eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
714 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
190 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🍰شیرین اما از چشم افتاده ✍️آمنه خالقی فرد @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
🍰شیرین اما از چشم افتاده ✍️آمنه خالقی فرد #مجله_افکار_بانوان_حوزوی @AFKAREHOWZAVI
🍰شیرین اما از چشم افتاده چند روز پیش بود به شیرینی فروشی رفتم، سلام کردم؛ خانمی که مسئول فروش بود، به سردی جواب سلامم را داد. بدم آمد اما توجهی نکردم و با حساسیت تمام چشم چرخاندم تا شیرینی‌های مورد نظرم را، انتخاب کنم. اما به‌جای شیرینی خوش رنگ و لعاب داخل یخچال، مگسی توجهم را جلب کرد! با دیدنش چشمه ذوق و شوقم خشکید! حضور مزاحم را به خانم فروشنده اطلاع دادم، دوباره بی‌تفاوت، انگار اتفاق مهمی نیفتاده باشد، گفت: «لابد در یخچال باز مونده مگس داخل یخچال رفته.» ناراحت شدم و بهتر دیدم هر چه زودتر آنجا را ترک کنم. در راه به این موضوع فکر می‌کردم که جای مگس در یخچال شیرینی‌فروشی نبود، باید حسرت این خوشرنگ‌های دست نیافتنی را می‌خورد. باید می‌دانست که اینها لقمه دهان او نیستند. اما به‌خاطر غفلت شخصی یا اشخاصی، در یخچال باز مانده و حضور بی‌جای آن، شیرینی‌ها را از چشم انداخته بود. چقدر این اتفاق شبیه دنیای برخی از ما انسان‌هاست! خودمان با سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی درِ زندگی‌مان را برای بیگانگان باز می‌کنیم. مثلا چه لزومی دارد نشان دادن دورهمی دوستانه در رستوران و پارک به هر رهگذری؟ آن‌ها عقیده‌شان این است نگاهی هم اگر به این سو کشیده شد، باکی نیست. با یک نگاه که از ارزش گوهر وجودی من کم نمی‌شود! در واقع اینها بافته‌های ذهن افراد ساده‌بین است. حقیقت این است که، اجازه دادن به ذهن، قلب و چشم آلوده حتی به اندازه چند لحظه تماشا، بیگانه را به طمع می‌اندازد. گاهی برخی ندانسته در را باز می‌گذارند و برخی دیگر دانسته خود را از چشم می‌اندازند و جرأت جولان دادن به بیگانه را در حریم شخصی خود می‌دهند. اما باید بدانیم که درهای بسته، طمع را کم و گوهر وجودی را محفوظ و دست نیافتنی می‌کند. آن موقع است که پوششی محکم و بدون رخنه تو را در بر می‌گیرد و حجاب می‌شود میان تو و بیگانه و تو ارزشمند می‌شوی همچون درّ و گوهر. ✍️آمنه خالقی فرد @AFKAREHOWZAVI
📱گوشی همراه و مجلس سال‌هاست با چندتن از دوستان در مجالس سخنرانی در لحظه نکاتی از سخنان ناب را می‌نویسیم. این کار چند ثمره دارد: ✅ فی المجلس ذهن مستمع را متمرکز می‌کند. ✅علم را به چنگ میاورد. (قیدالعلم بالکتابه). ✅سرعت عمل و دقت مستمع و همچنین تایپ سریع، قدرت ذهن بالا و عملکرد رفتاری را ملکه می‌کند. ✅مکتوبه‌ها را به سمع و نظر دیگران که از مجلس محروم بودند در گروهی بارگزاری می‌شود. ✅ اهمیت و ارزشی بودن این مطالب را در پی دارد. ✅نشاط سخنران را برمی انگیزد. ✅ سخنران مجبور می‌شود، مستند و متقن سخن بگوید. اما امشب به محض اینکه با گوشی شروع به نوشتن کردم، گهگاهی سرم را به اطراف چرخاندم، دیدم در لحظه چند نفر گوشی‌هایشان را در دست گرفتند و مشغول شدند. ذهنم مثبت بود، حتما می‌نویسند هر چند کم! درگیری ذهن و سخنران با دیگر مستمعین و گوشی به دستان جنگ روانی ایجاد کرده بود. صدای آلارم چت دوست کناری گوشم را نوازش می‌داد و دخترکی دیگر بازی‌های اندروئیدی انجام می‌داد و دیگری با گوشی‌اش قرآن می‌خواند و دست‌های دخترکی دیگر صورت گوشی‌اش را حرکت می‌داد به سمت بالا و پایین. باخودم گفتم: گوشی همراه اعتیاد آور شده است و بیماری اش مسری! روش نت‌برداری را تغییر دادم، سخنرانی را از متن به صوت گذاشتم و عطایش بر لقایش بخشیدم. ✍️فاطمه وجگانی @AFKAREHOWZAVI
🔰به بهانه آغاز به کار «مجله افکار بانوان حوزوی»، مدیر قرارگاه قلم، جناب آقای علی اسفندیار، یادداشتی ارسال کردند، که تقدیم شما همراهان عزیز می‌شود. 👇 🔅انتخاب کلمه؛ انتخاب آرامِ زندگی ✍️علی اسفندیار زندگی را باید شناخت، یکی از لوازم شناخت خوب، شیوه روایت ما از مسائلی است که با آن رو‌به‌رو هستیم و پاسخ به این پرسش‌ها که «باید از چه زاویه‌ای به خود و جامعه نگاه کنیم؟»، «باید چه کلماتی را به زبان بیاوریم؟» و «برای نیازهای معنوی و مادی خود باید دست به چه انتخابی بزنیم؟» از این رو سنجشِ وضعیتی که در آن هستیم در گرو نوع نگاه ما‌ است. بسیاری از افراد با خودشان حرف می‌زنند، برنامه‌ریزی می‌کنند و برای آینده و آرامش‌ خود نقشه می‌کشند؛ اما مسأله اینجاست که در برخورد با خود از چه کلماتی استفاده می‌کنیم؟ کلمات آرام یا ناآرام؟ اینجاست که انتخاب ما از میان دنیای کلمه‎ها، آرامش دنیای ما را رقم بزند. گاهی استفاده از کلمات نیکو، و به قول امروز‌ی‌ها کلمات مثبت و پرانرژی، زندگی ما را می‌سازد. انتخاب لحن و کلمات مثبت نشان می‌دهد که برای خودتان و اطرافیان احترام قائل هستید. همان‌گونه که خداوند به حضرت موسی و برادرش هارون دستور داد حتی با فرعون، سخن نرم و نیکو را انتخاب کنند نه درشتی و خشونت‌های زبانی را! «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً». دریافت آرامش از دغدغه‌های تاریخی بشر است، انسان امروز فکر می‌کند در چرخه تکنولوژی در حال بلعیده‌شدن است و در دام تبلیغات سهمگین بازار و تجارت افتاده است، همه چیز برای او استرس‌آور شده است؛ این جمله‌ها بخشی از واقعیت‌های امروز است که با لحن ترس آور و منفی بیان شده است، حالا می خواهیم زاویه دید خودمان را تغییر دهید و از دنیای واژگانی ذهن خود، بهترین و مناسب‌ترین کلمه‌ها را انتخاب کنیم و به خودمان قول بدهیم با «قول لیّن» رفتار کنیم. بنابر این می‌توانیم از این پس: به جای عبارت «راه‌های درمان اضطراب» بگوییم: راه‌های حفظ آرامش. به جای «راه رهایی از دام شیطان» بگوییم: راه نیافتادن در دام شیطان. به جای جمله‌ی «چاقی خود را درمان کنیم» بگوییم: چگونه چاق نشویم؟ به جای «بررسی عوامل دروغ‌گویی» بگوییم: آثار راستگویی در زندگی ما و به جای این که بگوییم «چرا من خوشبخت نیستم؟» جمله‎ی «برای خوشبختی تلاش می‌کنم» را به زبان بیاوریم. همین طور در مواجهه با مسائل دینی و معرفتی با مسأله‌ای به نام انتخاب و زاویه دید رو به رو هستیم؛ برخی افراد و شبهه‌کنندگان دینی، حکم قصاص را مایه مرگ و ناامیدی می‌دانند؛ اما نگاه خدا به قصاص، نگاه امید و زندگی است و در آیه 179 بقره چنین تصریح می‌کند: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». با این زاویه دیدِ خداپسندانه؛ هم فرهنگ شهادت و هم فرهنگ قصاص، هر دو زندگی‌آور و زندگی‌ساز است. شهید، مرگ خود را زندگی می‌داند و شهادت را انتخاب می‌کند تا هم خود و هم جامعه زنده بماند و مجرم نیز با رفتنِ اجباری‌اش و به حکم قانون، دیگران را از خطا و قتل باز می‌دارد و حذفش زمینه زندگی دیگران می‌شود. حالا ببینید چه روایت‌های گوناگونی از جهاد و قصاص پیش روی ماست که نشان از تفاوت «زاویه دید و فهم‎های» افراد به رویدادها، مفاهیم و مسائل دارد؟! زاویه‌ی دید است که اندیشه و رفتار فردی و اجتماعی را رقم می‌زند و «کلمات» وجهِ آشکارگی زاویه‌‌ی دیدها است. شما می‌توانید به جای سوء تفاهم به خودتان و اطراف‌تان، کلمات انگیزشی و امیدوارانه را انتخاب کنید. به هر روی، انسان در قرآن کریم به «قول حَسَن، قول احسن، قول لیّن، قول سدید، قول کریم و قول معروف» امر شده است؛ اگر حرف خوب با کلمات خوب بیان شود، حلّ مسائل زندگی، آسان‌تر رخ می‌دهد و آرامش در عصر مدرن و تکاپوهای تکنولوژیکی، دست یافتنی‌تر می‌شود. نتیجه آنکه؛ با روایت مثبت از خودمان و شرایط‌مان، نقطه‌های منفی زندگی را کم‌رنگ و حذف کنیم، بسیار آرام و نرم، مثل موسی نزد فرعون. @AFKAREHOWZAVI
. 🔰 فضای مجازی و خلأ آموزش های مهارت پایه ✍️ معصومه ظهیری، استاد حوزه و دانشگاه 🔸مهم ترین مسأله ،ناظر به شناخت و درک صحیح از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی است و مادامی که این درک و شناخت وجود نداشته باشد نمی توان راه حل درستی را شناسایی و بکار بست تا عوارض کمتری از حضور در فضای مجازی نصیب افراد و مخاطبان آن گردد. 🔗 متن کامل در سایت فکرت @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سروها با دستِ بسته هم سرفرازند! سروها با دستِ بسته هم سرفرازند! سروهای "غواص" را می گویم... همان‌هایی که به دل دریایی" اروند" زدند، غافل از اینکه عملیات‌شان لو رفته!! همان" گل‌هایی" که سال‌ها در قلب اروند به امانت گذاشته بودیم! همان سروقامتانی که با دست‌های بسته، وفاداری به خاک وطن را بر سطور سرخ تاریخ دفاع از حریم انقلاب به یادگار نوشتند! همان غیرتمندانی که پای حفظ ناموس وطن ماندند! همان اروندی که امانت داریِ آستان مقدس "شهادت" در راه خداست! همان"گلزار شهدا"یی که زیارتگاه خیل عاشقان حسینی است! همان"امامزادگان عشق"...‌ ✍️زهراسعادت @AFKAREHOWZAVI
🔆 روزی قصد سفر دارم به سرزمینی که بوی بهشت می‌دهد. مثل وقتی که طفل بودم، در عالم بچگی چشم به روی هم می‌گذاشتم. قدم ‌زنان وارد کوچه‌های گل محمدی می‌شدم. حال باز چشم می‌بندم. در این دیار گرچه غریبم! اما بوی بهشتی‌اش چه آشناست. پرسش‌کنان خانه‌ی« ایلیا» را پیش می‌گیرم. کوچه‌‌ی‌ها چه غم غریبی دارند! از زنی که در حال گذر است پرسیدم. _خانه‌ی «ایلیا» کجاست؟ هیزمی را که بر دوش داشت بر زمین می‌گذارد، نفسی تاز می‌کند. _غریبی؟ نگاهم را در چشمان بزرگ پرسرمه‌‌اش می‌دوزم. _آری، می‌شود خانه را نشانم دهی؟ آهی کشید و خم شد. هیزم را بر دوش گذاشت. باانگشتش انتهای کوچه را نشان داد. _رنگ در خانه‌اش با سایر درها فرق دارد. حرفش را آرام تکرار کردم. «در خانه‌اش با سایر در‌ها فرق دارد؟ » دست بر دیوار‌های خشتی و سرد خانه‌ها کوچه‌‌ ‌می‌کشیدم که بوی عجیب و خوش عطری می‌دادند. راه را ادامه دادم. هرچه به انتهای کوچه می‌رسیدم، بویی مرا مست خود می‌کرد. کودکانی پا برهنه با سر و روی خاکی در حال بازی دیدم و به سمتشان رفتم. سلامی کردم، بعد کمی با لبخند جوابم را دادند. پرسیدم این بوی چیست؟ یکی از میان آنها که سبزه و چهره‌ی دلنشین با نمکی داشت و از میان، پسر بچه‌ها تپل تر بود. نفس عمیقی کشید. _بوی موهای حسنین است. سمت پسر بچه‌ها برگشت. _مگر حسنین از خانه بیرون آمدند؟ منتظر جواب نشدم، راهم را ادامه دادم. به انتهای کوچه که رسیدم، از میان در‌ها دری بود؛ نیم سوخته، کلون در شکسته، انگار هیزمی دم آن روشن کرده باشند! چه کینه‌ای از اهل این خانه دارند! که این چنین چوپ‌های در از وسط شکسته شدند؟ از میان چند خانه فقط در این خانه فرق داشت، آن هم از نظر سیاهی سوختگی! از در یکی خانه‌ها زن میان‌سالی بیرون آمد. نگاهی از پایین به بالا به من انداخت. سمتش رفتم. _خانه‌ی «ایلیا» کجاست؟ بدون جواب انگشت اشاره را سمت در سوخته گرفت. «اما چرا سوخته؟» حرفم را بلندتر تکرار کردم _چرا این در سوخته است؟ زن با گوشه‌ی شالش بر یکی از چشمانش کشید. باصدای لرزان.... _غریبی؟ بدون هیچ تاملی جواب دادم. _آری اما ... نزدیکتر شد. دست بر شانه‌ام زد. _اما از اصل ماجرای این خانه بی خبری، هرچه بهت گفتند یا بگویند، حجم درد بیشتر از آن بود، که شنیده‌ای! مادر این خانه خود را سپر ولایت کرد. _ولایت؟ به اطراف نگاهی انداخت، سر خم کرد، گوشه خاکی عبایش را تکاند. _آری! دیگر بدون هیچ حرفی از کنارم محو شد. من ماندم، این در پر از حرف‌های ناگفته! نزدیک شدم، چند باری دستم را برای گرفتن کلون در بالا بردم، که در بزنم... «نوری چون حرارت خورشید اما به لطافت نم‌نم باران در وجودم شعله ور شد. آمدم، او را بجویم تا روزیم را بگیرم. من را چه شد؟ در زدن این خانه سخت که نیست. این حب دنیاست، رها کن بکوب کلون در این خانه را ! شاید سوخته است، اما ورودی باب رحمه‌الله بهشت از اینجاست. رزق شهادت با مهره مادر این خانه است. بکوب! این در را مادر این خانه را صدا بزن، تا مادری کند برایت...» ✍️سیده الهام موسوی @AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی امشب تمام خانه را آماده کردی کار علی را در دل شب ساده کردی با اشک هایت باغ را جارو کشیدی سیبی برای کودکان از شاخه چیدی خونابه را از روی درها پاک کردی در سینه ات زخم دلت را خاک کردی خانه به دور چشم کم سوی تو چرخید ماه از غم قد کمانیّ تو بارید دستت به پهلو شانه را آغاز کردی موی حسن، روی حسینت ناز کردی حیدر که دید آهی کشید از جان خسته: زهرا کمی آرام تر، دستت شکسته... رنگ گل یاس علی سرخ است و نیلی پهلو به پهلو می‌شود از ضرب سیلی می سوخت زینب از فراق و داغ مادر از چشم های سرخ و بی روح برادر شب تا سحر زهرا که مشغول نماز است قلب علی و کودکانش در گداز است امشب چرا دستان زینب مثل بید است او از قنوت فاطمه ذکری شنیده است میگفت با چشم ترش《 عجل وفاتی》 میجست زینب با علی راه نجاتی مهتاب امشب ساکت است و سرد وخاموش دنیا کنار فاطمه افتاده بی هوش افتاده عکس فاطمه در صورت ماه دیگر علی سنگ صبورش می‌شود چاه... ✍️زهره قاسمی @AFKAREHOWZAVI
🥀تنها گریه کن چند روزی با تنها گریه کن «تنها گریه کردم» و در خانه ی گرم و آکنده از معنویت اشرف سادات و حاج حبیب مهمان شدم… با شهید محمدمعماریان به جبهه رفتم و از جهاد خانم های پایگاه حضرت زهرا سلام الله در تاریخ سازی دفاع مقدس غبطه خوردم… گاه آنقدر غرق توصیف دلنشین کتاب می شدم که از گذر نیمه شب غافل بودم. واژه واژه ی روایت روای و نگارنده این کتاب، از نگاه معنوی شهید رخصت گرفته، که اینچنین با دل خواننده ای که درکی از حال خوش معنوی جنگ و جهاد ندارد رابطه می جوید… قوت عجیب، انگیزه ی مقدس، نشاط والا، صبری از جنس رضای الی الله، قدم هایی استوار و جان بر کف در راه خدا، فهم دقیق و برآمده از سیره اهل بیت سلام الله، تنها گوشه ای از ترسیم تلاش های بانو اشرف سادات منتظری مادر شهید معماریان بود که از او زنی حماسه ساز ساخته است… بانویی که با حمل نقش مادرانه و همسری، در مقام رزمنده ای با صلابت آنچنان به فکر راه خداست که جز معشوق، هیچ کسی را سبب نمی بیند، هدف نمی بیند و آنچه در راه خدا بخشیده پس نمی گیرد… خدا را شکر می گویم که از عنایت شهدا مفتخر به آشنایی با شهید عزیز و والدین بزرگوارشان شدم… ✍🏻فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI
🔰 زن ایرانی؛ مظلوم در برابر سناریو‌های پرتکرار 🔸«زن شگفت‌انگیز» عنوان فیلمی آمریکایی در ژانر ابرقهرمانی و محصول 2017 ، داستان زن قهرمانی را روایت می‌کند که به کمک یک افسر اطلاعات انگلستان-بخوانید استعمار کهن- منجی جهان می‌شود، بدون این‌که مورد ستمی واقع شود؛ «مهاجم مقبره»، «بیوه سیاه»، «کاپیتان آلیتا» هم از نمونه‌ فیلم‌هایی هستند که زن قهرمان غربی را روایت می‌کنند. آیا زنان غربی همگی پرنسس و قهرمانند؟ اگر چنین است فمینیسم از دل کدام رنج متولد شد؟ نگاهی به آمارهای تجاوز جنسی و خشونت علیه زنان با پیشتازی آمریکا، شاهد ظلم مستمر به زنان در غرب است؛ فیلم سینمایی «بامشل» فرار روبه جلویی است که سینمای غرب در پی رسوایی مجری باسابقه امپراطوری فاکس نیوز «راجر ایلز» در موضوع تجاوز جنسی به مجریان زن این شبکه داشت. 🖋زهرا راد، پژوهشگر عرصه زنان و خانواده 🔗 مطالعه یادداشت در سایت فکرت @AFKAREHOWZAVI
وظیفه‌ی مادری فاطمیه که می‌شود جور دیگری دلتنگ مادرم می‌شوم. انگار نام فاطمه با نام مادر گره خورده باشد، تا گفته می‌شود فاطمیه، نگاه پر از حسرت مادرم در آخرین دیدارمان که جدایی دنیا و آخرت را برایم رقم زد، مقابل چشمانم ظاهر می‌شود. ما بچه شیعه‌ها روضه شنیدن، به روضه رفتن، از روضه گفتن و درباره‌ی روضه خواندن را از مادرانمان آموختیم. از همان روزی که در آغوششان بودیم و آن‌ها برای مادر دو عالم لالایی می‌خواندند. از روزی که یادمان دادند برای فاطمیه باید مشکی بپوشیم. در واقع خوب که نگاه کنید متوجه خواهید شد که تمام آنچه که مادرانمان آموختند و به ما منتقل کردند و ما نیز به دخترانمان، امتداد جهاد فاطمه(سلام‌الله‌علیها) اولین شهیده‌ی ولایت است. یقینا این شور و حرارتی که در دل‌های ما بچه شیعه‌ها در روضه‌های فاطمیه با شنیدن کلمه‌ی مادر می‌افتد، امتداد صدای ضربات دستان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بر درِخانه‌های مهاجر و انصار است، که طنینش تا دل‌های ما نفوذ کرده است. قیامی به وسعت کلمه‌ی مادر که آثار آن تا قرن‌ها بعد، دل‌های پر از حرارت ما بچه شیعه‌ها را به آغوش کشیده است. ✍🏻 زهرا کبیری پور @AFKAREHOWZAVI
◾️فاطمه واژه بی خاتمه چه نام بامسمایی! فاطمه! فاطمه ای که نام زیبایش، نوید بخش جدایی از آتش جهنم و رهایی از هر گونه پلیدی و زشتی است. چه شد که درب خانه اش طعمه آتش ناکسان و حرامیان گردید؟ چه بر سر اهل فرش آمد که زینت عرش را آماج پلیدیهای خود قرار دادند؛ مگر نه اینکه پیامبر (ص) فرمودند: "فاطمه بضعه منی" پس چه شد که پاره تن پیامبر را با مسمار، پاره پاره کردند؟! چه شد که "ام ابیها" را در سوگ پدر، روانه بیابان و بیت الاحزان نمودند؟ مگر نه اینکه خداوند"لولاک لما خلقت الافلاک" را در وصف او گفته بود! پس چه شد که حرمت او همانند بازویش شکسته شد؟ چه شد که شبانه غسل و کفن و دفن گردید؟ چه شد که مزارش مخفی و بی شمع و چراغ ماند؟ "اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک" ✍️سعیده سادات موسوی فرد @AFKAREHOWZAVI
◾️یادداشتی برای او که مرامش را عشق‌است... ✍️طیبه فرید @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
◾️یادداشتی برای او که مرامش را عشق‌است... ✍️طیبه فرید #مجله_افکار_بانوان_حوزوی @AFKAREHOWZAVI
🔖یادداشتی برای او که مرامش را عشق‌است.... نمی دانم شهرداری منطقه چند آمده بود نقاشی اش را روی دیوار کشیده بود،چقدر هم عین خودش قشنگ بود،چشم هایش مراقب خانه ها و خیابان بود!رفتیم با نقاشی اش عکس یادگاری گرفتیم! فرشته ای که دستی در آفرینش‌اش داشت جوری چشم هایش را کشیده بود که ما تا عمر داشته باشیم یادمان نرود چه قدر مهربان بوده. حتما وقتی قرار بود به زمین بیاید فرشته هابدرقه اش کرده بودند!خدا به فرشته ها گفته بود قرار است درآینده ی روزگارِ خودش آدم علیه السلامی باشد. از همان ها که مولای ما گفته بود می بینم از مشرق گروهی برای بدست آوردن حق به پا می خیزند. او با شهادت رفت، تا سیر استکمالی اش کامل شود، چیزهایی که ما نه خوابش را می بینیم و نه تصوری ازآن داریم! ما قشنگی چشم‌های او را درک می کنیم و اینکه چهره اش برایمان آشناست!نگار سال ها با او حشر و نشر داشتیم! برایتان نگفتم! می خواستم بروم کربلا ؛همه گفته بودند خطای محض است توی آن شلوغی ها بچه ها را ببرید! دو روز قبل از رفتن ،سحر جمعه خوابش را دیدم !روی خاکریزهای شلمچه منتظر بود! قشنگی چشم هایش قابل توصیف نبود!برایم هدیه آورده بود. چند دفتر برای بچه ها!روی جلدش را امضا کرد که به سلامت بر می گردید. تمام مسیر اربعین او هم بود!با ابومهدی !مراقب آدم‌ها !مراقب مشایه! وقتی برگشتم رفتم‌ پیش دیوار !روزهای اول نا آرامی ،پیشانی اش رنگی شده بود !رنگ‌رقیق بنفش کبود از روی پیشانی اش حرکت کرده بود تا لبه های یقه اش،تا روی اسمش.یادم آمد به حرف های آن حکیم‌که گفته بود حال امروز مردم حاکی از باطن مسئوولین است! چقدر منطبق بود با حال و هوای این بنفش کبود وسط نقاشی او روی دیوار، بنفش کبوود او که این رنگ ها را ریخته بود ناخواسته حرف های نگفته را زده بود!رنگ بنفش کبودی که روی پیشانی اش متبلور شده بود غصه های هشت ساله ی یک ملت بود. دو سه روز بعد شیر پاک خورده ای آمده بود رنگ ها را شسته بود!بماند که غصه ی آن خاطرات بنفش و هشت سال خیانت و به باد دادن یک نسل از ذهن آدم ها پاک نمی شود. خوشحال بودم ! عکس قهرمان ملی روزگارِ خودش ،او که موقع آمدن به زمین فرشته ها بدرقه اش کرده بودند همچنان روی دیوار بود و چشم هایش هنوز به خانه ها وخیابان . نا آرامی ها که شدت گرفت یکروز دیدمش! روی دیوار با لکه های سیاه از آن سیاهی ها که نمی شود پاکش کرد. چشم هایش اما سالم مانده بود ،هنوز هم به خانه ها و خیابان نگاه می کرد. فرشته ها کسی که رنگ نفرت را روی دیوار پاشیده بوددیده بودند! من اما ندیدم. اما اگر ببینم ازو می پرسم : اگر آشوبها و غارت اموال عمومی برفرض محال نتیجه داد نقاشی کدام قهرمانتان را می خواهی بجای نقاشی او روی دیوار بکشی؟ او برای یک سانت از تمامیت این خاک شب و روز نداشت اما قهرمان های شما بانک ها و ایستگاه های اتوبوس را به آتش نفرت می کشند و ... پرده ی خانه را کنار می زنم ،چهره اش با وجود لکه های سیاهِ وسط صورتش هنوز هم مصمم و مهربان‌است! چشمش به خیابان است. لطفا به آقای شهرداری منطقه ی چند بگویید به نقاشی او روی دیوار دست نزنند. بگذار برای همه این سوال ایجاد شود که اگر عده ای با نقاشی آن قهرمانِ مردم دارِ نام آشنای روی دیوار مخالفند چه کسی را شایسته ی نقاشی شدن روی دیوار های محلات می دانند! قهرمانشان کی و کجاست ؟وچقدر برای حفظ این آب و‌خاک از جان گذشته.... تقدیم به آن مسلمان ایرانی،آن قهرمان ملی ،که دشمنان این آب و خاک از چشم هایش در هراسند ✍️طیبه فرید @AFKAREHOWZAVI
🍂رهروان لایق در میانه‌ی بین‌الحرمین قدم می‌زنم؛ درست جایی که تو هم روزی قدم زده‌ای. آن هنگام که به گنبد خیره می‌شدی، نفس عمیقی از عمق جان می‌کشیدی و زیر لب زمزمه می‌کردی:اللهم ارزقنا توفیق الشهاده سردار شهیدم، به یاد می‌آورم، آن روزهایی را که برای تجدید قوا و باز شدنِ گرهی به حرم پناه می‌آوردی و پس از خلق زیباترین لحظات عرفانی و تلاوت زیارت عاشورا، با حسین(ع) هم‌آغوش می‌شدی و از جام عشق سرمست و با توشه‌ای از معرفت، صبر و استقامت، در موقعیت خود برای خدمت به مظلومان عالم حاضر می‌شدی. روزها می‌دویدی و شب‌ها نمک در چشم می‌پاشیدی تا نکند پلکی بر چشم گذاری و غافل شوی از ظلمی که شاید بر کودکی شود. چقدر گمنام بودی سردار شهیدم. آشنایی من و شما از همان ساعتی آغاز شد که فهمیدم به تیغ یکی از شقی‌ترینِ اشقیا شهید شدی و دیگر بین ما نیستی. پس از ۷۲ ساعت از اشک ریختن در فراق شما چه مهربان مهمان رویایم شدید و گفتید: "آمده‌ام آرامتان کنم". هنوز آن لبخند شیرین بر لبانتان از یادم نرفته است. با خود زمزمه می‌کنم: انگشت به لب مانده‌ام از قاعده‌ی عشق ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم حال، امروز وقتی به آسودگی پرواز پرندگانِ صحن می‌نگرم، به بازی کودکانِ شاد، به ورود فوج فوج زائران حرمین، به ثبت تصویرهای عاشقانه‌ی زوج‌های جوان، به خنده‌های جوانان عراقی، به خواب‌های آسوده‌ی زائران در کناره‌های حرم، به صف‌های طولانی غذای حضرتی، به صدای روح‌بخش زیارت عاشورا از باب القبله، با خود فکر می‌کنم این همه زیبایی زیر سایه‌ی امنیتی‌ست که شما برای تک‌تک ماها به ارمغان آورده‌اید. به قیمت خستگی خودتان و به قیمت نخوابیدن‌هایتان، به قیمت دلتنگی از خانواده و در آخر به قیمت خون پاک شما و یارانتان. اشک از چشمانم جاری می‌شود اما وقتی به این می‌اندیشم که شما در ثواب زیارت تک‌تک زائران، در ثواب تمام اعمال نیک انسان‌هایی که قدمی برای حفظ آن‌ها برداشته‌اید سهیم هستید؛ دلم روشن می‌شود. قلبم آرام می‌گیرد، نگاهم برق می‌زند. قطعاً این کمترین پاداش شما خواهد بود جزای شما هم‌جواری با اباعبدلله است مگر نه اینکه می‌گویید: بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسین است آری حاج قاسم، چه‌خوب برای معماری تمدن نوین اسلامی طرح کشیدی. الحق و الانصاف که رهبر عزیزمان فرمودند: "شهید سلیمانی نرم‌افزار مقاومت است". نرم‌افزار مقاومت یعنی، انگشت اشاره‌ی تو حاجی.. یعنی، سخن تو... یعنی، عمل تو... انگشت اشاره‌ی تو به وسعت همه‌ی کره‌ی زمین است چراکه افق نگاهت آزادی همه‌ی انسان‌ها بود. برای تو این ملت و آن ملت مطرح نبود. نوع‌دوستی درس اول مکتب توست. سخن تو، دفاع از حرم جمهوری اسلامی ایران است. همراهی و کمک همه‌ی ملت، مخصوصاً یاری علماء و مراجع از آیت‌الله خامنه‌ای که بسیار تنها و مظلوم است. عمل تو، یک عمر جهاد در راه خدا و تبدیل شدن به الگوی مبارزه برای همه‌ی ملت‌های آزادی‌خواه بود. حاج قاسم، تمام سفر همراهم بودی همه‌جا. یادت در قلبم و حضور عکست در سجاده‌ام به تو شهادت خواهد داد. از تو می‌خواهم برایمان دعا کنی تا همان‌گونه که در مسیر صدور پیام انقلاب اسلامی جهاد کردی و در آخر با شهادتت این اقیانوس عظیم را بار دیگر پرتلاطم نمودی ما نیز رهروان لایق و شایسته‌ای برایت باشیم. 🍃اللهم ارزقنا توفیق الشهاده🍃 ✍ زینب نجیب @AFKAREHOWZAVI
🔖روایت دیدار حضرت ماه    صبح روز ۲۹ آذر ۱۴۰۱ همه‌‌ی خانواده‌های شهدای آن حادثه‌ی بزرگ آمده بودند. حادثه‌ی تلخ و در عین حال پُرشکوه حرم مطهّر حضرت احمدبن‌موسیٰ شاهچراغ، که یک حادثه‌ی ماندنی در تاریخ است.  همه‌ی حضار دور تا دورِ حسینیه‌ چشم انتظار دیدار روی حضرت ماه بودند. نمی‌دانم تا به حال در این فضای سراسر نور ورحمت نفس کشیده‌ای یانه؟ لحظه لحظه‌ی حضور در این حسینیه، بوی عطرِ رحمت می‌دهد، گویی عِطرِ حضور امام خمینی (رحمت الله) مانند نامش فضا را عطرآگین کرده است. به گواه دیده، همه‌ی حاضرین در این مهمانی، از روز واقعه تا کنون سالهای‌ سال بزرگ‌تر و قوی‌تر شده بودند و نگاه‌هایشان نافذتر و عمیق‌تر از قبل. تصویر شهدا در قابها در دستانِ حاضرینِ داغدار جلوه‌گری می‌کرد، اما روحِ بلندشان ایستاده به صف، دستِ احترام به سینه، برای استقبال از حضرت یار. خوب که گوش می‌کردی هلهله‌ی حضور ملائک در پیش پایشان را می‌شنیدی. شمیمِ عطرِ یاسِ فاطمیه فضا را پر کرده بود. آخر این حسینیه، عهدِ دیرین دارد با مادرِ سادات در این ایام. اگر چشم دل داشتیم حتما حاج قاسم شهید را هم در جمع شهدای حاضر می‌دیدیم، چرا که او هم انسی شیرین داشت با حسینیه و مولایش. به گمانم در یکی از همین روزهای فاطمیه، امضای تذکره‌ی شهادتش را از مادر سادات گرفته باشد. قطره‌های اشک حاضرین به دنبال بهانه‌ای برای سرازیر شدن بر روی گونه‌ها، در چشمها بی‌تابی‌ می‌کرد و قلبها به انتظار در سینه می‌کوبید. چه خوش مجلسی بود، مجلس عِطر گل صلوات تا سرآید انتظارِ دیدارِ رویِ ماه.  دقیقه‌ای گذشت. انتظارها سرآمد و چشمه‌ی نور تابیدن گرفت تا ستاره‌های حاضر در مجلس، از تلألوءِ وجودش منور گردند. همه از فرطِ شوق، سراپا گوش شدند تا بشنوند کلام مولا و دیده گشتند تا سیراب شوند از دیدن روی ماه.  آخر به رسم همیشگی ولایت، پدری می‌کند برای فرزندان شهدا که تاب‌ آورند، ندیدن و نبوییدن و نبودن پدر را، تا مادران شهدا لب به سخن گشایند و به زبان مادری، تمنا کنند دعای صبر بر ندیدن فرزند را و التیام بخشند داغِ جگرِ پدران و همسران شهدا را و امروز پدری که خود جانباز این حادثه‌ی عظیم بود، حسرتِ دوری از فرزندِ خردسال شهیدش را که هم‌نامِ علی‌اصغر حسین (علیه السلام) بود، ندبه می‌کرد و می‌گریست و می‌‌سوخت...  و جگرسوزترین لحظه زمانی رخ نمود که حضرت مولا، خطاب به این همه اشک و آهِ جگرسوز، پدرانه فرمود: «یکی از بزرگترین غصه‌ها و ناراحتی‌های ما، این است که شما خانواده‌ها و مادران شهدا را این‌طور بی‌تاب می‌بینیم.» و آه از دلِ آقای مظلوممان، وقتی داغِ آرتین ۵ ساله را سخت‌تر و طاقت‌فرسا‌تر از همه‌ی داغ‌های این حادثه دانستند. چرا که اینک او بی‌تابِ دیدارِ رویِ مادر، برادر و پدر بود و تنها مونسش خواهری نوعروس است که باید صبر ِزینب (سلام الله علیها) داشته باشد که تاب آورد بر این همه مصیبت‌ و راوی شود این حادثه‌ی عظیم را که تاریخ بداند، شیعه از نسل زینب است. هم او که در نیم‌روزی ۷۲ لاله‌ی پرپر دید، حقیقت را بر سر نیزه‌ها دید، امامِ تب‌دار در بند و غل و زنجیر دید و حامی کاروان مُخَدَّرات اسیر گشت، اما کمر راست کرد به بر هم زدن مجلس یزید و رسوا ساخت، سیاه‌رویان و سیاه‌دلانِ حادثه‌ی کربلا را.   و امروز رسالتِ روایتِ حادثه‌ی عظیم شاهچراغ چون واقعه‌ی عاشورا، تکلیفی است که حضرت ولی بر عهده‌ی تک تک عاشقانش قرار داد، تا چهره‌ی حقیقی کفار و منافقین و دواعش در عالم رسوا گردد و جهان آماده‌ی  پذیرش حکومت مهدوی گردد. ✍️آمنه عسکری منفرد @AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی دور سر مولا که پَرِ فاطمه می سوخت دشمن به تلافی، در و یک سینه به هم دوخت تا گفت: علی بر همه ی خلق امیر است از خشم، عدو ضربه زد و شعله برافروخت ✍️زهره قاسمی @AFKAREHOWZAVI
▪️فاطمه سلام‌الله‌علیها سیاسی‌ترین زن تاریخ اسلام است ✍️سارا سادات پاد ▪️در مسیر پر خطر کنشگری اجتماعی و سیاسی، کودکان خود را نیز همراه خود می برد ولی این حضور، بهانه فراموشی نقش مادری فاطمه هم نشد و کودکانش درس حق‌طلبی وحق‌خواهی و حق‌گویی را در کارگاه عملی مادر آموختند. رفتارهای خشونت آمیز علیه مادر و مجروح شدن تن نازنین مادر را می دیدند و این فاطمه بود که به کودکانش آموخت برای حق‌طلبی و شایسته‌سالاری جان، بهایی هم تراز است. این‌گونه و به قیمت همه دارایی خود یعنی جان خویش، حضور خود را در برشی از تاریخ برای اجرای عدالت و حکومت صالحان وشایستگان تصویر کرد. ▪️ندبه‌های فاطمه، کنار قبر پیامبر نه فقط از دلتنگی دخترانه، بلکه برای میراث فرهنگی بزرگِ پدری مهربان و سخاوتمند بود که آن را برای همه بشریت به ودیعه گذاشته بود و فاطمه نگران همه بشریت در قرن‌های آتی بود. کسانی که در سایه یک کژروی خودخواهانه در بخشی از تاریخ، از چشیدن طعم دلپذیر حکومت علوی محروم می‌شدند و احتمالا ناخواسته و پیوسته در مقابل ناشایست‌سالاری منفعل می‌شدند. 🔗متن کامل در صفحه پایگاه تحلیلی عصر زنان @AFKAREHOWZAVI
🔖درد دلی با خدا بغضی نفسم را گرفته و خفگی بر گلویم چنگ انداخته! این روزها بارها قلم بردست گرفتم تا بنویسم از مادر، اما اشک امانم نمی‌دهد... چگونه بنویسم از فاطمه؟! از آن آفریده از نور عظمت حضرت حق، از سبب خلقت آسمان و زمین و عرش و کرسی و انس و جن و ... از کسی که نامش را تو برایش انتخاب کردی، از کسی که انبیا و اوصیا برای نجات از مشکلات به ایشان تمسک میجستند، از نامی که بر ساق عرش و درهای بهشت نوشته شده، از عصمت الله از درجة الوسیله از اولین ورودی بهشت از بالاتر از پیامبران از ذوی القربی از بضعة الرسول از ام ابیها از کوثر از لیلة القدر از مشکات از کوکب دری از محدثه الجبرئیل از سرور زنان عالم از بوی طوبایی که پیامبر از او میشنید از کسی که شفاعت امت، که مهریه اش شد از صاحب مصحف از کسی که در سوگ پدر ، جبرئیل تسلایش می‌داد. از که بنویسم که اگر قرار بر نوشتن باشد، قلم ها و جوهر ها کفایت نمی‌کنند. خداوندا بامحبوبه ات چه کردند؟! همیشه با خود می‌گویم اصلا کاش همه ی اتفاق هایی که شنیده ایم، دروغ باشد... انشاءالله که نه دری بوده و نه کوچه ای! نه آتشی و نه مسماری! نه بغضی و نه ضربه ای! مگر می‌شود باشند و بشنوند و ببینند و دم برنیاورند؟!! خداوندا چه کردند با فاطمه ات، که مرگ را بر بودن کنار مولای خود ترجیح می‌دهد؟! خدای من داغ اینقدر سنگین است که باید اول به خودت تسلیت گفت. خدایا تسلیت... ✍️زهره قاسمی @AFKAREHOWZAVI
🔖 آری! فاطمه، فاطمه است. 🏴 اگر روزی ابعاد شخصیت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) برای ذهن‌های ساده و چشم‌های کوته‌بین انسان‌ها آشکار می‌گشت، ضمیرِ روشن و فطرتِ الهی، قطعاً گواهی می‌داد که او سرور همه‌ی زنانِ عالم است؛ چراکه «فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) فجرِ درخشانی است که از گریبان او، خورشید امامت، ولایت و نبوت درخشیده است. آسمان بلند و رفیعی است که در آغوش آن، ستاره‌های فروزان ولایت قرارگرفته است.»(بیانات رهبر انقلاب، ۳۰ مهر ۷۶ ). 🏴 بانویی که در ۱۸ سالگی به درجه‌ی والایی از مقام طهارت، مقامات معنوی، عرفانی و حکمت می‌رسد. با قدرتِ تحلیلِ مسائلِ سیاسی و آینده‌نگری، قدرت برخورد با عظیم‌ترین مسائل زمان خود را دارد. فاطمه مادر حسنین (علیهما‌السلام) است، آنها که سید و بزرگ اهل بهشت هستند و در دامان پاکیزه‌ی مادری تربیت شدند که به عنوان «اسوه» مطرح می‌شود. «فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) با آن عظمت و جلالت، در محیط خانه و در طول دوران زندگی زناشویی، علی (علیه‌السلام) را به خشم نیاورده و حتی یک بار هم سرپیچی نکرده. در محیط خانه یک همسر و یک زن است، آنگونه که اسلام می‌گوید.» (بیانات رهبر انقلاب، ۲۵ آذر ۷۶). 🏴 نکته‌ی مهم در زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها، جمع بین زندگی یک زنِ مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و وظایف یک انسانِ مجاهدِ غیورِ و خستگی‌ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم، بعد از رحلت رسول‌اکرم (صلی‌الله‌علیه وآله) از طرف دیگر است. او به مسجد می‌آید، سخنرانی و موضع‌گیری و دفاع می‌کند، حرف می‌زند. یک جهادگر به تمام معنا و خستگی‌ناپذیر و محنت‌پذیر است. همچنین ایشان یک عابد شب‌زنده‌دار، قیام‌کننده‌ی لله، خاضع و خاشع برای پروردگار است. در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیای‌کهن الهی، با خدا راز و نیاز و عبادت می‌کند. جمع کردن این ابعاد در وجود یک انسان، نقطه‌ی درخشانِ زندگی فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. «بعضی گمان می‌کنند انسان عابد، متضرّع و اهل دعا و ذکر، نمی‌تواند یک انسان سیاسی باشد؛ یا بعضی خیال می‌کنند کسی که اهل سیاست است - چه زن و چه مرد - و در میدان جهاد فی‌سبیل‌الله حضور فعال دارد؛ اگر زن است، نمی‌تواند یک زنِ خانه با وظایف مادری و همسری و کدبانویی باشد و اگر مرد است، نمی‌تواند یک مردِ خانه و دکان و زندگی باشد. خیال می‌کنند اینها باهم منافات دارد. در حالی که از نظر اسلام، این امور نه تنها منافات و ضدیت ندارد، بلکه شخصیتِ انسانِ کامل را می‌سازد.» (بیانات رهبر انقلاب، ۲۲ آذر ۶۷). 🏴 آری! فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) از جهت «خردمندی»، «فرزانگی»، «عقل و معرفت»  الگو و سرمشق است. از بُعد «عبادت و مجاهدت»، «حضور در صحنه‌ی تصمیم‌گیری‌های عظیم اجتماعی»، «خانه‌داری»، «همسرداری»، «تربیت فرزندان صالح»، سرمشق و الگو است. زیرا زندگی این بانوی بزرگ اسلام نشان می‌دهد که زنِ مسلمان، برای ورود در صحنه‌ی سیاست و میدان کار و تلاش و نیز ایفای نقش فعال در جامعه، همراه با تحصیل، عبادت، همسرداری و تربیت، می‌تواند پیرو فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) باشد. اکنون مضمون جملات معروف دکتر شریعتی در مورد این بانوی بزرگوار معنی پیدا می‌کند، آنجا که قلم چنین نگاشت؛ «فاطمه، فاطمه نیست؛ چون دختر خدیجه‌ی کبراست، چون همسر و هم‌سنگ علی (علیه‌السلام) است، چون دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام است، مادر حسنین و مادر زینب کبرا است. «این‌ها همه هست و این‌ همه، فاطمه نیست.» آری! با وجود این همه فضیلت، کاملترین وصف برای نشان‌دادن ابعادِ وجودِ این بانوی بزرگوار اسلام این است؛ «فاطمه، فاطمه است.» ✍ آمنه عسکری‌ منفرد @AFKAREHOWZAVI
▪️باید بروم دیشب این موقع، مادر نشسته بود، غمگین بود، مریض بود اما لبخند می‌زد. مادر نشسته بود، موهایمان را شانه می‌کرد، دستهای مجروحش را روی صورت حسین می‌کشید... دیشب این موقع، حالمان خوب بود، غم داشتیم، اما مادر هم داشتیم... برخلاف امروز که از وقتی که مادر رفت، پدر گوشه‌ی خانه نشسته ، زانو بغل کرده ،زل زده به دیوار. گریه نمیکند اما .... دلم می‌خواهد میخ و در را از جا بکنم اما توانش را ندارم... دلم می‌خواهد برخیزم و محسن را ... نه اصلا خود مادر را... اما نمی‌توانم.. تنها کاری که از من چهار ساله برمی‍‌‌اید این است که حواسم به لیوان آب بالای سرحسین، به لباسها به تعداد کفن‌ها باشد... گاهی وقتها که نگاه پدر خیلی خیره‌ می‌ماند، صدایش می‌کنم، نگرانش هستم.. گریه‌ی خودم بند نمی‌آید ،اما چاره‌ چیست؟ من بزرگترین زن خانه هستم... من باید مثل مادرم، برای پدرم، مادری کنم... کاش می‌شد آن روز سلمان و مقداد، لااقل دست‌هایشان را بالا می‌بردند و حساب آن نامردان را می‌رسیدند. اصلا کاش مادر، نفرین‌شان کرده بود. اما هربار این حرف‌ها را به پدر می‌گویم، بغض می‌کند، گاهی اشک روی گوشه‌ی چشمش راه می‌کشد و می‌گوید؛ پیش از این قول داده‌ام به پدربزرگ، ناچارم صبرکنم، اگر صبر نکنم، هزارسال بعد، چیزی از دین نمی‌ماند. من می‌دانم پدر راست می‌گوید‌. حماسه‌ی خیبرش را مادر بارها با شور برایم تعریف کرده بود... کاش امشب دیشب بود...دلم هوای قصه‌های مادر را، تن نحیفش وصدای گوش نوازش را کرده... من مادرم را می‌خواهم اما وظیفه‌‌ام حکم می‌کند، مراقب پدر، و برادرهایم باشم، پس گریه‌هایم باشد در خلوت... وقتی پدر آرام و سلانه سلانه،مارا سر مزار مادر برد... آن وقت گریه‌ خواهم کرد... فعلا باید برخیزم و مادری کنم... کاش هزارسال بعدمسلمانها بدانند ما این سه ماه، چه زجری کشیدیم تا اسلام به آنها برسد! کاش قدر امانتمان را بدانند.کاش مراقبش باشند... آه ..مادرتو کجایی؟!! ✍️ زهرا نجاتی @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️چتر محبت مادر آنهایی که مادر بیمار دارند یا داشته‌اند می‌فهمند چه می‌گویم، نَفَس مادر، ضربان قلب بچه‌هاست، حتی اگه در بستر بیماری باشد. زیرا همین که چتر محبت مادر بر سر آدمی‌ست تاج‌دار عالم است. چه خوب که دنیا امشب صدای نفس‌های مادر را می‌شنود و قلب مادر به شوق فرزندانش می‌تپد. دلم برای فردا که بی‌مادر می‌شویم در شور و شین است. قفل غم بر دل نشسته است، حس می‌کنم با شهادت مادرمان، کفار همان سنگی که بر سینه‌ی تازه مسلمان‌ها می‌‌گذاشتند بر قلب من نیز نهاده‌اند گویی از هُرم غم، نَفَس دارد در سینه گُر می‌گیرد. کافران عجب داغی بر دل‌مان گذاشتند، آری گویی اینها مسلمان نبودند. مادر حلالم کن، من آن دختری که می‌خواستی نبودم؛ مرضی را حلال‌کن. ✍️مرضیه رمضان قاسم @AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی زَهری که شکستی غریبانه زنی را ! رخساره آن ماه مدینه به شبی را… گو از چه دَریدی در بیت دو ولی را آن‌ محفلِ عرفان‌خدا روی زمین را بُغضِ چه کسی قدرت پای تو به در شد؟ ریسه به که بَستی که چنین عادت دین شد؟ دستی که بلند شد به فرمان خدا بود! آن مرد نه داماد پیمبر، مرتضی بود! ای وای که زهرا همه جا ام ابیهاست… در خانه شوهر و‌ پدر حامی جان هاست نور فلک و جان دو عالم، مرو از حال افتاده زمین جان پیمبر، مزن هی بال ✍🏻فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI
یا زهرا زهرا که می‌رفت، علی شق‌ُّالقمر می‌شد، حسن جگرش را پیش‌مرگ حُسَین می‌کرد و زینب با ما رایتُ الّا جمیلایش، قلب حسَین را تسلِّی می‌داد. کاش زهرا نمی‌رفت! زِ کویِ دوست نوای خروش می‌آید صدایِ آه یتیمان به گوش می‌آید به چشم اشک و فغان میهمانِ بر لب بود ستم کشیده‌ترین فرد خانه زینب بود ✍️مهتا صانعی @AFKAREHOWZAVI