eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
687 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 🌹به رهبر انقلاب عشق مےورزید. سخنرانی های رهبری را با دقت گوش میداد و میگفت:أقا مظلوم است 🌹بعضی مسئولین فقط حرف هایش را گوش میدهند.عمل نمیکنند. او اما به شنیدن اکتفا نکرده بود و همه اذعان دارند که توصیفات رهبر انقلاب از یک جوان مومن انقلابی همه در عباس متجلی بود. 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
موقعِ‌خریدِجـهیزیه‌خانم‌فروشـنده‌به عڪسِ‌صفحه‌ی‌گوشےام‌اشاره‌کردو پرسـید: این‌عڪسِ‌کدوم‌شَهـیده؟"خندیدم‌و گفتم"این‌هـنوزشهیدنشده‌شوهـرمه !" برشےازکتابِ‌قصـه‌دلبـری♥️✨ 🌱 @afsaranjangnarm_313 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 از عارفه و مامان باباش خداحافظی کردم و پیاده شدم کلید تو کیفم در آوردم و در رو باز کردم. وارد حیاط شدم که دیدم نجمه خانوم روی تخت چوبی کنار حیاط نشسته و سفره انداخته در و پشت سرم و بستم و سلام کردم +سلام زهرا خانوم -سلام دخترم ..بیا برات شام‌کشیدم تو این ظرف +آخه چرا زحمت کشیدین خودم‌یه چیزی درست می کردم -چه زحمتی من که درست میکنم برا خودم و طاها ممنونی زیر لب گفتم که زهرا خانوم گفت : -راستی طاها کو؟ منم عین این بچه ها خنگ با چشمای متعجب گفتم +طاها؟ -پسر نجمه رو میگم دیگه +آها من باهاشون نیومدم -عه چرا؟ +دوستم بود دیگه -پس برم یه زنگ بهش بزنم +باشه شب بخیر منم برم دیگه غذا رو برداشتم و رفتم پایین با بوی این کوکو دلم ضعف رفت سریع لباسامو عوض کردم و یه سفره کوچیک انداختم و شروع کردم به غذا خوردن... *** بسم الله گفتم و چادرمو سر کردم کیفمو برداشتم و رفتم بالا زهرا خانوم بیدار بود اومد جلو -به سلامتی دخترم برو ایشالا موفق باشی قرآن و گرفت بالا و من از زیرش رد شدم ،بغلش کردم ازش تشکر کردم و رفتم سمت در امروز اولین روز کاریم تو شرکت جدید بود.شرکتی کلی اتفاق برام افتاد.شاید ضررهایی به هم وارد شد وقتی وارد اون شرکت شدم اما خوبیش هم این بود که باعث شد حداقل یکم بیشتر خدای خودمو بشناسم. وارد محل کار جدیدم شدم رییسم منو به همه معرفی کرد و سایر همکارهام هم ورودم رو تبریک گفتن به شرکت جدید منم از همشون تشکر کردم.تو همین بین تشکرات و خوش آمد گویی ها حس کردم یه صدای آشنا شنیدم.سرم رو بلند کردم و دنبال صدای آشنا گشتم که با دیدن فرد روبه روم خشک شدم!!! یعنی اونم اینجا کار میکنه ؟؟... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖐🏻 اربعین کربلای همه را امضا کن ...💔 این گدا بهر زیارت نگران است حسین... 🌴🌤@afsaranjangnarm_313🌤🌴
سلام رفقا🖐🏻 قراره یه بخش جدید به کانال اضافه بشه و اونم‌اینه که از تجربه های تلخی که توی فضای مجازی برا بقیه اتفاق افتاده و از زبون خودشون تعریف کردن و بزاریم📱 ان‌شالله ۷۰۰تا بشیم شروع می کنیم🎉
✅چشم امید به جوانان ✍رهبرانقلاب : زمام امور بهبود اوضاع این کشور، دست مردم این کشور است؛ بخصوص دست جوانان. همه چیز در سایه‌ی عزم مردم، تصمیم مردم، بصیرت مردم، و ایمان مردم در این کشور میتواند در مجرای صحیح خودش قرار بگیرد و کشور را به نقطه‌ی مطلوب خودش برساند. ۹۸/۶/۲۶ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
••🌱💚•• -می‌گفت: هرڪسی‌روزے‌‌ ³ مرتبہ خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ' بگہ ↓ ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدے‌‌﴾ حضرت‌یجور‌خاصے‌‌‌براش‌دعامیکنن :)🌿 •✨• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#تلنگــر بانـــــو...! مراقب خودت باش این تو هستی که یک نسل را به وجود می آوری و پرورش میدهۍ✉ツ ن
آقـــــا...! مراقب خودت باش فرزندت از روی دست و بازوی توست که الگو میگیرد ✉ツ فرزندی که در کوچه هاے دمشق شهـــــ🥀ـــــادت رقم میزند...🕊 🌱 🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
⇝✿°•° °°•°°•°° °•°✿⇜ : امروز وقتی شما در قرار می گیرید شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای دکل قرار گرفته‌اید و بخواهید یا نه، میدان هستید. ... 🆔@afsaranjangnarm_313🆔
🌱 💔 +میدونی‌چےقشنگہ؟ _چی؟ +اینکه‌بیدار‌شی‌ببینےکربلایے...🖤! 🌴🌤@afsaranjangnarm_313🌤🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹بهش گفتم: از این سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی، برام بگو.راستش آن اوایل تا می‌دیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد. 🌹آن روز گفت:گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد:اونوقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت:داریم میریم دیدار ،گفتیم تو هم بیای.پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. 🌹باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: عاقبتبخیر بشی! 🌹همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم. •|خاطره‌اے از شهید💔 محسن حججے🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
اهم اهم یک دو سه فووووووت🎤🎤 اهالی افسران جنگ نرم صدامو داریدددد📢 میدونم میدونید میخوام چی بگم پس همه باهم بلند میگیم😂 ااااامممممشششششببببب ررررماااااانننننن ننننندددددااااااررررررییییییم🙃😁 الفرارررر🏃‍♀🏃‍♀😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی‌میری‌یہ‌جامهمونی‌دیدی‌غذاڪم‌میاد؟ صاحب‌خونہ‌بین‌اون‌همہ‌جمعیت میادبهت‌میگه اگہ‌میشہ‌توغذاڪم‌تربخور،بذاربہ‌دیگران‌برسہ! آخہ‌توواسہ‌مایی ولی‌اونا‌غریبہ‌ان وقتی‌واسه‌امام‌زمان‌باشی آقامیگه‌میشه‌ڪمتربخوری؟ میشه‌بیشترسختی‌بڪشی؟ بزاردیگران‌استفاده‌ڪنن آخه‌توواسه‌مایی... بچه‌هاڪاری‌ڪنید،امام‌زمان‌برنامه‌هاشوروی‌ما پیاده‌ڪنه...😉 ✌️🏼 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
🕊سلام‌به‌‌﴿ طُ‌‌ ﴾ وبـه‌همه‌یِ‌جمعـه‌هایِ تب‌دارِچشـم‌بـه‌راه...... 🌸 @afsaranjangnarm_313 🌸
🔰بر علیه اراده در جنگ نرم هدف آن چیزی است که در دل شماست، در ذهن شماست،در مغز شماست،یعنے اراده شما،دشمن میخواهد اراده‌شما را عوۻ کند.... ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰براے امام زمان چیکار کنیم⁉️ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
{•🖤🔗•} کاش‌آن‌جا‌کہ‌تو‌رفتی‌غم‌عالم‌میرفتــ کاش‌این‌غربتــِ‌جمعہ‌همہ‌باهم‌میرفتــ 🤲 📿@afsaranjangnarm_313📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹نشسته بودم بغل دست حاجی، یک دفعه زد روی پایش، از صدای ناله‌اش ترس برم داشت ! گفتم: حاجی چیزی شده؟ مشکلی پیش اومده؟ گفت: من سه چهار روزه از حال آقا بی‌خبرم.... 🌹پدرش فوت کرده بود ، میان سنگینی غم از دست دادن پدر، قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود.فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود. آنوقت اینطور آه میکشید. اینطور خودش را سرزنش میکرد... 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 این پسره همون دوست عرفان بود.. اسمش یادم نمیومد ،اونم تعجب کرده بود سریع نگاهمو برگردوندم و رفتم توی اتاق کارم،بسم الله گفتم و شروع کردم.. **** بعد از تموم شدن ساعت کاری از چندتا همکارا خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه خدارو شکر اون پسره رو دیگه ندیدم.. یکم از مسیر و با تاکسی رفتم بقیه رو هم تصمیم گرفتم پیاده برم و یکم خرید کنم توی فروشگاه بودم که عارفه زنگ زد +سلام -سلام آرمیتا جون خوبی؟ +خوبم قربونت تو چطوری؟ -الحمدالله میگم عصر بیام اونجا؟ +عه خب بیا چرا می‌پرسی دیگه -پس عصر می بینمت +خداحافظ -خداحافظ یه نگاه به خریدا انداختم وای چقدر زیاد شده بود حالا چطوری ببرم اینا رو وای! پاکت خریدا بلند کردم و راه افتادم سمت خونه چندجا گذاشتم زمین و یه نفس گرفتم و دوباره بلند‌کردم آخه دختر این همه خریدت چی بود یهو به خونه که رسیدم همین طوری با پا چندتا ضربه به در زدم که اگه زهرا خانوم تو حیاط بود در و باز کنه.. بعد از چند لحظه که دیدم خبری نشد خریدا رو گذاشنتم زمین و تو کیفم دنبال کلید گشتم +کیه؟ صدای آقا طاها بود داشت میومد سمت در که من خودم کلید انداختم و در و باز کردم +ببخشید سلام -سلام برگشتم و پاکتای خرید و بلند کردم -کمک می خواین؟ +نه ممنون رفت و منم وسایلا رو بردم بردم طبقه پایین.. **** صدای زنگ در اومد ،عارفه بود در و باز کردم و منتظر شدم بیاد پایین ،بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم یکم حرف زدیم عارفه داشت یه چیزی تعریف می کرد -اره خلاصه بعد که خرید کردیم اومدیم خونه و عرفا... یهو عارفه زد رو پیشونیش +چی شد؟عرفان‌چی؟ -هیچی بابا اشتباه گفتم +عارفههه!!بچه گول میزنی؟ -نه به خدا چیز خاصی نبود +پس اگه به من مربوط میشه بگو -خب،راستش... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 +چی عارفه؟ -به خدا هم من و هم مامان و بابا شرمندتیم نمی دونی تو خونه ما چه خبره اصلا +.... -ما از عرفان خبر داریم .. +خب -شماله +اینارو که میدونم خب -گفته یه پیغامی برسونم به دستت +خب چیه؟میشه تیکه تیکه حرف نزنی؟ -به خدا نمی‌دونم چی‌بگم ،ویس برام‌فرستاده که بهت بگم ولی نمی تونم ویس و برات می فرستم خودت گوش کن +خب باشه چرا گریه میکنی ؟ -به خاطر تو دلم آشوب بود مگه تو این ویس چی گفته بود که عارفه این شکلی می کرد؟ +خب ویس و بفرس -باشه گوشیشو از تو کیفش در آورد و ویس و برام فرستاد -فرستادم +ممنون -نمی خوای گوش کنی الان؟ -الان نه هروقت رفتی گوش میکنم حالا -آخه +نترس چیزیم نمیشه ،الانم پاشو یه چیزی برای شام درست کنیم -آرمیتااا!!!! +چیه خب پاشو -باشه سعی می کردم ظاهرم و اروم‌ نشون بدم ،یه حدسایی می زدم که چی شده.. اما سعی می کردم فعلا حواسم پیش عارفه باشه -چی درست کنیم؟ +نمی دونم.ماکارانی خوبه؟ -آره خوبه بیا درست کنیم * دوتایی با عارفه شام رو خوردیم نزدیکای ساعت ۱۰یا ۱۱بود که عارفه قصد رفتن کرد بعد از کلی عذر خواهی به خاطر حرفای عرفانی که هنوز گوش نداده بودم و دلداری،بالاخره راهی خونه شد. بعد از رفتن عارفه یکم خونه رو جمع و جور کردم.موقع خواب بود که رفتم سر وقت گوشیم و ویسی که عارفه فرستاده بود رو دانلود کردم.در عرض ۳۰ثانیه دانلود شد.برای گوش دادنش دودل بودم.ولی در آخر دلم رو زدم به دریا و ویس رو باز کردم.محتوا ویس ثانیه به ثانیه بیشتر دلم رو به درد می‌آورد..... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️@afsaranjangnarm_313 📱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا