شعرخوانی #حسین_کاظمی شاعر عضو #دوره_اول_آفتابگردانها را در آپارات آفتابگردانها تماشا کنید.
https://www.aparat.com/v/QCbuV
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
بیا با خودت بوی باران بیاور
به دلهای دلتنگ، ایمان بیاور
قدم در دل شهر بگذار و جانی
به این کالبدهای بیجان بیاور
به این کوچههای به بنبست خورده
درخت و چراغ و خیابان بیاور
سُرور نفسهای نوروزیات را
به غمگینترین روز آبان بیاور
و یاد بهاریترین رنگها را
به بوم سفید زمستان بیاور
از آن ساحل امن، یک موج-بوسه
به لبهای خشک بیابان بیاور
پر از بوی باروت و دود است دنیا
بیا با خودت بوی باران بیاور
#شفیق_صادقی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #مرا_صدا_کردی؟ سروده #لیلا_حسین_نیا نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول
زدی به پنجره باران، مرا صدا کردی؟
خوش آمدی! چه خبر؟ باز یاد ما کردی!
سلام پیک بشارت به خاک خشک زمین!
رسیدی و گره از بخت باغ وا کردی
درست لحظهی موعود آمدی از راه
چه خوب با من و این شهر تشنه تا کردی
به زیر گوش درختان، چقدر راز مگو
از آسمان پر از بغض برملا کردی
برای آنکه ببارد غزل به سینهی من
زدی به پنجره باران، مرا صدا کردی
#لیلا_حسین_نیا
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
با اينكه بوده از خبر آكنده پستچی
از روی قاصدک شده شرمنده پستچی
دوران كودكی به كبوتر علاقه داشت
حدسم درست بود كه آينده پستچی ...
هر كس سوال كرده از او چيست نام تو؟
او هم جواب داده فقط: بنده پستچی
در انتظار صاحب نامه كلافه بود
روی درخت گاه اگر كنده《پستچی》
از تمبرهای باطله مجموعه دارد او
يك عمر گرمِ بازی و بازنده پستچی
تنها خودش برای خودش نامه مینوشت
گيرنده پستچی و فرستنده پستچی
#امیر_تیموری
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تنها خودش برای خودش نامه مینوشت
گيرنده پستچی و فرستنده پستچی
#امیر_تیموری
#دوره_اول_آفتابگردانها
خط:
#علی_مردانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
با دستهایش
میکاشت
با پاهایش برمیداشت
و با چشمهایش میخورد
سیم خاردار را
مین کهنه را
ترکش تازه را
از چه باید میگذشت
کشاورزی
که مرز میان زندگی و جنگ
از زمینهایش عبور میکرد؟
#حسام_الدین_برزگران
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #شاید_به_جا_آوردی؟ سروده #وحیده_احمدی نشر #شهرستان_ادب #دوره_د
بوده آن کس که فکر میکردم، میشود در کنار آوردش
مثل سیارهای که جا مانده، باز روی مدار آوردش
میشود با نگاه سرسریاش لحظهای هم نشست و صحبت کرد
از ملاقات اتفاقی تا پای قول و قرار آوردش
میشود خُلقِ دستهایش را مثل رفتار پیچکی نو کرد
رو به هر سو که دوست میدارم روی هر شاخه بار آوردش
گرچه یخ میزند نگاهش تا با نگاه کسی نگیرد گرم
در زمستان که منجمد شده است، میشود در بهار آوردش
روز دیدار رفته آخر صف، پشت روز قیامت افتاده
کاش میشد گرفت دستش را، به همین روزگار آوردش
#وحیده_احمدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هرچند پشت پا زده بر هست و نیستم
باید به پای عشق کماکان بایستم
گیرم که رفت و خاطرهها را به باد داد
او نارفیق بود ولی من که نیستم!
با یاد او به وسعت صحرا قدم زدم
با یاد او به پهنهی دریا گریستم
با اینکه در فراق به سر شد جوانیام
یک لحظه بی امید وصالش نزیستم
ای عشق! زنده بودن من چیست بی غمت؟
آه ای شناسنامهی من! بی تو کیستم؟
سر میدهم به پای تو، این است باورم
یک لحظه از تو دور شوم سر به نیستم!
#علی_سلیمیان
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
ننهحسن
یکی از همین پاییزها
توی گوش من
اذان گفت.
من
یکی از همین روزهای پاییز هستم
که دست دور گردن هاجر
قرار بود
امین و سارا
قلاب کنند دستهایشان را
تا شانهی دبستان را
بالا بروم.
برای مادرم
روسری زرزری بخرم
از بازار سیدبابا.
پدر باقیماندهی عصر،
وقتی بوی خواجهریحان را
به زیر کرسی میآورد.
برادرم پیامبری
که زبان نیلبکها را میفهمد.
خانهمان یکی از همین بهارهای اتفاقی است
و بالاده
ناگهانیترین معجزه
که زمستان به زمستان
قناتهایش
بوی بچگیهای پدر را
به ایوان میآورد.
گوشوارههای بیبی، ارثیهی مادرش، تکان میخورد
موازی با
پرواز گنجشکها
از گلوی امامزاده،
وقتی علیبابا
حی علی الصلوة بخواند.
خورشید هر صبح
از زیر میز دبستانم
طلوع میکند
دست «اسحاقآباد» را میگیرد
تا به دنیا نشانش بدهد.
#زهرا_شرفی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چند نکته درباره کانال آفتابگردانها:
۱. کانال آفتابگردانها به ارائه اشعار و آثار و اخبار آفتابگردانها (اعضای ادوار مختلف دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب) اختصاص دارد.
۲. گروه داوری اشعار کانال آفتابگردانها متشکل از جمعی از آفتابگردانهای ادوار مختلف است که برای دورههای سهماهه انتخاب میشوند و در هر دوره تعدادی از این اعضا تغییر میکنند.
۳. آفتابگردانهایی که برای حضور در گروه داوری کانال تمایل و فرصت کافی دارند به نشانی زیر پیام بفرستند.
@office4poem
۴. آفتابگردانهای ادوار مختلف میتوانند بهترین شعرهای خود و دیگر آفتابگردانها را نیز از طریق همین نشانی برای ما بفرستند.
@office4poem
۵. نشانی کانال آفتابگردانها در تلگرام👇👇👇👇👇
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
راهی به هیچ صحن و سرایی نداشتم
تب داشتم، امید شفایی نداشتم
من شهروند شهر فراموش بودهام
در ذهن هیچ آینه جایی نداشتم
غمهای عالم آمده بود از چهار سو
اما چراغ راهنمایی نداشتم
پا گیج بود و دست به هر سو که میگریخت
ظلمت ادامه داشت، عصایی نداشتم
همزادهای بختکیام در گلوی من
فریاد را زدند، صدایی نداشتم
شب را شبیه شاخهی بینغمه زیستم
دیگر بریده بودم و نایی نداشتم
کم کم تمام روزنهها بسته میشدند
یعنی که خوف بود، رجایی نداشتم
دست غریق بودم و کارم تمام بود
ای وای اگر که دست دعایی نداشتم
#سید_حسین_میری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
در غم من دلبرم هر چند بیتقصیر نیست
من خودم عاشق شدم، خود کرده را تدبیر نیست
کاش دست کم پس از مرگم به من دل میسپرد
هیچ وقت آری برای دل سپردن دیر نیست
از چه رو قلب مرا اینگونه ویران میکند
لشکر چشمان او وقتی پی تسخیر نیست؟
بعد عمری جنگ با دنیا دگر آموختم
طالع و تقدیر آدم قابل تغییر نیست
خواب دیدم دارم از دستان او می میخورم
شُکر، خوابِ عاشقانِ مست بیتعبیر نیست
ظاهر آشفتهای دارم، دلیلش روشن است
شیر وقتی دل به آهو بست دیگر شیر نیست
#احسان_نرگسی_رضاپور
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تقدیم به مردم مظلوم یمن
و تمام مظلومان دنیا
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
نسبت به اشک دردمندان بیتفاوت نیست
این یک تفاوت بین حیوانات و انسان است!
بگذار راحتتر بگویم مشکلم این است
این روزها آدم نبودن سخت آسان است
ایرانیام، عشقِ وطن دارم، برای من
هر جا که مظلومی به خاک افتاده ایران است
از طعنههای این و آن باکی ندارم چون
بحث سیاست نیست اصلاً، بحث وجدان است
این روزها حال یمن، حال قشنگی نیست
صنعا شبیه دختری گیسو پریشان است
شیطان به میدان آمده با پرچمِ سبزی
که اسمِ الله و رسول الله بر آن است
یکسو علی، یکسوی دیگر حیلهی صِفّین
بهتر ببین! حق با کدام از این دو قرآن است؟
خانها به خونها تشنهاند و وقت رزم ماست
هر کودکی که میدهد جان یک فراخوان است
همگام مردان یمن 《جَنْبیه》* را بردار
جَنْبیه خنجر نیست، امّید است، ایمان است
جَنْبیه؛ ابروی هلال کودکی زخمی
جَنْبیه؛ آه مادری بیتاب و گریان است
از بس که دارد بتشکن خاک یمن، حتماً
پایان این آتش که میبینم گلستان است
فردای روشن میرسد، قدری تحمل کن
فردای روشن میرسد هرچند پنهان است
* #جنبیه: نوعی خنجر مرسوم مردم یمن
و نماد مردهای این کشور است.
#محسن_کاویانی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
یگانهی مانا اوست
درگذشت بزرگمرد عرصهی طنز معاصر؛
جناب #استاد_ابوالفضل_زرویی_نصر_آباد را
به خانوادهی محترم ایشان، جامعهی ادبی و همهی علاقهمندان به فرهنگ این مرز و بوم تسلیت عرض میکنیم و از خداوند منّان برای ایشان مغفرت و علوّ درجات و برای عزیزان و دوستدارانشان صبر بر این اندوه، طلب میکنیم.
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردانها
شبِ نبودن تو قد کشیده است کنارم
شبی که سایه دواندهست روی صبر و قرارم
شبی که آمده از روزهای خاطرهخیزت
شبی که آمده از انتظار روزِ شمارم
شبی که آمده با آیههای وحشت و حیرت
شبی که آمده تا پلک روی هم نگذارم
شبی که آمده با ابرهای دلهرهزایش
که من دوباره بترسم، که من دوباره ببارم
شبِ نبودن تو مردنیست سخت و نفسگیر
شبِ نبودن تو شیونیست روی مزارم
تو نیستی که ببینی شب نبودن خود را
تو نیستی که بگویی چگونه تاب بیارم
خزان خزانِ بزرگیست بیمروّت و بیرحم
تو نیستی، خبری نیست از امید بهارم
شبِ نبودن تو، آه این همیشهی غمگین
شبِ نبودن تو، آن شبی که دوست ندارم
#محمد_حسین_زاهدیان
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
یک
آشفته از این همه صدا خواهی رفت
یک روز پی پرندهها خواهی رفت
ای شهر برای لحظهای آسودن
آخر به کدام روستا خواهی رفت؟
دو
در اوجی و از حال دلم بیخبری
دنبال چهای که این چنین در به دری؟
من کوهم و تا ابد به جا خواهم ماند
تو ابری و از کنار من میگذری
#محمد_رضا_شفیعی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
خدا کند که دلم پای عهد خویش بماند
از او همیشه بگوید، از او همیشه بخواند
سپردهام به دل خود که جای غیر نباشد
خدا کند بپذیرد، خدا کند بتواند
به سوی پنجرهای میروم که باد سحرگاه
غبار غصه و غم را ز شانهام بتکاند
نسیم رقصکنانی رسیده از طرف او
خدا کند که سلام مرا به او برساند
خدا کند که بیاید پر از شکوه و شکوفه
و طعم صلح و صفا را به عالمی بچشاند
کجاست خانهی محبوب من؟ برای دل من
چه غم فراتر از این که نشان دوست نداند؟
#فاطمه_معصومه_شریف
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چند وقت میشود
حرف تازهای نگفتهام به هیچ کس
واژه واژه، خط به خط
منتظر نشستهام
کنج یک قفس
چند وقت میشود نیامدی به خانهام
من همان رفیق روزهای دور
در کتابخانهام
باز هم به دیدنم بیا که با نگاه تو
غرق خنده میشوم
با دو بال کاغذی
پرنده میشوم
#سیده_حدیثه_هاشمی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
شعرخوانی #مینا_شیرخان شاعر عضو #دوره_پنجم_آفتابگردانها به مناسبت سالروز ورود حضرت معصومه (س) به قم را در آپارات آفتابگردانها تماشا کنید.
https://www.aparat.com/v/tHPb6
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
پرسیدم از پاییز:
《دل کندن آیا هست کار سخت و دشواری؟》
برگ از درخت افتاد
گفت: 《آری》
#سیده_سارا_شفیعی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
داخل کوچه راه میرفتم
کوچهای با دلی پر از فریاد
کوچهای که قدم قدم با آه
خبر از خاطرات خود میداد
پشت بنبست کوچهمان مردی
باغ زیبا و باصفایی داشت
باغ در خانهها قدم میزد
با نسیمش برو بیایی داشت
زندگی در حیاط ما میزیست
با درختان تاک و توت و انار
حوض و ماهی گلی، کبوتر و مرغ
با گلستانی از تبار بهار
با دوچرخهسواری و تیله
با شنا توی حوض و گل کوچک
کودکیهایمان ورق میخورد
با مجلات رشد یا پوپک
زندگی مشکلات خود را داشت
همه جویای حال هم بودند
هیچکس از نفس نمیافتاد
چون که همواره بال هم بودند
درد دل را برای همسایه
که غریبه نبود میبردند
جای غم در حیاط خانه ما
مینشستند توت میخوردند
مرد بقال کوچه با نسیه
نقد میکرد مهربانی را
پدرم در کلاس قرآنش
یاد میداد جاودانی را
زندگی میگذشت مثل قطار
که سر کوچه رفت و آمد داشت
یاد دارم که ذوق میکردیم
لحظاتی که بوق ممتد داشت
تا رسیدم به خانه فهمیدم
خاطراتم... گذشت، ویران شد
هر کسی رفته توی لاک خودش
باغ هم کوچه شد، خیابان شد
کاش میشد دوباره میدیدم
زندگی با طراوت و زیباست
کوچهی ما هنوز بنبست است
دل ما هم به وسعت دریاست
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تاریکی شبهای بیرویا به هم ریخت
عشق آمد و دیدم که یک دنیا به هم ریخت
امروز و فردا کردن دل، بیدلیل است
ترتیب تقویم من از حالا به هم ریخت
امواج، از دریا به ساحل میرسیدند
این قاعده معکوس شد، دریا به هم ریخت
از دست تو ای عشق! ای اهل هیاهو!
آخر سکوت سربهزیر ما به هم ریخت
با من بیا پرواز کن تا قاف این عشق
هرچند کوه از دیدنت، زیبا! به هم ریخت
#سپیده_ترابی_فر
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha