🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمتپنجاه_و_دوم
+خیلی دلم می خواد دوباره برم مشهد
_اونو که ایشالا قبل عید میریم
چند دقیقه ای بینمون سکوت بود که امیر علی گفت:
_خب اتنا خانوم مهریه قراره چقدر باشه؟
+ نمیدونم شاید باورتون نشه من بهش فکر نکردم
_خب الان فکر کنید ببینیم به غیر از گل چی باید خدمت شما تقدیم کنیم
یکم فکر کردم اما عددی یرای سکه به ذهنم نرسید ،قبلا که نو جوون بودم همیشه میگفتم به جای سکه یه چیز عجیب میگم😅
اما یهو یه چیزی به ذهنم رسید
+ ۱۴شاخه گل نرگس
_چه جالب
یعنی شما سکه نمی خواید؟
+نه اما خیلی دوست دارم برم کربلا
_شما رفتین؟
+یه بار اربعین قسمت شد
_خوش به حالتون
+ایشالا قسمت میشه
خب آتنا خانوم این مهریه شما عند المطالبه است؟؟
+یعنی چی؟
_خب آتنا خانوم عندالمطالبه ینی
مهریه ای که فقط مختص دین اسلامه وتو ادیان دیگه مثل اون وجود نداره، به محض وقوع عقد شما مالک اون میشی و به عنوان دِینی به عهدهی من قرار میگیره و هر زمان که بخواهد چه در زمان زندگی مشترک و چه در زمان طلاق میتونی اون و مطالبه کنی.
+اهان فهمیدم
_خب بریم دیگه؟
+بریم
امیرعلی پاشد و رفت تا حساب کنه و منم بیرون منتظرش بودم تا بیاد خیلی زود اومد سوار شدیم و راه افتادیم
توی راه عمو به امیر علی زنگ
زد
ماشین و می خواست
قرار شدعمو بیاد مسجد بگیره
_آتنا خانوم بریم نماز بخونیم؟
+باشه
_فقط بعدش باید پیاده بریم خونه
+اشکال نداره نزدیکه
سر یه چهار راه یه پسر بچه ای گل می فروخت اومد زد به شیشه
_عمو توروخدا یه گل بخر
امیر علی گفت:
_چرا یکی؟۴ تا به خانومم طلبکارم
+عه ۵ بود هااا
_باشه ولی شماهم یکی برا من نخریدی ها
+الان یکی از طرف من بخر
_چشم
۶تا شاخه گل خرید و به دستم داد
_یه سلفی بگیر یادگاری
گوشیمو در اوردم و با گلا یه عکس انداختیم
_خب گل منو بزار رو داشبورد
+اینا که با پوله خودته حساب نیس
_حالا اشکال نداره
+باشه پس
یکی جدا کردم و گذاشتم روی داشتبورد
یکم مداحی گوش دادیم تا رسیدیم به مسجد امیر علی گفت:
_من منتظر می مونم تا بابا بیاد شما برو وضو بگیر
+چشم بعد از نماز بیام همین جا؟
_آره، برو دعا یادت نره ها
رفتم سمت مسجد
******
وقتی اومدم بیرون چند دقیقه ای منتظر شدم.
دیدم امیر علی با چشمای پف کرده و قرمز اومد سمتم
تو این چند وقت فهمیده بودم بعد از نمازا گریه میکنه به خاطر همین چیزی نگفتم تا خودش از اون حال و هوا در بیاد
کنار هم قدم می زدیم که گفتم
+عه گلا تو ماشین جا موند
_بابا که اومد میرم برات میارم بالا
میگم بریم بستنی بخوریم؟
+نمی دونم اگه بخوریم دیگه شام نمی تونیم بخوریم
_حالا راه میریم هضم میشه
+باشه پس من شکلاتی
کنار مغازه وایسادیم و امیر علی دوتا بستنی شکلاتی قیفی خرید وگفت:
_بریم اون طرف خیابون تاریکه بشینیم بخوریم
+آره خوبه
بستنی و خوردیم و اومدیم خونه بهم پیام داد
_خوش گذشت؟
+بله ممنون خیلی
_پایه هستی نماز شب بخونیم؟
+من تا حالا نخوندم خیلی خوابالوام🤦♀
_اشکال نداره یه دورکعتی بخون،زنگ میزنم بیدار بشی
+باشه پس شب بخیر
_شب بخیر .یاعلی
#ادامه_دارد...
✍🏻#به_قلم:
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹@afsaranjangnarm_313🌹