eitaa logo
خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
9 دنبال‌کننده
14 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 به مناسبت سالروز رحلت علامه حلّی رحمة‌الله‌علیه ✅ آیت‌الله العظمی بهجت قدس‌سره می‌فرمود: «عمر مرحوم علامه را بر کتاب‌هایش تقسیم کردند، دیدند هر روز هفتاد سطر نوشته است». 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۲۹۲ 🔰زندگی‌نامه کوتاه از علامه حلّی ▫️حسن بن یوسف بن مطهر از بزرگان شهر حله بود. حله در بین قرن‌های ششم تا دهم، مهد پرورش عالمان و مجتهدانی بود که هر یک حق عظیمی بر ما شیعیان دارند، استوانه‌هایی از علم و عمل مانند سیدبن‌طاووس. یکی از برجسته‌ترین‌های این دیار، علامه حلی است که توفیقات علمی‌اش موجب شگفتی است. ▫️در برخی کتاب‌ها ١٢٠ اثر از علامه ثبت شده است. بسیاری از کتب ایشان موجود است و تعدادی از آنها احتمالاً یا از بین رفته یا در کتابخانه‌ها خاک می‌خورد و زنده کردن دوباره آنها نیازمند همتی والاست. یکی از مسائلی که موجب افزایش تألیفات علامه شده بود، این است که ایشان از همان سنین نوجوانی نوشتن را آغاز کرد. وقتی از نوشتن کتب حکمت فارغ شد،‌ از عمرش ٢۶ سال هم نگذشته بود. ▫️علامه مرد علم و عمل بود. هر شب جمعه راهی کربلا می‌شد و فرسخ‌ها راه طی می‌کرد تا به زیارت مولایش، حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام برسد. حکایت تشرف او به محضر مولایمان حضرت مهدی سلام‌الله‌علیه مربوط به یکی از این سفرهاست. ▫️یکی از بزرگ‌ترین خدمات علامه،‌ شیعه کردن سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) بود. این کار سبب شد که سلطان محمد، تشیع را دین رسمی ایران قرار دهد و فرمان داد که سکه به نام اهل‌بیت علیهم‌السلام ضرب کنند و خطبه به نام ایشان بخوانند. 📢 کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah 🌐 ofoghhawzah.ir
💠 🔸 آية‌الله‌العظمي آخوند خراساني رحمه الله علیه 🔹20 ذی الحجه به مناسبت سالگرد ارتحال آية‌الله‌العظمي آخوند خراساني 🔹محمدکاظم خراسانی (۱۲۵۵-۱۳۲۹ق) معروف به آخوند خراسانی از مراجع تقلید و عالمان اصول فقه در قرن چهاردهم قمری. وی، مؤلف کتاب کفایة الاصول و از حامیان اصلی نهضت مشروطه ایران بود. او مشروطه را وسیله‌ای برای جلوگیری از ظلم و ستم به مردم می‌دانست و شرکت در این جنبش را بر همه مسلمانان، واجب می‌دانست. آخوند پس از به توپ بسته شدن مجلس در ۲۳ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ق توسط محمدعلی شاه قاجار، حکم به جهاد و مبارزه علیه استبداد او داد. 🔹تولد و وفات: آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ق در مشهد به دنیا آمد. پدرش، ملا حسین هروی، روحانی اهل هرات بود که قبل از ولادت پسرش محمد به مشهد هجرت کرد.ملا محمدکاظم خراسانی در سحرگاه سه‌شنبه ۲۰ ذی‌الحجه ۱۳۲۹ق، در منزل خود، پس از اقامه نماز صبح در ۷۴ سالگی درگذشت. پس از تشییع، عبدالله مازندرانی بر پیکر وی نماز گزارد و در مقبره میرزا حبیب‌الله رشتی واقع در صحن حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد. 🔹تحصیلات: ملامحمدکاظم خراسانی، علوم دینی را در مشهد نزد پدر و دیگر عالمان فراگرفت. سپس در رجب ۱۲۷۷ق برای ادامه تحصیل راهی نجف شد.قبل از سفر به نجف، آخوند خراسانی حدود سه ماه در سبزوار در درس فلسفه حاج ملا هادی سبزواری شرکت کرد. پس از رسیدن به تهران، مدتی در مدرسه صدر ماند و نزد میرزاابوالحسن جلوه و ملا حسین خوئی، فلسفه و حکمت آموخت. 🔹اساتید: شیخ مرتضی انصاری: آخوند خراسانی بیش از دو سال شاگرد شیخ اعظم بود. میرزای شیرازی: آخوند خراسانی در درس‌های عمومی و نیز در درس‌های خصوصی او شرکت می‌کرد. سیدعلی شوشتری: استاد اخلاق خراسانی بود. آخوند چند سال در درس فقه او نیز شرکت کرد. شیخ راضی نجفی از دیگر اساتید آخوند در فقه و اصول فقه بود. 🔹تدریس: وقتی میرزای شیرازی به سامراء هجرت کرد، آخوند خراسانی در نجف مدرسی مشهور بود.بسیاری از شاگردان میرزا که در نجف مانده بودند، به سفارش او، در درس خراسانی که جانشین میرزای شیرازی شناخته می‌شد شرکت می‌کردند.با درگذشت محمدحسن شیرازی در ۱۳۱۲ قمری و بازگشت بسیاری از حوزه سامرا به نجف و پیوستن بیشتر ایشان به درس خراسانی و نیز با رحلت عالمان معاصر وی در عتبات، به تدریج جایگاه خراسانی در مقام استاد برجسته حوزه نجف، تثبیت و درس او بزرگ‌ترین حوزه درسی نجف شناخته شد. در سفرنامه‌ای که در سال ۱۳۲۳ق نگاشته شده چنین آمده که در درس خارج فقه وی که در مسجد هندی برگزار می‌شده تقریباً ششصد تا هفتصد نفر حاضر می‌شده‌اند و در درس خارج اصول فقه وی که در مسجد طوسی برگزار می‌شده تقریباً هزار نفر بوده‌اند. 🔹خصوصیات تدریس: آخوند خراسانی در برگزاری جلسات درس، بسیار جدّی بود و با هیچ عذری درس خود را تعطیل نمی‌کرد؛ حتی در ماجرای شیوع وَبا در نجف، که بیشتر درس‌های حوزه علمیه تعطیل شد، درس خود را حتی در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد. در برخی از سال‌ها که در نیمه نخست رجب برای زیارت به کربلا می‌رفت، در همانجا نیز درس دایر می‌کرد و در رمضان نیز که درس‌های متداول حوزه تعطیل بود، مباحثی مانند اصول عقاید یا اخلاق تدریس می‌کرد. خراسانی درس فقه را به زبان فارسی و درس اصول فقه را به زبان عربی می‌گفت. 🔹شاگردان : تعداد شاگردان درس اصول آخوند خراسانی بیش از ۱۲۰۰ تن بوده است که حدود پانصد نفر از آن‌ها، مجتهد و یا قریب به اجتهاد بودند. 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 🔸عالمی که کارگری را افتخار می‌دانست 🔹مرحوم آقای نجفى قوچانى با بیانی شیرین و جذاب به روایت سرگذشتی از خود برای امرار معاش می پردازد و می آورد: در ایامى که مشهد مقدس تحصیل می‌کردم یک‌شب نان نداشتم و از کسى هم قرض گرفتن فراهم نشد با خود گفتم: با یک‌شب، بی‌غذا ماندن آدمى نمی‌میرد و بلکه بیش از این را هم باید طلبه منتظر باشد، رفتم به آسودگى کتاب‌ها را باز کردم و مشغول مطالعه شدم ، ساعت سه نصف شب آخوندى با یک نفر سرباز وارد حجره شدند آن آخوند گفت: این شخص می‌خواهد صیغه عقدی بخواند و من از طرف زن وکیلم و تو هم از طرف این مرد وکیل باش که صیغه را اجرا کنیم، بعد از اجراى صیغه آن مرد یک قِران و نیم نزد آخوند گذاشت و ایشان هم نیم قِران را به ما دادند و رفتند. من هم نیم قِران را بردم نان و خورش گرفتم و آوردم، به حضرت رضا علیه‌السلام عرض کردم که قربان غیرتت گردم یک‌شب را هم نگذاشتى در جوار تو گرسنه باشیم . 🔹صبح رفیقم آمد و از بی‌پولی شکایت کرد. گفتم: اگر طلبه‌ای، بیا مثل طلاب قدیم باشیم. گفت : چه‌کار بکنیم؟ گفتم: برویم به کارگرى. هرکدام سه قران قرض ‍ کردیم و ابزار کارگری گرفتیم و به یک روستایی رفتیم و با اهالی آنجا صحبت کردیم، گفتند: ما فقط روزى به هرکدام یک قران و نیم با مخارج می‌دهیم، ما ناچار راضى شدیم و شروع به کار کردیم. غروب روز دوم دیدیم یکى از طلاب هم‌ولایتی از صبح در جستجوى ما بوده، بعد از خطاب و عتاب زیاد، گفت: من مأمورم که شمارا ببرم. این ننگ و عار است که طلبه کارگری کند. گفتم: خیر ، ننگ نیست ، بلکه این کار پیغمبران و پیشوایان و مایه سرفرازى و افتخار است . 📘 داستان‌های از فقرایی که عالم شدند 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰https://eitaa.com/joinchat/2004287493Cf5efeeb593
🌿🌺﷽🌿🌺 💚ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ شیراز ﺑﻮﺩﻡ. ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان یک ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ. ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ. معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ می خواندم. ﺗﻮ اصفهان ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ. خانم ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ بی حوﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ! ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ می گفت ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ؟ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ می خوردم ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ! ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ! ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ. ﻟﺒﺎس های ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. می دوﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎی من ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ! ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ. ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ! ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ. ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺧﻂ می زﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽ ﺯﺩ. ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ می نوﺷﺖ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟ ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!💚 ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ. ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ. ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ همین طور ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ. 💚ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ. ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟ ﺑه جای خوب بگوییم عالی به جای ای بد نیستم بگوییم الحمدلله همیشه بهترین و قویترین کلمات را انتخاب کنیم ،زیرا کلمات ما سرنوشت ساز هستند. ✅ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ امیرمحمد نادری قشقایی، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮبیتی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ 🦋👇 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• Join🔜 @mohandesi_fekr1 🌺🌿🌺🌿
💠 🔸تواضع علمی میرزای قمی در باقی ماندن قوه اجتهاد 🔹هنگامی‌که میرزای قمی به سنّ پیری رسیده بود، روزی سید محمد مجاهد به قم سفر کرد. میرزا زمانی که متوجه ورود آقا سید محمد به قم شد، شبی ایشان را با جمعی از علماء دعوت کرد به منزلش و با ایشان و سایر علماء به بحث و صحبت علمی مفصلی پرداخت و پس از این مباحث فرمود: غرض از دعوت شما عزیزان و مکالمات علمیّه‌ای که صورت گرفت این بود که بنده به سنّ پیری رسیده و قوای من به تحلیل رفته، نگران بودم که قوه اجتهادم هنوز باقی است یا خیر لذا خواستم با شما قدری صحبت کنم تا شما کیفیت علمی مرا ببینید و تشخیص دهید که قوّه استنباط و ملکه اجتهادم باقی است یا ضعیف شده است؟ 🔹آقا سیّد محمد که از تواضع و احتیاط میرزای قمی شگفت‌زده شده بود، پس از صحبت‌های ایشان فرمود: اگر ملکه استنباط این است که شما دارید پس من و امثال من هیچ قوه استنباط نداریم. 📘 داستان‌هایی از علماء 📢 کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
💠 مقدمه اهمیت احترام بزرگان 🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: مَن أكرَمَ فَقيهاً مُسلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَومَ‌القِيامَةِ وهُوَ عَنهُ راضٍ ومَن أهانَ فَقيهاً مُسلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَومَ‌القِيامَةِ وهُوَ عَلَيهِ غَضبانُ. 🔹هركس، فقیهى را احترام كند، روز قیامت خدا را ملاقات می‌کند؛ درحالى‌كه خدا از او خشنود است و هركس فقیهى را اهانت کند، روز قیامت، خدا را ملاقات می‌کند؛ درحالی‌كه خدا بر او خشمگین است. 📚 بحارالأنوار: ج ۲، ص ۴۴، ح ۱۳ 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰https://eitaa.com/joinchat/2004287493Cf5efeeb593
محدث نوری در خاتمه مستدرک‌الوسائل به نقل از ملاصالح مازندرانی می‌نویسد: «من حجّت بر همه طلاب هستم. زیرا به لحاظ فقر، کسی از من فقیرتر نبود و اوقاتی بر من گذشت که جز نور مستراح نوری [برای مطالعه] نداشتم. اما به لحاظ حافظه و ذهن، کسی وضعش بدتر از من نبود! به صورتی که گاهی راه خانه ام را گم می کردم و نام فرزندانم را فراموش می کردم. سی سال از عمرم گذشته بود که به آموختن الفبا پرداختم! آن قدر کوشش کردم تا خدا آن چه را دارم به من تفضّل فرمود.» ! 📗خاتمه مستدرک‌الوسائل، ج۲، ص۱۹۷.
آیت الله العظمی جوادی آملی: «مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدّين جبل عاملی (رضوان الله تعالی عليه) در شرح حال بعضی از صحابه و بزرگان، نقل می كند كه بعضی از اصحاب و بزرگان علم و دين و سير و سلوكْ برنامه ها را در منزل تقسيم می كردند. يعنی اعضای خانواده در شبانه روز اين خانه را روشن نگاه می داشتند. هنگام شب چنين نبود كه همه‌ی اعضای خانواده بعد از خوردن غذا تا صبح بخوابند؛ بلكه نگهبانی می دادند. مثلا ً مقداری از شب را يكی مشغول عبادت و درس و بحث و تلاوت و دعا بود و ديگری می خوابيد، سپس ديگری بر می خاست و به می پرداخت و اولی می خوابيد. به دنبال آن سومی بر می خاست و به عبادت می پرداخت. به گونه ای كه جز در اين خانه چيز ديگری برده نشود.گاهی از يك خانواده، شخصيتی چون ؛ يا انسان كاملی چون تربيت می شود، كه محصول زحمات چندين ساله‌ی گذشتگان و نياكان آنان است. خدای سبحان به رايگانْ فردی را به خانواده ای مرحمت نمی كند. آنان سعی می كردند كه خانه را هميشه روشن نگهدارند و چيزی كه خلاف رضای حق است در آن خانه انجام نشود، تا كم كم آن خانه بتواند نورانيت باشد و سرانجام شهری را روشن كند. "خانه ای كه در آن خوانده می شود و دين در آن خانه حاكم است، برای فرشتگان، مانند ستاره های آسمان برای اهل زمين نورافشانی می كند." [١]» [١]الکافی ج٢ ص۶١۰ منبع: حکمت عبادات ص ١٩٢
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!! به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد. ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد. این است "رسم رفاقت..." در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم.. @gape-khodemani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌷 راز و رمز توفیقات 🌷 مرحوم آیت الله مروّج حکایتی لطیف و شنیدنی از ویژگی های اخلاقی مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (اعلی الله مقامه)، نقل کرده اند. ایشان می فرمایند: من خودم از مرحوم سید نشنیده بودم ولی کسی برایم نقل کرد که یک وقت از «آسید ابوالحسن» پرسیدم: چه کار کردید که به این مقام و موقعیت رسیدید؟! (منظورم کارهای مخصوص بود، مانند: أذکار و أوراد و امثال این کارها). فرمود: هیچ کاری نکردم! اصرار کردم! فرمود: چیزی که به ذهنم می رسد، این است، اگر چه امکان دارد بخندید! روزی پیش از آنکه به درس بروم، ماست خریدم و گذاشتم جلو پنجره تا وقتی که از درس برمی گردم قدری خنک شده باشد. از درس برگشتم، دیدم ظرف ماست خالی است! با اینکه در و پنجره بسته بوده است!! روز دوم و سوم بر همین منوال گذشت! تا آنکه روز چهارم، تصمیم گرفتم در «حجره» بمانم تا راز قضیّه را کشف کنم! دیدم: گربه ای از سوراخ حجره، با بچه ای به دندان، وارد اتاق شد. چون نمی توانست، مستقیم از ظرف ماست بخورد، بچه اش را داخل ظرف ماست می گذاشت! بعد بچه را بیرون آورده، می لیسید! وقتی این صحنه را دیدم، گفتم: باید ببینم جای این گربه کجاست؟! او را دنبال کردم، دیدم رفته گوشه ی خلوتی خوابیده و پنج، شش تا بچه گربه هم دورش افتاده و شیر می خورند! دلم به حال این حیوان سوخت! تصمیم گرفتم همان روش را ادامه دهم! هر روز کاسه ای ماست می گرفتم و در همان جا می گذاشتم! تا اینکه بچه ها بزرگ شدند و آن گربه هم دیگر نیامد. من این کار را کرده ام، اگر مقامی هست، ممکن است، خداوند به خاطر همان کار داده باشد 📚📚 منبع مجله حوزه، شماره ۹۸، به نقل از کتاب حیات جاودانی، زندگی نامه مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، ص۲۰۷ 💽 @kotahshenidanie 💽
🔆صاحب عضد الدوله می گوید: 🔆ایشان بسیار ساده می‌کردند. 🔆 زندگی ایشان زندگی انبیا واولیابود. 🔆طوری که من مانند ندیده بودم. 🔆 به طور کلی این را ترک کرده بودند. 🔆 به و لباس و... هیچ اهمیتی نمی دادند. 🔆 انگار هیچ است. یک روز به ایشان گفتم :آقا اگر احتیاج دارید به من بگویید. 🔆 گفتند: من اصلاً نیستم، خدا هست. من از این سید بزرگوار خیلی تعجب می کردم. کتاب شیدا ص112 💽 @kotahshenidanie 💽
💠 🔻آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری(ره) 🔸توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشکیل دهم، همه مرهون خدماتی است که به استادم؛ مرحوم سید محمد فشارکی(ره) کرده‌ام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و کار بدان جا کشید که من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، طشت مهیّا می‌کردم و بدین عمل افتخار می‌کردم. 📚 سیمای فرزانگان / ص۲۶۹ 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
✍️همسر بزرگوار علامه طباطبایی رحمة الله علیهما 👈 همسر شهید مطهری پیرامون شخصیتِ مرحومه «قمر السادات مهدوی» همسر علامه، چنین می‌گوید: 👈در طول زندگی‌ام، خانمی مانند ایشان ندیدم که این اندازه، دغدغه همسرش را داشته باشد. می‌گفت: هنگامی که می‌خواهم برای علامه چایی ببرم و علامه، در حال مطالعه است؛ حتی به ایشان نگاه هم نمی‌کنم تا مبادا رشته افکارشان، پاره شود، چایی کمرنگ را می‌گذارم و از اتاق خارج می‌شوم. 👈 و در 👈روزی، مهمانِ خانم بودم. لباس‌هایش خیلی مندرس و کهنه شده بود و ایشان نیاز داشت که لباسی برای خودش بدوزد. هنگامی که علامه می‌خواستند از منزل خارج بشوند، به ایشان گفت، در راهِ بازگشت از درس، برای من پارچه بخرید. علامه برای ایشان سه متر پارچه خرید. وقتی پارچه را دیدم، متوجه شدم که آن پارچه، مناسب لباس نیست. به خانم گفتم که به نظر من این پارچه مناسب پیراهن نیست و حتما خود خانم هم متوجه‌ی آن شده بود. ایشان با لبخند و با تأکید خاصی به من گفت که «این را "حاج‌آقا" خریده‌اند و آن چیزی را که حاج‌آقا بخرند، حتما خوب است. چرا به درد پیراهن نمی خورد؟!» همان روز لباس ساده‌ای با آن پارچه دوخت و پوشید. ایشان تا این اندازه در برخوردش با علامه، محبت و فداکاری نشان می‌داد و به خاطر همین محبتی که نسبت به هم داشتند، دارای زندگی خوبی بودند. @Abdiahmadali🌐
🌕 علت مقام معنوی حضرت عبدالعظیم(ع) 🔵 از شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) نقل شده است که : 🔴 حضرت عبدالعظیم را در عالم معنا زیارت می کند و از او می پرسد: از کجا به این مقام رسیدید؟ ایشان پاسخ می دهد: از راه احسان به خلق. از قرآن، نسخه برداری می کردم و آن نسخه ها را در اختیار مردمی که طالب آنها بودند، می گذاشتم و دستْمزد ناچیزی نصیبم می شد که آن را احسان می کردم. 📚 کیمیای محبّت ص ۲۱۰ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🔖 به بگذارید👇 ╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮ http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯ 🔴نشر ☝️
💢 به مستأجرها رحم کنید... ✍️ «شیخ رجبعلی خیاط» مستأجری به نام «مشهدی یدالله» داشت که ماهانه 20 ریال به ایشان کرایه‌خانه می‌داد تا این‌که بعد از مدّتی یدالله صاحب دختری شد. شیخ رجبعلی نام نوزاد را «معصومه» گذاشت و برای گفتن اذان و اقامه در گوش او به دیدنشان رفت. ❇️ شیخ دو تومان در قنداق نوزاد گذاشت و به یدالله گفت: «آقا یدالله! چون فرزنددار شدی، خرجت زیاد شده، از این ماه به‌جای ۲۰ ریال، ۱۸ ریال اجاره بده؛ ۲ ریالش هم برای خرج فرزندت.» 💠 سپس ادامه داد و گفت: «این ۲۰ ریالی هم که ماه گذشته بابت اجاره به من دادی، هدیه من برای دخترت.» 🔶 شیخ رجبعلی خیاط، شخصی عادّی بود اما با انجام کارهای ساده‌ای از این قبیل، محبوب خدا و خلق خدا شد و به مقامات عالیه رسید. ‼️ همۀ ما در این دنیا مستأجر هستیم؛ به مستأجرهای خود رحم کنیم تا خدا نیز به ما رحم کند و ما را مورد رحمت خود قرار دهد. ☘️ رحم کنیم تا به ما رحم شود. 📚 برگرفته از کتاب کیمیای محبّت انـــدیـــــشـــــه برتر 👇👇 ♨️ @btid_org 🌐 btid.org
💥داستان عجیب شیخ رجب علی خیاط و زنی آتشین🔥 ✍️فرزند شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل می‌کرد. یک روز با جناب شیخ به جایی می‌رفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه می‌کند 😳 از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان رااز نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ 👈 ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت می‌کند. 💥شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد. 📖 بوستان حجاب، ص 10 انـــدیـــــشـــــه برتر 👇👇 ♨️ @btid_org
استاد مطهری ـ رحمه الله ـ می­گوید: «ما که بچه بودیم در منزل خود ما ــ من از هفت و هشت سالگی کاملا یادم هست ــ اصلا اینکه ماه رجب دارد می آید مشخص بود. می­گفتند: یک هفته به ماه رجب مانده، سه روز مانده، امشب احتمالا شب اول ماه رجب است… مرحوم ابوی ما و مرحوم والده ما غیر از اول و آخر ماه رجب و غیر از ایام ­البیض، پنج­شنبه­ ها و جمعه­ ها روزه بودند و بلکه مرحوم ابوی ما در بعضی از سالها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه می­گرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل می­کردند. اصلا این ماه، ماه استغفار و توبه و عبادت است” کتاب آشنایی با قرآن شهید مطهری جلد ۸
✍یکی از ارادتمندان شیخ میگوید: شبی خوابی مهیج و شهوانی دیدم که در روز هم ذهنم را به خود مشغول کرده بود،صبح خدمت شیخ رسیدم، تا مرا دید سرش را پایین انداخت. فهمیدم خبری هست مدتی نشستم. شیخ سرش پایین بود و به کار خیاطی مشغول. آنگاه عرض کردم: مطلبی هست؟ فرمود :((چه کار کردی که قیافه ات قیافه زن شده)) عرض کردم :زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهن من مانده. 🔆فرمود: همان است، استغفار کن. 📚کتاب کیمیای محبت ص163 داستان خلاصه شد. 🔻کانال ياد خدا آرامش قلبها 🔻 🆔 @PiroVANmahdi
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔰داستان طی الارض شیخ نخودکی اصفهانی(ره) 💠 رهایی از دام قوش آبادی، در یک لحظه! 🔷 درباره ی یک نمونه از کرامات ایشان از مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل شده است که وی فرموده است: 🔶 «روزی در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه (معجونی) از کوهپایه های مشهد رفته بودیم. ♦️در آن هنگام مردی یاغی به نام محمد قوش آبادی که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد! 🔶 در این بین مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟ عرض کردم: آری. 🔷 آن گاه دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند، پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم فرمودند: چشمانت را باز کن؛ و چون چشم گشودم، دیدم که که نزدیک دروازه ی شهر می باشیم! ⚪️ بعدازظهر آن روز، خدمت ایشان رفتم و فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟ گفتم: خیر. 🔵 سپس ایشان فرمودند: تو باید زبانت را در اختیار داشته باشی و بدان که تا من زنده ام، از این ماجرا نزد کسی سخنی نگویی، وگرنه موجب مرگ (نابهنگام) خود خواهی شد! 🔻منبع: کتاب نشان از بی نشانها
🌷موضوع : بزرگواری امام رضا (ع) عالم بزرگ، شيخ بهايي(ره) که مزارش در صحن آزادي آستان مقدس و ملکوتي حضرت علي بن موسي الرضا(ع) قرار دارد، يکي از شخصيت‌هاي برجسته تاريخ ايران و اسلام است. ايشان به جز آنکه در علوم ديني به درجه اجتهاد رسيده و مرجع تقليد زمان خود بوده‌اند، در بسياري از علوم ديگر از جمله طراحي و معماري ساختمان نيز مهارت داشته‌اند؛ چنان که حرم مطهر امام رضا(ع) را ايشان طراحي کرده‌اند و خود در ساخت آن نظارت کامل داشته‌اند. در زير داستاني از کتاب دلشدگان، نوشته محمد لک علي آبادي پيرامون چگونگي ساخت حرم مطهر رضوي را از نظر مي‌گذرانيد. ‌ در اين کتاب آورده‌اند که، در مورد نقشه و ساخت حرم مطهر و ملکوتي امام علي بن موسي الرضا(ع) توسط شيخ بهايي (ره) يکي از مسؤلين آستان قدس رضوي تعريف مي‌کرد: شيخ بهايي پس از طراحي حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر کليه امور نظارت داشته‌اند و تمام مراحل ساخت حرم نيز تحت نظارت و کنترل ايشان انجام مي‌شده است. قبل از آنکه ساخت حرم به اتمام برسد، براي جناب شيخ، سفر مهمي پيش مي‌آيد. شيخ سفارش‌هاي لازم را به معماران و مسؤلان ساخت حرم کرده، بسيار سفارش مي‌‌کنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پيش برده به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلي حرم (دروازه ورودي به حرم و ضريح مقدس، نه دروازه صحن). چرا که شيخ در نظر داشته روي آن کتيبه‌اي را که از اشعار خودش بوده نصب نمايد. رسم است بر سر در اصلي يا دروازه ورودي به حرم ائمه اطهار(ع) و حتي امامزادگان مطهر، کتيبه‌اي نصب مي‌شود و در شأن آن بزرگوار روايت، جمله يا شعري نوشته مي‌شود. گاهي نيز روايت يا حديثي از خود آن بزرگوار روي کتيبه نوشته مي‌شود. به هر حال، سفر شيخ به درازا مي‌کشد و بيش از زمان پيش بيني شده در سفر مي‌ماند. هنگامي که از سفر باز مي‌گردد و جهت سرکشي کارهاي ساخت و ساز به حرم مطهر مي‌رسد، با تعجب بسيار مي‌بيند که ساخت حرم به پايان رسيده، سر در اصلي تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند. شيخ با ديدن اين صحنه، بسيار ناراحت مي‌شود و به معماران اعتراض مي‌کند که «چرا منتظر آمدن من نمانديد؟ چرا صبر نکرديد؟« مسؤل ساخت عرض مي‌کند: «ما مي‌خواستيم صبر کنيم تا شما بياييد، اما توليت حرم نزد ما آمدند و بسيار تأکيد کردند که بايد ساخت حرم هر چه سريع‌تر به پايان برسد. هرچه به او گفتيم که بايد شيخ بيايد و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقيم داشته باشد، قبول نکردند. وقتي زياد اصرار کرديم، گفتند: کسي دستور اتمام کار را داده که از شيخ خيلي بالا‌تر و بزرگ‌تر است. ما باز هم اصرار کرديم و خواستيم صبر کرده، منتظر شما بمانيم. در اين زمان توليت حرم گفتند: خود آقا علي بن موسي الرضا(ع) دستور اتمام کار را داده‌اند. شيخ بهايي قدس سره همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد توليت حرم مي‌روند و از توليت در اين مورد توضيح مي‌خواهند. توليت حرم نقل مي‌کند: چند شب پي در پي آقا امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: «کتيبه شيخ بهايي، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هيچ‌گاه به روي کسي بسته نمي‌شود و هر کس بخواهد مي‌تواند بيايد. « شيخ با شنيدن اين حرف، اشک از چشمانش جاري مي‌شود و به سمت ضريح مي‌رود و ذکر «يا ستار العيوب» بر لبانش جاري مي‌شود. سپس در کنار ضريح آن قدر گريه مي‌کند تا از هوش مي‌رود. پس از به هوش آمدن خود چنين تعريف مي‌کند: من مي‌خواستم يکي از طلسم‌ها را به صورت کتيبه‌اي بر سر در ورودي حرم بزنم، با اين اثر که افرادي که آمادگي لازم را ندارند، نمي‌توانند وارد حرم مطهر و حريم مقدس حضرت علي بن موسي الرضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذيرفتند و در خواب به توليت آستان از اين اقدام ابراز نارضايتي فرمودند. آري در خانه اين بزرگواران، نه تنها براي ما شيعيان که به روي همه، حتي غير مسلمانان باز است و هر ساله شاهديم که کرامات امام هشتم(ع) به غير شيعيان و حتي غير مسلمانان نيز شامل مي‌شود و از اين خوان گسترده کرم به همه خواهندگان و جويندگان مي‌رسد. ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄ @khandehpak
📙حرف الف ها و حکمت ها معارف اسلامی 🌷موضوع : ازدواج 🔰 جالبی از ازدواج پدر و مادر مقدس اردبیلی: 👈«پدرِ مقدس اردبیلی در دوران جوانی، کنار جوی آبی نشسته بود، دید سیبی بر روی آب می‌آید. دست برد و سیب را برداشت و خورد. بعد از خوردن سیب، به افتاد که این سیبی که خوردم از کدام باغ بود؟ رفت تا به باغی که سیب از آن باغ بود، رسید. به صاحب باغ گفت که مرا کنید یا آنکه قیمتش را بپردازم. صاحب باغ گفت: این باغ فقط از من نیست، ما چهار برادریم و من سهم خودم را به شما بخشیدم. دو تا دیگر از برادرانم در ایران هستند و یکی در خارج از ایران (آذربایجان). نزد آن دو برادر رفت و طلبید و سپس بار سفر بست و به خارج از ایران رفت و خود را به در خانه آن برادر رسانید و قصه را بیان کرد. آن برادر چهارم کرد که این فرد کیست که برای یک چهارم سیب، این همه راه را طی کرده و به اینجا آمده تا حلالیت بطلبد؟ گفت: من سهم خودم را به شما بخشیدم ولی به یک شرط: دختری دارم از چشم، کور و از زبان، لال و از گوش، کر است اگر قبول کنی با او ازدواج کنی حلالت می کنم و الا نه. جوان قدری تأمل کرد و پذیرفت. وقتی مراسم عقد تمام شد و داخل حجله رفتند، عروس را حوریه‌ای از حوران بهشتی دید. از حجله بیرون آمد و به پدر دختر گفت: شما گفتید دخترتان کور و کر و لال است؟! گفت: آری، من نگفتم. گفتم: کور است چون تا به حال چشمش به نامحرم نیفتاده، و گفتم: کر است، چون گوش او صدای نامحرم و صدای ساز و آواز و غنا نشنیده، و گفتم: لال است، زیرا زبانش به دروغ و و و تکلم با نامحرم باز نشده است. مدتها از درگاه حضرت حق می کردم که خدایا خوبی که هم این دختر باشد به من مرحمت کن. خدا مرا مستجاب کرد و دامادی متقی چون تو نصیبم کرد. از این ازدواج خداوند صالح و بی نظیر، عالمی ربانی، افقه الفقهاء زمان، شیخ احمد مقدس اردبیلی را عنایت فرمود.» 🔸مرحوم مقدس اردبیلی در رجب سال ۹۹۳ قمری در نجف درگذشت و در حرم حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به خاک سپرده شد. 📕منبع: کتاب گلشن ابرار، جلد اول .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
ادامه مقدمه ✅برکات آشنائی با خاطرات بزرگان ❇️تقویت باور های دینی استخاره ی ناب! مرحوم آیت الله محسنی ملایری از بندگان خوب خدا بود. ایشان مردی پاک سیرت و از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی بودند. استخاره های ایشان بسیار عجیب بود. آیت الله سید عباس حسینی کاشانی در باره ی یکی از استخاره های شگفت ایشان چنین نقل می کند: روزی ایشان به منزل ما تشریف آوردند. «حاج افشار» نیز به منزل ما آمده بودند و استخاره می خواستند. آیت الله محسنی برای او استخاره کرد، من نیز نزدیک آیت الله محسنی نشسته بودم، یک آیه آمد، ایشان به حاج افشار فرمودند: گویا می خواهید دختری را برای پسرتان عقد کنید؟ گفت: بله، همین طور است! بعد فرمودند: مثل این که مقداری از کارها و حرف هایش هم زده شده است؟ گفت: بله. ایشان تأملی کردند و فرمودند: به هرحال دختر خوبی است و اگر تا فردا ظهر این کار را انجام ندهید، رقیبی دارید که از شما پیشی می گیرد و شما ضرر می کنید. حاج افشار نیز این مطلب را کاملا تأیید کرد و گفت: اتفاقا رقیب را هم می شناسیم و درست همان طور است که می فرمایید. آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین ادامه می دهد: به هر حال این کار (مراسم عقد و عروسی پسر حاج افشار) انجام شد. هفت - هشت ماه از این حکایت گذشت. یک روز من آیت الله محسنی ملایری و اخوان مرعشی را به منزل دعوت کرده بودم. هنگام ظهر بود، وقتی غذا خوردیم، میهمانان خوابیدند، وقتی آقای محسنی ملایری بیدار شدند، شخصی در زد و گفت: استخاره ای می خواهم. من به آقای محسنی ملایری گفتم: شما استخاره کنید. ایشان نیز استخاره کردند و من توجه کردم، دیدم همان آیه ای که برای استخاره حاج افشار آمده بود برای این شخص نیز آمد. ایشان رو کردند به آن شخص و فرمودند: اگر این کار را انجام دهید در چاهی خواهید افتاد که خلاص شدن از آن، امکان ندارد و ممکن است به مرگ شما بینجامد. آن شخص بسیار تعجب کرد، سپس تشکر کرد و رفت. بعدها ما فهمیدیم که آن شخص طلافروش بوده و می خواسته چند کیلو طلا را به طور قاچاق از کشور خارج کند. من از این استخاره تعجب کردم و به ایشان عرض کردم: آقا! من میخواهم سؤالی از شما بپرسم .فرمودند: خودم می دانم چه می خواهی بپرسی. گفتم: آقا! من نفهمیدم حکایت این دو استخاره چه بود. ایشان فرمودند: من یک مطلبی را می خواهم به شما بگویم. اگر قول دهید تا من زنده هستم آن را به هیچ کس نگویید، برایتان می گویم. گفتم: قول می دهم. فرمودند: واقعیتش این است که من وقتی قرآن را باز می کنم از قرآن چیزی نمی فهمم؛ اما کسی در گوشم می گوید که این طور بگو، یک صدایی در گوشم هست که به من می گوید چه چیزی بگویم و من هم همان چیز را به شخصی که استخاره خواسته، می گویم!(1) 1- ناگفته های عارفان / 196 - 194.
🌷فهرست مطالب 🔰بنام خدا ✅مقدمه https://eitaa.com/ahlebet1/3 🌾کاربرد آگاهی از خاطرات در فرهنگ سازی دینی https://eitaa.com/ahlebet1/4 🍎ليست فهرست های موضوعی و اسامی شخصيت ها بصورت الفبايي 1️⃣ - فهرست موضوعی خاطرات بزرگان👇 https://eitaa.com/ahlebet1/12 2️⃣ - فهرست اسامی شخصيت ها https://eitaa.com/ahlebet1/68 👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی» https://eitaa.com/manabe_eslami ✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج) https://eitaa.com/manabe_eslami/157
📙حرف الف ✅موضوع : انفاق 🌾مرحوم قاضی و انفاق به مستحق یکى از رفقاى نجفى ما که فعلًا از اعلام نجف است براى من مى ‏گفت: من یک روز به دکّان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولى به عکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آن هائی که داراى برگ هاى خشن و بزرگ هستند بر مى ‏دارد. من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را به صاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پیرمردى بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما به عکس همه، چرا این کاهوهاى غیر مطلوب را سوا کردید؟! مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقیرى است، و من گاهگاهى به او مى ‏کنم؛ و نمى ‏خواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا آن و از بین برود؛ و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در هم ضعیف شود و براى ما فرقى ندارد کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من مى‏دانستم که اینها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکّان خود را مى‏بندد به بیرون خواهد ریخت، لذا براى عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈