eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
689 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّماءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يامَوْلانا ياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرين
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|📱⚔|• 📲 🌹🎥 حضرت : ✍🏻نقشه ی دشمن؛جنگ مجازی.. ۹۶/۱۰/۰۶ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
🌸🌱 همه میگن, اینچیزا عادی شده❗️ ،برادر مجازی الان مد شده❗️😳😳 تو این زمونه خواهر و برادر مجازی نداشته باشی یعنی بی کلاسی❗😑😑 ♻️خب یه سوال⁉️ چرا تو انداختن خودمون رو مد کردیم⁉️🤔🤔 بهتره از این چاه بیایم بیرون,امکان داره,اون پایین چشم هامون خیلی چیزارو نبینه. حتی نگاه خدا رو.....😔😔 خودت رو گول نزن این فضای هیچکس رو محرم نمیکنه😏 مجازی نامش ست نکنید⛔️ راهی نرو ک عمری همه رفته اند و تهش جز چیزی نبوده😵 تا بوده،آسیب بوده و ..🤕 📝دستنوشته شهید حججی در روز عرفه 💐روزی ام کن در جوانی فدای اسلام شوم... ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
『🌴🌤』 یعنے‌‌میشھ⇩ اون‌روز‌تو؎‌تنگنآۍ‌قبر... شونھ‌هاموبگیری... تکون‌بدی‌بگیـ⇣ +إسمع‌إفهم‌أناحسین‌بن‌علے... أناابن‌أبی‌طالب...‌ نترس‌سروڪارت‌‌بامنھ... ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
می دانم، از اینجا که من نشسته ام تا آنجا که تو ایستاده ای! فاصله بسیار است، اما.. کافیست تو فقط دستم را بگیری دیگر فاصله ای نمی ماند.. ای که مرا خوانده ای! راه نشانم بده..🌿🍁 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 📜 نقطه هدف 🌹ساعت هشت شب از دانشگاه می‌آمد و سریع لباسش را عوض می‌کرد تا خودش را به باشگاه برساند و ساعت دوازده شب به خانه باز می‌گشت.آن قدر خسته بود که کوله پشتی‌اش را روی زمین می‌کشاند و همان جا روی زمین دراز می‌کشید و می‌خوابید،تا برای فردا آمادگی داشته باشد که به باشگاه برود.برای کارهایش برنامه ریزی داشت ک هدفش را تعریف کرده بود.دو سال سختی های دوره آموزشی و باشگاه رفتن را به جان خریده بود تا خودش را برای سربازی امام زمان(عج)آماده کند،می‌گفت سرباز آقا باید سالم باشد و بدنی قوی داشته باشد. 🌹وقتی آقا ظهور کند برای سپاهش بهترین ها را انتخاب می‌کند.من هم باید به آن درجه برسم‌،اعتقادش این بود... نقل از :(مادر بزرگوارشهید) •|خاطره‌ای‌ازشهید💔محمدرضادهقان‌امیری🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
📚📖 پاشو درستو بخون💡🌱 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 بلژیت سرش رو با معنی اره تکون داد وبه دکتر نگاه کرد. +خب بلژیت از من کمکی برمیاد؟ بلژیت سرش رو با ذوق و تند تند با پایین تکون داد و *معلومه که کمک ازت برمیاد من میتونم پیشت بمونم -اصلا فکرش رو هم نکن بلژیت *اخه چرا بنوعا؟ -گفتم نه ینی نه +بلژیت عزیزم منو ببین *بله +بلژیت من بیمارستان کار میکنم نمیتونم پیشت بمونم. ولی اگر برادرت موافق بود یکی از دوستان من که مسیحی هست و پرستاری خونده بیاد پیش تو *خب اون به اندازه تو مهربون نیست!!! +از منم مهربون تره *ولی من دوست دارم تو بیای پیشم +نمیشه عزیزم اقای بنوعا مشکلی ندارید شما؟؟ -اگر تفکراتش مثلا شما نباشه نه با بی رحمی جواب دادم تا بهش بفهمونم که با عقایدشون مشکل دارم +خیالتون راحت بلژیت عزیزم من دارم میرم ممکنه تا پایان زمان بستری بودنت دیگه منو نبینی ولی....اینو بدون.....من خیلیییییییییییی خیلیییییییییییی دوستت دارم و بعد بوسه ای روی گونه بلژیت کاشت ولی بدون خداحافظی ازمن بیرون رفت *بنوعا خیلی بدی -دیگه چرا؟؟؟ *چرا اینقدر بد با مهدی جون صحبت کردی؟! ناراحت کردی مهدی جون رو ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
🖇 -بلژیت میشه بس کنی؟! ما قبلا در مورد این موضوع صحبت کردیم دکتر که از اتاق رفته بود بیرون تقه ای ب در زد و تقریبا اومد داخل و اول رو ب بلژیت گفت +دوست کوچولوی قشنگم لطفا هیچ وقت با کمک هم اتاقی مهربونت اون وسایل رو پشت در نزار و دستی هم برای خداحافظی با بلژیت تکون داد و در رو پشت سر خودش بست از اتاق بیرون رفت هوف کلافه ای کشیدم و منم پشت اون دکتر از اتاق بیرورفتم. ♧پایان یک هفته بستری بودن بلژیت♧ بالاخره بلژیت رو از بیمارستان مرخص کردم.هرچه ک کردم نتونستم خودم رو راضی کنم تا برم سراغ دوست اون دکتره. چند جا سر زدم اما سراغی از پرستار نبود ک نبود. واقعن ب در بسته خورده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم *میگم بنوعا... -هوم؟ *زنگ زدی ب دوست مهدی جون؟ -نوچ *اخه چرا؟ -چون خوشم نمیاد ازش *خب پس من چی؟؟من خونه تنها بمونم!! -اههههههه....بلژیت من ی فکری میکنم برای تو نرو رو اعصاب من بغض کرد و روش رو ازم گرفت بالاجبار مجبورشدم زنگ بزنم ب دوستم و ازش ی چند روز دیگه مرخصی بگیرم باهزار زور و زحمت و منت بالاخره برای 3 روز مرخصی گرفتم.امیدوار بودم اخر مجبور نشم دست ب دامن اون دکتر مسلمون و دوست تروریست ها بشم. ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
https://harfeto.timefriend.net/16059465391969 نظراتتون رو درمورد رمان اینجا بهمون بگین☺️ @afsaranjangnarm_313📱
•|🌸🌿|• 💔 🧠| هرشب ، قبل از خواب یه مروری بکنیــد روزتون و و بعد روزهای گذشته رو ، چقدر از امروزتون رو صرف جبرانِ اشتباهات گذشته تون کردید⁉️ 🌙 [ به این فکر کن اگه فــردا پا نشـدی ، جات اون‌ور چطوره؟! ] به‌خودت‌بیا‌رفیق⏳🙃🥀 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📡⛓️ جنگ نرم مرد میخواهد،محڪم و استوار... خواهرم،برادرم،خیلی حواست به سنگرت باشد. چادرت،ایمانت،غیرتت؛ درست همه و همه را هدف گرفته اند؛همه را... دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی تر گرفته است؛ مبادا تو به بازی بگیری که باخته ای. جنگ نرم،جنگ نرم،جنگ نرم را جدی بگیرید. 🥀 💡⚡️ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
{•⚔📱•} زنده‌ترین‌روزهاۍزندگےِ یک‌مرد؛آن‌روزهایےاست‌کھ درمبارزه‌میگذراند ...✊🏼 +آوینی‌جآن♡ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 سه روز مثل برق و باد گدشت و من نتونستم پرستاری ک مورد تاییدم باشه رو پیدا کنم -بلژیت ....بلژیت *چیه؟ -پاشو اماده شو بریم پیش دوستت *دوستم کیه؟ -نظر خودت چیه؟ *پیش مهدی جون؟ نمیدونم چ کاریزمایی درون این دختر وجود داشت که بلژیت اینقدر بهش علاقه داشت -اوهوم بدو راستی بلژیت....شماره یا ادرسی ازش داری؟ *اوممممممم.....اره فک کنم داشته باشم ♤دوساعت بعد♤ -بلژیت برو بازی کن من باخانوم دکتر کار دارم *باشه +بفرمایید -اول ازتون ممنونم که با دوستتون صحبت کردید که بلژیت پیشش بمونه و دوم میخواستم خواهش کنم که.... +راحت باشید -درحقیقت...میخواستم خواهش کنم چ شما و چ دوستتون جلوی بلژیت از افکارتون حرفی نزنید در برابر حرف های من سکوت کرد و هیچ نگفت و من هم این سکوت رو گذاشتم پای موافقتش قرار شد از همین لحظه اون پرستار کارش رو شروع کنه منم برم به کارهای خودم برسم. پرستار بلژیت و اون خانوم دکتر باهم همسایه بودند و همین من رو نگران میکرد اینکه اون دختر روی بلژیت اثر بگذاره و اون هم رو ببره ب سمت تروریست های داعشی ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
•|🌸🌿|• استادپناهیان‌فرمودند: تامیتوانیدعکس‌آقارادرفضای‌مجازی منتشرکنیدتابھ دست‌همه‌عالم‌برسد؛ انسان‌های‌پاک‌طینت‌گاهی‌ بادیدن‌چهره🙂🌹 اولیاءالله‌منقلب‌می‌‌شوند! ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
👌🏼 داریم به روزایۍ میرسیم ڪه از خیلۍ از مذهبیامون، صرفا یه تیپِ مذهبۍوتسبیح‌و ‌انگشتر عقیق باقۍ مونده... ڪو آرمان‌هامون پس..!🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚔@afsaranjangnarm_313📱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹همه مضطرب بودن. که به فاطمه چه‌طور بگن. تمام زندگی فاطمه فقط باباش بود. می‌گفتن مامانت بیشتر دوست داری یا بابات؟ بدون هیچ درنگی می‌گفت: "بابا"... . 🌹گفتم خودم به فاطمه می‌گم. بغلش کردم، مثل طوری که باباش بغلش می‌کرد. آقا مصطفی می‌خواست فاطمه رو بخوابونه، رو پاش نمی‌ذاشت. می‌ذاشت روی سینش باهاش حرف می‌زد تا بخوابه. بغلش کردم و گفتم تا حالا اگه می‌خواستی چیزی رو به بابا بگی چه‌طور می‌گفتی؟ گفت: "تلفن می‌کردم یا می‌موندم تا بیاد بهش بگم". گفتم اگه می‌خواستی چیزی رو نشونش بدی چه‌طور؟ گفت: "هر بار میومد بهش نشون می‌دادم". گفتم من برات یه خبر خوش دارم که از این به بعد بابات همیشه پیشته. نیاز نیست دیگه زنگ بزنی یا صبر کنی تا بیاد. اون دیگه همیشه پیش دخترشه. مراقبته. هر وقت بخوای می‌تونی باهاش حرف بزنی. همه کارات و چیزاتُ می‌بینه. «دم عشق،دمشق» •|خاطره‌ای‌ازشهید💔مصطفی‌صدرزاده🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
💔 🥀‏رفتن تو ‎زلزله مهیبی بود که هنوز زیر آوار نبودنش هستیم. مرد با اخلاص خدا ما را هم دعا کن از این حصار و زندان در آییم. ☝️🏻با مذاکره هرچی برگرده حاج قاسممون برنمی‌گرده.... 📸 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرستار بلژیت یه دختر 27،28ساله بود.چند سالی میشد که ازدواج کرده بود وبچه دار نمیشد و همین علاقش ب بچه ها و داشتن خونه و زندگی خیال من رو کمی از بابت بلژیت راحت میکرد. نکاتی که به نظرم لازم بود که بدونه رو بهش گوشزد کردم و گفتم که اگر میتونه و مشکلی نداره بلژیت رو پیش خودش نگه داره تا کارهای من سر و سامون بگیره. اون هم انگار خیلی علاقه مند ب بچه ها بود که فوراً قبول کرد. از بلژیت هم خداحافظی کردم و نکاتی رو هم بهش گوش زد کردم و ب سمت محل کارم حرکت کردم. به محل کارم که رسیدم رییس اومد و من رو ب همه معرفی کرد و از من خواست تا کارم رو شروع کنم. نشستم پشت میز و استارت کارم رو زدم. سکوت عجیبی در دفتر برقرار بود و این من رو که عمری با صدای خنده بلژیت سر کرده بودم بسیار سخت بود.حدود 7بعدازظهر بود که کارهام تموم شد و ب سمت خونه خودم راه بیفتم. خواستم از اونجا بزنم بیرون ک معاون شرکت صدام کرد -من سراپا گوشم بفرمایید 🔹ببین پسر جون تو تازه کاری.سعی کن مراقب کارهات باشی فضولی نکنی و سرت ب کار خودت باشه درست متوجه نشدم داره از چی صحبت میکنه اما برای جلوگیری از ضایع شدنم سری ب معنی تایید تکون دادم -باشه و ممنوم از توصیتون دیگه منتظر جوابی از طرف اون نشدم و از ماشین پیاده شدم و ب سمت خونه راه افتادم بین راه فکرم همش پیش بلژیت بود و نگرانش بودم مدام فکر ک خیال میکردم که نکنه اونا چیزی بهش بگن و افکار و عقایدش تغییر بکنه خواستم سری به بلژیت بزنم اما نظرم تغییر کرد اون باید کم کم مستقل بودن رو یاد بگیره تا اگر زمانی من نبودم اسیب نخوره. تو افکار خودم برای اینده بلژیت غرق بودم که وقتی سر بالا اوردم کمی دقت به خرج دادم خودم رو جلوی خونه اون پرستار پیدا کردم. خواستم سریع از اونجا دور بشم تا بلژیت منو نبینه و بی قراری کنه اما دیر شده بود به محض برگشتنم بلژیت،پرستار و اون خانوم دکتر رو دیدم ک ب سمت خونه میومدن. ✍️نویسنده: و @afsaranjangnarm_313📍
مجبور شدم بایستم تا برسن.بلژیت وقتی منو دید با سرعت ب طرف دوید.من هم متقابلا روی دو زانو نشستم تا بتونم بغلش کنم. هم دیگه رو بقل کردیم من شروع کردم ب ببوسیدن بلژیت و اون هم انگار داشت گریه میکرد.زیر گوش بلژیت زمزمه کردم -کجا رفته بودین صدای فین فین بلژیت نشون میداد بسیار دلتنگ منه و حالا راحت شده با صدایی که درش بغض اشکار بود گفت *با مهدیه جون و دوستش رفته بودیم شهربازی -خوش گذشت؟ *اوهوم.....خیلییییییی....ولی ای کاش توهم بودی -قربونت برم.....بلژیت ممکنه من چند وقتی نتونم بیام پیشت و فقط تلفنی باهم صحبت کنیم دختر خوبی باش و حرف گوش بده....باشه؟ *باشه -خب ....خانوم حرف گوش کن میای پایین؟؟میخوام برم خونه *اوهوم و بعد از تاییدش روی زمین گذاشتمش و دوباره بوسیدمش با دکتر و پرستار صحبت کوتاهی کردم و ب سمت خونه راه افتادم. با سری که ب بلژیت زدم و با توجه ب دور بودن خونم حدود 8:30دقیقه شب بود که رسیدم. طوری خسته بودم از این راه رفتن طولانی که انگار صدها ساله نخوابیدم.بدون توجه ب صدای قار و قور شکمم سرم رو روی بالشت کاناپه گذاشتم وبه خواب عمیقی فرو رفتم. ✍️نویسنده: و @afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 دلتنگتیم💔 آرام بگیر ای مردِ خدا... ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
📲 🔴 عظمتِ پوشالی دشمن🔴 ▪️ کربلا را تصور کن! در یک طرف، لشکری ۳۰هزار نفری و در طرف دیگر، تنها ۷۲ نفر! اما امام و یارانش برای انجام تکلیفِ خود (جهاد در راه خدا و حفظ دین) از عظمت و بزرگی سپاه دشمن نترسیدند، از تنهایی وحشت نکردند و کم بودن را مجوزی برای فرار از مقابلِ دشمن ندانستند. ▫️ اکنون نیز شیعیانِ امام زمان کم‌اند و دشمنان بسیار. پس ما هم نمی‌توانیم به بهانه‌ی ترس از بزرگیِ سپاه دشمن و فراوانیِ تجهیزات آنها، از حضور در میدان جنگ، چه سخت و چه نرم شانه خالی کنیم. ▪️ در اوضاعِ آشفته و پُر از ظلمِ جهان، یک چیز در میانِ بیشتر افراد، مشترک است و آن اینکه، حالِ اکثرِ مردم خوب نیست و همه به دنبالِ نجات دهنده هستند. حتی با وجود کم بودنِ تعدادمان هم می‌توانیم رسانه‌ باشیم. رسانه‌ای که (در توئیتر، اینستا گرام و...) یادِ منجی را در دلها زنده می‌کند. یادمان باشد این کارِ به ظاهر کوچک، قدمی بزرگ در تعجیلِ ظهور است. گاهی یک نفر، باعثِ آگاه کردن افراد بسیاری می‌شود. آری! «چه بسیار گروه‌های کوچکی که به فرمانِ خدا، بر گروه‌های عظیمی پیروز شدند.» (آیه ۲۴۹ سوره بقره) ۲۶ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○