eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
687 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمت‌سی‌و‌یکم شام و خوردیم منم دیگه تا موقعی که همه برن دور بره م
🌹 ❤️ 🌹 صبح بیدار شدم ..نگاهی به ساعت گوشیم انداختم ده صبح بود..پس سمیه رفته بود بلند شدم لباسامو عوض کردم ..نمی دوستم روسری و چادرم سر کنم یا نه چون پسر عمو هیچ وقت این موقع خونه نبود. اما بازم برا اطمینان سرم کردم و رفتم بیرون رفتم اشپزخونه چایی ریختم و نشستم سر میز صبحونه شروع کردن به صبحونه خوردن بابا همیشه قبل اینکه بره سرکار میز و مـیچید نمی دونم الان کجاس فکر کنم دنبال کار می گرده چون دوست نداره تو خونه بمونه میز و جمع کردم و رفتم پایین در زدم پسر عمو در و باز کرد -سلام.بفرمایید +سلام از جلوی در رفت کنار و من رفتم تو خونه زن عمو تو آشپز خونه بود +سلام زن عمو -سلام دخترم..می خوای برا تولد خودت کیک درست کنی؟ +اره بلدم. -وسایلشو فکر کنم داشته باشم نگاه کن ببین هرچی دیگه می خوای یادداشت کن امیر علی بره بخره +باشه ممنون داشتم وسایل و اماده می کردم پسر عمو اومد تو اشپز خونه رو به زن عمو گفت : -مامان وسایل تزیین کجاس؟ +فکر کنم تو کمد سمیه باشه پسر عمو رفت منم یه لیست از چیزایی که می خواستم و نوشتم -میگم عصر تولد بگیریم؟ +ااووممم...اره دیگه -پس بابات ظهر نباید بیاد پایین +اره ..ناهار بریم بالا همه -من درست میکنم تو ببر بالا +دستتون درد نکنه -خواهش میکنم +میگم می خواید به خواهرتونم بگید بیان -نمی دونم ....اره بیاد بهتره چون اونم پسرش رفته تنها شده دیگه +اره بگین بیان دورهم باشیم -باشه میگم...ممنون که گفتی رفتیم سراغ کارا یکم سخت بود با چادر کار کنم ولی الحمدلله تموم شد یه خوش شانسیم اوردیم که بابا یکی از دوستای قدیمیشو بیرون دیده بود و ناهار می خواستن باهم برن بیرون زنگ زد معذرت خواهی کرد گفت برم پیش زن عمو دیگه کارا تموم شد +زن عمو من میرم بالا لباسامو عوض کنم -برو دخترم ،کادوت یادت نره +چشم رفتم بالا و لباس عوض کردم و انگشتر و برداشتم و رفتم پایین عمو رو لب در دیدم +سلام عمو -سلام دخترم.چه خبر؟ +سلامتی.. به کادوها اشاره کردم +چندتا چندتا عمو😁 همون طور که کفاشمون رو در میاوردیم با خنده گفت : -یکیش برا توعه جایزه این که بدون بابات ایران موندی +عه عمو اذیت نکن -یکیش از طرف امیر علیه +اهان یکم نشستیم و خاله و شوهرش هم اومدن پاشدیم سلام و احوال پرسی کردیم ومنتظر بابا شدیم....... ✍🏻 : و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹