eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
635 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻...
مشاهده در ایتا
دانلود
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹#قسمت‌بیست‌‌وپنجم -بیا بریم دیگه من که خواهر ندارم تو به جای خواه
🌹 ❤️ 🌹 رفتیم رستوران اون طرف خیابون ،نشستیم و همه زرشک پلو سفارش دادیم. -میگم اتناتو لباس نخریدی +عقدت تو محضره؟ -اره بعدش میریم خونه +برا محضر لباس دارم حالا برا خونه هم میرم نگاه میکنم -الان نمی خوای بخری؟ +نه جون تو حال ندارم بعد از اینجام می خوام برم خونه ‌ -بعد از اینجا دنبال ما نمیای؟ +دیگه خریدت تموم شد -اره ولی یه چندتا چیز مونده تو برو دیگه دستتم درد نکنه اومدی +‌نه بابا این چه حرفیه غذا رو اوردن و مشغول خوردن شدیم وقتی غذا تموم شد بلند شدیم و از سمیه و شوهرش خداحافظی کردم -اتنا با تاکسی میری؟ +اره پسر عمو گفت : -منم دارم میرم خونه بیاید باهم بریم +مگه ماشین دارین؟ -نه با تاکسی +آهان.باشه از سمیه و شوهرش خداحافظی کردیم رفتیم سمت خیابون پسر عمو جلوتر وایساد منم جند قدم عقب تر چند دقیقه طول کشید تا بیاد . وقتی اومد رفتم عقب نشستم کنار دوتا خانوم دیگه و پسر عمو هم رفت جلو نشست رفتم سراغ گوشیم،خبری نبود حوصلم سر رفت هندزفری رو از تو کیفم در اوردم و یه مداحی پلی کردم و همون طور که گوش میکردم کانالام و چک می کردم. تا اینکه دیدم نزدیکیم گوشیو گذاشتم تو کیفمو رفتم نمی دونستم اگه خودم حساب کنم زشته یا نه بین همین درگیری های ذهنی بودم که دیدم پسر عمو حساب کرد 🤦‍♀ تاکسی نگه داشت و پیاده شدیم +ممنون .خداحافظ -خواهش میکنم کاری نکردم.یا علی من رفتم سمت در و زنگ و زدم پسر عمو هم سوار ماشینش که توی کوچه پارک شده بود شد و رفت. ** +سمیه اون مبل و بیا ببریم اون ورتر -خوبه که +نه بزاریم این طرف بهتره -باشه مبل و بردیم اون طرف تر همه مشغول یه کاری بودن برای فردا تلفن زنگ خورد -اتنا جان میتونی اون گوشی و برداری؟ +بله زن عمو الان میرم رفتم گوشی و برداشتم : +بله -سلام با اقای ملکیان کار داشتم +یه لحظه +سمیههههه میگه با اقای ملکیان کار داره -اهان با عمو کار دارن وایسا برمـ بگم بیاد +چند لحظه گوشی وا فامیلی عمو برا چی ملکیان باید باشه😳 رفتم دستمال و برداشتم تا شیشه رو پاک کنم یهو یادم افتاد فامیلی کامرانم ملکیانهـ😱 نه بابا اون چه ربطی به عمو داره به خودم دلداری میدادم سریع بلند شدم تا برم از سمیه بپرسم +سمیهههه -بله ؟ +چرا فامیلی عمو ملکیانه؟ -دو سه ساله که عوض کرده +برا چی؟ -برای اینکه دوست نداشته +وا ملکی با ملکیان مگه چقدر فرق داره😐 -نمی دونم برو از زن عموت بپرس وای یاد کامران افتادم +سمیههه وایسا یه سوال دیگه ✍🏻 : و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹