eitaa logo
آفتابگردان‌ها
521 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
خامش منشین زمزمه‌ای جاری کن زاری کن بی‌ملاحظه زاری کن در سوگ حسین‌ اگر نبارم چه کنم؟ ای اشک بیا و آبروداری کن خط:
شکست هیبت تقویم و کهنه شد هر عید هزار سال پیاپی شدند بی تو شهید مرا ببر به زمینی که آسمان شده است خوشا زمانِ رسیدن به مرزهای جدید به آن زمین که زمان را اسیر خود کرده‌ست که هیچ لحظه از آنجا نمی‌شود تبعید غروب، موعد دیدار چشم موعود است طلوع می‌کند آن دم برای من خورشید شفق گریستم اما به محض دیدارت درون خانه‌ی چشمم تلألوت تابید @Aftab_gardan_ha
تقدیم به (ص) چه اعجازی‌ست در چشمش، که نازل کرده باران را گلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را میان شانه‌هایش می‌درخشد قرص خورشیدی که روزی در تجارت‌ها بحیرا دیده بود آن را عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش پریشان می‌کند نزدیک سیصد سال، سلمان را نیازی نیست در کلِّ فتوحاتش به شمشیری فقط کافی‌ست طولانی کند تحریر قرآن را به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمی‌خواهد نمک از سفره‌اش برداشتی مشکن نمکدان را ولی چندی‌ست زهرا روز و شب از گریه بی‌تاب است علی این روزها باید بسازد بیت‌الاحزان را علی شب با چراغی خانه‌ها‌ی شهر را می‌گشت ملول از دیو و دد‌ها آرزو می‌کرد انسان را نَفَس در سینه‌ام تنگ است، از این ماجرا بگذر مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حسّان را @Aftab_gardan_ha
تقدیم به پیشگاه آه ای غریبی که هستی از من به من آشناتر در بند عشق تو هستم از هر رهایی رهاتر در پیشگاه خدایت تنها تو تسلیم محضی مانند تو هیچ کس نیست حکم قضا را رضاتر شاه خراسان نه، شاه هر دو جهانی، نه بلکه از هر چه گویند و گویم همواره شانت فراتر وقتی که در آستانت می‌ایستم نیست دیگر از تو کسی پادشاتر، از من کسی بینواتر صحن و سرای تو از هر باغ و بهاری‌ست سرتر هر خشت خشت حریمت از برگ گل باصفاتر تصویر آن غنچه‌های بر سنگ‌ها نقش بسته از هر بهاری که دیدم زیباتر و دلگشاتر از دور وقتی نگاه زائر به گنبد می‌افتد با هر سلامی‌ست او را ناخواسته گونه‌ها، تر بگذار در بیت هشتم ساکت شوم تا بگوید حرف دلم را نگاه بارانی من رساتر @Aftab_gardan_ha
یا چنان که می‌بَرد عطش، ز طفلِ تشنه تاب را ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را نمی‌رسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او به کعبه پیشِ عطر تو نمی‌زند گلاب را دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را غنیمتی‌ست بودنت برای سرزمینمان نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را بهشت در ورودی حریم تو نشسته است بیا و لحظه‌ای ببر ز چشم‌ها حجاب را چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو تویی که قبل هر سوال داده‌ای جواب را هزار غصه هست و من به امرِ "فَابکِ للحسین" برای گریه‌های خود بهانه کردم آب را نوشتم آب سوختم، شبیه قلب مادری که دیده است هر قدم برابرش سراب را نوشتم آب آه آب، امید می‌شود عذاب که ذره ذره آب کرده قامت رباب را به جنگ کفر می‌رود حسین معجزه به دست پیمبرانه می‌رسد که رو کند کتاب را و تیرهای حرمله چرا هدر نمی‌رود؟ بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله و شعر لال می‌شود که مجلس شراب را..... بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی و مادری که آمده‌ست وا کند طناب را.... @Aftab_gardan_ha
در حقیقت وصال تو شاید تا ابد از محال‌ها باشد قلب بی‌تاب من ولی باید خوش به خواب‌ و‌ خیال‌ها باشد ای غزال خیال‌ها! شرح دوری‌ات را غزل‌غزل خواندم دفتر پاره‌پاره‌ام تا کی کوله‌بار ملال‌ها باشد؟ تو چگونه مرا نمی‌بینی؟ دوست داری مرا تو آیا؟ آه! تا کی این عاشق دل‌آزرده پای‌بند سؤال‌ها باشد؟ چند سالی به حسرتی طی شد، چند سالی به شوق دیداری شاید این شیوه‌ی گرفتنِ عمر، هنر تلخ سال‌ها باشد ابر بود و غروب بود و نبود ذرّه‌ای شور زیستن در من مثل خورشید بی‌فروغی که در کمند زوال‌ها باشد سر فرو برده در گریبان و با هزاران دریغ می‌گفتم کاش می‌شد به تو رسیدن هم یکی از احتمال‌ها باشد @Aftab_gardan_ha
روشن‌تر از تمام جهان، آسمان تو باغ ستاره‌هاست مگر آستان تو؟ پرچم به دوش مردم آزاده داده‌ای تا هر کرانه فتح شود با نشان تو روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن مشعل به دست‌های تو و شیعیان تو مانند کوه صبر، هنوز ایستاده‌اند در روزهای رنج و بلا، دوستان تو جغرافیای سرخ زمین دشت لاله‌هاست گسترده در تمام جهان بوستان تو زودا که صبح صادق موعود می‌رسد خورشید فتح می‌دمد از آسمان تو @Aftab_gardan_ha
خوب است پا به پای تو در خانه زیستن همراه هم شبیه دو دیوانه زیستن آغوش من به منزله‌ی تاج و تخت ماست ما خو گرفته‌ایم به شاهانه زیستن باورپذیر نیست که با هر قدم فقط نزدیک می‌شویم به پایان زیستن! شهد لبانت آب حیات است و ممکن است تا رستخیز با دو سه پیمانه زیستن جایت همیشگی‌ست درون دلم، ولی حقّ تو نیست گوشه‌ی ویرانه زیستن @Aftab_gardan_ha
پا در رکاب راه و دوچرخه، با چشم‌های خواب گرفته از چرخ روزگار بریده، تا دور‌ها شتاب گرفته بر ترک او نشسته خیالت، هرجا سرک کشیده... همان که در پیچ گیسوان تو دیده صد راه پیچ و تاب گرفته دل می‌زند به دشت و بیابان، پا می‌زند به سمت تو... هرچند هر دشت را کویر تکانده، هر چشمه را سراب گرفته عمری نفس گرفته و رفته، از تو نفس نفس نبریده حتی کنار هم نگرفته این پای در رکاب گرفته شب بر سرش خراب شد، اما... از جاده‌ها جواب شد، اما او از شبت طلوع چشیده، از خواب تو جواب گرفته □ می‌گفت: اگر تب تو بتابد، می‌چرخم از هزار خیابان تا دیدن تو تاب ندارند این چرخ‌های تاب گرفته ای سور و سات روز و شبم تو! نقل و نبات روی لبم تو! تو زنده‌ای هنوز... اگرچه در خاطرات قاب گرفته از بعد تو بهار نیامد، بعد از تو کوچه‌ها همه زردند هر نور را «سیاه» ربوده، هر خانه را «خراب» گرفته باران گرفت کوچه‌ به کوچه، هی دست و پا زدیم... اگرچه شد غرقْ راه بین من و تو در کوچه‌های آب گرفته □ از شهر رفته است جهانگرد، در چشم‌های مستِ جهانگرد- هر کافه‌ای که گوشه‌ی جاده‌ست از موی تو شراب گرفته آن گل میان دشت و بیابان، یا آن گلِ کنار خیابان یا آن که غنچه کرده در ایوان، از عطر تو گلاب گرفته هرجا رسیده از تو سروده، رازی مگوست بر لب او که از قلب او قرار ربوده، از چهره‌اش نقاب گرفته در دورهای باطل میدان، دنبال ردپای تو گشته پرسیده روی گندمی‌ات را از چرخ آسیاب گرفته- تا چرخ‌های خسته‌ی گاری یا چرخ‌های گیج سواری اما سراب‌های سر راه او را از آب و تاب گرفته اما کجاست راه تو؟ شاید باید تو را سراغ گرفت از این بغض بی‌دلیل شکسته، این دل که بی‌حساب گرفته حالا نشسته بر لب ساحل، چشم از تو برنداشته سایه از دوری‌ات نکرده گلایه ای ماه آفتاب گرفته! @Aftab_gardan_ha
این کیست در آیینه _این با خویش بیگانه_؟! این صورتِ با هر چه جز تشویش بیگانه هر روز خود را با قماری کهنه می‌بازم دشمن نمی‌خواهد منِ با خویش بیگانه پیغمبرم اما چه دینی را؟! نمی‌دانم آنم که با دیندار و کافرکیش بیگانه هرقدر در چشمان ساقی آشنا هستم گویی به چشم خلق دوراندیش، بیگانه ای عمر از من گلّه‌ات را پس بگیر آخر با گرگ هم‌پیمانم و با میش بیگانه هرگز مرا بر سفره‌اش ننشانده بخت، افسوس آنگونه که شاه است با درویش بیگانه با عشق دست دوستی دادم، ندانستم خواهد شد این بیگانه بیش از پیش بیگانه @Aftab_gardan_ha
پای بردار ساقه‌ای هست که هنوز از مرگش خورشیدی فراموش نشده باید غروبم را به شانه‌ای هدایت کند شاید توانستم در دست‌های مادرم بوی زردچوبه را بازشناسم و صورت خیسم را مستجاب کنم شاید تنها همه‌ی غروب باشم که حافظه‌ام دور و شرجی‌ست. درِ همه‌‌ی اتاق‌ها را با هم زده بودیم که دیگران چه‌طور رفته‌اند پس دیگران چه‌طور مرده‌ می‌شوند؟ می‌نشینم و به این نام‌های سال‌خورده‌ی در مشتت نگاه می‌کنم می‌پوسند و از دری گم‌شده مراقبت می‌کنند. @Aftab_gardan_ha
با تبریک آغاز امامت (عج) عشق با نام شما درصدد تاختن است نام تو معنی دل بردن و دل باختن است قیمت دوستی ای دوست، اگر جان باشد این خریدار تو آماده‌ی پرداختن است تا زمانی که نیابیم تو را، کار جهان سنگ در برکه‌ی بیهودگی انداختن است بشناسیم و نبینیم تو را حرفی نیست! غصّه‌ی ما همه از دیدن و نشناختن است با غم یار بسوزیم و بسازیم ولی همه‌ی قصه مگر سوختن و ساختن است؟ @Aftab_gardan_ha
یازدهمین «ماه‌شعر آفتابگردانها» برگزار می‌شود. @Aftab_gardan_ha
یازدهمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف ) با عنوان ، با اجرای ، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. مهمان ویژه یازدهمین جلسه: همراه با شعرخوانی از اعضای و نقد و بررسی مجموعه شعر و شعرخوانی زمان: یکشنبه ۲۷ آبان، ساعت ۱۸:۰۰ مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
یازدهمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ماه
اولویت شعرخوانی با آفتابگردان‌هایی‌ست که زودتر شعر خود را به نشانی @office4poem در تلگرام، بفرستند.
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #از_عشق_برگشته سروده #حسین_زحمتکش نشر #شانی #دوره_اول_آفتابگرد
جز این‌‌جا هیچ‌‌ جا آرامشی در من نمی‌گیرد کبوترزاده جایی جز حرم مامن نمی‌گیرد تو دریایی و دریا با غباری گِل نخواهد شد تو آن عطری که هرگز بوی پیراهن نمی‌گیرد کنار خویش بنشانم، گدایت تکه‌نانش را زمانی که رفیقش هست از دشمن نمی‌گیرد مگر نه اینکه دوری دوستی می‌آوَرَد ای ماه!؟ دلم قرص است این دوری تو را از من نمی‌گیرد تو سرسنگین مشو با من که مدت‌هاست در عالَم سرِ تنهایی‌ام را کوه بر دامن نمی‌گیرد سری آورده‌ام تا پای تو پایین بیاندازم که دوشِ خسته‌ام این بار را گردن نمی‌گیرد تویی شمس‌الشموس و با وجودت چشم مولانا سراغ شمع را در خانه‌ی روشن نمی‌گیرد کنار پنجره‌فولاد هر بار امتحان کردم نَفَس پیش تو حتی لحظه‌ی مردن نمی‌گیرد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
با گونه‌های استخوانی‌مان شبیه عروسک‌های باربی نبودیم پدرانمان نمی‌دانستند نام کودکی که چشم‌هایش گودتر شده چیست؟ نمی‌دانستند استخوان‌هایی که به خاک می‌سپارند دختر است یا پسر؟ مادرانمان، اگر لقمه‌ای بود برایشان فرقی نداشت در دهان کودک خود می‌گذارند یا همسایه دوربین‌ها عکس می‌گرفتند لاغرتر می‌شدیم عکاس‌ها یادشان رفته بود در جیب‌هایشان سیب بگذارند تا کمی در عکس‌هایمان بخندیم سهمیه‌های غذایمان روی میز مذاکره بود و ما می‌دانستیم پشت «یمن» دیگر شهری نیست شب‌ها با رقص شمشیرها گریه می‌کردیم و خواهرانمان بیزار بودند از مردهایی که پشت تریبون با لبخندهایشان مرگ را تکثیر می‌کنند. @Aftab_gardan_ha
می‌وزد بوی تو و شاعر حیران کم نیست می‌روی، پشت سرت بی سر و سامان کم نیست ناز بنیاد کن و شعله‌ورم کن اما «زلف بر باد مده» تازه‌مسلمان کم نیست وصف گیسوی تو بر عهده‌ی قاآنی‌هاست لابه‌لای غزلم، بیت پریشان کم نیست باش و هر لحظه به شعرم نفسی تازه ببخش صحبت از معجزه‌های تو در ادیان کم نیست چه‌قَدَر بعد تو باید بنویسم ای عشق؟ واژه‌ها خسته شدند این همه تاوان کم نیست؟ @Aftab_gardan_ha
بس است، از غم دنیا چقدر دم بزنیم؟ بیا که آمده باران، بیا قدم بزنیم بهار را که زمینگیر حکم تقویم است دوباره با گل لبخندمان رقم بزنیم قبول دارم با تو سکوت هم خوب است ولی نگاه! بیا گاه حرف هم بزنیم میان شادی و ما قدر بوسه‌ای راه است چرا دمغ بنشینیم و حرف غم بزنیم برای حل نشدن در غمی دومجهولی معادلات جهان را بیا به هم بزنیم @Aftab_gardan_ha
ای کاش می‌شد ناگهان طوفان بگیرد تا عشق مرده در رگم جریان بگیرد دریا! اگر آغوش گرمت بسته باشد این رود سرکش را که از طغیان بگیرد؟ پاییز را محکم در آغوشم گرفتم شاید دوباره خاطراتت جان بگیرد شاید دوباره ابرها ما را بفهمند از حافظیه تا ارم باران بگیرد بی تو تمام خواب‌ها کابوس محض است بگذار این آشفتگی پایان بگیرد @Aftab_gardan_ha
تو می‌توانستی در آصلاندوز یا ترکمنچای اسبت را زین کرده با کلاهی پشمی پشت عباس میرزا باشی شکست هم خورده بودی اگر نامت، ننگی به پیشانی این قوم نمی‌شد. یا می‌توانستی چوپانی باشی عشقت را به رود می‌سپردی اگر پیغمبر قبیله‌ات می‌شدی. امّا تو سربازی خاکی بودی با لهجه‌ی سرد آذری و داغ دیده از آفتاب جنوب و داغ دیده از مردمی که به "قاف" تو می‌خندند چون تو سیمرغ‌شان بودی. خنده‌دار است که این روزها قرص ها حرف‌های زیر زبانت را می کِشند و نامه‌ات روی میز اداره‌ها گم می شود امان از چرخ‌های ویلچر که دیگر تاول دست‌هایت از شیمیایی نیست. بلند شو پدر خاک لباست را بتکان دستی به موهایت بکش و راحت بمیر تو گمنام شدی تا بزرگی نامت، کمر سنگ مزار را نشکند. @Aftab_gardan_ha
السّلام علیک یا نبیّ الرَّحمة(ص) شعله در قلب زمستانی ما یعنی تو آب بر آتش آتشکده‌ها یعنی تو معنى مطلقه‌ی خوف و رجا یعنی تو نقطه‌ی وصل خلایق به خدا یعنی تو   عطر میلاد تو پیچیده میان شعرم شور توصیف تو افتاده به جان شعرم  هر کسی دامن دنیاطلبی برچیند بی‌گمان نور تو را در دل خود می‌بیند جبرئیلی که گل از باغ خدا می‌چیند آرزویش شده در زیر عبا بنشیند رفتم و کاغذ و احساس و قلم آوردم واژه در وصف تو افسوس که کم آوردم کعبه از یُمن قدم‌های تو احرامی شد نام نورانی تو باعث خوشنامی شد روز میلاد تو منجر به چه فرجامی شد! مرکز دایره‌ی وحدت اسلامی شد هفده ماه ربیع از تو جهان تا دم زد 《عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد》 پیشِ عشق ازلی، عشوه‌ی دلبر هیچ است ساقیِ عشق نباشد، می و ساغر هیچ است در جهانی که از آغاز به آخر هیچ است جز محبت به تو و آل تو دیگر هیچ است  در دل دفتر من آمده سیل برکات بس که هر واژه فرستاده به نامت صلوات @Aftab_gardan_ha
سکوت عقربه‌ها را زمان به وجد آمد حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا جهان به شوق درآمد، جهان به وجد آمد همین که نام تو را بادها پراکندند به قالب صلواتی زبان به وجد آمد اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان تمام عرش به پا خاست، جان به وجد آمد ستاره‌ها که به پایت به سجده افتادند از این خبر همه‌ی کهکشان به وجد آمد کرانه‌های زمین از محبّتت پُر بود کران کران همه‌ی بی‌کران به وجد آمد در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد... @Aftab_gardan_ha
68099_-212171.mp3
18.29M
اثر ۴زبانه《مصطفی》 به سفارش مرکز اسلامی امام علی وین آهنگ، اجرا و تنظیم: گروه بین‌المللی شعر فارسی و انگلیسی: @Aftab_gardan_ha