eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
78.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
8.6هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5940459989691797807.mp3
3.73M
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
4_5940459989691797812.mp3
6.97M
علیرضا طلیسچی🎤 علمدار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5942711789505482379.mp3
5.02M
سعید قربانی🎤 ساربون لس هاده دل نینه قرار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند نان و خداوند جان دهد روزی اش را به پیر و جوان سخنرانی سلام علیکم مسأکم الله بالخیر
به نام خدای شفیع و صبور خداوند دانش خداوند نور سخنرانی شاگرد راننده گفت چمدون داری بده بذارم جعبه گفتم بله اونا نگاهش به بار افتاد مثل برق گرفته ها گفت داداش تو کامیون میخوای اتوبوس که کارتو راه نمیندازه گفتم داداش مهمان نواز باش ما دوسال مهمان شهر شماییم سخت نگیر گفت مهمانی روی چشم ولی اضافه کرایه میخوره بهش گفتم منم اگه از مهمونها پول غذا بگیرم هر شب مهمون دعوت میکنم گفت حالا بذارم صندوق یا نه ؟ گفتم چه کنیم کاری بود که بکته آقا سوار بر اتوبوس به سوی جنوب حرکت کردیم داشتم از مناظر زیبا و دودگرفته ی اطراف لذت می بردم و گفتم خانم طبیعت رِ بوین کیف کن آهاهاهاهااا باغ چی خوره که دیدم خانم نازک رسِنه و اتی ونه لوشه هرائیته گفتم چته داریم میریم مسافرت ذوق کن دیدم داره گریه میکنه گفتم چی شده چرا گریه میکنی گفت مه دل مه جان مارسّه تنگ هیته گفتم ما آمل بودیم هفته ای یک بار میدیدیش الان دو روز هم نشده ول هکن جان مادرت مسافرت مونو تلخ نکن گفت ته سر ره بخره وه کنه مار مسافرته اما درشومی اسیری گفتم مگه جنگه گفت بدتره بمیرم بهتره تا بریم غریبی آقا تا خود کاشان نمیدونستم بچه رو ساکت کنم یا مادرشو نزدیک کاشان اتوبوس یک دفعه از جاده خارج شد و محکم ترمز کرد خانم جیغ زد که یا خدا تصادف کردیم ؟ شاگرد گفت نه خواهر نگهداشتیم برای شام گفتم خانم تو نبودی سه ساعت پیش میگفتی بمیرم الان از ترمز ماشین ترسیدی گفت نه نمیخوام اینجوری بمیرم گفتم دوس داری در سواحل مدیترانه گردنتو گوش تا گوش ببرم گفت نه از چاقو میترسم گفتم پس تو مِرد مال نی الکی مره علاف نکن گفتم پس بریم شام بخوریم که میگن شام وشنایی جلوره میگیره پیاده شدیم رفتیم طرف رستوران آقااااااا مقِض (کورمهاز) چی خور بود یه موجوداتی هم بودن که اسمشو نمیدونستم اصلا چیه رفتیم داخل رستوران اتی بادبادی کردم رفتم سفارش بدم گفتم دوتا کوبیده گفت ماست سالاد نوشابه؟ گفتم هرسه لطفا گفت ۱۸۰ تومن گفتم داداش من از تهران تا بوشهر ۱۶۰ کرایه دادم میگم زیاده تو اتامیس پلایسه که معلوم نیست طارم هسّه یا آمل دو آمل سه ۱۸۰ تمن ؟!!! مصبتو شکر ! گفت نرخش اینه برادرمن دیدم ضایع میشم مثل ملوان زبل سریع یه کورمهاز گرفتم دستمو فشارش دادم که بیحال شد رفتم پیش خانم گفتم قیمت غذاش خوبه ولی اینو ببین گفت چیه گفتم کور مهاز بقول شما مگس گفت کجا بود گفتم لای برنج یه مشتری بود داشت بالا می آورد گفت تره دق دکفه با ته رستوران بیاردن گفتم اینو که دیگه دست من نبود اتوبوس نگه داشت گفت اتوبوس هم دید ببویی هرجا دوس داره وایمیسته گفتم ۴۰ تا مسافر داره فقط من نیستم که گفت اونا از تو بدتر گفتم شام نمیخوری گفت غذا منو بخوره من غذا رو نمیخورم گفتم من گشنمه پس میرم یکی سفارش میدم گفت واقعا بدت نمیاد گفتم میاد ولی ناشتن پِر کلِ پِر را باید گفت آقاجون جان رفتم یه کوبیده سفارش دادم و اومدم نشستم گفت حالم داره به هم میخوره گفتم بخور خوشمزه س خلاصه بزور قانعش کردم و چون گشنه ش بود شروع که کرد دیدم ول نمیکنه و لقمه ی کله گربه ای میزنه برای پاتک این حمله ی ناجوانمردانه اش گفتم غداش مزه داره ولی حیف که مگس توش بود کلکم گرفت و گفت اَه چر میگی هردفعه نمیخورم دیگه سیر شدم گفتم خداروشکر دیدم سوآلش چین خورد گفتم میگم خداروشکر کن گفت دق اَی تره دکته بو ادامه دارد ارادتمندیم ما حتی اگه باور نفرمایید شما😜 سید
4_5870817644742975064.mp3
7.35M
سنتی عصرگاهی استاد محمدرضا اسحاقی🎤 هرایی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
29K😍🙏
Reza Narimani - Roze Vaghee (128).mp3
3.27M
وای ازین مداحی ها.."💔😭 https://eitaa.com/joinchat/1590886727Ce2271ddd96 مداحی و استوری های اربعینی❤️ کانال این سیده خانم را داشته باشید حتما🙏
29.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از فیلم سینمایی تگزاس دو فرمودین چند متر بود؟😜 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت بیستم و هشتم زهرا گفت قول بده که منو ببخشی گفتم من از تو کینه ای به دل نگرفتم که
داستان 🌸ستاره های کاغذی🌸 قسمت اول آخر شب بود و مریم ساعتی پیش جشن تولد ورود به پانزده سالگیش رو گرفته بود و مهمانها بعد از دادن کادوها و اظهار خوشبختی برای او خداحافظی کردند و رفتند مهمانی مختصر و تقریبا خانوادگی بود اما برای مریم فوق العاده بود اولین باری بود که به قول خودش براش جشن تولد مفصل گرفته بودند پدر و مادر مریم گفتند که کادوهارا باز کن ببینیم چی آوردن برات پدر گفت نقدی هاشو بده من برات شتر میسازم این شوخی پدر بود و مریم هم با این شوخی ها بزرگ شده بود روزی که پدرشوخی نمیکرد مریم دلش می گرفت چون میدونست اونروز پدر حالش خوب نیست یا نگران چیزی هست و نگرانی و حال بد پدر مریم را غمگین میکرد و چیزی سر دلش سنگینی میکرد و بغضی گلویش را میفشرد که با پارچ پارچ آب هم فرو نمی رفت مریم هم گاهی با پدرش شوخی هایی میکرد که حتی بقول امروزی ها پیش دوستاشم قفل بود مریم پولهارو شمرد ۲۳۵ تومن شده بود داد دست پدرش و گفت ۲۳۵ تومنه ۲۵۰ ازت پس میگیرم پدرش می دانست که قادر به پس دادن این پول نیست و مریم هم مطمئن بود که پولش بر نمیگردد اما روش نمیشد که بگه برای خودت میخواست پدرش احترامش حفظ شود مادر اشاره زد که باز داری پولتو میدی به این بی عرضه ی پخمه مریم چشماش خیس اشک شد و گفت خواهش میکنم به پدرم توهین نکن مادر گفت چه پدرم پدرمی میکنه پدرت قبل ازینکه پدرت باشه شوهر من بوده پس خودتو برام لوس نکن یجوری میگی که انگار من نامادریتم مریم گفت نه مادر تو هم برای من عزیزی ولی حال خوش هردوتونو میخوام پدر کمی خجالت کشید اما به روی خودش نیاورد فردا سررسید قسط ماشینش بود که یکماه فرصت گرفته بود حتی تهدیدش کردند که اگه نتونه قسط بده باید ماشینو پس بده ولی پدر تمام پولش را خرج تولد تنها فرزندش کرد با خودش گفت اگه کادویی هم نیومد عیبی نداره یجوری جورش میکنم فوقش ماشینمو بگیرن من که ۳۰ سال ماشین نداشتم این چند سال هم روش مریم تو سال پانزدهم ازدواج پدر و مادرش با نذر و نیاز بدنیا اومد و الان دختری شده بود با چشمانی درشت و بینی ای که به صورت کوچک و زیبایش نمی اومد و موهایی بلند و سیاه و مرتب داشت و حتی از زیر روسری هم قشنگ بنظر می رسید اما مریم بخاطر بینی بزرگش روزها و شبهای زیادی گریه کرده بود و اشک ریخته بود پدرش همیشه نوک بینی اش را می بوسید و میگفت اتفاقا خیلی هم قشنگه اگر هم یک روزی ازش خوشت نیومد پول جور میکنم عمل کنی امروز روز مردم صورت و چشمشونو عوض میکنن بینی که دیگه کاری نداره و گاهی به شوخی میگفت حتی منم میتونم یک شب که خوابی با چاقو اضافیشو بردارم طوری که حتی بیدار نشی میگفت دختر خوشگلم تو اخلاق و رفتارت اینقدر قشنگه که کسی به بینی تو توجه نمیکنه اگر هم کسی نگرفتت پول دبه رو که داریم یه دبه ی قشنگ میخریم ..‌‌‌.. مریم با ناز میگفت اع باباجون باز شروع کردیااااا من اصلا نمیخوام ازدواج کنم من اگه یه روز نبینمت می میرم پدر می بوسیدش و با بغض میگفت من هم همینطور! ولی مریم جان میدونی موهات اونقدر قشنگه که جبران همه چیو کرده مریم ده ساله بود که یک روز از حمید که اونوقتا سوم دبیرستان بود شنید که دوست دارد زنش موهای بلندی داشته باشد مریم با اینکه از عشق و عاشقی چیزی سر در نمیاورد اما دلش میخواست زن حمید بشه برای همین ازونموقع دست به موهاش نزده بود مریم اونشب در میان کادوها دنبال کادوی کسی بود که از مدتها پیش رویایش در سرش بود یکبار دیگر بسته های مچاله شده را باز کرد و تک تک مرور کرد خاله عشرت بزرگترین کادو رو داده بود ۵۰ تومن پول و دو تا گل سر خوشگل هرچند که چندبار تو جمع گفته بود که من همیشه بیشترین کادو رو میدم اما هیشکی نمیتونه پسش بده مخصوصا این دامادمون که شلوارشو بزور نگهمیداره که نیفته خاله عشرت اولین بارش نبود که مریم و خانواده اش را خرد میکرد مریم اصلا هم از او دل خوشی نداشت اما چه کند که خاله عشرت مادر حمید بود و بخاطر حمید هم شده باید سکوت میکرد خاله عشرت زنی سیاستمدار و خوشپوش بود و بخاطر پولدار بودنش عزیز خاندان بود هر چند اخلاق درستی نداشت و بقول خودش رک بود اما از نظر مریم بی ملاحظه بود نه رک آدم رک که نباید ایرادهای جسمی مردم را به رخشون بکشه چندبار به خود مریم گفته بود تو دماغت خیلی زشته اگه دخترم بودی تا حالا سه بار عملش میکردم که یک کم لااقل رو فرم بیاد شوهرِ خاله عشرت هم مطیع محض اوامر خاله بود و حتی وسط غذا برای آب خوردن از خاله اجازه میگرفت بقیه ی کادوها رو چک کرد عمو و دایی هم هرکدام ۳۰ تومن داده بودن همسایه ها ۵ تومن و ده تومن دادند بسته های کادونزدیک بود تمام بشه و مریم نگران شد و با خودش گفت یعنی حمید ازطرف خودش کادویی نداده حمید پسرخاله ی مریم ۲۲ ساله و اواخر خدمت سربازیش بود http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇👇