش عادت کردیم"، غیبت امام زمان متاسفانه برای بعضی از شیعیان عادی شده است! 💔
🎙 حجت الاسلام عالی
@adrakny_313
اللهمعجللولیکالفرج🌱
#امام_زمان🕊️
اللهم عجل لولیک الفرج
#قسمت_یازدهم #سادات_بانو🧕🏻 در حالی که کوبیده شدن در با صدای بلند به گوش می رسید. قلبم از سی
#قسمت_دوازدهم
#سادات_بانو🧕🏻
مادر در حالی اشک روی گونه هایش جاری شده بود با تله تله خوردن خودش را از دالان به حیاط رساند پدر جلو آمد در حالی که می لرزید
بانو چی شده ؟
مادر که نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرید با هق هق
همسر سید ضیا الدین....
پدر در حالی که زمزمه می کرد همسر سید ضیا الدین چی شده ؟
آژان شهیدش کرد😱
در حالی که چشمانم سیاهی می رفت نگاهی به آسمان کردم ، به آرامی اشک ریختم.
کمی بعد مادر آرام شد و توانست محل شهادت همسر سید ضیا الدین که نجمه بانو نام داشت را بگوید.
چادر قجری را سر کردم و به سمت میدان اصلی شهر دویدم، پدر در حالی که فریاد می زد زهرا سادات صبر کن با هم برویم
در حالی که نفس نفس می زدم نگاهم به نجمه بانو افتاد.
غرق در خون بود فرزند شیرخوار گریه می کرد جلوی او زانو زدم و شروع به اشک ریختن کردم بعد از چند لحظه بچه کوچک را در آغوش گرفتم .
فرزند کوچک در بغلم آرام شد نگاهی به پدر کردم.
پدر در حالی که دست و پاچه مانده بود به من اشاره کرد به خانه بروم فقط سید متوجه حضور بچه نشود تا من پیگیر خاک سپاری باشم .
سید کنار حوض که دست هایش را می سشت که چشمش به فرزند افتاد
ناگهان زیر لب
این بچه از کجا آمده ...
نویسنده :تمنا🌱🧡
اللهم عجل لولیک الفرج
#قسمت_دوازدهم #سادات_بانو🧕🏻 مادر در حالی اشک روی گونه هایش جاری شده بود با تله تله خوردن خودش را
#قسمت_سیزدهم
#سادات_بانو🧕🏻
فرزند کوچک با صدای بلندی شروع به گریه کرد با دست پاچگی سعی کردم آرامش کنم که ناگهان سید قدمی برداشت به سمت من آمد بچه را زیر چار قدم پنهان کردم اما سید نگاهش نافض بود
با نگرانی پرسید
فخر السادات در بغل تو چه می کند
سرم را زیر انداختم زیر لب گفتم اتفاق خوبی نیفتاد است
صدای پدر از پشت سر به گوش رسید زهرا السادات تو اینجایی !
سید نگاهی به پدر کرد چی شده مرد این جا چه خبر است ؟😱
مادر در حالی که اشک صورتش را پاک می کرد با هق هق
سید ،سید نجمه بانو از دست رفت
سید در حالی که دستش را به دیوار می گرفت به آرامی شروع به گریستن کرد
پدر به او نزدیک شد زیر شانه هایش را گرفت
او را به سمت حوض برد تا کمی آب به صورتش بزند
من داخل اتاق رفتم فخر السادات را گوشه ای خواباندیم تا کمی آرام شود و به آرامی اشک ریختم .
خورشید☀️ در حال غروب بود ، غروب غم انگیز بهار فضای خانه را تنگ کرده بود .
نویسنده : تمنا🌺
کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود🌿
#دعاےفرج
-بسمالله...بخونیمباهم...🌹
[ إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. ]
#امام_زمان
#اللهمعجللولیڪالفرج🌱
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
•᯽🍂᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
شیطاناندازهی
یکحبہقنداست!
گاهیمیافتدتوےفنجاندلِما
آرامآرامحلمےشود!
بیآنکہاصلاًمابفهمیم
وروحمانسرمےڪشدآنرا...!
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍂᯽•
بسم الله 🌱
زمین بهانه است،
ماه عاشقانه به دور تو میگردد...
سلام آقای خوبی ها ❤️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📌 حیات دوباره...
🌧 تو آمدی تا بارانِ هدایت باشی بر کویر دلها و آن امانت الهی را به دستان آخرین خورشید بسپاری. خوش آمدی که آمدنت دلهایمان را حیات دوباره بخشید.
🌸 سالروز ولادت باسعادت پدر منجی عالم حضرت #امام_حسن_عسکری (علیهالسلام) مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت نماز جمعهای خاص از زبان عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی
#وعده_صادق #مقتدر_مظلوم🌱🇮🇷
اللهم عجل لولیک الفرج
#قسمت_سیزدهم #سادات_بانو🧕🏻 فرزند کوچک با صدای بلندی شروع به گریه کرد با دست پاچگی سعی کردم آرام
#قسمت_چهاردهم
#سادات_بانو🧕🏻
صبح روز پنجشنبه با صدای گریه فخر السادات از خواب بیدار شدم گویی متوجه شده بود چه بلایی سرش آمده ، بلند شدم و او را در آغوش گرفتم مادر در حالی که روسری مشکی اش را سرش می کرد
زهرا سادات بلند شو مادر
مراسم کم کم شروع می شود
اشک روی گونه هایم جاری شد فخر السادات را تکان دادم بعد سراغ صندوقچه ی قدیمی مادر رفتم
صندوقچه بزرگ قرمز رنگ که رویش با نقش های گل نسترن کشیده شده بود را باز کردم
لباس های مشکی را از داخل آن بیرون آوردم و شروع به پوشیدن کردم در حالی که نگاهم متوجه حیاط بود منتظر پدر و سید ضیا الدین بودم
حال سید خوب نبود پدر نمی توانست او را تنها بگذارد
در همین فکر بودم که صدای در آمد مادر در حالی که به سمت در می دوید با صدای بلند
یا جد السادات خودت رحم کن آمدند
سید ضیا الدین در حالی که تلو تلو می خورد خودش را به حیاط رساند به آرامی چیزی به مادر گفت.
مادر با صدای بلند زهرا ،فخر سادات را داخل حیاط بیاور.
پدر در حالی که اشک می ریخت نگاهی به سید کرد همگی در سکوت به هم نگاه کردیم فخر سادات نگاه معصومانه ای به پدرش کرد و در آغوش او خوابش برد نیم ساعت بعد جمعیت زیادی با زنان با چادر های قجری و مردان با لباس های معمولی در میدان شهر جمع شده بودند تا به تشیع جنازه نجمه بانو بیایند
آژان ها که با اتفاق پیش آمده می ترسیدند حرفی بزنند مجبور به سکوت بودند تا مراسم تمام شود
زمانی که تابوت نجمه بانو را آوردند
مادر خودش را روی تابوت چوبی او انداخت شروع به شیون کرد سید در حالی که دستش روی صورتش گذاشته بود به آرامی اشک می ریخت.
من هم به آرامی شروع گریستن کرد در حالی که سعی می کردم صدای گریه ام فخر سادات را بیدار نکند.
نویسنده : تمنا🌺
کپی در صورتی با نویسنده صحبت شود 🌿
اللهم عجل لولیک الفرج
#قسمت_چهاردهم #سادات_بانو🧕🏻 صبح روز پنجشنبه با صدای گریه فخر السادات از خواب بیدار شدم گویی متوجه
#قسمت_آخر
#سادات_بانو🧕🏻
سید ضیا الدین نگاهی به پدر کرد آه سردی کشید زیر لب زمزمه کرد ما باید از اینجا برویم
پدر چای تلخ را به سمت سید تعارف کرد کجا می خواهید بروید فخر السادات خیلی کوچک ضعیف هست
مادر در حالی از حیاط داخل اتاق آمد روبه سید
آقا سید شما مهمان ما هستید اگر از این شهر بروید از نجمه بانو دور می شوید
سید در حالی که چایی را به دهانش نزدیک کرد شرایط من طوری نیست که بتوانم در این شهر بمانم من به عنوان یک فراری هستم ، عیالم را هم شهید کردند این شهر خاطرات تلخی برایم به جا گذاشته است
مادر بغضش را فرو داد حالا کدام شهر می روید.
سید در فکر فرو رفت اصفهان ،شهر خیلی آرامی هست فاصله ی زیادی هم با اینجا دارد فقط شما زحمت بکش خانه را برای فروش بگذار پولش هم بگذار به حساب زحمت هایی که کشیدی .
پدر در حالی که به فکر فرو رفته بود
این چه حرفی هست آقا سید شما رسیدی اصفهان نامه بنویس مو محل زندگیت را بگو من هم می آیم و پولت را می دهم و دیداری تازه می کنیم
من در حالی که اشک روی گونه هایم جاری می شد با هق هق خیلی دلم برای فخر السادات تنگ می شود
هوای گرگ و میش روز چهارشنبه 17شهریور ماه درست نمی توانستیم جلوی چشمان را بیبنم، مادر در حالی که با فانوس جلوی دالان آمد.
فخر السادات را به دست سید داد تا را به آغوش بگیرد.
سید پدر را بغل کرد، نگاهی به فخر السادات کردم که با آرامش خوابیده بود زیر لب به آیت الکرسی خواندم که در کلاس قرآن یاد گرفته بودم
سید خداحافظی کرد و از خانه خارج شد
نگاه من خیره به او بود
نویسنده : تمنا 🌺
کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود 🌿
پایان 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری #امام_زمان
💚 خوش بحال اونی که درک کرد
بزرگترین گمشدۀ زندگیش امام زمانه...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
#سلام_امام_زمانم💞
📖 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ
فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ...
🌱سلام بر مولایی که زمینیان،
عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛
سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را
روی زمین برپا خواهد کرد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
🍃تعجیل در فرج مولا صلوات