『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹#قسمتبیستوپنجم -بیا بریم دیگه من که خواهر ندارم تو به جای خواه
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمټبیستوشیشم
رفتیم رستوران اون طرف خیابون ،نشستیم و همه زرشک پلو سفارش دادیم.
-میگم اتناتو لباس نخریدی
+عقدت تو محضره؟
-اره بعدش میریم خونه
+برا محضر لباس دارم حالا برا خونه هم میرم نگاه میکنم
-الان نمی خوای بخری؟
+نه جون تو حال ندارم بعد از اینجام می خوام برم خونه
-بعد از اینجا دنبال ما نمیای؟
+دیگه خریدت تموم شد
-اره ولی یه چندتا چیز مونده تو برو دیگه دستتم درد نکنه اومدی
+نه بابا این چه حرفیه
غذا رو اوردن و مشغول خوردن شدیم وقتی غذا تموم شد بلند شدیم و از سمیه و شوهرش خداحافظی کردم
-اتنا با تاکسی میری؟
+اره
پسر عمو گفت :
-منم دارم میرم خونه بیاید باهم بریم
+مگه ماشین دارین؟
-نه با تاکسی
+آهان.باشه
از سمیه و شوهرش خداحافظی کردیم رفتیم سمت خیابون پسر عمو جلوتر وایساد منم جند قدم عقب تر چند دقیقه طول کشید تا بیاد .
وقتی اومد رفتم عقب نشستم کنار دوتا خانوم دیگه و پسر عمو هم رفت جلو نشست رفتم سراغ گوشیم،خبری نبود
حوصلم سر رفت هندزفری رو از تو کیفم در اوردم و یه مداحی پلی کردم و همون طور که گوش میکردم کانالام و چک می کردم.
تا اینکه دیدم نزدیکیم گوشیو گذاشتم تو کیفمو رفتم نمی دونستم اگه خودم حساب کنم زشته یا نه
بین همین درگیری های ذهنی بودم که دیدم پسر عمو حساب کرد 🤦♀
تاکسی نگه داشت و پیاده شدیم
+ممنون .خداحافظ
-خواهش میکنم کاری نکردم.یا علی
من رفتم سمت در و زنگ و زدم پسر عمو هم سوار ماشینش که توی کوچه پارک شده بود شد و رفت.
**
+سمیه اون مبل و بیا ببریم اون ورتر
-خوبه که
+نه بزاریم این طرف بهتره
-باشه
مبل و بردیم اون طرف تر همه مشغول یه کاری بودن برای فردا
تلفن زنگ خورد
-اتنا جان میتونی اون گوشی و برداری؟
+بله زن عمو الان میرم
رفتم گوشی و برداشتم :
+بله
-سلام با اقای ملکیان کار داشتم
+یه لحظه
+سمیههههه میگه با اقای ملکیان کار داره
-اهان با عمو کار دارن وایسا برمـ بگم بیاد
+چند لحظه گوشی
وا فامیلی عمو برا چی ملکیان باید باشه😳
رفتم دستمال و برداشتم تا شیشه رو پاک کنم یهو یادم افتاد فامیلی کامرانم ملکیانهـ😱
نه بابا اون چه ربطی به عمو داره
به خودم دلداری میدادم
سریع بلند شدم تا برم از سمیه بپرسم
+سمیهههه
-بله ؟
+چرا فامیلی عمو ملکیانه؟
-دو سه ساله که عوض کرده
+برا چی؟
-برای اینکه دوست نداشته
+وا ملکی با ملکیان مگه چقدر فرق داره😐
-نمی دونم برو از زن عموت بپرس
وای یاد کامران افتادم
+سمیههه وایسا یه سوال دیگه
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم:
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹