قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
گل را نمی دانست، باران را نمیفهمید
«آن»ی که از صبح ازل پیچیده در هستی
انسان قبل از خنده ات، «آن» را نمیفهمید
انسان قبل از چشمهایت هر چه میکوشید
پیدایی آن ذات پنهان را نمیفهمید
هر شب میآمد بشنود عطر صدایت را
حتی ابوجهلی که قرآن را نمیفهمید
در بی زمان بوسیده پایت را وَ الّا رود
در خود معطل بود و «جریان» را نمیفهمید
تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
#سعید_مبشر
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
هو الباقی
با نهایت تاسف و تاثر باخبر شدیم که آقای #محمد_هدایتزاده از اعضای دوره هفتم آفتابگردانها که به تازگی داغدار از دست دادن پدر خویش بودند، به سوگ مادر خویش نشستهاند. مجموعه #آفتابگردانها مصیبت وارده را به ایشان تسلیت عرض میکند و از خداوند بلندمرتبه مغفرت و رحمت برای آن عزیز از دست رفته و صبر برای بازماندگان خواستار است.
@Aftab_gardan_ha
تقدیم به شهید مظلوم؛
میرزا یونس استادسرایی
(میرزا کوچکخان جنگلی)
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
از گیسوی آشفتهام برگی نمیریزد
از پیکر من شاخهای نشکسته در طوفان
بر شانههای خستهام گنجشکها خوابند
من کیستم؟ نیمی درختم، نیمهای انسان
حاشا اگر در گوشهای آرام بنشینم
فرقی ندارد کنج خانه، گوشهی زندان
در سایهام همسایهها آرام میگیرند
آرام میگیرند از تبریز تا تهران
آنها که میگفتند میمانند، برگشتند
تنها، به پایان میرسد این راه بیپایان
راه پس و پیش مرا بنبست میبینند
اینسو به دریا میرسم، آنسو به کوهستان
جمع تبرها، ارهها، ارابهها جمع است
این سالخورده سرو تنها مانده در میدان
آتش گرفته نیمی از من در تنور نان
آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان
من؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده
من زندهام، امضا؛ ارادتمند، کوچکخان
#مجتبی_حاذق
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
اتاقها همه سرد و چراغها خاموش
به جز سکوت صدایی نمیرسید به گوش
و نبض لحظه به فردا نمیرسید آن شب
که هرچه عقربه را خواب برده بود از هوش
نسیم، دلهره پاشید از دریچهی شب
به جان پنجره و پردههای بازیگوش
و مرگ از پسِ آن پردهها چه زود رسید
و برد با خودش آن مرد خسته را بر دوش
و من یتیم شدم جمعهصبح، از آن روز
کسی مرا نگرفتهست گرم در آغوش
جهانِ بعدِ پدر سرد بود و غیر از او
کسی نگفت «پسرجان! لباس گرم بپوش...»
#محمد_هدایتزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
در این سکوت مصلحتی کو صلاح ما؟
تا کی دروغ پلهی تو، پرتگاه ما
آشوب، فتنه، حمل سلاح سکوت و اشک
تا بعد از این دوباره چه باشد گناه ما
چسبیدهای کلاه خودت را، غمت مباد
در دست باد میرود آسان کلاه ما
شد ریش خلق مضحکهی خندههای تو
جیغ بنفش، جامهی خونین گواه ما!
یا رب هر آنکه شعله به جان وطن زدهست
ایمن مباد دلق نسوزش از آه ما
مردم به دین حاکم و حاکم طفیل خلق
ما دور باطلیم! همین اشتباه ما
#زینب_احمدی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
من آن نیم که خزان و بهار گریه کنم
چو ابر با تشر روزگار گریه کنم
مخواه روشنی بزم این و آن باشم
که شمع باشم و در شام تار گریه کنم
نخواستم که به داغی کنم گریبان چاک
گلاب باشم و روی مزار گریه کنم
من عاشقانهسرایم ولی نمیخواهم
در التهابِ رسیدن به یار گریه کنم
ز درد و غصهی دنیا مگو که میخندم
بگو حسین که من زار زار گریه کنم
#سید_على_ركنالدين
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
کی صبرِ چشمانِ صبورت سر میآید؟
کی از پسِ لبخندت این غم برمیآید؟
با هر صدای کوبهی در، بعدِ سی سال
جان و دلت با شوق، پشتِ در میآید
گفتی پس از صد سال هم من مطمئنّم
تنهاچراغِ خانهام آخر میآید!
گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت:
«دارد زمان انتظارت سر میآید...»
سی سال پای قاب عکسی صبر کردن
این عشقها تنها به یک مادر میآید
صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحص
گفتند دارد باز هم پیکر میآید
رفتی و در بخش شناسایی جوانی
با برگهای و چشمهایی تر میآید
از سرو رعنای تو حالا بعدِ سی سال
یک پیکر، از قنداقه کوچکتر میآید
آه از صدای روضهخوانِ ظهرِ تشییع:
«اکبر به میدان می رود، اصغر میآید...»
بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روز
با چشم تر یک مادر دیگر میآید...
#سعید_تاجمحمدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
قرار بود عزیزم کند، عذابم کرد
قرار بود جوابم دهد، جوابم کرد
قرار بود بسازد ولی مرا سوزاند
بنا نبود خرابم کند، خرابم کرد
قیاس کرد مرا با خودش مقابل خلق
نماند آبرویی، از خجالت آبم کرد
منی که زندگیام را به رنگ او کردم
چگونه وصلهی ناجور خود خطابم کرد؟
خطاب کرد مرا، باز هم خدا را شکر
دلم خوش است اگر اینقدر هم حسابم کرد
یکی خبر برساند به او، که جایش غم
مرا انیس خودش دید و انتخابم کرد
میان رفتن و رفتن دلم مردد بود
رسید مرگ و خودش عاقبت مجابم کرد
#سید_جعفر_حیدری
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
در شهر رنگ و نیرنگ، مردهست زندگانی
باری به روز روشن، گرگ آمده شبانی
خنجر به کشتن من از پیش و پس کشیدند
آن جانیان دشمن، این دوستان جانی!
ما گوش گوش گوشیم آنها فقط زبانند
این است نزد بعضی معنای همزبانی!
اینسو به صف پلنگان در فکر فتح ماهند
آنسوی موش کورند دنبال قرص نانی
سروم اگر که طوفان، سدّم اگر که سیلی
ناچار اینچنینم، وقتی تو آنچنانی!
#حسین_مودب
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
بین من و تو محبت، امروز و فردا ندارد
من دوستت دارم ای عشق! از بیزمان تا همیشه
#حسین_مسیبی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
خط:
#بهنام_کردلو
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
دریا شبیه آسمون
بزرگه و خیلی قشنگ
توی دلش خونه دارن
ماهیهای رنگ و وارنگ
عروس دریایی، داره
یه پیرهن نرم و سپید
خریده از صدف خانم
گوشوارههای مروارید
ماهی زرد عینکی
یه گوشه فکر بازیه
ارّهماهی تو نجاریش
مشغول خونهسازیه
مثل یه نقاشی شده
دریا با بچهماهیهاش
کشیده رنگای اونو
خدای مهربون، براش
#فاطمه_غلامی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha