﷽
#حضرت_عشق♡
#قسمت_ششم🖇
+خب بلژیت اینم برادرت دیگه کمتر بهونه بگیر باشه؟؟
با نگاهی شماتت بار گفتم:
-بلژیت تو بهونه منو میگرفتی؟؟اخه چرا؟؟من که هر روز میام پیشت
*خب دلم برات تنگ میشد
ناخودآگاه احساساتی شدم و بلژیت رو محکم ب آغوش کشیدم
*اخ بنوعا ولم کن دردم میگیره
چرا اینقدر محکم بقلم میکنی
اروم از خودم جدا کردمش و شروع کردم به خندیدن.یکم ک ب خودم مسلط شدم دیدم خانوم دکتر هم ریز ریز داره میخنده.
خانوم دکتر عزم رفتن کرد.از اتاق که بیرون رفت خیلی سریع دنبالش کردم و بلند توی راهرو صداش کردم
-خانوم مهدیه....خانوم مهدیه
ایستاد تا بهش برسم
+درست نیست انقدر بلند اسمم و صدا کنین
جا خوردم اما با حفظ ظاهر گفتم
-چشم؛معذرت میخوام
+با من کاری داشتین؟؟
-امممممم....راستش بله
ببخشید که میپرسم شما فرانسوی نیستین درسته؟؟
+نه کاملا اشتباه میکنید هم پدر و هم مادر من هر دو فرانسوی هستن
-اخه اسمتون یه اسم فرانسوی نیست
+ خب من تا 5 سال پیش مسیحی بودم و یک اسم فرانسوی داشتم اما از 5سال گذشته مسلمون شدم و به همین خاطر اسمم رو از فرانسوی تغییر دادم
_اسلام!!
+برای همین صدام می کردین؟
_اوه نه راجب بلژیت خواستم بپرسم...
خواستم سوال بعدی رو بپرسم که گفت
+ببخشید منو دارن پیج میکنن بر می گردم ..
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🎉
خوشامد؎امامعسڪࢪے💚
🌸@afsaranjangnarm_313🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جنگ_نرم
مدافعان امنیتِ عقیده و ایدئولوژی
سردارها و سرباز های بی نشونِ عملیات های روانی جهاد نرم اند ؛
که در طول تاریخ، امنیت روانی و فکری باور انسان ها توسط آنها حفاظت و تأمین میشود...
اما در مقابل، توپخانه حملات گسترده تروریسم رسانه ایِ خودی و غیر خودی ، آبِ روی آنها را کماکان نشانه میگیرد ...
پنهانی در این جهاد ، زخم برمیدارند
میجنگند و جانباز و شهید میشوند
....#گمنام
🎙🖊حامدزمانی
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهده کارت پستال🌸👇🏻🎉
https://digipostal.ir/hasanaskari
•
یا حسن
ذڪر گداییمونہ ... 🌱
عیدتون مبارڪ 🎊
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
#به_وقت_اذان
✅برای نمـازت وقتِ جداگانه ای بـذار
✍بزرگترین حسرت یه آدم توی آخرت که از هر جهنمی آدم رو بیشتر میسوزنه اینه که من میتونستم نماز بخونم و نخوندم. میتونستم وقت بذارم برای نمازم ولی نذاشتم، میتونستم نمازم را اول وقت بخونم ولی نخوندم میتونستم نمازم را باحضور قلب بخونم ولی نخوندم، چون تو آخرت می فهمیم بیشترین چیزی که انسان را در آخرت خوشبخت می کنه، میزان نشست و برخواست خصوصی با خدا و یاد خداست.
جوون خیلی حواست باشه نمازت رو ترک نکنی، خیلی ها آرزوی یه سجده کردن تو دلشون مونده ولی دیگه نمیتونن، از نمازت مواظبت کن، براش یه وقت جداگانه ای تو برنامهریزی ها داشته باش که یه روز حسرت نخوری!
🤲🏻📿@afsaranjangnarm_313📿🤲🏻
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتهفتم🖇
دکتر رفت و من هم مات و مبهوت به اتاق بلژیت برگشتم.وارد اتاق که شدم بلژیت گفت
*بنوعا
-هوم؟؟
*میگم میشه عکس اون آقاهه که چهرش نورانی هست رو بهم نشون بدی؟؟
-عیسی مسیح منظورته
سرش رو به معنی نفی تکون داد و گفت
*نه....نه...یه اقای دیگه
-کی منظورته بلژیت
*اسمشو نمیدونم تو گوشی مهدی عکسش رو دیدم
-باشه سری بعد که دکتر اومد ازش میپرسم عکسش رو برات میگیرم.
بعد از اون اروم اروم بلژیت رو خوابوندم و دوباره رفتم برای پیدا کردن کار
هرچی که میگشتم کار پیدا نکردم.
شب بود و من رفتم بیمارستان تا سری ب بلژیت بزنم و فردا با انرژی بیشتر برم دنبال کار.
نزدیکی های اتاق بلژیت بودم که حس کردم صدای گریه دختر بچه میاد.هرچی به اتاق بلژیت نزدیک تر میشدم صدای گریه بلند تر میشد.
بعد از چند لحظه متوجه شدم که این صدا،صدای گریه بلژیته
با دو به سمت اتاق بلژیت قدم برداشتم و بدون در زدن در اتاق رو باز کردم
-چیشده بلژیت؟؟
چرا گریه میکنی
با هق هق گفت
*دلم....دلم برای تو تنگ شده بود
-بلژیت راستش رو بگو فقط ب خاطر دلتنگی داشتی گریه میکردی
پرستاری که توی اتاق بود گفت
●تشریف بیارید بیرون چند لحظه
تازه متوجه وجود پرستار داخل اتاق شدم سرم رو به معنی باشه تکون دادم همراه با پرستار بیرون اومدم
-چرا بلژیت گریه میکرد؟
●خب ببینید بلژیت دچار سوء تغذیه است و به همین خاطر بدنش غذا رو پس میزنه
-چطور ممکنه امروز من خودم بهش غذا دادم حالش بد نشد.
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسر شهید سیاهکالی میگفتن که:
اگه یہ وقت مهمون داشتیم و نزدیک ترین مغازه به خونمون بسته بود برای خرید جای دیگه نمی رفت،می گفت این بنده خدا به گردن ما حق داره ،حق همسایہ رو باید بجا بیاریم و از ایشون وسیلہ بخریم چون نزدیک منزل ما هستن...🌿
بعد از شهادتش هر وقت بخوام برای نذری چیزی بخرم نگاه میکنم و نزدیک ترین مغازه رو به مزار شهدا انتخاب میکنم که حق همسایگے همسرمو به جا بیارم:)
رفیق شهیدم،سالگرد شهادتت مبارک🙃
#یادتباشد ♥️
🕊 @afsaranjangnarm_313 🕊
•|💚🍃|•
" #دوڪلامحرفحساب🌿"
.
رفیقمیدونۍچیھ
مشکلازجایۍشروعشد
کھالعجلهاشدوِردزبانوسایہعمل
رویشنیفتاد...⚡️
مشکلزمانۍرخدادکھ
پروفایلهاشدامامزمانۍ-عج-
ودلشدجایگاهگناه 🥀
مشکلزمانےشروعشدکہ
درزبانجانفداکردیمبراۍدلبر
ودرعملعلتگریھاششدیم💔💧
.
+بہکجاچنینشتابانبچہشیعہ‼️🍃
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹یه شب می خواستم وارد اتاق فرماندهی بشم که آقا سید داشت ميومد بیرون ، موقع خوردن شام بود .گفت: ابوزینب به شما همراه شام نوشابه دادن?!
خندیدم و گفتم :نه بابا !نوشابه کجا بود، نوشابه فقط مال فرماندهیه.. به بقیه نوشابه نمیدن که..
گفت :شوخی نکن جدی باش.
گفتم: جدی جدی، باور کن ،نوشابه ندادن به بقیه..
نوشابه ها رو برداشت رفت دم در لجستیک..گفت :آقا سید به بقیه نوشابه دادی?!!
مسئول لجستیک گفت: نه.
سید گفت: چرا؟!!
گفت: چون نوشابه کم بود، به همه نرسید، یه چند تایی فقط به فرماندهی دادم.
سید ابراهیم همه نوشابه ها رو پس داد و گفت:
اگه به بقیه نوشابه دادی سهم ما رو هم میدی ،اول هم بچه ها.. اگه به اونها چیزی نرسید به ما هم نمیدی.. حالا من و امثال من کجا و شهدا کجا...شهدا گفتار و اعمالشان یکی بود اما من رو سیاه ..
•|خاطرهایازشهید💔مصطفیصدرزاده🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
{•💚🌱•}
#حرفِکاربردۍ(:
بہتجربہثابتشده
اگربراۍعباداتتکمنذاری...
کارۍکہیكساعتطولمیکشہ
توۍدهدقیقہتموممیشہ...!!🖇🕊✨
•آیتاللہبھجت
@afsaranjangnarm_313📿
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتهشتم🖇
●ببنید معدش غذا رو یکی دوساعت بعد ازخوردن پس میزنه و بالا میاره
-خب الان برای چی داره گریه میکنه
●دکتر گفتن به جای غذا از سرم استفاده کنیم.روز های قبل وقتی خواب بود سرم بهش وصل میکردیم ولی الان حالش بده و هیچ جوره قصد خوابیدن نداره
-خب....
خواستم چیزی بگم که دیدن دکتر بلژیت داره ب سمت ما میاد ایستادم تا بایسته کنار ما
+زدی سرمش رو؟
●دکتر اصلا نمیزاره بهش سرم وصل کنیم
دکتر سری ب معنی تایید تکن و داد و سرم رو از پرستار گرفت
+برو سراغ بقیه بیمارها من خودم سرمش رو میزنم
پرستار از ما دور شد رو ب دکتر گفتم
-منم میتونم بیام داخل
+البته به کمکتون احتیاج دارم
باهم وارد اتاق بلژیت شدیم همین که بلژیت دکتر رو دید صدای گریش بند اومد و با ذوق ب دکتر نگاه کرد
*مهدی جون اومدی
+اوهوم....اومدم ب ی دختر ناز سر بزنم
و انگار حسودی درون بلژیت شکوفا شده بود ک پرسید
*کی رو میگی
+اومم.....بزار فک کنم....اها اسمش بلژیته
بلژیت دو دستش رو محکم به هم کوبید
*وایییییییی منو میگی مهدی جون و با هر زحمتی که بود روی دو زانوش بلند شد و گونه دکتر رو بوسید.
* راستی مهدی جون گوشیتو میدی،عکس اون آقاهه رو به داداش بنوعام نشون بدم؟
دکتر نگاه مرددی به من انداخت و گوشی رو از دورون جیب روپوشش بیرون آورد و رو به بلژیت گرفت
+بیا عزیزم
بلژیت گوشی رو از دست دکتر قاپید و گوشی رو ب سمت من گرفت
*بیین بنوعا...ببین چقدر زیباعه
ببین چه لبخند قشنگی داره
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
نه یادت میره از یادم💔
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
اگر یڪ مذهبے مبارزه با نفس نڪند،
ممڪن است جنایتهایے بڪند ڪه از ڪفار هم بر نمیآید...!
- اعوذباللہمنشرالنفس..
_استادپناهیان_
🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
1_146043432.mp3
10.49M
°•.🌱
جنگ نرم...2
حاج حسین یکتا(:✨💔
#سنگربہدوشان_سیدعلے💚
#نـحن_الغالبون✌️🏻
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل که بلرزد
باران اشک است
که زلالش می کند
واین اشک
تنها راه شهادت است.
اللهم الرزقنا حلاوة معرفتک ❤️
#روایت_صدر
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
﷽
#حضرت_عشق ♡
#قسمت_نهم🖇
نگاهی سر سری ب چهره مرد انداختم و به معنی تایید سرم رو تکون دادم
*خدا کنه بچه ها رو دوست داشته باشه
و بعد با چشمانی مظلوم رو به دکتر ادامه داد
*دوست داره مهدی جون؟
+اره عزیزم.....خیلی دوست دارن بچه ها رو
*واقعا؟؟ینی اجازه میده منم بهش بگم بابا؟؟
باشنیدن اسم بابا و اینکه بلژیت دلش میخواست به این آقا بگه بابا بغض بدی وجودم رو گرفت و دلم به حال بلژیا سوخت
+اره بلژیت عزیزم،اون خیلی مهربونه
*واقعا میشه منم برم پیششون؟اصن کجا زندگی میکنه؟
+ایران زندگی میکنن
و این بار من با بهت زمزمه کردم
- ایران!!!!!
*بنوعا....بنوعا...داداشی میشه بریم ایران زندگی کنیم؟
با تن صدایی برافروخته جواب دادم
-نه بلژیت!نمیشه؛اون ها تروریست هستن
داعش رو که میشناسی؟اونا داعشی هستند
بلژیت نگاهی ب من و نگاهی به عکس اون مرد انداخت.نمیدونم چرا ولی انگار مردد بود
نگاه اخر رو به دکتر انداخت و پرسید
*بنوعا راست میگه؟اون آقا رهبر داعشیاست!؟
اخه تو چشماش مهربونی موج میزنه ینی این اقا هم داعشیه؟
دکتر سرش رو ب علامت نفی تکون داد
+نه عزیزم اون اقا داعشی نیست
با شنیدن این جمله بر افروخته شدم
-این خزعبلات چیه ب این بچه میگی هان!!؟؟؟همین الان از تاق بلژیت گمشو بیرون
دکتر ناراحت شد و متاسف سری تکون داد گونه بلژیت رو بوسید و بیرون رفت.بلژیت هم از بیرون کردن دکتر ناراحت بود که با بغضی که امیخته شده بود داخل صداش گفت..
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
『 🌷』
•
.
ما ڪه از ڪسی گله نداریم..
ما فقط دلمون تنگِ صحنِ انقلابته
آقایِ امام رضا :)))
@afsaranjangnarm_313
{•📱⚔•}
رفیق . .☝️🏼
فضآےمجازۍ
نبرد سنگین شده🙁
امروزھهرڪسۍیڪگوشۍدارد📲
مانندِکسۍاستکھ
سلاحۍدردستدارھ؛💣
پسبایدبداندکھچگونہازاینسلاح استفادهکند✊🏼؛
وچھچیزۍراباآنهدفبگیرد
حمایتبشه:)
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○