eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
672 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهده کارت پستال🌸👇🏻🎉 https://digipostal.ir/hasanaskariیا حسن ذڪر گداییمونہ ... 🌱 عیدتون مبارڪ 🎊 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
✅برای نمـازت وقتِ جداگانه ای بـذار ✍بزرگترین حسرت یه آدم توی آخرت که از هر جهنمی آدم رو بیشتر میسوزنه اینه که من میتونستم نماز بخونم و نخوندم. میتونستم وقت بذارم برای نمازم ولی نذاشتم، میتونستم نمازم را اول وقت بخونم ولی نخوندم میتونستم نمازم را باحضور قلب بخونم ولی نخوندم، چون تو آخرت می فهمیم بیشترین چیزی که انسان را در آخرت خوشبخت می کنه، میزان نشست و برخواست خصوصی با خدا و یاد خداست. جوون خیلی حواست باشه نمازت رو ترک نکنی، خیلی ها آرزوی یه سجده کردن تو دلشون مونده ولی دیگه نمیتونن، از نمازت مواظبت کن، براش یه وقت جداگانه ای تو برنامه‌ریزی ها داشته باش که یه روز حسرت نخوری! 🤲🏻📿@afsaranjangnarm_313📿🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 دکتر رفت و من هم مات و مبهوت به اتاق بلژیت برگشتم.وارد اتاق که شدم بلژیت گفت *بنوعا -هوم؟؟ *میگم میشه عکس اون آقاهه که چهرش نورانی هست رو بهم نشون بدی؟؟ -عیسی مسیح منظورته سرش رو به معنی نفی تکون داد و گفت *نه....نه...یه اقای دیگه -کی منظورته بلژیت *اسمشو نمیدونم تو گوشی مهدی عکسش رو دیدم -با‌شه سری بعد که دکتر اومد ازش میپرسم عکسش رو برات میگیرم. بعد از اون اروم اروم بلژیت رو خوابوندم و دوباره رفتم برای پیدا کردن کار هرچی که میگشتم کار پیدا نکردم. شب بود و من رفتم بیمارستان تا سری ب بلژیت بزنم و فردا با انرژی بیشتر برم دنبال کار. نزدیکی های اتاق بلژیت بودم که حس کردم صدای گریه دختر بچه میاد.هرچی به اتاق بلژیت نزدیک تر میشدم صدای گریه بلند تر میشد. بعد از چند لحظه متوجه شدم که این صدا،صدای گریه بلژیته با دو به سمت اتاق بلژیت قدم برداشتم و بدون در زدن در اتاق رو باز کردم -چیشده بلژیت؟؟ چرا گریه میکنی با هق هق گفت *دلم....دلم برای تو تنگ شده بود -بلژیت راستش رو بگو فقط ب خاطر دلتنگی داشتی گریه میکردی پرستاری که توی اتاق بود گفت ●تشریف بیارید بیرون چند لحظه تازه متوجه وجود پرستار داخل اتاق شدم سرم رو به معنی باشه تکون دادم همراه با پرستار بیرون اومدم -چرا بلژیت گریه میکرد؟ ●خب ببینید بلژیت دچار سوء تغذیه است و به همین خاطر بدنش غذا رو پس میزنه -چطور ممکنه امروز من خودم بهش غذا دادم حالش بد نشد. ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسر شهید سیاهکالی میگفتن که: اگه یہ وقت مهمون داشتیم و نزدیک ترین مغازه به خونمون بسته بود برای خرید جای دیگه نمی رفت،می گفت این بنده خدا به گردن ما حق داره ،حق همسایہ رو باید بجا بیاریم و از ایشون وسیلہ بخریم چون نزدیک منزل ما هستن...🌿 بعد از شهادتش هر وقت بخوام برای نذری چیزی بخرم نگاه میکنم و نزدیک ترین مغازه رو به مزار شهدا انتخاب میکنم که حق همسایگے همسرمو به جا بیارم:) رفیق شهیدم،سالگرد شهادتت مبارک🙃 ♥️ 🕊 @afsaranjangnarm_313 🕊
•|💚🍃|• " 🌿" . رفیق‌میدونۍ‌چیھ مشکل‌از‌جایۍشروع‌شد کھ‌العجل‌ها‌شد‌وِرد‌زبان‌و‌سایہ‌عمل رویش‌نیفتاد...‌⚡️ مشکل‌زمانۍ‌رخ‌داد‌کھ پروفایل‌ها‌شد‌امام‌زمانۍ-‌عج- و‌دل‌شد‌جایگاه‌گناه 🥀 مشکل‌زمانے‌شروع‌شد‌کہ‌ در‌زبان‌جان‌فدا‌کردیم‌براۍدلبر‌ ودر‌عمل‌علت‌‌گریھ‌اش‌شدیم💔💧 . +بہ‌کجا‌چنین‌شتابان‌‌بچہ‌شیعہ‌‼️🍃 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹یه شب می خواستم وارد اتاق فرماندهی بشم که آقا سید داشت ميومد بیرون ، موقع خوردن شام بود .گفت: ابوزینب به شما همراه شام نوشابه دادن?! خندیدم و گفتم :نه بابا !نوشابه کجا بود، نوشابه فقط مال فرماندهیه.. به بقیه نوشابه نمیدن که.. گفت :شوخی نکن جدی باش. گفتم: جدی جدی، باور کن ،نوشابه ندادن به بقیه.. نوشابه ها رو برداشت رفت دم در لجستیک..گفت :آقا سید به بقیه نوشابه دادی?!! مسئول لجستیک گفت: نه. سید گفت: چرا؟!! گفت: چون نوشابه کم بود، به همه نرسید، یه چند تایی فقط به فرماندهی دادم. سید ابراهیم همه نوشابه ها رو پس داد و گفت: اگه به بقیه نوشابه دادی سهم ما رو هم میدی ،اول هم بچه ها.. اگه به اونها چیزی نرسید به ما هم نمیدی.. حالا من و امثال من کجا و شهدا کجا...شهدا گفتار و اعمالشان یکی بود اما من رو سیاه .. •|خاطره‌ای‌از‌شهید💔مصطفی‌صدرزاده🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
{•💚🌱•} (: بہ‌تجربہ‌ثابت‌شده اگربراۍعباداتت‌کم‌نذاری... کارۍکہ‌یك‌ساعت‌طول‌میکشہ توۍده‌دقیقہ‌تموم‌میشہ...!!🖇🕊✨ ‌ •آیت‌اللہ‌بھجت @afsaranjangnarm_313📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 ●ببنید معدش غذا رو یکی دوساعت بعد ازخوردن پس میزنه و بالا میاره -خب الان برای چی داره گریه میکنه ●دکتر گفتن به جای غذا از سرم استفاده کنیم.روز های قبل وقتی خواب بود سرم بهش وصل میکردیم ولی الان حالش بده و هیچ جوره قصد خوابیدن نداره -خب.... خواستم چیزی بگم که دیدن دکتر بلژیت داره ب سمت ما میاد ایستادم تا بایسته کنار ما +زدی سرمش رو؟ ●دکتر اصلا نمیزاره بهش سرم وصل کنیم دکتر سری ب معنی تایید تکن و داد و سرم رو از پرستار گرفت +برو سراغ بقیه بیمارها من خودم سرمش رو میزنم پرستار از ما دور شد رو ب دکتر گفتم -منم میتونم بیام داخل +البته به کمکتون احتیاج دارم باهم وارد اتاق بلژیت شدیم همین که بلژیت دکتر رو دید صدای گریش بند اومد و با ذوق ب دکتر نگاه کرد *مهدی جون اومدی +اوهوم....اومدم ب ی دختر ناز سر بزنم و انگار حسودی درون بلژیت شکوفا شده بود ک پرسید *کی رو میگی +اومم.....بزار فک کنم....اها اسمش بلژیته بلژیت دو دستش رو محکم به هم کوبید *وایییییییی منو میگی مهدی جون و با هر زحمتی که بود روی دو زانوش بلند شد و گونه دکتر رو بوسید. * راستی مهدی جون گوشیتو میدی،عکس اون آقاهه رو به داداش بنوعام نشون بدم؟ دکتر نگاه مرددی به من انداخت و گوشی رو از دورون جیب روپوشش بیرون آورد و رو به بلژیت گرفت +بیا عزیزم بلژیت گوشی رو از دست دکتر قاپید و گوشی رو ب سمت من گرفت *بیین بنوعا...ببین چقدر زیباعه ببین چه لبخند قشنگی داره ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا