گذشت زندگیام دور از تو با زاری
مگر تو باز بیایی و شور بازآری
تحمل غمِ از دست دادنت سخت است
مباد بیشتر از این مرا بیازاری
بیا کنار دل من، مرا عزیز بدار
وفا ندیده کس از یوسفان بازاری
دوباره پرسش من از تو «عشق» خواهد بود
خدا کند بدمد بر لب تو باز «آری»
رقیب گفت: تو آیا امید وصلت هست؟!
به گریه گفتمش: آری، اگر که بگذاری!
#محمد_شکری_فرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چه عاشقانه رقم خورده ماجرا اینجا
که باغ لاله دمیدهست جا به جا اینجا
میان باغ قدم میزنیم و میخوانیم
در این هوای دلانگیز، بیهوا اینجا
چقدر باور این روز ناب دشوار است
دوباره خلوت باران و شعر و ما، اینجا
چقدر سبز و بلند است بخت ما امروز
که هر دو جشن گرفتیم با خدا اینجا
بیا بمیرمت ای دوست خستهای حتما
چرا که راه تو طولانی است تا اینجا
ببین چقدر گل و بلبل و چمن شادند
که دیدهاند پس از سالها تو را اینجا
اگر نیامده بودی به گریه میافتاد
نگاه منتظر من چه بیصدا اینجا
《حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند》
دوباره با خودت آوردهای صفا اینجا
چه زود میروی ای روزگارِ شادی من
نمیشود که بمانی تو را خدا اینجا؟
خدا پناه تو، باشد برو به آرامی
دلت گرفت اگر، باز هم بیا اینجا
#سعید_بابایی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
اگر غم نعمتِ خوبیست، بردار این غنیمت را!
که من با چشم خود دیدم فراوانیِ نعمت را
کنارم مینشیند، گاهگاهی چای مینوشد
گمانم دیده غم، در چشمهایم این لیاقت را
سرم را بر کجا بگذارم؟ این طوفان سرگردان
نمیبخشد پس از این شانههای بیمروّت را
از این مردابِ غمگین نگذرید و مهربان باشید
من آن رودم که میگیرند از من شوقِ حرکت را
خدا یاری کند عشقی اگر هم نیست در بازار
نیندازند کاسبها به ما تلخیِ عادت را
لبم را میگزم، چیزی نخواهم گفت بعد از این...
که اربابان نمیفهمند اندوه رعیّت را
#آرزو_کبیری_نیا
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی ویژه پیادهروی #اربعین
با نوای:
حاج #امیر_عباسی
شاعر:
#سعید_تاج_محمدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
سوار، نامهی تاریک روبهان آورد
سوار نامه ز افرنگ اینزمان آورد
فریب بود و فریب و فریب بود و فریب
سوار، آنچه فریبانه بود، آن آورد
سوار از خود ما بود، درد ما این است
که دوست لطمه به یاران و دوستان آورد
دروغنامهای از گرد راه باز رسید
بهار بود به ظاهر، ولی خزان آورد
به رخت و چوب شبان، گرگِ فتنهپرورده
به رنگِ دوست چه نیرنگها میان آورد
چه رنگها و چه نیرنگها؟! دورویی، نه!
هزار روی و ریا بود آنچهمان آورد
دریغِ مردی و آزادگی! دریغ و دریغ!
نفاق، جُربزه دزدید و بیمِ جان آورد
نفاق، دغدغهی خان و مان و مال و عیال،
نفاق راحتِ جان، دردِ آب و نان آورد
سرانِ ما را سودای سود در سر بود
سوادِ نامه ولی سَربهسَر زیان آورد
چنان به خطّ سیاه سوار دل بستند
کأنّ حضرتِ حق وحی از آسمان آورد
کدام امید و چه تدبیر؟! سخت دلگیریم
از آنچه جمعِ بزرگان به ارمغان آورد
ولی خیانت اینان نه راه ما را بست
نه خم به ابروی مردان کاروان آورد
خوشا کسی که علمدار روشنیها شد
سرِ نترس به میدان امتحان آورد
اگر حسین، امام است و راه، کرب و بلاست
هزار واقعه را تاب میتوان آورد
#مرتضی_کریمی_قهفرخی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_سفر_آفتابگردانها
#اربعین
فارغتر از نسیم مهیای جادهایم
عشق است میزبان که چنین صاف و سادهایم
از چند ملتیم ولی زیر پرچمت
احساس میکنیم که یک خانوادهایم
تا کربلا نماز حضور است موج موج
وصلیم هر کجای مسیر ایستادهایم
بی ذکرِ یاحسین که اصل گشایش است
مثل لبان دوخته بیاستفادهایم
باران به خاکِ تشنه نظر بیشتر کند
دلخوش به دست خالی و پای پیادهایم
صدها دعا ضمیمهی هر کولهپشتی است
بر دوش خویش بار امانت نهادهایم
#سعید_مبشر
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
#اربعین
باز در بين حسرت و شادی
دلِ آشفته در به در شده است
خبر خوبِ تازهام اين است:
دوستم عازم سفر شده است
هيجانی غريب دارد او
حق ندارم كه غرق غم باشم
-《كربلايی شدم حلالم کن
میروم اربعين حرم باشم》
میدهم با كنايه و شوخی
ضمن خنديدنم جوابش را:
-《من حلالت کنم که تو بروی
ببری لذت و ثوابش را؟!
شرط دارد رفيق! آسان نيست
كه حلالت كنم به اين زودی!
بايد ای دوست مطمئن باشم
به منِ ساده میرسد سودی!》
-《شرط دارد؟! ولی... بگو! باشد!
چارهام چيست؟ عازمم فردا》
بغض و خنده چقدر قاطی شد:
-《به خدا گريهلازمم فردا!》
از نگاهش سوال میبارد
گرم توضيح میشوم حالا:
-《میروی كربلا به يادم باش
زائر اربعينیِ آقا!
جای من گريه كن كمی لطفا
اگر آبی به دستتان دادند
يا اگر دختری زمين افتاد
يا اگر ظهر شد اذان دادند
جای من گريه كن اگر در راه
تازه شد درد زخم پاهايت...
روضهخوان از رقيه حرفی زد…
بين فرياد وا حسينايت…
يا اگر كه خدا نكرده خودت
خسته بودی به قدر يک عالم
چادرت در مسير خاكی شد
تنهای زد كسی به تو محكم…
آخرش هم... بايست رو به حرم
جای من مدتی نگاهش كن
بگو آقا! رفيق من بد نیست
يا اباالفضل! سر به راهش كن
گریه گریه بگو دلش تنگ است
دست این داغ و دامن کرمت
گرچه جا ماندهی زیارت توست
دلش اینجاست، در طواف غمت
اذن میخواهد از شما آقا!
تا بيايد به كربلا يکبار
حرمت را نديده تا امروز
همهی غصههای او به كنار…
باقی صحبتم بماند چون
وقت تنگ است و حرفها بسيار
قول دادی که ياد من باشی!》
-《چشم! هستم سر قرار و مدار》
كولهاش را به دوش میگيرد
میشود سمت كربلا راهی
زير لب با گلايه میگويم:
چه خداحافظی جانكاهی!
برو ای زائر! ای رفيق شفيق!
كه دعا میكنم من از امشب
به سلامت به مقصدت برسی
رهرو راه حضرت زينب
كه در آن راه هرچه خواهی دید
جلوهای از بهار خواهد بود
و برای قدم زدنهايت
جاده چشمانتظار خواهد بود
#فاطمه_عارف_نژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
قدم بردار جابر! مدفن دلدار نزدیک است
نگاهت نم گرفته لحظهی دیدار نزدیک است
نه دیگر کربلا آن شورهزار خشک و بی گُل نیست
قدم بردار جابر! ساحت گلزار نزدیک است
تمام راه زیر سایهی گرم علم بودی
تماشا کن زیارتگاه پرچمدار نزدیک است
کسی میخواندت انگار، این صوت زمینی نیست
صدا از دور میآید ولی بسیار نزدیک است
غم خار مغیلان و غم خون خدا با اوست
ببین پشت سرت را زینب غمخوار نزدیک است
قدم بعدِ قدم، پشت قدمهای تو می آییم
پیاده اربعین زیباترین تکرار نزدیک است
#سمانه_خلف_زاده
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_سفر_آفتابگردانها
خیره ماندم به کولهپشتی و کفش
خیره ماندم به جاده در اخبار
خیره ماندم به در، درِ بسته
خیره ماندم به این همه دیوار
همه رفتند، شهر خالی شد
چشمهایم هنوز پشت در است
گریه کردم اگرچه کافی نیست
گریه کردم اگر چه بی ثمر است
چند سال است منتظر ماندم
پای این غم چقدر بنشینم؟
از تو دورم همیشه و همهجا
ای که نزدیکی و نمیبینم!
قول دادم که لایقت باشم
قول دادی مرا نمیرانی
من زدم زیر حرفم اما تو
سر قولت همیشه میمانی
اشک میریزم و یقین دارم
که تو از حال من خبر داری
《دوستان را کجا کنی محروم!
تو که بر دشمنان نظر داری》
#میترا_سادات_دهقانی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #شهدای_واقعهی_حله
صبور مانده که مادر به خانه برگردد
نبسته چشم که شاید شبانه برگردد
نشانی تو و این خانه صوت قرآن است
مگر به زمزمهای کودکانه برگردد
بخوان، به حرمت لبهای کوچکت شاید
زمان عقب بنشیند، زمانه برگردد
کمال وصل همین است، عاشقی بیتاب
پی نشانه رود، بینشانه برگردد
کبوتری که رهایی چشیده ممکن نیست
که در قفس به تمنای دانه برگردد
که آسمان حرم سهم آسمانیهاست
بگو اسیر زمین سوی خانه برگردد
مسافری نفسش بین راه جا مانده
مسافری که مگر روی شانه برگردد
#اسما_سجادی_پویا
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
نه بود نشانی از رفیقی در شهر
نه هست دل و جان رقیقی در شهر
سرهای بریده کو به کو میچرخند
چون رشتهی تسبیح عقیقی در شهر
#حامد_طونی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
برهنهپایی ما انقلاب سادهی ماست
که زخم، همسفر پابهپای جادهی ماست
مسافرانِ سحرخیزِ جادهایم هنوز
به رغم حادثهها ایستادهایم هنوز
بگو به شیخ کمی بیشتر نظاره کند
بگو که خیر ندارد که استخاره کند
بگو که خواب نمانَد، بگو شتاب کند
بگو که وقت ندارد که انتخاب کند
چه سود از اینکه برای دو کیسه، جان بدهد
هزار مرتبه ایمان برای نان بدهد
به هر طریق، بزرگ طریقتی باشد
مجازِ روشنِ هر بیحقیقتی باشد
بگو به شیخ دو خط هم بیاورد برهان
که خستهایم از این فقههای استحسان
چقدر دیدن و فهمیدن و دوباره سکوت
صدا شوید دمی، زندههای در تابوت!
صدا شوید و بغرّید! تا به کی لالی؟!
چقدر صورتک خندههای پوشالی
سلاح گریه ندارید پس خراب شود
کمی کمیل بخوانید تا که آب شوید
«بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است»
میان راه تو با راه اربعین فرق است
پیاده رفتن ما مظهر رجزخوانیست
ولی همیشه رجز خواندن تو پنهانیست
میان قول و عملها بهانه میبینیم
و دستخطّ تو را کوفیانه میبینیم
دم از مصالحه در مجلس یزید زدی
برای وعدهی گندم، دم از امید زدی
بس است، توبه کنید آنچنان که حر باشید
برای پاک شدن متصل به کر باشید
به پا شوید که از دستتان زمان رفته
اگر که دیر بجنبید کاروان رفته
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
دوباره در سر ما شور عشق افتاده
حبیبهای غریبیم در دل جاده
بدون واهمه افتادهایم در این راه
هر آنکه همسفر کربلاست بسم الله
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
خامش منشین زمزمهای جاری کن
زاری کن بیملاحظه زاری کن
در سوگ حسین اگر نبارم چه کنم؟
ای اشک بیا و آبروداری کن
#محمد_امین_اکبری
#دوره_دوم_آفتابگردانها
خط:
#محمدصادق_ترابی_زاده
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
شکست هیبت تقویم و کهنه شد هر عید
هزار سال پیاپی شدند بی تو شهید
مرا ببر به زمینی که آسمان شده است
خوشا زمانِ رسیدن به مرزهای جدید
به آن زمین که زمان را اسیر خود کردهست
که هیچ لحظه از آنجا نمیشود تبعید
غروب، موعد دیدار چشم موعود است
طلوع میکند آن دم برای من خورشید
شفق گریستم اما به محض دیدارت
درون خانهی چشمم تلألوت تابید
#حامد_فرد
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #حضرت_محمد (ص)
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست در کلِّ فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حسّان را
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به پیشگاه #امام_رضا
آه ای غریبی که هستی از من به من آشناتر
در بند عشق تو هستم از هر رهایی رهاتر
در پیشگاه خدایت تنها تو تسلیم محضی
مانند تو هیچ کس نیست حکم قضا را رضاتر
شاه خراسان نه، شاه هر دو جهانی، نه بلکه
از هر چه گویند و گویم همواره شانت فراتر
وقتی که در آستانت میایستم نیست دیگر
از تو کسی پادشاتر، از من کسی بینواتر
صحن و سرای تو از هر باغ و بهاریست سرتر
هر خشت خشت حریمت از برگ گل باصفاتر
تصویر آن غنچههای بر سنگها نقش بسته
از هر بهاری که دیدم زیباتر و دلگشاتر
از دور وقتی نگاه زائر به گنبد میافتد
با هر سلامیست او را ناخواسته گونهها، تر
بگذار در بیت هشتم ساکت شوم تا بگوید
حرف دلم را نگاه بارانی من رساتر
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
یا #امام_رضا
چنان که میبَرد عطش، ز طفلِ تشنه تاب را
ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را
نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او
به کعبه پیشِ عطر تو نمیزند گلاب را
دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده
که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را
غنیمتیست بودنت برای سرزمینمان
نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را
بهشت در ورودی حریم تو نشسته است
بیا و لحظهای ببر ز چشمها حجاب را
چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو
تویی که قبل هر سوال دادهای جواب را
هزار غصه هست و من به امرِ "فَابکِ للحسین"
برای گریههای خود بهانه کردم آب را
نوشتم آب سوختم، شبیه قلب مادری
که دیده است هر قدم برابرش سراب را
نوشتم آب آه آب، امید میشود عذاب
که ذره ذره آب کرده قامت رباب را
به جنگ کفر میرود حسین معجزه به دست
پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را
و تیرهای حرمله چرا هدر نمیرود؟
بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را
رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله
و شعر لال میشود که مجلس شراب را.....
بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی
و مادری که آمدهست وا کند طناب را....
#عباس_جواهری_رفیع
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
در حقیقت وصال تو شاید تا ابد از محالها باشد
قلب بیتاب من ولی باید خوش به خواب و خیالها باشد
ای غزال خیالها! شرح دوریات را غزلغزل خواندم
دفتر پارهپارهام تا کی کولهبار ملالها باشد؟
تو چگونه مرا نمیبینی؟ دوست داری مرا تو آیا؟ آه!
تا کی این عاشق دلآزرده پایبند سؤالها باشد؟
چند سالی به حسرتی طی شد، چند سالی به شوق دیداری
شاید این شیوهی گرفتنِ عمر، هنر تلخ سالها باشد
ابر بود و غروب بود و نبود ذرّهای شور زیستن در من
مثل خورشید بیفروغی که در کمند زوالها باشد
سر فرو برده در گریبان و با هزاران دریغ میگفتم
کاش میشد به تو رسیدن هم یکی از احتمالها باشد
#امیر_عباس_قبادی
#دوره_ششم
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
پرچم به دوش مردم آزاده دادهای
تا هر کرانه فتح شود با نشان تو
روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن
مشعل به دستهای تو و شیعیان تو
مانند کوه صبر، هنوز ایستادهاند
در روزهای رنج و بلا، دوستان تو
جغرافیای سرخ زمین دشت لالههاست
گسترده در تمام جهان بوستان تو
زودا که صبح صادق موعود میرسد
خورشید فتح میدمد از آسمان تو
#عذرا_رشیدنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
خوب است پا به پای تو در خانه زیستن
همراه هم شبیه دو دیوانه زیستن
آغوش من به منزلهی تاج و تخت ماست
ما خو گرفتهایم به شاهانه زیستن
باورپذیر نیست که با هر قدم فقط
نزدیک میشویم به پایان زیستن!
شهد لبانت آب حیات است و ممکن است
تا رستخیز با دو سه پیمانه زیستن
جایت همیشگیست درون دلم، ولی
حقّ تو نیست گوشهی ویرانه زیستن
#محمد_شکری_فرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
پا در رکاب راه و دوچرخه، با چشمهای خواب گرفته
از چرخ روزگار بریده، تا دورها شتاب گرفته
بر ترک او نشسته خیالت، هرجا سرک کشیده... همان که
در پیچ گیسوان تو دیده صد راه پیچ و تاب گرفته
دل میزند به دشت و بیابان، پا میزند به سمت تو... هرچند
هر دشت را کویر تکانده، هر چشمه را سراب گرفته
عمری نفس گرفته و رفته، از تو نفس نفس نبریده
حتی کنار هم نگرفته این پای در رکاب گرفته
شب بر سرش خراب شد، اما... از جادهها جواب شد، اما
او از شبت طلوع چشیده، از خواب تو جواب گرفته
□
میگفت: اگر تب تو بتابد، میچرخم از هزار خیابان
تا دیدن تو تاب ندارند این چرخهای تاب گرفته
ای سور و سات روز و شبم تو! نقل و نبات روی لبم تو!
تو زندهای هنوز... اگرچه در خاطرات قاب گرفته
از بعد تو بهار نیامد، بعد از تو کوچهها همه زردند
هر نور را «سیاه» ربوده، هر خانه را «خراب» گرفته
باران گرفت کوچه به کوچه، هی دست و پا زدیم... اگرچه
شد غرقْ راه بین من و تو در کوچههای آب گرفته
□
از شهر رفته است جهانگرد، در چشمهای مستِ جهانگرد-
هر کافهای که گوشهی جادهست از موی تو شراب گرفته
آن گل میان دشت و بیابان، یا آن گلِ کنار خیابان
یا آن که غنچه کرده در ایوان، از عطر تو گلاب گرفته
هرجا رسیده از تو سروده، رازی مگوست بر لب او که
از قلب او قرار ربوده، از چهرهاش نقاب گرفته
در دورهای باطل میدان، دنبال ردپای تو گشته
پرسیده روی گندمیات را از چرخ آسیاب گرفته-
تا چرخهای خستهی گاری یا چرخهای گیج سواری
اما سرابهای سر راه او را از آب و تاب گرفته
اما کجاست راه تو؟ شاید باید تو را سراغ گرفت از
این بغض بیدلیل شکسته، این دل که بیحساب گرفته
حالا نشسته بر لب ساحل، چشم از تو برنداشته سایه
از دوریات نکرده گلایه ای ماه آفتاب گرفته!
#محسن_نقدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
این کیست در آیینه _این با خویش بیگانه_؟!
این صورتِ با هر چه جز تشویش بیگانه
هر روز خود را با قماری کهنه میبازم
دشمن نمیخواهد منِ با خویش بیگانه
پیغمبرم اما چه دینی را؟! نمیدانم
آنم که با دیندار و کافرکیش بیگانه
هرقدر در چشمان ساقی آشنا هستم
گویی به چشم خلق دوراندیش، بیگانه
ای عمر از من گلّهات را پس بگیر آخر
با گرگ همپیمانم و با میش بیگانه
هرگز مرا بر سفرهاش ننشانده بخت، افسوس
آنگونه که شاه است با درویش بیگانه
با عشق دست دوستی دادم، ندانستم
خواهد شد این بیگانه بیش از پیش بیگانه
#شیوا_فضل_علی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
پای بردار
ساقهای هست که هنوز از مرگش
خورشیدی فراموش نشده
باید
غروبم را به شانهای هدایت کند
شاید توانستم
در دستهای مادرم
بوی زردچوبه را بازشناسم
و صورت خیسم را
مستجاب کنم
شاید
تنها همهی غروب باشم
که حافظهام
دور و شرجیست.
درِ همهی اتاقها را
با هم زده بودیم
که دیگران چهطور رفتهاند پس
دیگران چهطور مرده میشوند؟
مینشینم و به این نامهای سالخوردهی در مشتت
نگاه میکنم
میپوسند
و از دری گمشده
مراقبت میکنند.
#سید_محمد_صادق_آتش_زر
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
با تبریک آغاز امامت #امام_زمان (عج)
عشق با نام شما درصدد تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
قیمت دوستی ای دوست، اگر جان باشد
این خریدار تو آمادهی پرداختن است
تا زمانی که نیابیم تو را، کار جهان
سنگ در برکهی بیهودگی انداختن است
بشناسیم و نبینیم تو را حرفی نیست!
غصّهی ما همه از دیدن و نشناختن است
با غم یار بسوزیم و بسازیم ولی
همهی قصه مگر سوختن و ساختن است؟
#مصطفى_تبریزی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
یازدهمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود.
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha