7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یکم_سیاست
#سیاست_فراماسونری
پیش بینی عجیب کارتون فراماسونری سیمپسون از رئیس جمهور شدن ترامپ تا ویروس کرونا
@afsaranjangnarm_313
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#یکم_سیاست #سیاست_فراماسونری پیش بینی عجیب کارتون فراماسونری سیمپسون از رئیس جمهور شدن ترامپ تا وی
نظرتون رو تو پیوی
@Montaghem_soleymani_82
یا توی پیام ناشناس
https://harfeto.timefriend.net/276035875
بهمون بگین😊🌺
#به_وقت_خاطره 📜
میخواست بره فاو
ماشین رو برداشت و رفت
ساعتی بعد دیدم پیاده داره برمیگرده
گفتم چیشده؟چرا نرفتے؟
ماشینت کو؟
گفت:داشتم رانندگی مےکردم که اطلاعیه ای از رادیو پخش شد مثل اینکه مراجع فرمودند رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی #حرامه
منم یک دستم قطع شده و رانندگے کردنم
خلافه قانونه تا اطلاعیه رو شنیدم ماشبن رو زدم کنار جاده و برگشتم یه راننده پیدا کنم که منو تا فاو ببره....
{خاطره ای از زندگی سردار #شهید حاج حسین خرازی💔}
🌴 @afsaranjangnarm_313 🌴
#شـهـادتـ💔
گفتم:
دِگر قلبم شوق شهادت ندارد!
گفت:
مراقب نگاهتـ باش...
"اَلعَینِ بَریدُ القَلبـ"
چـ👀ـشم پیام رسان دل❤️است.
✨ @afsaranjangnarm_313 ✨
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمت_چهارم مژگان گفت: _میگم که حالا که عمو دخترشو خوب تررربیت کرد
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمت_پنجم
عمو میگفت:
_باباش مدام میره بیمارستان نمیتونه همش زنگ بزنه از صداش میفهمه حالش خوب نیست
شوکه شده بودم همین جوری از سر جام نمیتونستم تکون بخورم سمیه گفت:
_ولی بابا،دلش خیلی تنگ شده براش نمیتونه عکسشو بفرسته؟
+معلومه که نمیتونه سرطان گرفته سمیه چه جوری عکس بگیره از صورتش و موهاش که مثل قبل نیست بزار یا خوب بشه بیاد ایران یا اخرین تصویری که تو ذهن آتناس...
زانوهام شل شد افتادم روی زمین باورم نمیشد بابام سرطان داشته و به من نگفته بود.
عمو و سمیه و زن عمو دویدن سمتم زدم زیر گریه هق هق میکردم و میگفتم:
بابام سرطان گرفته چرا اخه،مامانم تصادف کرد بس نبود. اخه چرااااا....
چرا نذاشت پیشش باشم اگه خوب نشه چی...
برام مادرهم بود ،دیگه نمیخوام دوباره مامانم و از دست بدم
تلاشای بقیه برای اروم کردنم فایده نداشت. حتی نمی تونستم آب قندی که زن عمو برام اورده بود و بخورم .تو اون لحظه حواسم به مژگان و مادرش نبود که چی کار میکنن یاد روزی افتادم که کنار جاده به بدن بی جون و غرق در خون مامانم نگاه می کردم .اون موقع بابام و داشتم کسی بود که هرشب پیشم بشینه تا خوابم ببره ،موهاموشونه کنه وقتی مریض میشم ازم مراقبت کنه ،نزاره جای خالی مامانم و حس کنم اما اگه برای بابام اتفاقی میافتاد چی......
کم کم نفسم داشت بند میومد.
سمیه دوید طرف اتاق و با اسپری برگشت.
اسپری رو که زدم نفسم بالا اومد سمیه کمک کرد بلند شم.
پسر عمو رو هم دیدم که کنار اتاقم سرشو انداخته بود پایین و ناراحت بود رفتم طرف اتاق نشستم رو تخت سمیه برام ارامبخش اورد وقتی خوردم دراز کشیدم رو تخت با صدایی گرفته گفتم:
+سمیه برو بیرون حالم خوبه
_نمیخوای پیشت باشم
+نه
_باشه
لامپ و خاموش کرد و رفت .
شندیم که پسر عمو بهش گفت:
_سمیه برا چی حواستو جمع نکردی نگفتی هر لحظه امکان داره بیاد بیرون از اتاق؟
_من نمی دونستم قرار نبود بیاد بیرون سرش درد می کرد و خوابیده بود
دیگه صدایی نشنیدم.
به بابا فکر کردم قرار بود زنگ بزنه اما نمیخواستم جواب بدم، نباید بدون اینکه به من میگفت من و میفرستاد ایران.
میدونستم اگه زنگ بزنه نمیتونم خودمو کنترل کنم و گریه میکنم نمیخواستم ناراحتش کنم.
به سمیه یه پیامک فرستادم که:
+به عمو بگو یه چیزی به بابا بگه که زنگ نزنه نمیتونم جواب بدم
_باشه.بابا بهش گفت که فهمیدی
+چرا گفت؟حتما کلی ناراحت شده
_نه.بابا بهش گفت تورو ببره مشهد حالت خوب میشه و امشب زنگ نزنه،نگران نباش
روی تخت غلطی زدم.
ارامبخش کم کم اثر کرد و خوابم برد....
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم :
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمت_ششم
_آتنا چمدونتو بستی؟
+اره،سمیه تو کارت تموم شد؟کمک نمیخوای حوصلم سررفته
_نه منم کارم داره تموم میشه
گوشیم زنگ خورد بابا بود. از اون روز تا الان تقریبا یکی دوبار باهم حرف زدیم. و تلاش من برای راضی کردنش که برم پیشش بی فایده بود.اون شب عمو منصورم ندیدم.
الانم داریم چمدونامو رو میبندیم که فردا حرکت کنیم.
+الو سلام بابا جونم
_سلام دخترم.چطوری؟کی حرکت میکنید؟
+من خوبم شما چطوری؟از بیمارستان میاید؟دکترتون چی گفت؟
بابا خندیدو گفت:
_من خوبم. چندبار بگم قول میدم بخاطرتو خوب بشم بیام ایران
+بابا قول دادیا
_اره قول دادم. نگفتی کی حرکت میکنید؟
+فردا عصر،عمو بلیت هواپیما نتونست پیدا کنه قطار گرفت
_خب به سلامتی. ان شاالله خوش بگذره. برای منم دعا کن
+بدون شما که خوش نمیگذره. مگه میشه برای شما دعا نکنم😔😭
یکم دیگه با بابا حرف زدم بعدش رفتم سمت اتاق سمیه حوصلم خیلی سررفته بود
سرمو از در اتاق برم تو و گفتم:
+سمیه تو هنوز داری چمدون میبندی؟ وسواس داری؟چه خبره؟
_تو زود چمدونتو بستی. بعدشم بزار حواسم و جمع کنم چیزی یادم نره
+چی میگی مگه داری اورانیوم غنی میکنی که حواست پرت نشه؟پاشو ببینم حوصلم سررفته زن عموهم هنوز از خرید نیومده
_برو کتاب بخون نمیدونم یه کاری بکن تا کارم تموم شه
+کتاب که خیلی دوست دارم ولی تو گوشی نه.
_برو از امیر علی بگیر یه عالمه کتاب داره منم خوندم خیلی قشنگن
+باشه
پسر عمو اومده بود پایین چمدون ببنده خیلی کم تو خونس.نمیدونم شغلش چیه همیشه یادم میره از سمیه بپرسم. روسریمو مرتب کردم و رفتم جلو در زدم و گفتم.......
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم :
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمت_ششم _آتنا چمدونتو بستی؟ +اره،سمیه تو کارت تموم شد؟کمک نمیخوا
#به_وقت_رمان👓📚
اینم قسمت پنجم و ششم تقدیم نگاهاتون⭐️💫
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️وقتی برای خدا در منطقه ممنوعه، خدمت می کنی
♦️روز پنجم هفته سلامت؛ روحانیون، نهادهای دینی و همدلی مومنانه برای مقابله با کرونا
🆔 @afsaranjangnarm_313 🆔
#تـلنگـر
یادتـ باشد...
که چه کسانی یادمان دادند که باید
از #یادت_باشد های دنیا گذشت...
کسانی هستند که براے من و تو از یادت باشد هایشان گذشتند💔
تا من و تو به یادت باشد هایمان برسیم😔
{ما مدیون شهداییم}
#شهید_حمید_سیاهکالے_مرادے
🌷 @afsaranjangnarm_313 🌷
4_5773867906316109525.mp3
5.21M
نمایـشنامہ #یآدتباشد🌱🌸
بر اسـاسبندگۍشهید مدافعحـرمحمید سیاهکالیمرادۍبهروایـتهمـسر🦋
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💛
#پیشنهاددانلود✨
#قسمـت10🙃
💫 @afsaranjangnarm_313 💫