#کرامتی_از_شیخ_رجبعلی_خیاط
✍یکی از ارادتمندان شیخ میگوید: شبی خوابی مهیج و شهوانی دیدم که در روز هم ذهنم را به خود مشغول کرده بود،صبح خدمت شیخ رسیدم، تا مرا دید سرش را پایین انداخت. فهمیدم خبری هست مدتی نشستم. شیخ سرش پایین بود و به کار خیاطی مشغول. آنگاه عرض کردم: مطلبی هست؟ فرمود :((چه کار کردی که قیافه ات قیافه زن شده)) عرض کردم :زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهن من مانده.
🔆فرمود: همان است، استغفار کن.
📚کتاب کیمیای محبت ص163 داستان خلاصه شد.
🔻کانال ياد خدا آرامش قلبها 🔻
🆔 @PiroVANmahdi
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#حڪـایــت
🔰داستان طی الارض شیخ نخودکی اصفهانی(ره)
💠 رهایی از دام قوش آبادی، در یک لحظه!
🔷 درباره ی یک نمونه از کرامات ایشان از مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل شده است که وی فرموده است:
🔶 «روزی در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه (معجونی) از کوهپایه های مشهد رفته بودیم.
♦️در آن هنگام مردی یاغی به نام محمد قوش آبادی که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد!
🔶 در این بین مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟
عرض کردم: آری.
🔷 آن گاه دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند، پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم فرمودند: چشمانت را باز کن؛ و چون چشم گشودم، دیدم که که نزدیک دروازه ی شهر می باشیم!
⚪️ بعدازظهر آن روز، خدمت ایشان رفتم و فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟
گفتم: خیر.
🔵 سپس ایشان فرمودند: تو باید زبانت را در اختیار داشته باشی و بدان که تا من زنده ام، از این ماجرا نزد کسی سخنی نگویی، وگرنه موجب مرگ (نابهنگام) خود خواهی شد!
🔻منبع: کتاب نشان از بی نشانها
🌷موضوع : بزرگواری امام رضا (ع)
عالم بزرگ، شيخ بهايي(ره) که مزارش در صحن آزادي آستان مقدس و ملکوتي حضرت علي بن موسي الرضا(ع) قرار دارد، يکي از شخصيتهاي برجسته تاريخ ايران و اسلام است.
ايشان به جز آنکه در علوم ديني به درجه اجتهاد رسيده و مرجع تقليد زمان خود بودهاند، در بسياري از علوم ديگر از جمله طراحي و معماري ساختمان نيز مهارت داشتهاند؛ چنان که حرم مطهر امام رضا(ع) را ايشان طراحي کردهاند و خود در ساخت آن نظارت کامل داشتهاند.
در زير داستاني از کتاب دلشدگان، نوشته محمد لک علي آبادي پيرامون چگونگي ساخت حرم مطهر رضوي را از نظر ميگذرانيد.
در اين کتاب آوردهاند که، در مورد نقشه و ساخت حرم مطهر و ملکوتي امام علي بن موسي الرضا(ع) توسط شيخ بهايي (ره) يکي از مسؤلين آستان قدس رضوي تعريف ميکرد:
شيخ بهايي پس از طراحي حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر کليه امور نظارت داشتهاند و تمام مراحل ساخت حرم نيز تحت نظارت و کنترل ايشان انجام ميشده است. قبل از آنکه ساخت حرم به اتمام برسد، براي جناب شيخ، سفر مهمي پيش ميآيد.
شيخ سفارشهاي لازم را به معماران و مسؤلان ساخت حرم کرده، بسيار سفارش ميکنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پيش برده به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلي حرم (دروازه ورودي به حرم و ضريح مقدس، نه دروازه صحن). چرا که شيخ در نظر داشته روي آن کتيبهاي را که از اشعار خودش بوده نصب نمايد. رسم است بر سر در اصلي يا دروازه ورودي به حرم ائمه اطهار(ع) و حتي امامزادگان مطهر، کتيبهاي نصب ميشود و در شأن آن بزرگوار روايت، جمله يا شعري نوشته ميشود. گاهي نيز روايت يا حديثي از خود آن بزرگوار روي کتيبه نوشته ميشود.
به هر حال، سفر شيخ به درازا ميکشد و بيش از زمان پيش بيني شده در سفر ميماند. هنگامي که از سفر باز ميگردد و جهت سرکشي کارهاي ساخت و ساز به حرم مطهر ميرسد، با تعجب بسيار ميبيند که ساخت حرم به پايان رسيده، سر در اصلي تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند.
شيخ با ديدن اين صحنه، بسيار ناراحت ميشود و به معماران اعتراض ميکند که «چرا منتظر آمدن من نمانديد؟ چرا صبر نکرديد؟« مسؤل ساخت عرض ميکند: «ما ميخواستيم صبر کنيم تا شما بياييد، اما توليت حرم نزد ما آمدند و بسيار تأکيد کردند که بايد ساخت حرم هر چه سريعتر به پايان برسد. هرچه به او گفتيم که بايد شيخ بيايد و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقيم داشته باشد، قبول نکردند. وقتي زياد اصرار کرديم، گفتند: کسي دستور اتمام کار را داده که از شيخ خيلي بالاتر و بزرگتر است.
ما باز هم اصرار کرديم و خواستيم صبر کرده، منتظر شما بمانيم. در اين زمان توليت حرم گفتند: خود آقا علي بن موسي الرضا(ع) دستور اتمام کار را دادهاند.
شيخ بهايي قدس سره همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد توليت حرم ميروند و از توليت در اين مورد توضيح ميخواهند. توليت حرم نقل ميکند:
چند شب پي در پي آقا امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: «کتيبه شيخ بهايي، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هيچگاه به روي کسي بسته نميشود و هر کس بخواهد ميتواند بيايد.
« شيخ با شنيدن اين حرف، اشک از چشمانش جاري ميشود و به سمت ضريح ميرود و ذکر «يا ستار العيوب» بر لبانش جاري ميشود. سپس در کنار ضريح آن قدر گريه ميکند تا از هوش ميرود.
پس از به هوش آمدن خود چنين تعريف ميکند: من ميخواستم يکي از طلسمها را به صورت کتيبهاي بر سر در ورودي حرم بزنم، با اين اثر که افرادي که آمادگي لازم را ندارند، نميتوانند وارد حرم مطهر و حريم مقدس حضرت علي بن موسي الرضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذيرفتند و در خواب به توليت آستان از اين اقدام ابراز نارضايتي فرمودند.
آري در خانه اين بزرگواران، نه تنها براي ما شيعيان که به روي همه، حتي غير مسلمانان باز است و هر ساله شاهديم که کرامات امام هشتم(ع) به غير شيعيان و حتي غير مسلمانان نيز شامل ميشود و از اين خوان گسترده کرم به همه خواهندگان و جويندگان ميرسد.
┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄
@khandehpak
✅بخش علت ها و حکمت ها
#آموزش معارف اسلامی
📙حرف الف
🌷موضوع : ازدواج
🔰#داستان جالبی از ازدواج پدر و مادر مقدس اردبیلی:
👈«پدرِ مقدس اردبیلی در دوران جوانی، کنار جوی آبی نشسته بود، دید سیبی بر روی آب میآید.
دست برد و سیب را برداشت و خورد.
بعد از خوردن سیب، به #فکر افتاد که این سیبی که خوردم از کدام باغ بود؟
رفت تا به باغی که سیب از آن باغ بود، رسید.
به صاحب باغ گفت که مرا #حلال کنید یا آنکه قیمتش را بپردازم.
صاحب باغ گفت: این باغ فقط از من نیست، ما چهار برادریم و من سهم خودم را به شما بخشیدم. دو تا دیگر از برادرانم در ایران هستند و یکی در خارج از ایران (آذربایجان).
نزد آن دو برادر رفت و #حلالیت طلبید و سپس بار سفر بست و به خارج از ایران رفت و خود را به در خانه آن برادر رسانید و قصه را بیان کرد.
آن برادر چهارم #تعجب کرد که این فرد کیست که برای یک چهارم سیب، این همه راه را طی کرده و به اینجا آمده تا حلالیت بطلبد؟
گفت: من سهم خودم را به شما بخشیدم ولی به یک شرط: دختری دارم از چشم، کور و از زبان، لال و از گوش، کر است اگر قبول کنی با او ازدواج کنی حلالت می کنم و الا نه.
جوان قدری تأمل کرد و پذیرفت.
وقتی مراسم عقد تمام شد و داخل حجله رفتند، عروس را حوریهای از حوران بهشتی دید.
از حجله بیرون آمد و به پدر دختر گفت: شما گفتید دخترتان کور و کر و لال است؟!
گفت: آری، من #دروغ نگفتم.
گفتم: کور است چون تا به حال چشمش به نامحرم نیفتاده،
و گفتم: کر است، چون گوش او صدای نامحرم و صدای ساز و آواز و غنا نشنیده،
و گفتم: لال است، زیرا زبانش به دروغ و #غیبت و #ناسزا و تکلم با نامحرم باز نشده است.
مدتها از درگاه حضرت حق #درخواست می کردم که خدایا #داماد خوبی که هم #کفو این دختر باشد به من مرحمت کن. خدا #دعای مرا مستجاب کرد و دامادی متقی چون تو نصیبم کرد.
از این ازدواج خداوند #فرزندی صالح و بی نظیر، عالمی ربانی، افقه الفقهاء زمان، شیخ احمد مقدس اردبیلی را عنایت فرمود.»
🔸مرحوم مقدس اردبیلی در رجب سال ۹۹۳ قمری در نجف درگذشت و در حرم حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به خاک سپرده شد.
📕منبع: کتاب گلشن ابرار، جلد اول
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
ادامه مقدمه
✅برکات آشنائی با خاطرات بزرگان
❇️تقویت باور های دینی
استخاره ی ناب!
مرحوم آیت الله محسنی ملایری از بندگان خوب خدا بود. ایشان مردی پاک سیرت و از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی بودند. استخاره های ایشان بسیار عجیب بود. آیت الله سید عباس حسینی کاشانی در باره ی یکی از استخاره های شگفت ایشان چنین نقل می کند: روزی ایشان به منزل ما تشریف آوردند. «حاج افشار» نیز به منزل ما آمده بودند و استخاره می خواستند. آیت الله محسنی برای او استخاره کرد، من نیز نزدیک آیت الله محسنی نشسته بودم، یک آیه آمد، ایشان به حاج افشار فرمودند: گویا می خواهید دختری را برای پسرتان عقد کنید؟ گفت: بله، همین طور است! بعد فرمودند: مثل این که مقداری از کارها و حرف هایش هم زده شده است؟ گفت: بله. ایشان تأملی کردند و فرمودند: به هرحال دختر خوبی است و اگر تا فردا ظهر این کار را انجام ندهید، رقیبی دارید که از شما پیشی می گیرد و شما ضرر می کنید. حاج افشار نیز این مطلب را کاملا تأیید کرد و گفت: اتفاقا رقیب را هم می شناسیم و درست همان طور است که می فرمایید.
آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین ادامه می دهد: به هر حال این کار (مراسم عقد و عروسی پسر حاج افشار) انجام شد. هفت - هشت ماه از این حکایت گذشت. یک روز من آیت الله محسنی ملایری و اخوان مرعشی را به منزل دعوت کرده بودم. هنگام ظهر بود، وقتی غذا خوردیم، میهمانان خوابیدند، وقتی آقای محسنی ملایری بیدار شدند، شخصی در زد و گفت: استخاره ای می خواهم. من به آقای محسنی ملایری گفتم: شما استخاره کنید. ایشان نیز استخاره کردند و من توجه کردم، دیدم همان آیه ای که برای استخاره حاج افشار آمده بود برای این شخص نیز آمد. ایشان رو کردند به آن شخص و فرمودند: اگر این کار را انجام دهید در چاهی خواهید افتاد که خلاص شدن از آن، امکان ندارد و ممکن است به مرگ شما بینجامد. آن شخص بسیار تعجب کرد، سپس تشکر کرد و رفت.
بعدها ما فهمیدیم که آن شخص طلافروش بوده و می خواسته چند کیلو طلا را به طور قاچاق از کشور خارج کند. من از این استخاره تعجب کردم و به ایشان عرض کردم: آقا! من میخواهم سؤالی از شما بپرسم .فرمودند: خودم می دانم چه می خواهی بپرسی. گفتم: آقا! من نفهمیدم حکایت این دو استخاره چه بود. ایشان فرمودند: من یک مطلبی را می خواهم به شما بگویم. اگر قول دهید تا من زنده هستم آن را به هیچ کس نگویید، برایتان می گویم. گفتم: قول می دهم. فرمودند: واقعیتش این است که من وقتی قرآن را باز می کنم از قرآن چیزی نمی فهمم؛ اما کسی در گوشم می گوید که این طور بگو، یک صدایی در گوشم هست که به من می گوید چه چیزی بگویم و من هم همان چیز را به شخصی که استخاره خواسته، می گویم!(1)
1- ناگفته های عارفان / 196 - 194.
🌷فهرست مطالب 🔰بنام خدا ✅مقدمه
https://eitaa.com/ahlebet1/3
🌾کاربرد آگاهی از خاطرات در فرهنگ سازی دینی
https://eitaa.com/ahlebet1/4
🍎ليست فهرست های موضوعی و اسامی شخصيت ها بصورت الفبايي 1️⃣ - فهرست موضوعی خاطرات بزرگان👇
https://eitaa.com/ahlebet1/12
2️⃣ - فهرست اسامی شخصيت ها
https://eitaa.com/ahlebet1/68
👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی»
https://eitaa.com/manabe_eslami
✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج)
https://eitaa.com/manabe_eslami/157
📙حرف الف
✅موضوع : انفاق
🌾مرحوم قاضی و انفاق به مستحق
#راهکارها
یکى از رفقاى نجفى ما که فعلًا از اعلام نجف است براى من مى گفت: من یک روز به دکّان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولى به عکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آن هائی که داراى برگ هاى خشن و بزرگ هستند بر مى دارد. من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را به صاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پیرمردى بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما به عکس همه، چرا این کاهوهاى غیر مطلوب را سوا کردید؟!
مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقیرى است، و من گاهگاهى به او #مساعدت مى کنم؛ و نمى خواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا آن #عزّت و #شرفِ #آبرو از بین برود؛ و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در #کسب هم ضعیف شود و براى ما فرقى ندارد کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من مىدانستم که اینها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکّان خود را مىبندد به بیرون خواهد ریخت، لذا براى عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
ادامه مقدمه
از آنجا که آگاهی از خاطرات نقش بسیاری در امور اخلاقی تربیتی دارد و این خاطرات منحصر به افراد خاص نیست و «دسترسی به خاطرات بزرگان نیز برای همگان موجود است» از این رو ما انحصار را از روی این کانال برداشتیم تا مطالعه کنندگان بیشتری را سرویس دهیم و از لینگ این کانال در جاهای مختلف بتوانیم استفاده ببریم.
والسلام مرتضوی
👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی»
https://eitaa.com/manabe_eslami
✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج)
https://eitaa.com/manabe_eslami/157
https://eitaa.com/ahlebet1
📙حرف غ
✅موضوع : غفلت از آخرت
♻️بهلول در گورستان
✍️بهلول در گورستان بهلول معروف (عاقل دیوانه نما) برای مدتی ساکن گورستان شده بود.
به او گفتند: اینجا چه می کنی؟ و چرا از مردم و اجتماع دوری گزیده ای؟
گفت: اینجا همنشینم با جماعتی است که به من کاری ندارند و اذیتم نمی کنند و اگر از آخرت غافل شوم مرا یاد آوری کرده و متذکر می شوند و اگر هم از آنها دور شوم در پشت سر غيبت مرا نمی کنندا
📚برچسب ها:
#علت ها و #راهکار در خاطرات
#راهکار نجات
#راهکار اعتزال
✍️در اینجا نکته های گوناگونی و جود دارد چون:
#نکته عرفانی
😍گور و مزبله
✍️عبدالله مبارک عارف مشهور در راه خود به مردی رسید که اما بین گور و مزبله ای نشسته بود به او گفت: ای مرد: در میان دو گنج از گنج های دنیا قرار گرفته ای.
گنجینه مال (مستراح) و گنجينه رجال (گورستان)
#نکته فرهنگی
در این طنز خوب دقت کنید!
پول، پول، پول!
عزیزان لذت دنیا به پوله
فرشته گر نداره پول، غوله
اگر پولدار بگه خر شاخ داره
میون مردمون حرفش قبوله
✍️از اینجا فرق بین دو فرهنگ دینی و بدون دین مشخص می شود
فرهنگ دینی پول را در مورد خاصی با ارزش می داند، لیکن فرهنگ غیر دینی خود پول را ارزش می داند.
https://eitaa.com/ahlebet1