فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹همیشه بهم میگفت :
"همسر #شهید مهدی نوروزی.
🌹میگفت حضرت آقا یا نماینده ایشان امر کنند برو رفتگر محله باش،نظام به جارو کردن نیاز دارد.
من میروم.....
•|خاطرهاے از شهید💔
مهدی نوروزی🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
♥ #بسم_رب_العشق ♥
❣ #عشق_مجازی 📱
✨ #قسمت_سی_دوم
«آرمیتا»
نمیدونم اسم حال الانم چی بود
ناراحتی ،دلگیری یا دلتنگی برای بچه ها
تنها تو اتاق نشسته بودم و از وقتی اونا رفته بودن کارم شده بود گریه کردن خودمم نمی دونستم دقیقا دارن برای کدوم حال و اوضام گریه می کردم.
گوشیم زنگ خورد شماره عرفان بود بیخیال رد تماس زدم
که دوباره زنگ زد
اه اینم که ول کن نیست
اشکامو با دست پاک کردم و گوشی و برداشتم
+بله؟
-سلام
+سلام
-می خواستم دعوتتون کنم برای شام
+بیخیال شو این یکیو دیگه نیستم
-نه نه با خانوادم میریم
+مناسبتش چیه؟
-همین جوری برا آشنایی
نگاهی به ساعت انداختم و کلافه گفتم:
+خب الان که برای امشب دیره
-نه خب میام دنبالتون
+نمی دونم
بدم نمیومد برم عوضش یکم حال و هوامم عوض می شد
-خب پس آرمیتا خانوم با اجازتون من ۲۰دقیقه دیگه جلوی خوابگاه شمام
+نه نه
-چی؟
+جلو خوابگاه نه حداقل یه خیابون بالاتر
-باشه پس مبینمتون فعلا
خداحافظی کردم و رفتم تا لباس بپوشم. یکم فکر کردم خب گفت خانوادشم هستن پس باید اما خب خانوادش چجورین؟اگه مذهبی باشن که نمیشه با تیپ شرکت رفت اگه هم نباشن با چادر
نشستم رو تخت گوشی و برداشتم تا از عرفان بپر سم اما دیدم زشته تصمیم گرفتم
یکم فکر کردم دیدم به عرفان نمیخوره خانوادش مذهبی باشن پس با همون تیپ شرکت میرم رفتم سمت لباسام
یه مانتو و صورتی ملایم با دامن و شال توسی رنگش پوشیدم و
یه آرایش خیلی ملایم کردم.
رفتم از در برم بیرون که دستم روی دستگیره خشک شد یکی محکم زدم تو پیشونیم
آخ ارمیتا چقدر خنگی
اینجوری می خوای جلو بچه ها از خوابگاه بری بیرون؟
یهو یه فکری به سرم زد
سریع برگشتم تو اتاق چادرمو برداشتم
شروع کردم به گشتن پوشیه چادرم بالاخره پیدا ش کردم چادرو سر کردم پوشیه رو انداختم رو رفتم سمت در
خوب بود بچه ها می دونستن دلم گرفته و می خوام تنها باشم و حداقل تو اتاق نمیومدن
با قدم هایی تند و سریع رفتم بیرون
بعد از اینکه از خوابگاه به اندازه کافی فاصله گرفتم چادر و پوشیه رو گذاشتم تو کیفم
۳یا۴دقیقه بعد عرفان رسید.سوار ماشینش شدم و به سمت رستورانی که خانوادش منتظرمون بودیم رفتیم .
نزدیک ۴۰دقیقه از حرکتمون گذشته بود که بالاخره عرفان ماشین رو خاموش کرد و از من خواست که پیاده بشم .نگاهی به جایی که اومده بودیم انداختم
«رستوران رزا»
وارد رستوران شدم شدم و همونجا لب در وایسادم تا عرفان ماشین و پارک کنه و بیاد
نگاهی به کسایی که دور میز بودن انداختم
چندتا زوج بودن
یه خانواده مذهبی که دو تا خانوم چادری نشسته بودن
و یه خانواده ای که داشتن شام می خوردن و تیپشون غیر مذهبی بود
دعا کردم که خانواده عر فان اون خانواده مذهبی نباشه که من با این تیپ مجبور بشم برم جلو........
#ادامه_دارد......
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
♥ #بسم_رب_العشق ♥
❣ #عشق_مجازی 📱
✨ #قسمت_سی_سوم
«عرفان»
رفتم نزدیک آرمیتا و صداش کردم
+خب بریم
با صدامبرگشت طرفمو گفت :
-خانوادتون کدومن؟
+الان میان نزدیکین
با هم سمت یه میز رفتیم و نشستیم
-چرا جواب پیاما رو ندادین؟
+اصلا سراغ گوشیو اینا نبودم زیاد
-احساس میکنمناراحتین
+آره دوستام رفتن شهرشون
-شما هنوز خوابگاهین؟
+آره هنوز بعضیا بچه ها یه هفته دیگه امتحان دارن
-میشه الان جواب پیامامو بدین؟
+آهان خب بگین چی پرسیدین
-سن دقیقتون چیه
+۲۳ دیگه فکر کنم گفتم قبلا
-آهان بعد فامیلیتون همین کیانیه؟پس وندی چیزی نداره؟
+نه
ببخشین این سوالا برا چیه؟
رفتم جواب بدم که مامان و بابا بعدشم عارفه پشت سرشون اومد
بلند شدیم و سلام و احوال پرسی کردیم
وقتی نشستیم منو رو دادم دست همه تا انتخاب کنن خودمم به بابا پیام دادم
+بابا این نیست الان دقیق پرسیدم
-باشه بابا قسمت باشه پیداش می کنیم
همه انتخاب کردن و من رفتم تا سفارش بدم
*****
《آرمیتا》
خیلی معذب بودم جلوی خانواده عرفان خواهر عرفان کنارم نشسته بود،سعی می کرد یه جوری سر حرف و باز کنه که عرفان گفت:
-عارفه میدونستی ایشون دوست فاطمه خانومه؟
-کدوم فاطمه؟
+خواهر شوهر آیندتون
-واییی جدی؟
+بله
-پس واجب شد دعوتتون کنم عقدمون
+لطف دارین ،حالا کی هست ؟
-جمعه هفته ی دیگه
+پس فاطمم میاد باید کم کم برم اون خونه ای که رهن کرده
-چی؟
+ها نه هیچی، شما چه رشته ای هستین؟
-پرستاری،شما چی؟
+من حقوق میخونم
-آزمون وکلا شرکت می کنین؟
+نمیدونم فعلا که مشاور حقوقی شرکت هستم دیگه
-موفق باشین
+به همچنین
داشتیم صحبت می کردیم که گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره و با یه ببخشید بلند شدم و رفتم بیرون از رستوران تماس تصویری بود و نمی دونستم کجا برم با این آرایش نمی تونستم حرف بزنم
رد تماس زدم تا خودم تماس صوتی بگیرم.......
#ادامه_دارد......
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
♥ #بسم_رب_العشق ♥
❣ #عشق_مجازی 📱
✨ #قسمت_سی_چهارم
برگشتم تو رستوران و رفتم تو سرویس بهداشتی اول سریع آرایشمو پاک کردم که اگه تصویری گرفتن بتونم صحبت کنم.
شمارشون و گرفتم که قطع کردن *وا چرا این جوری میکنن این دوتا*
دوباره خواستم بگیرم که تصویری گرفتن
+سلام چرا اینجوری میکنید
-بابا می خوایمخودتو ببینیم
+سمیرا کو؟
سمیرا اومد جلو دوربین و سلام کرد
-چطوری آرمیتا؟
+در فراق شما می سوزم
-اوووو
-کجایی؟
+سرویس بهداشتی
-خاااک آدم اینجا با رفیقاش صحبت میکنه؟
+به خودتون بگید که یهویی زنگ میزنید
-چه خبر ؟از فاطمه خبر نداری؟
دوباره حالم گرفته شد
+نه
-ناراحت نباش بابا دسته جنعی اون هفته عروسی دعوتیم
+عروسی کی؟
-منظورش عقده
+آها داداش فاطمه
یه صدای پا شندیم از ترس اینکه نکنه خواهر یا مامان عرفان باشه سریع گفتم
+من برم دیگه ،خودم زنگتون میزنم
-باشه
-خداحافظ
+خداحافظ
خواستم برم بیرون که یادم افتاد آرایشمو پاک کردم *ضایه نباشه این جوری میرم؟
یه وقت فکر نکنن به خاطر اونا پاک کردم ؟
وای خود در گیری گرفتم*
برگشتم و کیف لوازم آرایشمو در اوردم و مثل قبل آرایش کردم
و رفتم بیرون دیدم بلند شدن و می خوان برن منم بعد از خداحافظی و این حرفا خواستم برم که عرفان گفت
-بیرون منتظر باشین من الان میاممی رسونمتون
+نه خیلی ممنون مزاحم نمیشم
-مزاحم چیه اومدم
****
《عرفان》
-خیلی تغییر کرده بود
+چطور؟
-اونی که من تو بیمارستان دیدمش اصلا انگار یکی دیگه بود
+اهان
ولی میگم خوب شد سوتی ندادی که قبلا دیدیش
-آره حواسم بود ،وقتی گفتی دوست فاطمس نزدیک بود بگم میدونم
+خب خوبه بازم یه بار عقلت رسید
-برو بابا من همیشه عقلم میرسه
+خب دیگه برو می خوام بخوابم فردا باید برم شرکت
-منم باید برم دااانشگاه تو داری با من حرف میزنی ها
+خیلی خب شب بخیر
-شب بخیر
از صفحه چت با عارفه اومدم بیرون که دیدم آرمیتا پیام داده
+سلام .ممنون بابت امشب فقط میشه دلیل سوالاتون و بگین؟
-می خواستم بیام خواستگاری
+چی؟..........
#ادامه_دارد......
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
سه پارت تقدیم نگاهتون ❣
شرمنده به خاطر پویش غدیر دیشب نتونستمبنویسم🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه بهشت،از طرف خانه ےِ علـے ست☝️🏻
ای عاشقان!
نِشانی از این مستقیم تر؟😇
#عیدغـدیرمبارکــ
☘ــ🍀ــ💚ــ🍀ــ☘
@afsaranjangnarm_313
☘ــ🍀ــ💚ــ🍀ــ☘
#چالش 😁
#غدیر 😍
سلام عیدتون مبارک🎉
با یه چالش اومدیم😍
شما تو این روز خوب🙃 به عشق علی چیکار میکنین؟
(از تزیین خونه ،روزه گرفتن،خوش اخلاق بودن تا هدیه دادن.....)
با #فقط_به_عشق_علی برای ما ارسال کنید تا تو کانال قرار بدیم❤️
@afsarnojavan_313 ✌️🏻
#جایزه_دار🎁
شرکت کننده 1⃣💕
❣فقط خدا❣
تزئین خونه و هدیه دادن به کودکان😍
#فقط_به_عشق_علی 💚
🍬 @afsaranjangnarm_313 🎉
شرکت کننده2⃣💕
❣یازهرا(س) ❣
پخت کیک 😍
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
#غدیر
#غدیریام ♾️
ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمد ﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺼﻤﯿﻢ گرفت
ﮐﻪ یکی از مذاهب ﺗﺸﯿﻊ ﯾﺎ ﺗﺴﻨﻦ ﺭا بعنوان ﻣﺬﻫﺐ ﺭﺳﻤﯽ ﮐﺸور ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ و اعلام ﮐﻨد.
ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ شیعه ﻭ سنی ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨد
ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ﺩﻭﯾﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺁﻣﺪﻧﺪ
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ *ﺷﯿﻌﻪ ☘ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ( ﺭﻩ )* ﺑﻮﺩ.
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمد ﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ
ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺪ
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ رفت ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﺸﺴﺖ ..
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ.
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمد ﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ *ﻋﻼﻣﻪ ﺩﺭﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ:*
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اکرم "ص" ﻓﺮﻣﻮﺩند: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﺪ .
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ مجلس ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺍﺳﺖ ..
ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ علماء ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ از علامه حلی پرسید ﭼﺮﺍ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ هست؟
*ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺖ !!!!*
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﺮﺍ؟
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: در ﺭﻭﺍیتی ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ روزی ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ (ﺹ) بعد از اینکه ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩه و ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ
ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪ .
ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻻﺑﺪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍﻫﻢ ﻣﯽﺩﺯﺩﻧﺪ!!!
ﺷﺎﻓﻌﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ* اﺻﻼً ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اکرم "ص" نبوده است!*
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕویید؟ ﭘﺲ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻮﺩ.
ﻣﺎﻟﮑﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ دویست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اکرم "ص" ﺑﻮﺩ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ پس ﺣﻨﻒ ﺑﻮﺩ
ﺣﻨﻔﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﺣﻨﻒ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اکرم "ص" نبوده.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻮﺩﻩ .
ﺣﻨﺒﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺣﻨﺒﻞ هم ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ "ص" ﻧﺒﻮﺩﻩ است.
*ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ شما می گویید: ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ "ص" ﻧﻪ ﺷﺎﻓﻊ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻣﺎﻟﮏ ﻧﻪ ﺣﻨﻒ ﻭ ﻧﻪ ﺣﻨﺒل ﺩﺭﺳﺘﻪ؟*
علماء ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ همصدا گفتند:
ﺑﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ:
ﺟﻨﺎﺏ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﺭﺍ ﺟﻌﻞ ﮐﺮﺩﻡ ،
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ازﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﺴﻨﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﮐﻪ امامان آنها ﺍﺻﻼ ًﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اکرم "ص" ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ.
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ "ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ" درزمان پیامبر اکرم "ص" ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩ؟
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻪ ﻋﻠﯽ "ع" ﺑﻮﺩ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ:
پس ﮐﺪﺍﻡ ﻋﻘﻞ سلیم ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ "ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ"
*ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﻭﺻﯽ و داماد ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اکرم "ص"*
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ "ص" ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩه ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ
ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ در ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ اکرم "ص" ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﯿﻢ .
*"ﻭَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَ ﺃُﻭﻟﺌِﻚَﺍﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑُﻮﻥَ ﻓِﯽ ﺟَﻨَّﺎﺕِﺍﻟﻨَّﻌِﯿﻢِ"*
♥️@afsaranjangnarm_313♥️
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#چالش 😁 #غدیر 😍 سلام عیدتون مبارک🎉 با یه چالش اومدیم😍 شما تو این روز خوب🙃 به عشق علی چیکار میکنین
شرکت کننده3⃣💕
❣سربار مهدی❣
تهیه وپخش مواد غذایی بین نیازمندان
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده4⃣💕
❣محمدی❣ امروز سعی میکنم #فقط_به_عشق_امام_علی با اعضای خونواده مهربون رفتار میکنم و کیک میپزم😍❤️🎊🎉
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده 5⃣ 💕
❣ریحانة النبی ❣
بسته بندی نخود و کشمش و شکلات با متن تبریک
#فقط_به_عشق_علی💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده ها تا ساعت۱۸میتونید عکساتون رو بفرستید و تا ۲۱:۳۰میتونید پخش کنید تا سین بخوره
به پنج نفر اول که بیشترین بازدید رو داشته باشن جایزه میدیم😁
شرکت کننده6⃣💕
Kosar...z
پخت کیک
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرکت کننده7⃣💕
❣زهرا.سادات❣
تزیین ماشین ها با بادکنک و ربان های سبز و قرمز و سفید و عکس حاج قاسم و راه اندازی کاروان خودرویی
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده8⃣💕
❣ابووصال❣
پخت شیرینی 🍪🍰و تزیین خونه😍🎊
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده 0⃣1⃣💕
❣نرگس❣
روزه گرفتن و خوش رفتاری با خانواده
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده1⃣1⃣💕
❣سادات خانوم❣
پک عیدی به همراه ماسک
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده2⃣1⃣💕
❣معصومه سعیدی مفرد❣
عکس نوشته
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده3⃣1⃣💕
❣رقیه محمدحسینی طاهری❣
۸ ساله
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313
شرکت کننده4⃣1⃣💕
❣فاطمه زهرا محمدحسینی طاهری❣
۴ساله
#فقط_به_عشق_علی 💚
@afsaranjangnarm_313