eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
این خبر سخت بود، سنگین بود تا شنیدیم، بی‌قرار شدیم روح علامه تا خدا پر زد داغ دیدیم، داغدار شدیم نفسش گرمی دل یاران خطبه‌اش راز خشم دشمن بود سال‌ها نور چشم حزب الله سال‌ها خار چشم دشمن بود استوار و شکوهمند و صبور مهربان و صمیمی و ساده مثل یک کوه، سربلند و رشید مثل یک آبشار افتاده نه در این راه عافیت‌طلب و نه در این راه منفعت‌بین بود گفت «جان‌ها فدای دین» آری همۀ عمر خادم دین بود در دل فتنه‌ها به ساغر ما جامی از کوثر ولا می‌ریخت بعد هر زخم در پیالۀ ما جرعه‌ای از خم «شفا» می‌ریخت روح او در بدن نمی‌گنجید عاقبت سوی دوست عازم شد شب جمعه «به سوی او» پر زد رفت و همراه حاج قاسم شد قلمش، خطبه‌های مستندش، بود عمری سلاح علامه بی‌شک از کربلا شروع شده راه سردار، راه علامه آن یکی هم‌مسیر با عباس این یکی هم‌مسیر با زینب السلام علیکَ یا عباس السلام علیکِ یا زینب 🔹عقیق شعر @aghighpoem
قلم گرفتم به دستم اما ، هنوز هم عاشق تفنگم اگر سرم، کلمه کلمه شورم اگر دلم ، واژه واژه جنگم بگو که من هر چه شد، می آیم! مرارهاکن به خود می آیم برای فتح احد می آیم، می افتد این قله هم به چنگم بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه ،هنوز تیغم هنوز سنگم مراندیده مگیر اما ، برادرم را ندید دادم شهید بودم، شهید دادم نه اهل نامم، نه اهل ننگم سرم شکسته‌ست ‌گرچه از کین،گمان مبر سرشکسته باشم حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم اگر چه از دوست شکوه دارم رسید وقت نبرد اما غبار را هم زدوده حتی برادرم قاسم از تفنگم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبی که گریه می کردی برای غربت حیدر رقم زد اشکهایت بهترین تفسیر قرآن را ... شعرخوانی در عصر شعر فاطمی این برنامه به همت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و موسسه فرهنگی عقیق ۲۷ آذرماه در تالار شیخ صدوق آن حرم مطهر برگزار شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
زینب ای شیرزن قافله صف‌شکنان این شهیدان تواند این‌همه خونین‌کفنان از حضور حرمت قبله‌ی عشق است دمشق زینبیه است بهشت شهدای دم عشق خانه گر در گذر سیل شهادت باشد حرم زینب کبری به سلامت باشد رفت سرباز تو سر باخت و مهمان تو شد حاج قاسم یکی از خیل شهیدان تو شد شرزه شیری‌ست که از سوی کنام آمده است صبح صادق ز شب تیره‌ی شام آمده است  چون همایی که پی اوج سعادت می‌گشت همه‌ی عمر به دنبال شهادت می‌گشت عاقبت عکس رخ یار که در جام افتاد آن‌که شد کشته‌ی حق نیک‌سرانجام افتاد آفتابی که شده در شب بغداد شهید از فرودینه به لاجرعه خط جور کشید باز هم سید و سالار نیامد از خط باز هم میر و علمدار نیامد از شط جنگ در فلسفه‌ی شیعه مجال است مجال مرگ در دیده عشاق وصال است وصال ... دیده‌ام سوختنش را که شبی سوخت تنش سوخت از غیرت و نگذاشت بسوزد وطنش جامهٔ سرخ برازندهٔ مردان خداست رُسته یک دشت شقایق به تنِ پیرهنش شیر این بیشه چه کرده‌است به دشمن که هنوز روبهان می‌ترسند از نگه صف‌شکنش گفت که پای حرامی به حرم وا نشود سر او رفت ولی ماند سر این سخنش بر شهید غم او غسل و کفن حاجت نیست اشک عشاق دهد غسل و شود خون، کفنش قطعه قطعه شد و سرباز حسینش خواندند تیرباران شد و خواندند غلام حسنش آنقدر سوخته‌ی روضه‌ی انگشتر بود ماند آخر فقط انگشت و عقیق یمنش مورم و دست به دامان سلیمان زمان قاصدی کو که سلامی برساند ز منش 🔹عقیق شعر @aghighpoem
گم کرده چنان شب‌زدگان فردا را خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را خورشید شدی، دمیدی از نو در خون خونِ تو مگر به خود بیارد ما را 🔹عقیق شعر @aghighpoem
آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است شانه‌های مرتضی لرزید ازاین داغ سترگ مالک اشتر مگر از روی زین افتاده است؟ عطر جنت در فضا پیچیده از هر سو؛ مگر، کاروان مُشک در میدان مین افتاده است؟ چار سوی این کبوترهای پرپر را ببین آیه‌های روشن زیتون و تین افتاده است دست‌بردامان شاه تشنه‌کامان یافتند دست‌هایش را که دور از آستین افتاده است زوزۀ کفتارها از هر طرف برخاسته‌ست شک ندارم این که شیری در کمین افتاده است کربلا در کربلا تکرار شد بار دگر ماه زیر خنجر شمر لعین افتاده است... کوه آهن بر زمین افتاده یاران کاین‌چنین لرزه بر اندام کاخ ظالمین افتاده است سر جدا... پیکر جدا... این سرنوشت لاله‌هاست خاتم مُلک سلیمان بی‌نگین افتاده است 🔹عقیق شعر @alghighpoem
میان بارش بارانی از ستاره رسید اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل چهار ماه شب بی‌کسی ولی کامل چهار ابر به باران رسیده در ساحل چهار رود به پایان رسیده، دریادل چهار فصل طلایی ولی میان خزان چهار بغض غم‌انگیز و مادری نگران چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش چهار قبر غریب است باز در نظرش چقدر خاطره مانده‌ست در مفاتیحش و دانه‌ دانۀ اشکی که بوده تسبیحش نشسته بود شب جمعه‌ای کنار بقیع کمیل زمزمه می‌کرد در جوار بقیع غروب، لحظۀ تنهایی‌اش دوباره رسید غروب‌ها دل او خون‌تر است از خورشید به غصه‌های جگرسوز می‌زند پهلو دوباره شعله کشیده‌ست آب وقت وضو شروع می‌کند او لیلة‌ المصائب را همین‌ که دست به پهلو نماز مغرب را… چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب چهار نافله در بی‌کسی پس از مغرب در آسمان نگاهش که بی‌ستاره شده چهار آینه مانده، هزار پاره شده شکست آینه‌هایش میان گرد و غبار شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار از آن زمان که پسرهای او شهید شدند یکی یکی همه موهای او سفید شدند و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت اگرچه بین غم و غصه‌های خود تنهاست ولی چهارم هر ماه روضه‌اش برپاست طراوتی که نرفته‌ست سال‌ها از دست بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است صدای گریه بلند است بین مرثیه‌ها چه دلنواز شده یا حسین مرثیه‌ها نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدان‌ها برای بدرقه با اشک خود به مهمان‌ها - - در التماس دعایش چه حرف‌ها گفته است به لطف آن کمر خسته کفش‌ها جفت است... یکی یکی همه رفتند و باز هم تنهاست... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی بلاگردانشان بودی به قول خود وفا کردی برای پاسداری از حسینش بچه‌هایت را فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی ادب را تربیت کردی ولا را مبتلا کردی علمدار عزای زینت دوش نبی بودی در آغوش مدینه خیمۀ ماتم به پا کردی تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان زمین مرده را با اشک خود دارالشفا کردی شبیه فاطمه اشکت چراغ راه مردم شد برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی جهان را خیمۀ شیدایی اصحاب عاشورا جهان را مجلس مرثیۀ خون خدا کردی 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔔 💠 سوگواره شعر مادر ماه 🔸 به‌‌مناسبت وفات حضرت ام‌البنین(س) و تکریم مقام مادران شهید، همزمان با سومین سالگرد شهادت سردار سرافراز اسلام، شهید حاج قاسم سلیمانی سوگواره شعر مادرماه برگزار می‌شود: 👤 با حضور و شعرخوانی: - - - - - - - 🎙 با اجرای ▪️همراه با ذکر مصیبت وفات حضرت ام‌البنین(س) 📆 پنج‌شنبه | ۱۵ دی ماه ۱۴۰۱ ⏰ ساعت ۱۹ 📍 دانشگاه امام صادق(ع)، تالار آیت الله مهدوی کنی(ره) ✅ ورود برای عموم آزاد است. 🔹عقیق شعر @aghughpoem
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک‌جا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می‌گیرد رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🏴 مرثیه منسوب به علیهاالسلام لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان كه مرا به ياد شيران بيشه‌ام می‌‏اندازى كانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا ام‌البنین می‌خواندند ولی امروز دیگر پسری ندارم أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ چهار پسر که مانند عقاب‌های کوهسار بودند و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند تنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ بر پیکر بی‌جان آن‌ها نیزه‌ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاک افتادند يا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ اى كاش می‌دانستم آیا چنان که خبر دادند؛ عباس من دستش قطع شده است؟ 🔹عقیق شعر @aghighpoem
به غیر مرثیه و گریه راه چاره ندارد غم آنقدر به دلش مانده که شماره ندارد به چار آینه ی او قسم که آه جهانی شبیه آه جگر سوز او شراره ندارد سیاه بر تن خود کرد و شد سپید دوچشمش پس از حسین‌ جهان ارزش نظاره ندارد بدون هیچ درنگی همیشه گریه به او کرد که کار خیر نیازی به استخاره ندارد به هر بهانه گریزی به قتلگاه زده آه ولی به داغ پسرهای خود اشاره ندارد اگر سیاه بپوشد زمین رواست که دیگر در آسمان خود ام القمر ستاره ندارد مخدرات حرم را که دید آه کشید و چرا که‌یک‌تن از آن جمع گوشواره ندارد چقدر اشک بریزد رباب را‌ که ببیند هنوز باور او نیست شیرخواره ندارد 🔹عقیق شعر @aghighpoem