eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
687 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••• : بچه‌هـــا! خوب‌تمرین‌ڪردند ولایت‌پذیریِ "امام‌مهدی(عج)" رادر رڪاب"آسیدروح‌الله‌خمینی". ماهم‌بایدتمرین‌ڪنیم‌ولایت‌پذیریِ "امام‌مهدی(عج)"رادررڪاب"حضرت‌آقا" 🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
📱| 🌐میشل ولبـک نویسنده اسلام ستیز فرانسوے می‌نویسد: 🔰جنگ بر ضد اسلام گرایی با کشتن مسلمانان فایده اے ندارد و فقط با فاسد کردن آنها می‌توانیم به پیروزی برسیم پس باید بجای بمب بر سر آنها دامن کوتاه ریخت... ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
{•🖤🔗•} یڪۍ‌‌نوشتہ‌‌بود↓ سهم‌من‌از‌جنگ پدرۍ‌بود ڪ‌‌هیچ‌وقت درجلسہ‌ۍ‌اولیاومربیان شرڪت‌نڪرد...🥀 +همینقدرغریب‌:) 💔@afsaranjangnarm_313💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{•🌱🌼•} خداوندا ❣ بین ما و گناه سیم خاردار بکش و این فاصله را مین گذاری کن ، اینک تانک های لشکر بی فرهنگ غرب ،ما را نشانه 🏹 گرفته اند . 🌿✨@afsaranjangnarm_313✨🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! 🌹همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را میرفت. 🌹ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود. 🌹گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم. 🌹آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند! •|خاطره ای از شهید💔 ابراهیم هادی🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 اینـ چادر مشڪی ضمانٺ امنیتـ منـ اسٺ✌️🏻 خواهرمـ💁🏻‍♀ معنےآزادی رو درستـ🌸 مٺوجہ نشدے آزادے یعنی:🍃 مطمئن باشے اسیر نگاهان نا پاکان نیسٺی😌 🖤@afsaranjangnarm_313🖤
🌱… سال‌ها منتظرِ سیصد و اندے مرد است... آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم @afsaranjangnarm_313
📱| 🔰قوت در فضاےمجازی را باید در بخش خارجی و داخلی تقسیم بندے کرد و اقدامات لازم را در هر دو بخش طراحی و اجرا کرد مسیر دشواری در پیش است اما همت جوانان مومن انقلابے قله های رفیع تری را فتح کرده است و وقت آن است که تهاجم نرم دشمن را با تهاجم نرم پاسخ دهیم... {مقام‌معظم‌رهبرے} ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
⚡️ _گوشِتُ بیار یه چی بگم +جانم؟! _مراقب محتویاتِ گوشیت باش(: 📱@afsaranjangnarm_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹یک روز من و جهاد مغنیه در فرودگاه تهران با هم ملاقات گذاشته بودیم و من از قم برای دیدار وی رفتم جهاد به محض این که مرا دید گفت : چقدر لاغر شده ای تو مگر ورزش نمی کنی؟!! 🌹مگر آقا نفرموده اند:«تحصیل، تهذیب ، ورزش»! و من فهمیدم که سخنان رهبر معظم انقلاب به چه میزان تاثیر گذار بوده و برای امثال جهاد مغنیه به چه میزان با اهمیت است! •|خاطره‌اے ازشهيد💔 جهاد مغنيه🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
فڪرے براے جمعه ے بعدے نمیکنے...؟! دیگر نفــــس بدون ِ بالا نمے‌رود....!!😔 🌸 @afsaranjangnarm_313 🌸
سلام ممنون از شما☺️🌸 چشم،ان شاالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 چند ماه بعد: تسبیح و بالاخره بعد از چند دور ذکر گفتن کنار میزارم ،سجادمو تا میکنم به دیوار تکیه میدم... -بیا ارمیتا که خیلی گشنمه دو پرس غذا گرفتم آوردم باهم‌بخوریم +زحمتت شد ،یه چیزی درست می کردم دیگه -بابا کدبانووو ،بعد چند وقت هنوز تعارف داری با من؟!! +نه،میگم عارفه -جونم +اوممم...خبری نشد؟ عارفه قاشق غذا رو از جلوی دهنش برگردوند توی بشقاب و گفت: -هوف ..نه ارمیتا چند بار بگم انقدر فکر و خیال نکن همین‌روزا میاد دیگه مگه چند وقت بدون تو این داداش خل من میتونه دووم‌بیاره؟ از دلداری دادن عارفه ته دلم گرم‌میشه ولی بازم با ناراحتی گفتم: +همین طور که این بیست روز دووم آورده -ارمیتا پاشو بیا بابا نمیگی من یه ماه دیگه عروسیمه باید چاق بشم چله بشم اون وقت منو گشنه نگه داشتی +باشه عروس خانوم اومدم -آهان حالا شد بخند بابا +چشم عروس خانوووم *** -جون عارفه بمونم امشب پیشت؟ +وایییی عارفه مگه باره اوله که خونه تنهام؟بعدشم زهرا خانوم طبقه بالا هست دیگه -باشه پس مواظب خودت باش به خونه ماهم یه سر بزن +چشم -خداحافظ +خداحافظ در و بستم و پتو و بالشتمو از رو زمین برداشتم ورفتم روی تخت دراز کشیدم. طبق معمول خوابم نمی برد و باید با خاطرات گذشته تا نصفه شب سر می کردم... *[بالاخره رسیدم مشهد دسته چمدونم و گرفتم و از قطار پیاده شدم و رفتم سمت تاکسی های زرد رنگی که منتظر مسافر بودن چشمام پر از اشک بود و با بدبختی جلومو می دیدم.. فقط دلم می خواست هرچه زودتر برم حرم دیگه بغض داشت خفم می کرد.. -خانوم بفرمایین هر هتلی بخواین میریم +می خوام برم حرم چمدونمو گرفت و گفت : -بفرمایین سوار بشین سوار تاکسی شدم ،حتی یه لحظه هم صحنه هایی که چند سال پیش با فاطمه مشهد بودم از جلوی چشمم کنار نمی‌رفت.. نگاهی به گوشیم که زنگ می خورد انداختم سمیرا بود،رد تماس زدم دوباره زنگ زد +بله؟ با صدایی گرفته تر از من گفت: -برا مراسمش نمیای؟ +نمی تونم بیام...طاقت‌‌...ندارم...من هنوز باورم‌نشده سمیرا -هیچکس باورش نشده،مشهدی؟ +آره -خیلی دعا کن آرمیتا خیلی ...دعا کن دل هممون آروم بگیره +اااع..ضای ب.. -آره، اهدا کردن..من باید برم دیگه +خداحافظ -خداحافظ .... : ✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫 📱 @afsaranjangnarm_313 ❤️
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 بعد از تحویل چمدونم به امانات راه افتادم‌سمت حرم.تمام مسیر فکرم پیش فاطمه و کاراش بود دقیقه ای نبود که فاطمه از جلوی چشمام کنار بره.فاطمه حتی با مرگش هم به بقیه لطف کرده بود. حس عذاب وجدان داشت می کشتم.. کفشامو درآوردم و گذاشتم توی پلاستیک و نشستم روبروی ایوون طلا.. +خدایا باید چیکار کنم؟چجوری راه درست انتخاب کنم .. اصلا به عرفان گفتم خدا رو پیدا کن مگه من پیداش کردم...وای این چه حرفی بود آخه...اصلا از کجا باید شروع کنم؟ بدجوری با خودم در گیر بودم جوری که حتی متوجه گذر زمان نشدم.ولی انگار خواست خدا بود که با صدای اذان مغرب به خودمم اومدم.. بلند شدم و کفشامو برداشتم تا برم سمت وضو خونه ، نگاهم‌افتاد به تابلویی که نوشته بود *پاسخگویی به سوالات شرعی* ناخودآگاه رفتم‌سمت همونجا ..تا شاید مشکلم حل بشه.رفتم به سمتی که تابلو راهنماییم کرده بود یه حاج آقای پیر نشسته بود.رفتم جلو +سلام حاج آقا -سلام دخترم بفرمایید +اوممم..نمی دونم راستش من هیچی از دین نمی دونم نه یعنی از دلیل و فلسفش تا الانم هرکاری می‌کردم از روی عادت بوده.. اگه یکی بهم بگه نماز نخون برا چی میخونی اصن میگم باشه.. راستش میشه اصلا اول درباره دلیل و فلسفه نماز بگین؟....اره فکر کنم خوب باشه -دخترم ینی واقعا هیچی نمیدونی؟ +راستش.....فک میکردم می‌دونم ولی به روش سختی بهم ثابت شده که نه من هیچی نمیدونم -دخترم تو همین که شروع کردی بری دنبال دینت خیلی خوبه +راستش دوستم از خواسته صدای فاطمه تو گوشم پیچید : به خاطر خدا +یعنی به خاطر خودم و خدای خودم -خیل خب بابا جان،اجازه هست یه نصحیتی بکنم شما رو؟ +بفرمایید حاج آقا -دخترم تو خدا رو میشناسی؟به نظرم برا اولین قدم برو خدا رو بشناس.اگه خدا رو بشناسی میتونی دین خدا رو هم بشناسی،میتونی واجب خدا رو هم درک کنی +خب یعنی‌چی؟چجوری؟ -شناخت خدا از طریقه آیه ها و نشونه های آفرینشیه که وجود داره ،مثه همین کره زمین ،خورشید ،روح انسان... یه راه دیگم‌مطالعه کتاب های اعتقادیه که خدا و صفت خدارو بشناسیم +خب پس یعنی آدم تا خدارو نشناخته نماز و مثلا روزه و اینارو نباید انجام بده؟ -نه دخترم منظورم این بود که اول خدا رو بشناس بعد واجب خدا رو این مربوط به زمان نیست ...از نظر رتبه و مهم بودن گفتم همین شناخت اجمالی برای انجام واجبات هم کفایت میکنه +یعنی چی؟ - یعنی که بدونیم یه آفریننده ای وجود داره ... .... : ✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد 🚫 📱 @afsaranjangnarm_313 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چطور میشه یه سرباز یک بارم فرمانده شو ندیده باشه؟ بیا تا جوانمـ بده رخ نشانمـ 🌸 @afsaranjangnarm_313 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است... ۱۳ دی ۱۳.۹۸ ... ۱۳ شهریور ۱۳۹۹ ۸ ماه گذشت... ک خودت دیدی که در این ۸ ماه بعد از شما زمین حتی که قطره آب خوش از گلویش پایین نرفت... اشک هایت سپری بود در برابر بلاها... ۸ ماه با داغی زندگی میکنیم که تا دنیا دنیاست شمس ابدی خواهد بود. آتشی که از حوالی فرودگاه بغداد، ساعت ۱:۲۰ بلند شد ، شعله هایش فرود آمد بر سر قلبمان به نامت قسم! صدای شکسته شدن قلبمان را خودمان که هیچ اطرافیان هم شنیدند. حاجی جان، آبی که ریخته شد را میتوان جمع کرد؟! دل ما که شکست و زخم خورده را هم هیچ مرحمی جز وصالت درمان نیست! تعجبم از کار دنیا این است که؛ دلتنگ روی کسی را هستم، که حتی یک بار او را از ندیدم. بعد تو آرزوی نبودن در دنیایی که تو در آن نباشی کردم و میکنم. خوب نفس هایمان تنگ میشود در هوایی که تو در آن نفس نمیکشی! نفس هایمان به نفس هایت بند بود حاجی... میدانیم که زنده تر از مایی و گواه مان قرآن است اما دل که این چیزها را نمیفهمد. بعضی موقع ها با خود فکر میکنم اگر میدانستی اینگونه بیقرارت میشویم شاید کمی تامل میکردی و اینگونه نمیرفتی 8 ماه گذشت حاج قاسم💔 🖤@afsaranjangnarm_313🖤
{•🖤🔗•} •♥️🍃• . کشتی نوح، نشد منتظر هیچ کسی..، این حسین💔 است که با خود همه را خواهد برد...😔 . 🌴🌤@afsaranjangnarm_313🌤🌴
... پشت هر اکانٺ مجازے یه قلب واقعے در حال تپیدنِ مواظب رفتار و حرف هامون باشیم☝️🏻🔥 📱@afsaranjangnarm_313