eitaa logo
عرفان ناب
541 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
88 ویدیو
3 فایل
📡 http://www.ahlevela.com ديگر كانال ما: 👈 http://ble.ir/ahlevelaa ارتباط با ما: 👈 @adminsm 🌐 اينستاگرام:👈http://instagram.com/ahlevela 🔵 کانال ما در آپارات: 👈 https://www.aparat.com/ahle_vela/Ahlevela
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ☀️ ملاّ آقاجان می‎گفت اینکه عصر عاشورا دشمن معجر از سر علیها‌السّلام کشید و گیسوان حضرت مکشوف شد، من مطمئنّم هیچ‎‌کس قدرت نداشت به حضرت علیها‌السّلام نگاه بیندازد؛ زیرا وقتی به خورشید آخرت پس از اینکه در چهار دریا فرو رفته و نورش ضعیف شده و خورشید آسمان دنیا گشته است، کسی نمی‎تواند نگاه بدوزد و به قرص آن نگاه کند، چطور می‎تواند به زینب که خورشید خدایی است که در هیچ دریایی فرو نشده است، نگاه بیندازد؟ 📘مصباح الهدي _ ص ٣٠٧ ╔═✿══🌹══✿═╗ 🔗 @ahlevela ╚═✿══🌹══✿═╝
‍ 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم....... من کی‌ام انگشتر زیبای عصمت را نگینم آفتابی بر فراز دوش ختم‌المرسلینم گوهر نابی به دست رحمةٌ‌للعالمینم ریسمان محکمی در پنجه‌ی حبل‌المتینم بازوی مشکل‌گشای فاطمه در آستینم آسمان عصمتی در حلقه‌ی چشم زمینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم از ولادت جای در آغوش پیغمبر گرفتم تا گشودم دیده‌ی خود را دل از حیدر گرفتم نقش گل پیوسته از گل بوسه‌ی مادر گرفتم روح ثارالله را با یک نگه در بر گرفتم آنچه را می‌خواستم از دامن کوثر گرفتم مصطفی می‌خواند بر گوش آیه.ی فتح‌المبینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم ماه و خورشید ولایت را به دامن کوکبم من با اسارت مظهر آزادگی در مکتبم من زیور دامان عصمت زینت امّ و ابم من آفتاب دامن زهرا در آغوش شبم من مثل مادر تا سحر در ذکر یا رب یا ربم من روح می‌گیرد دعا از نغمه.های دلنشینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم در سنین کودکی داغ رسول‌الله دیدم بعد چندی ناله‌ی مادر ز پشت در شنیدم او به دنبال علی من نیز دنبالش دویدم ناله از دل، پنجه بر رخ، در غم بابا کشیدم جامه‌ی جان در عزای مجتبی از هم دریدم داغ روی داغ بنشستی به قلب نازنینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم صبر کردم تا شبی تاریک و آرام از مدینه بار بستم از برای کربلا با سوز سینه آفتاب و ماه من با اختران بی قرینه امّ کلثوم و رباب و فاطمه، نجمه، سکینه بدرقه امّ‌البنین کردند و لیلای حزینه اشکشان می بود جاری در یسار و یمین‌ام 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم نیم روزی داغ روی داغ دیدم صبر کردم بین دشمن از حسینم دل بریدم صبر کردم از هزاران زخم او گل بوسه چیدم صبر کردم جسم پاره پاره را در بر کشیدم صبر کردم کوه غم بردم، هلال‌آسا خمیدم، صبر کردم صبر هم بی‌تاب شد از صبر ایّوب آفرینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم از امیرالمؤمنین در کوفه استمداد کردم لب گشودم مثل زهرا و خدا را یاد کردم کوفه را از خطبه‌ی گرمم حسین آباد کردم خود اسیری رفتم و اسلام را آزاد کردم در هزاران موج غم قلب علی را شاد کردم احمد و زهرا و حیدر هر سه گفتند آفرینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم خواب دشمن را به مرگ و ذلّتش تعبیر کردم با زبان حیدری کار دو صد شمشیر کردم دختر شیرم که در آن بیشه کار شیر کردم رأس ثارالله را وادار بر تکبیر کردم او فراز نیزه قرآن خواند و من تفسیر کردم گاه با نطق و بیانم گاه با خون جبینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم بر تن بیدادگرها شعله می‌زد آه سردم کربلا و شام و کوفه گشت میدان نبردم غیر زیبایی ندیدم با همه اندوه و دردم روح پیروزی گرفت از هر دمم اسلام هر دم گر چه پای طشت زر از غم گریبان پاره کردم سوخت تار و پود خصم از خطبه‌های آتشینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم بود جاری بر حسین از دیده‌ی گریان گلابم ریخت خاکستر عدو بر فرق در شام خرابم داغ هجده دسته گل می‌کرد همچون شمع آبم دختر قرآنم و بردند در بزم شرابم صوت قرآن، چوب دشمن، کرد یک لحظه کبابم بود در آن دم نگه بر اشگ زین العابدینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم گر چه جسمم شد چهل منزل کبود از تازیانه ماند بر اندام مجروحم ز کعب نی نشانه داغ روی داغ دیدم خون زچشمم شد روانه دفن کردم در دل ویرانه جسم نازدانه قاتلم داغ حسینم شد، نه بیداد زمانه قسمتم این شد که رأسش را به نوک نی به بینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم ✍🏻 غلامرضا سازگار
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 عرفان در اوج حماسه سلام الله علیها
🔴 روز نهم: 📜شمر نامه را به عمر سعد تحویل داد. عمر سعد فهمید. به شمر گفت این کار توست. آن نامه‌اي که من نوشته بودم مسأله را حل می‌کرد. تو به خاطر رذالتت إبن زیاد را تحریک کردی. و حالا که اینطور است، داغ اینکه تو فرماندهی لشکر شوی به دلت می‌گذارم و خودم این کار را خواهم کرد. و قرار شد که جنگ صورت گیرد. همان ، روز تاسوعا، قرار شد جنگ شود. مادر حضرت أباالفضل العبّاس علیه‌السّلام، فاطمه کِلابیه سلام‌الله‌عليها است؛ معروف به امّ‌البنین است و از قبیله‌ي بَنی‌کِلاب است. شِمرِبنِ‌ ذِی‌الجوشَن هم از قبیله‌ي بنی‌کِلاب است. 📜اینجا شِمر دست به یک ترفند زد، برای اینکه سردار رشید أباعبدالله علیه‌السّلام را در این کارزار از أباعبدالله علیه‌السّلام جدا کند، امان‌نامه‌اي را آورد و صدا زد: پسر عموهای ما کجا هستند؟ صدای شمر به داخل خیمه‌ي أباعبدالله علیه‌السّلام رسید؛ أباالفضل‌العبّاس علیه‌السّلام هم در محضر حضرت بود. أباالفضل علیه‌السّلام غرق خجالت و شرم از این چیزی است که شمر می‌گوید. بنا به آنچه نقل شده است، حضرت أباعبدالله علیه‌السّلام فرمودند: بالاخره ببین چه می‌گوید؛ جواب او را بده؛ آمد. شمر گفت من برای تو و سه برادرت عبدالله و جعفر و عثمان امان‌نامه آورده‌ام. خیالت راحت باشد. بیا از حسین جدا شو، هیچ‌کس با تو کاری نخواهد داشت. حضرت أباالفضل علیه‌السّلام فرمودند: نفرین و هلاکت بر تو و امان‌نامه‌اي که برای من آورده‌اي. ای دشمن خدا! امر می‌کنی که من، آقا و برادر خودم، أباعبدالله را رها کنم؟ از فرزند فاطمه زهرا سلام‌الله‌عليها دست بردارم؟ سر به فرمان ملعونهایی که زاده‌ي ملعونها هستند، بگذارم؟ حسین را رها کنم، بیایم از جمع عمر سعد و إبن زیاد و یزید بن معاویه شوم؟! من و برادرانم در امانیم، حسین سلام‌الله‌عليه پسر پیغمبر خدا صلوات‌الله‌عليه‌و‌آله در امان نیست؟! حضرت دست رد بر سینه‌ي شمر زدند و این ترفند شمر هم ناکام ماند؛ شمر برگشت. 🔥نزدیکی‌های عصر بود که عمر سعد تصمیم به حمله گرفت. به سربازانش دستور داد: «يا خَيْلَ‏ اللهِ‏ ارْكَبِي‏ وَ بِالْجَنَّةِ أبْشِرِي‏» عمر سعد به سربازانش گفت: «ای لشکریان خدا! بر اسبها سوار شوید و بشارت باد شما را به بهشت.» لذا همه‌ي سربازها سوار بر اسب، آماده یورش بردن شدند. لشکر به سمت أباعبدالله الحسین علیه‌السّلام حرکت کرد. ظاهراً بنا بر آنچه که نقل شده است، در این موقع، علیه‌السّلام در یک گوشه به شمشیرشان تکیه داده بودند؛ سر بر زانو گذاشته بودند و از شدّت خستگی به خواب سبکی رفته بودند. 🎪 وقتی سلام‌الله‌عليها حرکت لشکر عمر سعد را به سمت خودشان دیدند، دوان دوان به خدمت برادر آمدند و عرض کردند: برادر! صدای لشکر را نمی‌شنوی که به ما نزدیک می‌شود و آماده حمله به ما شده است؟ بنا بر آنچه نقل شده است، علیه‌الس‍ّلام فرمودند: همین الآن داشتم در خواب، جدّم پیغمبراکرم صلوات‌الله‌عليه‌وآله را می‌دیدم که فرمودند: حسین! تو نزد ما خواهی آمد و به ما ملحق می‌شوی. یعنی شهید خواهی شد. اینها تو را خواهند کشت. که اینجا زینب کبری عليها‌السّلام آه جگر سوزی از سینه کشیدند و شروع کردند شیون کردن و بر سر و صورت کوفتن. علیه‌السّلام سلام‌الله‌عليها را آرام کردند. 🚩 بعد أباالفضل‌العباس علیه‌السّلام را خواستند و فرمودند: برادر! برو ببین اینها چه کار دارند؟ از جان ما چه می‌خواهند؟ حضرت عبّاس علیه‌السّلام آمدند. آنها گفتند از امیر، از إبن زیاد، برای ما فرمان رسیده است که حسین یا تسلیم می‌شود؛ یا با او می‌جنگیم. أباالفضل علیه‌السّلام فرمودند: پس صبر کنید؛ حمله نکنید. من می‌روم می‌گویم. ببینیم علیه‌السّلام چه جوابی می‌دهند. یعنی یک عملیات تأخیری بود. 📢این بود که در این فاصله‌اي که حضرت أباالفضل علیه‌السّلام برگردند و پاسخ را بیاورند، چهره‌هاي برجسته‌ي لشکر أباعبدالله علیه‌السّلام، مثل حَبیبَ بنَ مَظاهر، مثل زُهِیرِ بنِ القین، شروع کردند به صحبت کردن با لشکر عمر سعد و موعظه کردن آنها؛ که آخر چه می‌خواهید بکنید؟ این پسر پیغمبر صلوات‌الله‌عليه‌وآله است؛ چنین است؛ چنان است. ولی صحبتها کارگر نبود. اثر نداشت. 💠 أباالفضل العبّاس علیه‌السّلام آمدند خدمت حضرت أباعبدالله علیه‌السّلام؛ عرض کردند: اینها می‌گویند یا تسلیم، یا جنگ. حضرت فرمودند: تسلیم که نمی‌شویم؛ امّا ببین اگر بتوانی، امشب را از عمر سعد مهلت بگیر که امشب را به عبادت، تلاوت قرآن، ذکر، راز و نیاز و مناجات با خدا و به اقامه نماز بگذرانیم. خدا میداند که من تلاوت را دوست می‌دارم؛ را دوست می‌دارم؛ دعا را دوست می‌دارم؛ را دوست می‌دارم؛ را دوست می‌دارم.
🔴 🎧 فايل صوتی چگونگی دفن پيكر مطهر اباعبدالله و يارانشان در كربلا + يك تذكر مهم ◾️ خطبه حضرت زينب سلام الله عليها در كوفه بر اساس مقتل لهوف سيدبن طاووس 🎤 استاد مهدي طيب ⏱ مدت :٣٦ دقيقه
‍ 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم....... من کی‌ام انگشتر زیبای عصمت را نگینم آفتابی بر فراز دوش ختم‌المرسلینم گوهر نابی به دست رحمةٌ‌للعالمینم ریسمان محکمی در پنجه‌ی حبل‌المتینم بازوی مشکل‌گشای فاطمه در آستینم آسمان عصمتی در حلقه‌ی چشم زمینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم از ولادت جای در آغوش پیغمبر گرفتم تا گشودم دیده‌ی خود را دل از حیدر گرفتم نقش گل پیوسته از گل بوسه‌ی مادر گرفتم روح ثارالله را با یک نگه در بر گرفتم آنچه را می‌خواستم از دامن کوثر گرفتم مصطفی می‌خواند بر گوش آیه.ی فتح‌المبینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم ماه و خورشید ولایت را به دامن کوکبم من با اسارت مظهر آزادگی در مکتبم من زیور دامان عصمت زینت امّ و ابم من آفتاب دامن زهرا در آغوش شبم من مثل مادر تا سحر در ذکر یا رب یا ربم من روح می‌گیرد دعا از نغمه.های دلنشینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم در سنین کودکی داغ رسول‌الله دیدم بعد چندی ناله‌ی مادر ز پشت در شنیدم او به دنبال علی من نیز دنبالش دویدم ناله از دل، پنجه بر رخ، در غم بابا کشیدم جامه‌ی جان در عزای مجتبی از هم دریدم داغ روی داغ بنشستی به قلب نازنینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم صبر کردم تا شبی تاریک و آرام از مدینه بار بستم از برای کربلا با سوز سینه آفتاب و ماه من با اختران بی قرینه امّ کلثوم و رباب و فاطمه، نجمه، سکینه بدرقه امّ‌البنین کردند و لیلای حزینه اشکشان می بود جاری در یسار و یمین‌ام 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم نیم روزی داغ روی داغ دیدم صبر کردم بین دشمن از حسینم دل بریدم صبر کردم از هزاران زخم او گل بوسه چیدم صبر کردم جسم پاره پاره را در بر کشیدم صبر کردم کوه غم بردم، هلال‌آسا خمیدم، صبر کردم صبر هم بی‌تاب شد از صبر ایّوب آفرینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم از امیرالمؤمنین در کوفه استمداد کردم لب گشودم مثل زهرا و خدا را یاد کردم کوفه را از خطبه‌ی گرمم حسین آباد کردم خود اسیری رفتم و اسلام را آزاد کردم در هزاران موج غم قلب علی را شاد کردم احمد و زهرا و حیدر هر سه گفتند آفرینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم خواب دشمن را به مرگ و ذلّتش تعبیر کردم با زبان حیدری کار دو صد شمشیر کردم دختر شیرم که در آن بیشه کار شیر کردم رأس ثارالله را وادار بر تکبیر کردم او فراز نیزه قرآن خواند و من تفسیر کردم گاه با نطق و بیانم گاه با خون جبینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم بر تن بیدادگرها شعله می‌زد آه سردم کربلا و شام و کوفه گشت میدان نبردم غیر زیبایی ندیدم با همه اندوه و دردم روح پیروزی گرفت از هر دمم اسلام هر دم گر چه پای طشت زر از غم گریبان پاره کردم سوخت تار و پود خصم از خطبه‌های آتشینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم بود جاری بر حسین از دیده‌ی گریان گلابم ریخت خاکستر عدو بر فرق در شام خرابم داغ هجده دسته گل می‌کرد همچون شمع آبم دختر قرآنم و بردند در بزم شرابم صوت قرآن، چوب دشمن، کرد یک لحظه کبابم بود در آن دم نگه بر اشگ زین العابدینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم گر چه جسمم شد چهل منزل کبود از تازیانه ماند بر اندام مجروحم ز کعب نی نشانه داغ روی داغ دیدم خون زچشمم شد روانه دفن کردم در دل ویرانه جسم نازدانه قاتلم داغ حسینم شد، نه بیداد زمانه قسمتم این شد که رأسش را به نوک نی به بینم 🌹من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم ✍🏻 غلامرضا سازگار
🏴 کاروان می‌رسد از راه‌، ولی آه چه دلگیر چه دلتنگ چه بی‌تاب دل سنگ شده آب، از این ناله‌ جانکاه زنی مویه کنان، موی کنان خسته، پریشان، پریشان و پریشان شکسته، نشسته‌، سر تربت سالار شهیدان شده مرثیه‌خوان غم جانان همان حضرت عطشان همان کعبه‌ ایمان همان قاری قرآن، سر نیزه‌ خونبار همان یار، همان یار، همان کشته‌ی اعدا کاروان می‌رسد از راه، ولی آه نه صبری نه شکیبی نه مرهم نه طبیبی عجب حال غریبی ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی ز داغ غم این دشت بلاپوش به دلهاست لهیبی به هر سوی که رفتند نه قبری نه نشانی فقط می‌وزد از تربت محبوب همان نفحه‌ سیبی که کشانده ست دل اهل حرم را کاروان می‌رسد از راه و هر کس به کناری پر از شیون و زاری کنار غم یاری سر قبر و مزاری یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته به دنبال مزار پسر فاطمه رفته یکی با دل مجروح و با کوهی از اندوه به دنبال مه علقمه رفته یکی کرب و بلا پیش نگاهش سراب است و سراب است دلش در تب و تاب است و این خاک پر از خاطره‌هایی ست که یک یک همگی عین عذاب است و این بانوی دلسوخته‌ی خسته رباب است که با دیده‌ خونبار و عزاپوش خدایا به گمانش که گرفته ست گلش را در آغوش و با مویه و لالایی خود می‌رود از هوش: «گلم تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد» یکی بی پر و بی بال دل افسرده و بی حال که انگار گذشته ست چهل روز بر او مثل چهل سال و بوده ست پناه همه اطفال پس از این همه غربت رسیده ست به گودال همان جا که عزیزش همان جا که امیدش همان جا که جوانان رشیدش همان جا که شهیدش در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر در آن غربت دلگیر شده مصحف پرپر و رفته ست سرش بر سر نیزه و تن بی کفن او، سه شب در دل صحرا رها مانده خدایا چهل روز شکستن چهل روز بریدن چهل روز پی ناقه دویدن چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن چه بگویم؟ چهل روز اسارت چهل روز جسارت چهل روز غم و غربت و غارت چهل روز پریشانی و حسرت چهل روز مصیبت چه بگویم؟ چهل روز نه صبری نه قراری نه یک محرم و یاری ز دیاری به دیاری عجب ناقه سواری فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب چه بگویم؟ چهل روز تب و شیون و ناله ز خاکستر و دشنام ز هر بام حواله و از شدت اندوه و با خاطر مجروح جگر گوشه‌ی تو کنج خرابه همان آینه‌ی فاطمه جا ماند سه ساله چه بگویم؟ چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و فراق و ... فراق و ... چه بگویم؟ بگویم، کدامین گله‌ها را؟ غم فاصله‌ها را؟ تب آبله‌ها را؟ و یا زخم گلوگیرترین سلسله‌ها را؟ و یا طعنه‌ی بی‌رحم‌ترین هلهله‌ها را؟ و یا مرحمت دم به دم حرمله‌ها را؟ چهل روز صبوری و صبوری غم و ماتم دوری و صبوری و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری نه سلامی نه درودی کبودی و کبودی عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی به آن شهر پر از کینه و ماتم چه ورودی و کبودی در آن بارش خونرنگ سر نیزه تو بودی و کبودی گذر از وسط کوچه‌ سنگی یهودی و کبودی و در طشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه چه دلتنگ غروبی، چه چوبی عجب اوج و فرودی و کبودی خدایا چه کند زینب کبری! ✍🏼 شاعر: يوسف رحيمي ☑️ @ahlevela
‍ ☀️ زینب که خورشید خدایی است… حاج محمّد اسماعیل دولابی: ملاّ آقاجان می‎گفت اینکه عصر عاشورا دشمن معجر از سر علیها‌السّلام کشید و گیسوان حضرت مکشوف شد، من مطمئنّم هیچ‎‌کس قدرت نداشت به حضرت علیها‌السّلام نگاه بیندازد؛ زیرا وقتی به خورشید آخرت پس از اینکه در چهار دریا فرو رفته و نورش ضعیف شده و خورشید آسمان دنیا گشته است، کسی نمی‎تواند نگاه بدوزد و به قرص آن نگاه کند، چطور می‎تواند به زینب که خورشید خدایی است که در هیچ دریایی فرو نشده است، نگاه بیندازد؟ 📘مصباح الهدي _ ص ٣٠٧ ╔═✿══🌹══✿═╗ 🔗 @ahlevela ╚═✿══🌹══✿═╝
🌸✨ معانی اسم زینب 🌸✨ زينب، معانی متعدّدی دارد؛ هم به معنی و و است. و هم اگر آن را تركيبی از «زِيْن» و «اَبْ» بگيريم، به معنای كسی است كه زينت پدر خويش است؛ وجود مقدّس زينب‌كبری علیها‌سلام هم در خاندان نبوّت و رسالت، يك درخت بالنده و معطّر معنوی است؛ و هم بزرگوارش اميرالمؤمنين علیه‌السّلام است و خدا می‌داند اين حرف يعنی‌ چه!! اميرالمؤمنين علیه‌السّلام با آن بلندا و عظمتِ شخصيّت! او كه زينت همه‌ی هستی است! اگر كسی بخواهد زينت او باشد، چه عظمتی‌ بايد داشته باشد! 🎤استاد مهدی طیّب @ahlevela
‍ 💠 ✨ آیت‌الله سیبوی می گوید یک بار که در سرداب مقدس مشغول عبادت بودم از پشت سرم صدای امام زمان عجل‌الله‌‌تعالی فرجه‌الشریف را شنیدم که فرمودند خدا را به حق عمه ام زینب قسم دهید تا در امر فرج تعجیل کند. 🌸 ✨ میلاد این بانوی بزرگوار را به محضر امام ‌عصرارواحنافداه و همه‌ی دلدادگان این بانوی کرامت و عظمت تبریک و تهنیّت عرض می‌کنیم. @ahlevela
🏴 زینب که خورشید خدایی است .... ☀️ حاج محمد اسماعیل دولابی: ملاّ آقاجان می‎گفت اینکه دشمن معجر از سر علیها السّلام کشید و گیسوان حضرت مکشوف شد، من مطمئنّم هیچ‎ کس قدرت نداشت به حضرت علیها السّلام نگاه بیندازد؛ زیرا وقتی به خورشید آخرت پس از اینکه در چهار دریا فرو رفته و نورش ضعیف شده و خورشید آسمان دنیا گشته است، کسی نمی‎تواند نگاه بدوزد و به قرص آن نگاه کند، چطور می‎تواند به زینب که خورشید خدایی است که در هیچ دریایی فرو نشده است، نگاه بیندازد؟ 📘مصباح الهدي _ ص ٣٠٧ ╔═✿══🌹══✿═╗ 🔗 @ahlevela ╚═✿══🌹══✿═╝
🏴 منزلت او همانند خدیجه کبری سلام‌الله‌علیها است.. حضرت رسول ص فرمودند حاضرین و غایبین را وصیت می کنم که حرمت این دختر را پاس بدارند، چون منزلت او همانند خدیجه کبری سلام الله علیها است. جایگاه برای ما شناخته شده است! رسول خدا عمیقا خدیجه را دوست می داشتند. خدیجه اولین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد و ایمان او نیز بی شائبه و تمام عیار بود. از این تشبیه که رسول خدا می کنند می توان برداشت کرد که چه ویژگی هایی برای حضرت زینب قائل هستند. ↩️ آن خدیجه بود که در غربت و تنهایی رسول خدا که مردم حضرت را اذیت و آزار می کردند، تسلی بخش قلب حضرت بود و پیامبر با دیدن خدیجه همۀ خستگی ها از تنشان خارج می شد و غم ها از وجودشان زایل می گشت. ↩️ این خدیجه بود که در شداید بعثت رسول خدا شریک دردها و محرومیت های پیامبر بود و همۀ دردها و تحریم ها و مشکلات و تنگناهای مختلف را همراه رسول خدا تحمل می نمود. به همین گونه حضرت زینب سلام الله علیها هم شریک مصائب و دردهای اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. ↩️ خدیجه بود که همۀ دارایی و هستی خود را به پای پیامبر ریخت و در تهی دستی این جهان را ترک کرد و حضرت زینب سلام الله علیها نیز به همین شکل همۀ هستی خود را به پای برادر بزرگوار نهاد و فدای او کرد؛ حتی دو فرزند دلبند خود را نیز فدای حضرت کرد. 🎤 استاد مهدي طيب ╔═✿══🌹══✿═╗ 🔗 @ahlevela ╚═✿══🌹══✿═╝ سایت | تلگرام | اینستاگرام | ایتا | بله | آپارات