eitaa logo
آفتابگردان ها
45 دنبال‌کننده
35 عکس
1 ویدیو
0 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: @Aftabgardanha موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﭖﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﻤﺐ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺟﻨﻮﻥ ﮐﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﺸﻮﺩ «ﻓﺘﺢ ﺧﻮﻥ» ﮐﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺯﻡ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﻗﺪﺱ ﺷﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﺷﻌﺮ ﺍﮔﺮ ﻧﻌﺮﻩﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﻋﺼﺮ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ... ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺷﺎﺧﻪﯼ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﯾﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻮﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ ناموس زخم خورده‌ای از بس که بی کسی از بس که طعنه خورده و بیت‌المقدسی ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﺮﮒ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻌﺮﮐﻪﻫﺎ ﺭﯾﺰﺭﯾﺰ ﺷﺪ ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺳﻮﺧﺖ بر عکس معجزات خدا، «‌الخلیل» ﺳﻮﺧﺖ از خون گرمتان، عرق سرد می‌زنند در مسجد شکسته‌یتان، نرد می‌زنند آری شما حماسه ولی ما جنازه‌ایم ما خواب مانده‌ایم کجا انتفاضه‌ایم؟ تنها برای منفعت خود برادریم امروز روز نکبت ما بود بگذریم آه ای برادر عربم روزه‌ات قبول فانظر الی تظلمنا ایها الرسول @Aftab_Gardanha
رو به روی دار قالی مادرم تنها نشسته زل زده بر تاروپودش با نگاهی گرم و خسته تق ت تق تق شانه را او میزند بر روی قالی تا نماند روی نخ ها ردی از جاهای خالی یک پرنده روی قالی کوچک است و پر ندارد مادرم نخ را گرفته رج به رج پر میگذارد میپرد از روی قالی با پرو بالی سفید او میرود تا آسمان ها آن پرنده هست یک قو @Aftab_Gardanha
می روم عاشق خودم باشم می روم با خودم قدم بزنم  راه و رسم عجیب دنیا را  می شود این چنین به هم بزنم  کوله بارم اگرچه سنگین است خاطرات تو هست همراهم من سر قول کودکی هستم گفتم از یاد تو نمی کاهم  مثل دیوانه های سر به هوا  نخ رویای عشق در دستم می روم در مسیر باد رها  پای عهدی که با دلم بستم آسمان رنگ چشم های من است با طلوع ستاره می خندم دلخوشی های زندگی کم نیست رو به غم ها دوباره می خندم @Aftab_Gardanha
آقای عنکبوت از کله ی سحر می بافت در سکوت با دقت و هنر   هی تار روی پود هی پود روی تار توری ظریف بافت با سعی و پشتکار امشب عروسی است روی درخت توت داماد می شود آقای عنکبوت مهتاب سر زده از آسمان صاف زیبا شده عروس با تور دستباف @Aftab_Gardanha
1 خورشید دارد می‌رود، اما نورش به قلب ماه می‌بارد! وقتی خودش در خانه خوابیده، صدها ستاره، جانشین دارد! با نردبانِ ابر می‌آیم از پشتِ بامِ آسمان، بالا می‌چینم از این باغ نورانی خورشیدهای کوچکِ شب را 2 گنجشک گرمش بود در گوشه ی ایوان دائم عرق می‌کرد از دست تابستان گفت: ای خدای خوب همراه با خورشید در آسمان ای کاش یک پنکه می‌چرخید! @Aftab_Gardanha
کودکی غرق شیطنت بودم دامنم رنگ موج دریا بود روی موهای من گلی خوش‌رنگ کفش‌هایم سپید و زیبا بود خاطرم هست مادرم آن سال با نخ و تور و قیچی و پولک با همان دست مهربان خودش دوخت یک شال مشکی کوچک چادر کوچکی سرم انداخت دست من را گرفت و با لبخند گفت مهمان که آمد امشب، تو باش مسؤل چایخانه و قند بعد آورد پرچمی مشکی با هم آن را به درب خانه زدیم قاب‌ها و کتیبه‌ها را هم روی دیوار، دانه‌دانه زدیم با گلاب و هِل و شکر آن‌وقت مادرم گرمِ پخت حلوا شد سفره‌ای سبز گوشه‌ای انداخت خانه‌ی ما چقدر زیبا شد من خودم دانه‌های خرما را توی آن دیس شیشه‌ای چیدم حال من خوبِ خوب بود آن‌روز بس که در خانه نور می‌دیدم مجلس روضه‌مان که برپا شد ایستادم کنار در، آرام هرکسی می‌رسید، یادم بود عادت ساده و قشنگِ «سلام» سینی چای دست مادر بود دست من، ظرف کوچک قندان روضه‌خوان روضه خواند و چادرها آن شب آرام پر شد از باران ای امام شهید، با لطفت از همان روز، آشنا هستم باز هم روضه‌ای اگر باشد خادم کوچک شما هستم @Aftab_Gardanha
گاه تنها يک نفر هم يار دين باشد بس است يک نفر بانوى سرشار از يقين باشد، بس است مال و ثروت -هرچه هم باشد-فداى راه دوست هم‌نشينِ رحمةٌ للعالمين باشد بس است عالم از او روی برگردانَد او را بیم نیست در دل پيغمبر خود بهترين باشد بس است... دخترش زهرا کجا و دختران اين و آن؟! حاصل عمرش اگر تنها همين باشد بس است دختر او مادرى کرده براى شيعيان مادرى مثل خديجه در زمين باشد بس است ¤ ما کجا و مدح او گفتن؟ معاذالله ... نه نام ما تنها «گداى خوشه‌چين»باشد بس است واژه‌هاى گنگ و بى‌معنا چه مى‌فهمند از او؟ انتهاى شعر بايد نقطه‌چين باشد ... بس است @Aftab_Gardanha
با سلام؛ مجله ادبی آفتابگردان ها در نظر دارد از دهه دوم ماه مبارک رمضان گزیده ای از اشعار مرتبط با این ایام از شاعران آفتابگردان را منتشر کند؛ شما می توانید آثار خود را با موضوعات ماه مبارک رمضان، مناجات، عظمت شب قدر، عظمت قرآن کریم، ولادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام علی(ع) جهت انتشار به آیدی تلگرامی کانال و یا به دایرکت صفحه اینستاگرام ما ارسال کنید. آثار ارسالی بعد از داوری در رسانه های منتشر خواهد شد. آیدی تلگرام جهت ارسال شعر: @aftabgardanha صفحه اینستاگرام آفتابگردانها: aftab_gardanha @Aftab_Gardanha
يادداشت «مروری بر کتاب «غزل هزاره ی دیگر» گزیده اشعار محمد سعید میرزایی» به قلم #محمدرضا_معلمی عضو #دوره_پنجم_آفتابگردانها را بخوانید در: http://yon.ir/0kJju #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_Gardanha
#یادداشت «تحول و جهان بینی فروغ فرخزاد در دو مجموعه پایانی او» به قلم #شکوفه_رضایی عضو #دوره_پنجم_آفتابگردانها را بخوانید در: http://yon.ir/O2vCs #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_Gardanha
با دست تهی آمد در خانه‌ات این بنده از دست خودش دلگیر از روی تو شرمنده تو صاحب افلاکی من مشتی از این خاکم مولا چه کند جز عفو با خیرگی بنده نور تو مگر تابد بر روی سیاهم چون ... یک نقطه روشن نیست در برگه پرونده از بار گناهانم تن‌خسته دل‌آزرده از کرده پشیمانم پیش تو سرافکنده از بیم و امید تو در خوف و رجایم من چشمم غزل اشک و لب مثنوی خنده احسان قدیم تو رفتار کریم تو ما را متوقع کرد بر بخشش آینده از سفره رنگینت ما حسرت و غم خوردیم مهمانی خوبی بود بسیار برازنده این کاهلی از ما بود نه صاحب این خانه اسباب که مجموع است ماییم پراکنده @Aftab_Gardanha
آمدم دست به دامان و... خودت میدانی منم و یک دل حیران و... خودت میدانی من به دنبال خود گمشده ام میگردم به همان آیه ی ایمان و... خودت میدانی گرچه تقدیر رقم خورده برایم هربار پر از حادثه ، ویران و... خودت میدانی به پناه آمده ام تا که بگویم: یا رب که تویی چاره ی درمان و... خودت میدانی آه، جز تو چه کسی حرف مرا می فهمد؟ که شدم پیش تو مهمان و... خودت میدانی و چه شبها که فقط یاد تو آرامم کرد به نماز شب و باران و... خودت میدانی بنده ات آمده پیشت که ببخشی او را روسیاه ست و پشیمان و... خودت میدانی @Aftab_Gardanha
هر آن دلی که مصرانه مبتلای تو بود امیر هر دوجهان شد که خاک پای تو بود در آن زمان که جهان بود مست غفلت خویش کسی به عرش خودش مست ربنای تو بود خدا به دست تو سیبی به دست احمد داد در آن شبی که صدای خدا صدای تو بود به غیر پنج نفر یک نفر مسلمان نیست که فرق مسلم و کافر فقط ولای تو بود طناب، صبر خدا بود دور دستانت وگرنه گردش گردون به دستهای تو بود چقدر گفتی اناالحق،ولی نفهمیدند سکوت کردی و این تازه ابتدای تو بود @Aftab_Gardanha
مگر چه کیسه ای از نور داشت بر دوشش؟ که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش نیافتند یتیمان هنوز هم وطنی! یتیم خانه تر از سرزمین آغوشش هزار نکته ی باریک تر ز مو پیداست میان هر نخی از وصله های تن پوشش امیر زهد و قناعت به گوش این دنیا چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش زمانه می برد او را ز خاطرش؟ آری زمانه ای که خدا می شود فراموشش تمام هستی ات ای دل، محبت مولاست بهشت چیست؟ چنین کودکانه مفروشش! @Aftab_Gardanha
با اینکه در سینه دارد غوغای آتشفشان را در چهره‌اش می‌توان دید آرامشی بی‌کران را خوار است دنیای مردم در چشم‌ لبریز صبرش صبری که حس کرده یک عمر بین گلو استخوان را هر لحظه بر مردم شهر، باران لطفش مدام است هرچند بالای منبر، نفرین کنند آسمان را دشنام دادند او را تا نامی از او نماند اما چه زیبا نموده‌ست تکرار نامش اذان را هرگز نشد گندمی را از کام موری بگیرد حتی اگر می‌نهادند در دست‌هایش جهان را بی‌شک تمام یتیمان این دست را می‌شناسند دستی که عمری به آنان داده است خرما و نان را یُقضی بِمیزانِ حَیدر بینَ الوَرَی یومَ مَحشر یعنی جدا می‌کند حق با دست او دوستان را @Aftab_Gardanha
مرگ یا ننگ سکوت؟ کفنت را بردار معرکه، خون تو را می‌خواهد... آه ای نعره‌ی عاشورایی! ای خروشی که بر آرامشِ کاخ هوس، آوار شدی کشته شو، غرق به خون جرمت این است که بیدار شدی. @Aftab_Gardanha
‌بشکن این حیله را که بعد از این، ظلمت شب تمام خواهد شد خواب بر چشم دشمنان قدس، شک ندارم حرام خواهد شد ‌ ای فلسطین روزهای سخت، وارث درد مسجد الاقصی استقامت کن استقامت کن، روزگارت به کام خواهد شد ‌ جای جایِ زمین خشکت را، بذر زیتون عشق می کارم بر سرت سایبانی از زیتون، تا ابد مستدام خواهد شد ‌ اندکی صبر کن که نزدیک ست، فتح روشن که وعده داده خدا اندکی صبر کن که این "مِی" در، جام چشمت مدام خواهد شد ‌ زخم هایت اگر چه بی حدّ اند، کودکانت هنوز می جنگند زخم های تو را فقط دستِ - آسمان التیام خواهد شد ‌ *** روز قدس است، روز آزادی، توی تقویم های میلادی از همین لحظه ثبت باید کرد، نوبت انتقام خواهد شد ‌ ‌ @Aftab_Gardanha
🎼«مرگ آباد» با ترانه‌ای از و با صدای ✊️ @Aftab_Gardanha
تا باغ‌های سبز زیتون برگ و بر دادند اهریمنان در دست دژخیمان تبر دادند شبگیر بود و قتل انبوه درختان را فوج کبوترهای آواره خبر دادند سقف قفس سهم کبوترها شد و آن‌گاه در آسمان ما به آهن بال و پر دادند داغ عزیز و شیون هر روزه سهم ما اما به دنیا چشم کور و گوش کر دادند یک آسمان آبستن خمپاره و آتش دادند این‌ها را به ما؛ چیزی اگر دادند دیوار بین ما و دریاها به پا می‌خاست رویای دریا را به ما در چشم تر دادند از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
. مگذار باز از سفرت بی‌خبر مرا یکبار هم اگر شده، با خود ببر مرا شکر خدا که گریه‌ی سیری نصیب شد هر بار تشنه کرد غمت بیشتر مرا سر را به دامنت بگذارم اگر، سر است دامن چو می‌کشی، به چه کار است سر مرا؟ یک بار جای این ‌همه زخم زبان زدن راحت بگو که دوست نداری دگر مرا آه ای خیال دور که آواره‌ات شدم یک شب بیا به خانه‌ی خوابت ببر مرا از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
یادداشت عضو پیرامون دیدار شاعران با رهبری را بخوانید در: http://yon.ir/6KWpt @Aftab_Gardanha
می‌خواست که مثل سنگ محکم بشود تا روی تمام کوه‌ها کم بشود خم شد کمر عصا ولی یک لحظه نگذاشت که پشت صاحبش خم بشود از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
هی داد زدم ولی کسی یار نشد هی داد زدم کسی خبردار نشد هی داد زدم، داد زدم، داد، ولی این بختِ به خواب رفته بیدار نشد از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
یادداشت «همانندی های شعر نو در دو زبان فارسی و عربی» به قلم #سمانه_خلف_زاده عضو #دوره_ششم_آفتابگردانها را بخوانید در: http://yon.ir/SqIoF #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_Gardanha