eitaa logo
عقیق شعر
1.5هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف سلام بر دل پرخون مسجدالاقصی به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...» سلام ما به تو و دست‌های بسته شده سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر اگرچه تکفیر از پشت می‌زند خنجر نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس بگو به دشمن‌مان، انتقام، سنگین است و فتح آخر ما قبلهٔ نخستین است بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است بگو که دورهٔ کودک‌کُشی سرآمده است قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست دگر به محکمه‌های جهان، امیدی نیست بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد زمان فتنهٔ شام است و ما سحرزادیم زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم به رغم توطئهٔ نابرادران، هستیم و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم مباد آنکه رفیقان نیمه‌راه شویم شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم هنوز چشم‌به‌راهان صبح موعودیم... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل جهان وارونه شد؛ این‌بار با سنگ آمده هابیل نِگین،‌ دست شیاطین و سلیمان اشک می‌ریزد و با فرعون می‌خندند فرزندان اسرائیل لب خاخام‌ها تورات را وارونه می‌خامد! کلیسا با دعا، رد می‌شود از غیرت انجیل درون آتش نمرودها این‌بار می‌سوزد گلوی «الخلیل» از ذبح فرزندان اسماعیل بیا ای تک‌سوار سبز! ای پایان این پاییز! بیا ای صبح پیدا در شب چشم انتظار ایل و «سبحان الذی اسری» بخوان تا «مسجد الاقصی» بخوان! ای خواندنت شیرین‌تر از تنزیل جبرائیل بیا ای منتقم! با ذوالفقار بی‌قرارت تا نماند روی نقشه لکه‌ای بین فرات و نیل فلسطین جوجه‌های کوچکش حالا ابابیل‌اند و خواب آخر پاییز می‌بیند سپاه فیل 🔹عقیق شعر @aghighpoem
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین! چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین تو رازدار پیام آوران مهد تمدن تو آرمان مسلمان تو قبله‌گاه نخستین به ذره ذرۀ خاکت هزار راز نهفته‌ست کشیده‌اند به دورت ز ترس این همه پرچین.. قسم به کعبه که آزاد می‌شوی تو به زودی قسم به آیۀ زیتون، قسم به آیۀ والتین مقاومت کن و بار دگر حماسه به پا کن و گفته‌اند ملائک هزار مرتبه آمین قسم به قدس که یک روز، روز فتح می‌آید قسم به خاک رسولان... سلام ارض فلسطین! 🔹عقیق شعر @aghighpoem
باید سخن از حقیقت دین گفتن از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن امروز برای شاعران تکلیف است با لهجۀ شعر، از فلسطین گفتن ای قدس! ظهور مُنتَظَر نزدیک است خورشید دمیده و سحر نزدیک است در سنگر انتفاضه پا بر جا باش یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است ای معجزۀ قیام‌قامت، ای قدس! خون‌نامۀ عشق و استقامت، ای قدس! در راه رهایی تو جان می‌بازیم ای قبلۀ دین، سرت سلامت، ای قدس! با شوق رهایی‌ات، نفَس می‌گیریم ای قدس! تو را ز خار و خس می‌گیریم ما خاک تو را -به تین و زیتون سوگند- فردا ز نفاق و کفر پس می‌گیریم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
هر چند غمی به چشم تو پنهان است در دست تو سنگ و در دلت ایمان است پیروز تویی، قسم به «تین» و «زیتون» پیروزیِ تو، بشارتِ قرآن است @aghighpoem
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین! چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین تو رازدار پیام آوران مهد تمدن تو آرمان مسلمان تو قبله‌گاه نخستین به ذره ذرۀ خاکت هزار راز نهفته‌ست کشیده‌اند به دورت ز ترس این همه پرچین.. قسم به کعبه که آزاد می‌شوی تو به زودی قسم به آیۀ زیتون، قسم به آیۀ والتین مقاومت کن و بار دگر حماسه به پا کن و گفته‌اند ملائک هزار مرتبه آمین قسم به قدس که یک روز، روز فتح می‌آید قسم به خاک رسولان... سلام ارض فلسطین! 🔹عقیق شعر @aghighpoem
باید سخن از حقیقت دین گفتن از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن امروز برای شاعران تکلیف است با لهجۀ شعر، از فلسطین گفتن ای قدس! ظهور مُنتَظَر نزدیک است خورشید دمیده و سحر نزدیک است در سنگر انتفاضه پا بر جا باش یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است ای معجزۀ قیام‌قامت، ای قدس! خون‌نامۀ عشق و استقامت، ای قدس! در راه رهایی تو جان می‌بازیم ای قبلۀ دین، سرت سلامت، ای قدس! با شوق رهایی‌ات، نفَس می‌گیریم ای قدس! تو را ز خار و خس می‌گیریم ما خاک تو را -به تین و زیتون سوگند- فردا ز نفاق و کفر پس می‌گیریم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
در دستت امشب مبادا ،سنگ از فلاخن بیفتد زین سنگ ها باید آتش ،بر جان دشمن بیفتد از خوان هشتم گذر کن ،آن سو شغاد ایستاده نگذار ناگاه در چاه ، نعش تهمتن بیفتد پیداست در آسمانت ،ابری که سجیل دارد تا از فرود ابابیل ،شوری مطنطن بیفتد این باغ تشنه ست تشنه ،در قوم آب آوری نیست تا چند چشمش فقط بر ابری سترون بیفتد بین فلاخن بچرخان ،بی تاب تر سنگ دیگر بگذار هر دم گسل در ،آن سد آهن بیفتد این دایه ی مهربان را ،وقت خطر می شناسی روزی که "خردک شراری "،او را به دامن بیفتد مرگت به بستر مبادا ،این مرگ کوچک گناه است سیب است این سر مبادا،سیب از نچیدن بیفتد این کوچه ها مرگ خیزند ،یکسر کبوتر ستیزند حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد # محمدحسین_انصاری_نژاد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
چه سال‌ها در انتظار ذوالفقار حیدری تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری چو قلعه‌ای چو قلّه‌ای که حتمی است فتح آن همیشه فکر و‌ ذکر ما، همیشه در برابری کبوتران صلح در هوای تو فدا شدند تو در همیشۀ جهان، برای عشق سنگری رواق توست سجده‌گاه خلوت پیمبران و از گلاب اشک‌های انبیا معطری تو دیده‌ای شکوه بی‌مثال مُلک عشق را ولی بر آن شکوه هم، تو زینتی، تو زیوری چه منزلی! چه خانه‌ای! چه بیت عاشقانه‌ای! که دم به دم، نفس نفس دل از مسیح می‌بری میان طعنه‌های خلق، جان‌پناه مریمی برای هجرتی عظیم، تکیه‌گاه هاجری نماز روی فرش تو عروج می‌کند به عرش بُراق شاهد است از تمام آسمان سری خدا به جبهۀ زمین نوشته‌: «ارث صالحین» تو از زبور قصه را شنیده‌ای و از بری تو حسن مطلعی چنین، تو حسن مقطعی چنان تو قبله‌گاه اولی، تویی که فتح آخری 🔹عقیق شعر @aghighpoem
چقدر «ها» کند این دست‌های لرزان را؟ چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را... چقدر با تن یخ بسته، باز صبر کند هجوم رخوت و تخدیر برف و بوران را؟ به سینه و سر خود می‌زنند پنجره‌ها کسی نواخته انگار طبل طوفان را به پشت پنجره‌های شکسته می‌بیند تمام روز تگرگ و گلوله‌باران را مسیرها همه صعب‌العبور و نافرجام خدا به‌خیر کند جاده‌های لغزان را به دوش خسته کشیده‌ست سالیان زیاد شبیه گنبد خود درد و رنج انسان را به لطف هُرم نفس‌های انبیاست، اگر رسانده تا به چنین روز نیمۀ جان را اگر صدای گلوله امان دهد شاید به گوشمان برساند نوای ایمان را کنار منبر گوشه‌نشین خود دیده‌ست نفس نفس زدنِ آیه‌های قرآن را شریک گریۀ محراب می‌شود گاهی مگر کمی ببرد غربت شبستان را میان حلقۀ لات و هبل گرفتار است چقد گریه کند خنده‌های شیطان را؟ بخوان دو کاسۀ خون در هجوم اشک‌آور برای ندبۀ آدینه چشم گریان را نماز جمعۀ این هفته هم اقامه نشد کجای دل بگذارد غم فراوان را هنوز حسرت یک عید بی عزا دارند مناره‌ها که ندیدند ریسه‌بندان را تنیده تار به تکرار عنکبوتی پیر که سهم خویش کند گوشه‌های ایوان را مترسکی که اجیر کلاغ‌ها شده است شکسته با تبرش حرمت درختان را به حُسن یوسف خود آب می‌دهد با اشک و مرهمی شده این‌گونه زخم گلدان را «نماز نور بخوانید بر جنازۀ شمع» شنیدم از «زکریا» به مصرعی آن را به کوچ شانه‌به‌سرهای این دیار قسم که باد نوحه شده غربت سلیمان را- به آن عزیز که از چاه آمد و با آه کشید در بر خود میله‌های زندان را به نغمه‌های مناجات حضرت داوود که برده بود دل عاشق پریشان را به آسمان چهارم که در جوار مسیح به انتظار نشسته غروب هجران را به گریه‌های جگرسوز حضرت یعقوب که قطره قطره به غم بُرد شهر کنعان را به کوه طور که در سوگ حضرت موسی به انکسار کشانده‌ست کوه فاران را به الخلیل که در سوگ لاله‌ها دیده‌ست به کوچه کوچۀ خود حجلۀ شهیدان را -از آن مسجدالاقصی‌ست لحظۀ معراج که با صلابت خود جار می‌زند آن را هنوز منتظر است و...، هنوز منتظریم چقدر صبر کند سردی زمستان را؟ به سمت کعبه نگاهش نماز می‌خواند به این ‌امید که آن آفتاب پنهان را... 🔹عقیق شعر @aghighpoem