eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
687 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ چشماتو ببند دختر... به هیچی فکر نکن... به حرفاشون فکر نکن... اونا من و تورو نمیفهمن... درکی ندارن از تفکراتمون چرا ناراحتی؟ چرا دلت گرفت از حرفاشون؟ سرتو بلند کن... میدونستی چقدر خاصی که فکرت اینه راهت اینه؟میدونستی چقدر خاصی وقتی معنای حقیقی عشق و جنون و فهمیدی دیگه نترس از هیچی از هیچ کس از هیچ حرفی من و تو توی این زمونه متفاوت ایم یه تفاوت عالی نگاه کن ببین مهدی فاطمه (عج)با چه عشقی نگات می کنه؟ نگاه کن به خودت توهم مدافع حرم دختر فاطمه ایی (س)با چادرت پس قول بده از هیچ حرفی هیچ نگاهی هیچ سکوتی هیچ کسی بخاطر انتقاد تفکرات فوق العادات ناراحت نشی بهترین آدم های روی زمین عین کوه پشتت هستند شهداااااا 😉 @afsaranjangnarm_313 😉
پیش می آید عادت کردن به صحبت با به حساب اعتماد به نفس یا تجربه،یا اجبار کاری😡 یا هر چه که بگذاری... اولین بدی اش این است که سختی اش را حس نمیکنیم که سر هر کلمه مان، ترمز بزنیم🚫 و درست سبک و سنگین کنیم، اضطراب نداریم در گردنه جمله بندی هایمان به لب پرتگاه راه رفتن عادت می کنیم...😔 📱 @afsaranjangnarm_313 📱
4_5787547652031776858.mp3
7.56M
نمایـشنامہ 🌱🌸 بر اسـاس‌زندگۍشهید مدافع‌حـرم‌حمید سیاهکالی‌مرادۍبه‌روایـت‌همـسر🦋 💛 🙃 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/vkhadije وفات حضرت خدیجه🖤🖤🖤 🖤 @afsaranjangnarm_313 🖤
🖤🖤🖤 قبرستان ابوطالب/ تصویری کم یاب از مزار مطهر حضرت خدیجه ی کبریٰ (س)😔😔 مرگ بر آل سعود وحامیانش آمریکا واسرائیل و انگلیس ......👊 🖤 @afsaranjangnarm_313 🖤
📜 وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم،از طرف همسر معززش گفتند:محمدرضا شفارش کرده چفیہ اے کہ از حضرت آقا گرفته،با او دفن شود،جا خوردم و نمےدانستم از آقا چفیه گرفته،رفتند چفیہ را از داخل ماشین آوردند،مانده بودم با پیکرش چہ بگویم،همیشه در ارادت بہ آقا خودم را بالاتر از او می دانستم،چفیه را کہ روی پیکرش گذاشتم،فهمیدم بہ گرد پایش هم نرسیده ام،در این چند وقت،یادم هست یکبار چند سال پیش گفت شیعیان در بعضے از کشورها بدون وضو تصویر آقا را لمس نمی کنند وگفت ما اینجا از شعیان عقـ😔ـب افتاده ایم. راوی:احمدرضابیضایی {خاطره اے از زندگی محمود رضا بیضایی💔} 🌴 @afsaranjangnarm_313 🌴
••• - دلم برات میسوزه +چرا؟!! - چون برات شهادت مینویسم ؛ با گناهات خط میزنی🚫🥀 🛑 @afsarsnjangnarm_313 🛑
🌹 ❤️ 🌹 روی تخت دراز کشیده بودم یه ساعتی بود رسیده بودیم و ناهار خورده بودیم من و سمیه تو یه اتاق بودیم الانم رفته بود دوش بگیره تا بریم حرم دلم میخواست خودم تنهایی برم اما گفت دفعه اول باهام میاد که مسیر و یاد بگیرم. بلند شدم،لباسمو پوشیدم و اما هر کاری کردم روسریم زیر چادر درست نمیشد کلافه شدم سمیه اومد و گفت: _چی کار میکنی؟😂 کلافه گفتم: +این روسری درست نمیشه ادمو کلافه میکنه تو چجوری میتونی تحمل کنی؟😕 _بابا خب این جوری نمیشه که یه لحظه وایسا😅 بعدم رفت سراغ کیفش و یه گیره روسری خیلی قشنگ دراورد و گفت: _دیروز که رفتیم چادر بخریم میدونستم که لازمت میشه و یه طلق روسری هم برات خریدم تا روسریت قشنگ وایسه با ذوق پریدم و صورتشو بوسیدم و گفتم: +واااای ممنون. حالا بیا یادم بده چجوری ببندمش _فکر کنم لبنانی خیلی بهت بیاد بعدم یادم داد چجوری ببندمش چادرمو سر کردم و رفتم جلوی آیینه خیلی بهم میومد سمیه که بیشتر از خودم ذوق کرده بود. یه عکس گرفتم و فرستادم برای بابا همون موقع زنگ زد و باهم حرف زدیم میگفت خوبه اما نمیدونستم داره راست میگه یا نه. راه افتادیم سمت حرم، خیلی جلوی خودمو نگه داشتم تا اشکم سرازیر نشه دلم میخواست هرچه زودتر برسیم حرم تا بغضم و خالی کنم😔 اصلا نمیدونستم چرا انقدر دلم میخواد برم حرم،من که یه بار فقط بچگی رفته بودم اما احساس میکردم اونجا یه منبعه ارامشه که منو به سمت خودش میکشونه نزدیک حرم شدیم سمیه گفت: _میخوای موقع برگشت همین جا صبر کنم باهم برگردیم؟ از شدت بغض نمیتونستم حرف بزنم با سر گفتم نه و از هم جدا شدیم آروم آروم قدم برمی داشتم. از یه خانمی که اونجا بود پرسیدم : +از کدوم طرف باید برم زیارت؟ با دست بهم نشون داد تشکر کردم و راه افتادم. وارد صحن شدم روبه روی ایوون طلا وایسادم همین طور که کیسه کفشم دستم بود راه افتادم سمت حرم بغضم ترکید و اشکام همین جوری جاری شده بود. رفتم داخل بین اون همه شلوغی یه جایی برای نشستن پیدا کردم و نشستم و زانوهامو جمع کردم و سرمو گذاشتم روش. اشکام بی اختیار جاری میشدن و تموم زندگیم مثل فیلم از جلوی چشمم حرکت میکردن زندگی شاد سه نفرمون مامان وقتی باهام بازی می کرد و موهامو شونه می کرد بابام که الان روی تخت بیمارستان بود و سرطان خون گرفته بود تصادفمون، زندگی دوتایی من و بابا یه خانمی کنار گوشم گفت: _دلت شکسته توروخدا از ته دل برا منم دعا کن سرمو بلند کردم تا ببینمش اما دیدم بین جمعیت رفت و گمش کردم به ضریح نگاهی انداختم و از ته دلم دعا کردم مشکلش حل بشه برای بابام دعا کردم خیلللللی احساس میکردم اروم شدم بیش تر از دفعه های قبل که با گریه اروم می شدم😔 اره این دفعه فرق داشت من توی حرم بودم،حرم کسی که میگن خیلی هارو شفا داده و دعای خیلی هارو اجابت کرده یعنی میشه بابای منم خوب بشه؟ توی دلم گفتم امام رضا میدونم خیلی ادم بدی هستم نماز نمی خونم و حجاب ندارم اما قسمت میدم بابامو شفا بده حتی اگه قراره من جای اون روی تخت بیمارستان باشم بلند شدم و از حرم رفتم بیرون....... ✍🏻 و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
⏰ قسمت دوازدهم تقدیم نگاهتون🙃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(آیات و روایات در مورد جنگ نرم) یکی از شیوه های جنگے،جنگ نرم است. در جنگ نرم،بہ جای ابزارهاے جنگی متعارف چون توپ و تانک،از ابزار های فرهنگی تأثیر گذار بر فکر و اندیشه و عواطف واحساسات انسانی بهره گرفته میشود. با نگاهی بہ جریان شناسی میتوان گفت که این شیوه جنگی،چہ در قرآن کریم و چہ در تاریخ اسلام بہ وفور دیده میشود. 📡 @afsaranjangnarm_313 📡
را خلاصه میکنم در نگـاه مادری که به عشق فرزندش سنگ تمام را در آغوش میکشد😔... {سلامتی مادران شهدا صلوات} 🌷@afsaranjangnarm_313 🌷
قسمت 14.mp3
7.34M
نمایـشنامہ 🌱🌸 بر اسـاس‌زندگۍشهید مدافع‌حـرم‌حمید سیاهکالی‌مرادۍبه‌روایـت‌همـسر🦋 💛 🙃 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
ممنون از نظر لطفتون🌷 لطفا نظراتتون رو به صورت ناشناس به https://harfeto.timefriend.net/276035875 و شناس😉به @Montaghem_soleymani_82 بفرستید
همیشه‌وقتی‌ازحجاب‌وحیاحرف‌میزنیم‌ 🙎🏻 ...🙄 سلامتی‌هرپسری‌که‌پاتوقش‌مزارشهداس‌ نه‌باشگاه‌کامبیز‌بدنساز...💪🏻 سلامتی‌کسی‌که‌به‌جای‌پرورش‌اندام‌وتزریق‌بازو، پرورش‌ایمان‌میکنه‌وخودسازی ...😇 سلامتی‌پسری‌که‌سرش‌روخم‌میکنه‌تاسنگ‌فرش‌ خیابونا،نه‌رودروی‌ناموس‌مردم...😌 سلامتی‌هرچی‌پسرکه‌لباس‌آستین‌بلندمیپوشه‌ وشلوارکتان،نه‌لباس‌های‌تنگ‌وشلوارجاستین...👖 سلامتی‌اونی‌که‌نه‌مدونامیشناسه‌نه‌والیزابت‌تیلور، دختررویاهاشم‌سلناگومزنیست...🙅🏻‍♂ سلامتی‌اون‌مردی‌که‌وقتی‌میبینه‌توتاکسی‌ دوتاخانمنشسته‌نمیره‌وسطشون‌بشینه...🚕 سلامتی‌اون‌پسری‌که‌بلده‌مکبرباشه‌ ونمازاول‌وقتش‌حجته...📿 سلامتی‌هرکی‌که‌پیشش،روبه‌روش، کناردستش‌توکلاس‌باامنیت‌میشینی‌و انگارنه‌انگارکنارش‌دخترنشسته...😇 سلامتی‌آقاپسری‌که‌وقتی‌توماشینش‌ صدای‌ضبطش‌روبلندمیکنه‌نوای‌کربلاکربلامیاد...😍 سلامتی‌اون‌آقایی‌که‌ظهرتودانشگاه‌پشت‌کفشاشو خم‌میکنه‌وآستیناشومیزنه‌بالاتاوضوبگیره...😉 سلامتی‌اون‌آقاپسری‌که‌توتابستون‌میره‌اردو‌ جهادی‌نه‌صفاسیتی‌با دوست‌دختراش،توشمال...😒 سلامتی‌اون‌پسری‌که‌عکس‌فرماندهین‌ دفاع‌مقدس‌میزنه‌روپیرهنش،ازهمه‌باحال‌تر عکس‌حضرت‌آقارو...😎 ...🙃 ...☺️ سلامتی‌همشون ...💚 ❣ @afsaranjangnarm_313
📜 جعبه شیرینی رو گرفتم جلوش یکی برداشت و گفت‌: میتونم یکی دیگم بردارم؟ گفتم:البته سید جان،این چہ حرفیه؟ برداشت...ولی هیچ کدوم رو نخورد کار همیشگے اش بود... هر جا غذاے خوشمزه یا شیرینے یا شکلات تعارفش مےکردند برمیداشت،ولے نمیخورد میگفت: مےبرم برا خانم بچه هام میخورم.شما هم این کا رو انجام بدید،اینکه آدم شیرینی هاےزندگیش رو با زن و بچہ اش تقسیم کنہ،خیلےتوی زندگیش تأثیر میذاره... ... {خاطره اے از زندگے سید مرتضےآوینی💔} 🌴 @afsarabjangnarm_313 🌴
نماز روزه هاتون قبول🌱 امام زمان قبول باشه🌹❤️
حاضرید برای ؟؟؟ از امروز تا روز ولادت💚🎊 پویش پروفایل امام حسنی😉 💚لبیک‌یا‌حســن💚 ‌ 🌱 @afsaranjangnarm_313 🌱
🌹 ❤️ 🌹 موقع نماز بود. منم دلم میخواست نماز بخونم، یاد اون روزا که کوچیک بودم و کنار مامانم مینشستم با چادر گل گلی نماز میخوندم افتادم. فکر میکنم واقعا خدا به دلم انداخته بود،کفشامو پوشیدم و رفتم تا وضو بگیرم. * وضو گرفتن رو یادم بود،اما بازم وایسادم و به خانمی که داشت وضو میگرفت نگاه کردم،وقتی وضوش تموم شد من رفتم جای اون وایسادم و وضو گرفتم. * رفتمتو صحن رضوی همون جا که از سمیه جدا شدم،کم کم داشت نماز شروع می شد،قدمامو تند تر کردم و رسیدم به صف نماز یادم اومد که مهر بر نداشتم. خانومی که کنارم نشسته بود گفت: _بیا دخترم الان نماز شروع میشه من مهر اضافه دارم. +خیلی ممنون بعدش برام جانماز خودشو انداخت و مهرشو گذاشت روش +جانمازتون باشه،خیلی ممنون _بزار باشه،😊تو جوونی گناهت کمتره برا منم خیلی دعا کن سرمو انداختم پایین واقعا گناه من کمتره؟کاش همین طور بود😔 شروع کردم به خوندن نماز،نماز دوم که می خواست شروع بشه یادم افتاد که سمیه ظهر نمازشو دو رکعتی خونده بود وقتی ازش پرسیدم گفت که باید نمازای۴رکعتی رو شکسته بخونم. وقتی نماز تموم شد یه حال عجیبی داشتم اصلا نمی تونستم توصیفش کنم اون لحظه قلبم اروم گرفته بود و ارامش تمام وجودمو پر کرده بود. الان دلم می خواست فقط به خاطر این ارامشی که گرفتم زار زارگریه کنم. جانمازو دادم به اون خانوم و تشکر کردم.دلم نمی خواستم برگردم هتل به سمیه پیام دادم و گفتم: +من میخوام فعلا بمونم _بیا شام بخور بعد باهم میایم +نه سمیه،می مونم شاید تا صبح موندم _اگه خواستی نصف شب بیای بگو بیایم دنبالت +باشه دوباره راه افتادم سمت ایوون طلا،روبروی ضریح توی صحن نشستم،اشکام بی اختیار جاری میشدن دست خودم نبود.صدای گوشیم اومد سمیه بود: _چندتا چیزی برات فرستادم ببین رفتم دیدم،چندتا فایل صوتی بود یکیشو بازش کردم و نگاهمو از دور به ضریح دوختم: امام رضا قربون کبوترات یه نگاهیم بکن به زیر پات من اومدم پیش تو زانو زدم خودمم خوب میدونم چقدر بدم خبر دارم از همه دل میبری دلای شکسته رو خوب میخری قرارمی صاحب اختیارمی واسه من همین بسه کنارمی میخوام بگم که تویی پناه من کرمت بیشتر از گناه من بزار تا یه دل سیر نگات کنم اومدم از ته دل صدات کنم به دیوار پشت سرم تکیه دادم و چادرمو رو صورتم کشیدم و از ته دل امام رضا رو صدا زدم.... ✍🏻 و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
1_81356013.mp3
3.52M
📚👓 اینم از قسمت سیزدهم😊(فایل صوتی داخل رمان)👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنگ جنگ است،چه سخت باشد چه نرم ... عده ای را با جسمشان می کشنند و عده ای را با فرهنگشان .هشت سال زدند و زدند و زدند.خواستند ریشه اسلام را بزنند،بیشتر رشد کرد.چندین سال است از شاخ و برگ ها شروع کرده اند،کمر بسته اند کل درخت را بسوزانند ، از قافل نشوید،جنگ نرم مرد میخواهد. 🌷بخشی از یاد داشت شهید حججی🌷 @afsaranjangnarm_313