چیزی نمیدانی از این اندوه پنهانم
من نیز از غمهای تو چیزی نمیدانم
تو اهل باران و بهارانی و من اما
از روزهای سرد بیرحم زمستانم
ای آشنای موجها، ای لنگر تسکین(۱)
من در کنار تو رها از بیم توفانم
بنگر مرا، بنگر به اندوه غزلخیزم
من آشنای زخمهای ارگ ویرانم
لبخند تلخی بر لبم جاریست چون قیصر
در خلوتم شعری از او آرام میخوانم:
اینروزها، اینروزها، اینروزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمیدانم(۲)
۱و۲: اشاره به قسمتهایی از شعرهای قیصر امینپور.
#ابوالفضل_حمامی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به یاد #قیصر_امینپور
کاش دیده بودمت
کاش دیده بودمت
آری
ای عزیز
بارها و
بارها
دیدهام تو را
دیدهام تو را
ولی به خواب!
دیدهام تو را و
با تو
خوابهای من
_خوابهای بی خیال،
خوابهای نامنظم شلوغ _
شاعرانه میشدند!
کاش...
((ای دریغ و حسرت همیشگی))
تا هوای صبح
با تنفس سلام تو
بهاری است،
تا زبان عشق
با سرود شاعرانههای تو
مثل چشمه، مثل رود
در زمانه
جاری است،
تا چراغ کوچه،
چشم آینه
از نگاه آفتاب ناگهانی تو
روشن است،
تا همیشهی خدا
حسرت ندیدن تو
با من است
#سید_علی_لواسانی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #صبح_زود
نشر #شهرستان_ادب
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
تقدیم به حضرت خدیجه سلام الله علیها
میان خانه بهشت معطری دارد
ز جنس بال مَلَک سایهی سری دارد
چه ثروتی به کف آورده تاجر مکه
چه همسری و چه تابنده گوهری دارد
در این معامله شاهد خداست، کالا عشق
از این معامله مقصود دیگری دارد
به وقف ثروت او دین ز مکه جاری شد
که رودخانه هم از خویش بستری دارد
خوشا به امّ ابیها چه مادری دارد
خوشا به مادر زهرا چه دختری دارد
نبیست دار و ندارش چه غم که وقت وفات
ز ارزش کفنی مال کمتری دارد
خدیجه نیست و از او چه مانده؟ خیر کثیر
خدیجه هست که جاری کوثری دارد
#محمدصادق_میرصالحیان
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
تقدیم به امام حسن مجتبی علیهالسلام
چشم عالم به وفور از تو کرامت دیدهست
جز کرامت به خدا! از تو کسی نشنیدهست
واژههایم همه شیرین شدهاند از لطفت
شعر هم از نفسِ گرم تو خرما چیدهست
نیمهی گمشدهی ماه خدا! آمدی و
با تو هر لحظهی افطار و سحر چون عید است
ماه تااینکه خودش را به تو تشبیه کند
چهارده بار به دور سر تو چرخیدهست
در حریمت شده مأمور فراوان، یعنی
دشمن از جسم علیوار تو هم ترسیدهست
کاش در کنج سکوت حرمت جان بدهم
گرچه آواز دلم در دو جهان پیچیدهست
#رقیه_هژبری
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
حق را بلد بودند؟ ایمان را بلد بودند؟
این بیوفایان عهد و پیمان را بلد بودند؟
راز میان حنجر و خنجر چه بود آیا؟
سرّ نگاه سربداران را بلد بودند؟
یار علی بودند و آرام دل مالک؟
یا با فریب نیزه قرآن را بلد بودند؟
کی صبحدم والفجرشان خطّ مقدم بود؟
کی نیمهشب آیات باران را بلد بودند؟
اینها که سنگرگاهشان میز ریاست بود
یکلحظه عاشورای میدان را بلد بودند؟
هرگز به کوه و دشت و صحرا راهشان افتاد؟
هرگز عطشخیز بیابان را بلد بودند؟
جغرافیای رنج تحمیلی به انسان را،
تاریخ دردآلودِ ایران را بلد بودند؟
هربار حرف زور بازو شد عقب رفتند
تنها گدایی کردن نان را بلد بودند
در کوچههای تنگ غفلت گم نمیشد عشق
اینها اگر راه شهیدان را بلد بودند
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
یک
این گفت: عدمسازِ غمانگیزی بود
آن گفت: سبکتازِ ستمخیزی بود
پاییز گذشته بود و حیران بودم
جز جذبهی چشم تو مگر چیزی بود؟
دو
یا قاصدکی در تلهی پرچین است
یا با دل غنچه، عقدهای دیرین است
باران یعنی از تپش دلتنگی
در گوشهای از جهان، کسی غمگین است
سه
با هرچه بلاست روبهرو بعد از تو
سرگشتهی شهر، کو به کو، بعد از تو
من با غم بیکسی ولی میسازم
آه! این دل تنگ را بگو، بعد از تو
چهار
هر لحظه دچار امتحانی دیگر
دلخوش به عبور کاروانی دیگر
در هر راهی که میروم میبینم
چاهی دیگر، برادرانی دیگر
پنج
ورد سحرم، ذکر شبانگاهم کو؟
سوزم، اشکم، آینهام، آهم کو؟
من کی؟ وَ کجا؟ چگونه اینگونه شدم؟
آن من، منِ خوبِ ناخودآگاهم کو؟
شش
سیل هیجان، میل تماشایم کو؟
ذوق ضربان، شوق سراپایم کو؟
در خاکیِ کوچه، از پی پاکی خویش
میگردم و نیست، کودکیهایم کو؟
#امیر_مرادی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه رباعی #خوابنما
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
چه چشمههای حیاتی که از لب تو تراوید
چه مهربان کلماتی که آفتابْنشانند
بیا و خطبه بخوان بر فراز منبر تاریخ
که واژههای تو نهجالبلاغههای جهانند
اگر نگاه جهانی به دستخط تو باشد
اشارههای تو مولا، هنوز نامهرسانند
غزل به سجده میافتد در آستان کلامت
که جمله های قصار تو قلّههای زبانند
هزار دفتر اگر سیّدِ رضی بگشاید
ثنای مرتبهات را چکامهها نتوانند
تو کیستی که شبیهت نیامدهست به عالم
تو کیستی که برایت نبوده هیچ همانند
تو بوترابی و آن نفحههای در کلماتت
به قلبها همه نور و به جسمها همه جانند
قدم گذار در این کوچههای حزن و خموشی
که گامهای تو بر خاک مرده چون ضربانند
چنین که درگهِ تو ذرّهپرور است در آفاق
بعید نیست مرا هم به آسمان برسانند
#فائزه_زرافشان
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به بهانهء زخم تازهء کابل
شعر کهنه، به افغانستان عزیزم:
یک کوه درد با تو برابر نمیشود
آری، بخند، زخم تو بهتر نمیشود
از روزگار تلخ خودت شکوه کن، وطن!
هرگز نترس، گوش فلک کر نمیشود
تاریخ، باز مرثیهات را مرور کرد
با روضهی تو، چشم کسی تَر نمیشود
وقتی جهان به پیش دو چشم تو تار شد
کابل، دوباره آینهای از غبار شد
این روزها نمیرود از یاد دِهمزنگ
لعنت به زخمِ دوم مرداد دِهمزنگ
در راه روشنایی شبهای بامیان
خاموش میشوند چرا این ستارگان؟
تو درد میکشیدی و درمان نداشتی
پاییز میشدی و بهاران نداشتی
تو آبِ دیدهی خود از آمو گرفتهای
وقت قیام، دست به زانو گرفتهای
من عهد میکنم که بیایم به کشورم
یک روز میرسد که در آغوش مادرم...
آن روز ناله کن به زبان دَریِ خود
آرام گریه کن به تَی چادَریِ خود
#عاطفه_جعفری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
به همسایهی دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
گنجشککان به مرگ پر و بال دادهاند
دردا که شعلهور شده باز آشیانتان
نامهربانی از همه عالم چشیدهاید
ای من فدای داغ دل مهربانتان
سر رفته است از لب دیوارتان غروب
در خون تپیده باز افق آسمانتان
کو فرصت درخشش ماه و ستارهها؟
کو چشمروشنی شب بامیانتان؟
کو گونههای سرخ و سفید زنان شهر؟
کو خندهی عروسکی کودکانتان؟
دستش به آبیاری گلها نمیرود
همدست خارهاست مگر باغبانتان؟
این بیبهار ماندن گلخانه تا کجا؟
تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟
عمری ببارد آه که طغیان کند مگر
یک روز رودخانهی اشک روانتان
ما غمشریک حادثههایی پر از دریغ
ما در مرور ثانیهها همزبانتان
بعد از هزار و یک شب رنجی که بردهاید
آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟
ای کاش سرنوشت کمی ساده میگرفت
تا سختتر از این نشود امتحانتان
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
به دخترکان شهیدهی کابل
بگو چه شد، چه خبر از کبوتران؟ کابل!
که رنگ خون شده چشمان آسمان، کابل
کدام تیر و کمان بال پر زدن را چید؟
که بال و پر همهجا ریخت ناگهان، کابل
به موی دخترکان غنچه غنچه گل بستند
گلی به سرخی خون گلویشان، کابل
زمین سرخ پر از برگ برگ دفتر مشق
مگر وزیده به سرسبزیات خزان، کابل؟
چه شد به آنهمه لبخند دخترانهی سبز؟
چه شد به آنهمه آغوش مهربان، کابل؟
بپرس جرم کبوتر چه بود جز پرواز؟
سکوت میکند این بار هم جهان، کابل!
صدای دخترکی میوزد شبیه نسیم
دوباره پر شدی از شعر نيمهجان، کابل
دوباره نوبت دلشورههای یک مادر
رسیده دختر من، یا....؟ دعا بخوان کابل
به گوشوارهی خونی رسیده روضهی تو
دوباره سینهزن ایران و روضهخوان کابل
تو چشم آبی اگر نیستی، دلت آبیست
سلام آبی دریای بیکران! کابل!
برای تسلیت این بار شعر آوردم
فدای قلب تو، همسایه، همزبان، کابل
قسم به دخترکانت که صبح نزدیک است
قسم به ضجهی آن مادر جوان، کابل
بخوان دعای فرج را، بهار میبارد
در این هجوم خزان، زندهتر بمان کابل
#فائزه_امجدیان
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
🥀 #یک_عکس_و_دو_بیت
از قیل و قال رسته، با دستهای بسته
بر خاطرات ویران، در آشیان نشسته
با چشم باز، انگار، در خوابِ باغ رفته
چون میوهای رسیده، بر شاخهای شکسته
🥀
از همه اهالی #شعر و ادب دعوت می کنم در پویش "یک عکس و دو بیت شعر فلسطین" شرکتکنند. هر کدام از دوستان عکسی از وقایع اخیر فلسطین انتخاب کرده و دو بیت شعر بسرایند و منتشر کنند و اگر بنده را تگ کنند بنده هم استوری میکنم.
#فلسطین #غزه #palestine
https://www.instagram.com/p/CO218YzJ3_P/?igshid=1ur87i1d8lt31
@Aftab_gardan_ha
من در فراق روی تو کم غم نداشتم
غم، در فراق روی تو من کم نداشتم
گر مِهر تو نبود و اگر قهر تو نبود
تصویری از بهشت و جهنّم نداشتم
از عشق من به تو، تو فقط باخبر شدی
غیر از خودِ عزیزِ تو، مَحرم نداشتم
روزی نشد که «آه» مرا همنفس نبود
شامی نشد که گریهی نم نم نداشتم
با این همه همین که غمت بود، خوب بود
کاری به کار عالم و آدم نداشتم ...
#جواد_شیخالاسلامی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه غزل #بی_تو_نبودن
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha