eitaa logo
اهل البیت علیهم السلام-کریمی
193 دنبال‌کننده
5هزار عکس
566 ویدیو
36 فایل
در این کانال درباره چهارده معصوم علیهم السلام مطالبی را خدمتتان تقدیم میکنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
«ـ﷽ـ» ▫️دوستدار علیه السلام همنشین انبیا است و دشمن ایشان یهودی است...👇 🔸 عليه السلام نقل فرموده اند: كه صلى الله عليه و آله به عليه السلام فرمودند: 🔹«من أحبّك كان مع النبيّين في درجاتهم يوم القيامة، و من مات و هو يُبْغِضك فلايبالي مات يهوديّاً أو نصرانيّاً» 🔸كسى كه تو را دوست داشته باشد روز با پيامبران محشور مى شود و در درجات آنها قرار مى گيرد، و كسى كه با دشمنى تو از دنيا رود، باكى نيست بميرد و يا از دنيا رود. 📚 عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج ۲ ، ص ۵۸ ، ح ۲۱۶ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ @fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️ماجرای جوان یهودی و گنجی که پدرش پنهان کرده بود...👇👇 🔻بسیار خواندنی🔻 💠 عليه السّلام از پدران معصومش علیهم السلام نقل مى كنند كه: جوانى پيش آمد و گفت: السّلام عليك يا ابابكر! مردم به او هجوم آوردند و گفتند: چرا او را خليفه نخواندى؟! 💠 اولی گفت: چه مى خواهى؟ گفت: پدرم بر دين مرده و اموال زيادى بجا گذاشته ولى ما جاى آنها را نمى دانيم. اگر جاى آن اموال را بگويى، به دست تو مسلمان مى شوم و غلامت مى گردم. و يك سوّم مالم را به تو مى دهم و يك سوّم آن را به مهاجر و انصار مى بخشم و يك سوّم ديگر را خودم بر مى دارم. 💠 اولی گفت: اى خبيث! جز خدا، هيچ كس از غيب خبر ندارد. و برخاست و رفت. 💠 يهودى پيش دومی رفت و بر او سلام كرد و گفت: پيش ابوبكر رفتم و از او چيزى را سؤال كردم ولى مأيوس برگشتم، و اكنون از تو مى پرسم. و جريان را گفت. دومی نيز گفت: غير از خدا كسى غيب را نمى داند. 💠 عاقبت، جوان يهودى در مسجد پيش عليه السّلام رفت و گفت: السّلام عليك يا ! طورى گفت كه نيز شنيدند. مردم او را زدند و گفتند: اى خبيث! چرا بر على، همچون ابوبكر سلام نمى كنى، مگر نمى دانى كه ابوبكر خليفه است. 💠 يهودى گفت: به خدا سوگند از طرف خود اين گونه نگفتم، بلكه در تورات اسم او را اين گونه ديدم. 💠 حضرت فرمودند: چه مى خواهى. جوان گفت: پدرم بر دين يهود مرد و اموال زيادى را باقى گذاشت ولى جاى آن را به ما نگفت. اگر آنها را بيرون بياورى به دست تو ايمان مى آورم. 💠 حضرت فرمودند: به آنچه مى گويى پايبند هستى؟ جوان گفت: بلى خدا و ملائكه و تمام حاضران را شاهد مى گيرم. 💠 حضرت برگ سفيدى خواستند و چيزى در آن نوشتند. سپس فرمودند: آيا مى توانى بنويسى؟ جوان يهودى گفت: بلى. 💠 فرمودند: لوحه هايى را با خودت بردار و به طرف برو، وقتى آنجا رسيدى صحراى را بپرس. وقتى كه آنجا رفتى، هنگام غروب خورشيد، بنشين. كلاغهايى مى آيند كه منقارشان سياه و سر و صدا مى كنند و دنبال آب مى روند. 💠 وقتى كه آنها را ديدى اسم پدرت را ببر و بگو: اى فلانى! من فرستاده صلّى اللَّه عليه و آله هستم، با من سخن بگو! پدرت جوابت را مى دهد از گنجينه‌ها سؤال كن، جايش را مى گويد. و هر چه گفت بنويس. وقتى كه به خيبر برگشتى، هر آنچه در آنها نوشته اى عمل كن. 💠 يهودى رفت تا اينكه به يمن رسيد و در جايى كه على عليه السّلام فرموده بودند، نشست و كلاغهاى سياهى آمدند و صدا كردند. جوان يهودى اسم پدرش را برد. 💠 پدرش جواب داد و گفت: واى بر تو چه چيزى تو را به اينجا آورده؟ چون اينجا يكى از جاهاى اهل است. پسرش گفت: آمدم جاى گنجها را از تو بپرسم كه كجا مخفى كرده اى. گفت: در فلان باغ در فلان مكان در فلان ديوار. جوان همه را نوشت. 💠 آنگاه پدرش گفت: واى بر تو! از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله پيروى كن. كلاغها برگشتند. و جوان يهودى به سوى خيبر روانه شد و غلامان و نوكران و شتر و جوالها را برداشت و دنبال آنچه نوشته بود رفت. و گنجهايى در ظرفهاى نقره و ظرفهاى طلا بيرون آوردند. سپس آنها را بر درازگوش بار كردند و خدمت على عليه السّلام آوردند. 💠 جوان شهادتين را گفت و مسلمان شد و گفت: براستى كه تو وصى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هستى و به حق اميرالمؤمنين هستى چنانچه اين گونه ناميده شده اى. اين كاروان و درهمها و دينارها را در جايى كه خدا به تو دستور داده مصرف كن. 💠 مردم جمع شدند و گفتند: اين را چگونه دانستى؟ حضرت فرمودند: از صلّى اللَّه عليه و آله شنيده ام. اگر مى خواهيد بالاتر از اين را نيز به شما خبر دهم گفتند: بلى. فرمودند: روزى با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زير يك سقف نشسته بوديم، و من شصت و شش جاى پا شمردم كه همه آنها مال ملائكه بودند و تمام جاى پاى آنها را مى شناختم و اسم و خصوصيات و زبان يك- يك آنها را هم دانستم. 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۱۹۶ ح ۹ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ @fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️دوستدار علیه السلام همنشین انبیا است و دشمن ایشان یهودی است...👇 🔸 عليه السلام نقل فرموده اند: كه صلى الله عليه و آله به عليه السلام فرمودند: 🔹«من أحبّك كان مع النبيّين في درجاتهم يوم القيامة، و من مات و هو يُبْغِضك فلايبالي مات يهوديّاً أو نصرانيّاً» 🔸كسى كه تو را دوست داشته باشد روز با پيامبران محشور مى شود و در درجات آنها قرار مى گيرد، و كسى كه با دشمنى تو از دنيا رود، باكى نيست بميرد و يا از دنيا رود. 📚 عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج ۲ ، ص ۵۸ ، ح ۲۱۶ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
💠 پرسش و پاسخ از حضرت آیت الله خوشوقت ره 💐 جمهوری اسلامی ❓س: با توجه به اينکه حضرتعالی از شاگردان علّامه #طباطبايي ره هستيد، خواهشمنديم نظر ايشان را درباره‌ی #جمهوری_اسلامی و #حکومت_دينی در زمان غيبت بيان کنيد؟ ✅ ج: هيچ مسلمانی راضی نيست که حکومت اسلامی به دست #يهودی و #ارمنی بيفتد. همه می‌گويند: «بايد مسلمانِ پايبند به دين، حکومت کند». اين را همه‌ی مسلمان‌ها می‌گويند. اگر يک مسلمان اين را نگفت، معلوم می‌شود که در مسلمانی‌اش اشکال است؛ و الّا اگر أرمنی بر مسلمان‌ها حکومت کند، اسلام را از بين می‌برد؛ او که اسلام را قبول ندارد. 🔷🔷 هر عقلی می‌پذيرد و می‌پسندد که آن کسی که می‌خواهد در رأس #حکومت_اسلام قرار بگيرد، بايد اسلام را قبول داشته باشد. بعد آن را بلد باشد و بعد هم پياده کند. اينجا اسلام ادامه پيدا می‌کند. غيرمسلمان حق ندارد بر مسلمان‌ها حکومت کند. علت اينکه #مرحوم_امام (ره) عليه شاه قيام کردند، اين بود که در واقع آمريکای مسيحی بر ما حکومت می‌کرد. ايشان گفت: «او کنار برود و يک #فقيه_عادل به جايِ او بنشيند». 🔰کانال رسمی حضرت آیت الله خوشوقت تهرانی (ره) 🆔 @Khoshvaght_ir
«ـ﷽ـ» ▫️درگیری علیه السلام با امتحان مردم... 🔸شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» از جابر بن عبدالله انصاری نقل مى كند كه گفت: 🔸با عدّه اى در منا همراه صلى الله عليه وآله بوديم ناگهان شخصى توجّه ما را به خود جلب كرد، او گاهى مى نمود و گاهى مى كرد و مشغول ناله و تضرّع بود. 🔸عرض کردیم: اى رسول خدا ؛ چقدر زیبا نماز می‌خواند!! 🔹فرمودند: او همان است كه پدر شما را از بهشت بيرون نمود. ( یعنی ) 🔸پس عليه السلام بى‌باکانه به طرف او رفت و او را گرفته چنان تکان داد به طورى كه دنده هاى راست و چپش درهم فرو رفت و فرمود: ان شاءالله تو راخواهم كشت. 🔸او گفت: تا آن مهلتى كه به من داده است پايان نپذيرد و آن وقت معلوم نرسد اين كار را نمى توان كرد، و اصلا چرا مى خواهى مرا بكشى؟ به خدا قسم هیچ‌کس با تو دشمنى نمى كند مگر اينكه نطفه من قبل از نطفه پدرش وارد رحم مادر او شده است، و با تو در اموال و اولاد آنها مشارکت دارم، و اين فرمايش خداوند تبارك و تعالى است: «وَ شارِكْهم فِي الأمْوالِ وَالأوْلاد». (اسراء ، ۶۴ _ و با آنان در اموال و اولاد مشارکت کن) 🔹پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «صَدَقَ یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا سِفَاحِیٌّ وَ لَا مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَّا یَهُودِیٌّ وَ لَا مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا دَعِیٌّ وَ لَا مِنْ سَائِرِ النَّاسِ إِلَّا شَقِیٌّ وَ لَا مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا سَلَقْلَقِیَّةٌ وَ هِیَ الَّتِی تَحِیضُ مِنْ دُبُرِهَا» 🔹 جان! راست می‌گوید! ؛ از با تو دشمنى نمى كند مگر كسى كه زنازاده باشد و از مگر كسى كه بوده است، و از طايفه مگر كسى كه نسب او صحيح نيست، و از مردمان ديگر مگر کسی كه گمراه و شقی است، و از زنان مگر كسى كه از پشت شود. 🔸بعد آن حضرت سر را به آرامى به طرف سينه مباركش پائين آورد و مدّتى سكوت كرد، سپس سر را بلند كرده 🔹و فرمودند: «مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ اعْرِضُوا أَوْلَادَکُمْ عَلَی مَحَبَّةِ عَلِیٍّ» 🔹اى مردم ؛ به فرزندان خود عليه السلام را عرضه بداريد. 🔸جابر بن عبداللَّه گويد: ما دوستى عليه السلام را بر فرزندان خود عرضه مى كرديم، هر كدام از آنها على عليه السلام را داشت مى فهميديم كه فرزند خود ما است، و آنكه آن حضرت را دوست نداشت به خود نسبتش نمى داديم. 📚 علل الشرايع: ج ۱ ، ص ۱۴۲ ، ح ۷ بحار الأنوار: ج ۲۷ ، ص ۱۵۱ @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫️درگیری علیه السلام با _ امتحان مردم... 👇👇 🔸شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» از جابر بن عبدالله انصاری نقل مى كند كه گفت: 🔸با عدّه اى در منا همراه صلى الله عليه وآله بوديم ناگهان شخصى توجّه ما را به خود جلب كرد، او گاهى مى نمود و گاهى مى كرد و مشغول ناله و تضرّع بود. 🔸عرض کردیم: اى رسول خدا ؛ چقدر نمازش نيكو است. 🔹فرمودند: او همان است كه پدر شما را از بهشت بيرون نمود. ( یعنی ) 🔸پس عليه السلام بى مبالات به طرف او رفت و او را گرفته حركت شديدى داد به طورى كه دنده هاى راست و چپش درهم فرو رفت و فرمود: إن شاء اللَّه تو راخواهم كشت. 🔸او گفت: تا آن مهلتى كه به من داده است پايان نپذيرد و آن وقت معلوم نرسد اين كار را نمى توانى كرد، و اصلا چرا مى خواهى مرا بكشى؟ به خدا قسم دشمنى نمى كند كسى با تو مگر اينكه نطفه من قبل از نطفه پدرش وارد رحم مادر او شده است، و با تو در اموال و اولاد آنها شركت دارم، و اين فرمايش خداوند تبارك و تعالى است: «وَشارِكْهم فِي الأمْوالِ وَالأوْلاد». 🔹پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «يا عليّ لايبغضك من إلّا سفاحيّ، و لا من الأنصار إلّا يهوديّ، و لا من العرب إلّا دعيّ و لا من سائر الناس إلّا شقيّ، ولا من النساء إلّا سلقلقية »- وهي الّتي تحيض من دبرها -. 🔹اى ؛ با تو دشمنى نمى كند از مگر كسى كه ازدواج او بدون عقد بوده است (زناکار) و از مگر كسى كه اصلش بوده است، و از طايفه مگر كسى كه نسب او صحيح نيست، و از مردمان ديگر مگر کسی كه گمراه و بدبخت است، و از زنان مگر كسى كه از پشت شود. 🔸بعد آن حضرت سر را به آرامى به طرف سينه مباركش پائين آورد و مدّتى سكوت كرد، سپس سر را بلند كرده 🔹و فرمودند: «معاشر الناس، أعرضوا أولادكم على محبّة عليّ» 🔹اى گروه مردمان ؛ به فرزندان خود عليه السلام را عرضه بداريد. 🔸جابر بن عبداللَّه گويد: ما دوستى عليه السلام را بر فرزندان خود عرضه مى كرديم، هر كدام از آنها على عليه السلام را داشت مى فهميديم كه فرزند خود ما است، و آنكه آن حضرت را دوست نداشت به خود نسبتش نمى داديم. 📚 علل الشرايع: ج ۱ ، ص ۱۴۲ ، ح ۷ بحار الأنوار: ج ۲۷ ، ص ۱۵۱ ▶️ @Ahlolbait31357
«ـ﷽ـ» 🔰 ماجرای جوان یهودی و گنجی که پدرش پنهان کرده بود... 💠 عليه السّلام از پدران معصومش علیهم السلام نقل مى كنند كه: جوانى پيش آمد و گفت: السّلام عليك يا ابابكر! مردم به او هجوم آوردند و گفتند: چرا او را خليفه نخواندى؟! 💠 اولی گفت: چه مى خواهى؟ گفت: پدرم بر دين مرده و اموال زيادى بجا گذاشته ولى ما جاى آنها را نمى دانيم. اگر جاى آن اموال را بگويى، به دست تو مسلمان مى شوم و غلامت مى گردم. و يك سوّم مالم را به تو مى دهم و يك سوّم آن را به مهاجر و انصار مى بخشم و يك سوّم ديگر را خودم بر مى دارم. 💠 اولی گفت: اى خبيث! جز خدا، هيچ كس از غيب خبر ندارد. و برخاست و رفت. 💠 يهودى پيش دومی رفت و بر او سلام كرد و گفت: پيش ابوبكر رفتم و از او چيزى را سؤال كردم ولى مأيوس برگشتم، و اكنون از تو مى پرسم. و جريان را گفت. دومی نيز گفت: غير از خدا كسى غيب را نمى داند. 💠 عاقبت، جوان يهودى در مسجد پيش عليه السّلام رفت و گفت: السّلام عليك يا ! طورى گفت كه نيز شنيدند. مردم او را زدند و گفتند: اى خبيث! چرا بر على، همچون ابوبكر سلام نمى كنى، مگر نمى دانى كه ابوبكر خليفه است. 💠 يهودى گفت: به خدا سوگند از طرف خود اين گونه نگفتم، بلكه در تورات اسم او را اين گونه ديدم. 💠 حضرت فرمودند: چه مى خواهى. جوان گفت: پدرم بر دين يهود مرد و اموال زيادى را باقى گذاشت ولى جاى آن را به ما نگفت. اگر آنها را بيرون بياورى به دست تو ايمان مى آورم. 💠 حضرت فرمودند: به آنچه مى گويى پايبند هستى؟ جوان گفت: بلى، خدا و ملائكه و تمام حاضران را شاهد مى گيرم. 💠 حضرت برگ سفيدى خواستند و چيزى در آن نوشتند. سپس فرمودند: آيا مى توانى بنويسى؟ جوان يهودى گفت: بلى. 💠 فرمودند: لوحه هايى را با خودت بردار و به طرف برو، وقتى آنجا رسيدى صحراى را بپرس. وقتى كه آنجا رفتى، هنگام غروب خورشيد، بنشين. كلاغهايى مى آيند كه منقارشان سياه و سر و صدا مى كنند و دنبال آب مى روند. 💠 وقتى كه آنها را ديدى اسم پدرت را ببر و بگو: اى فلانى! من فرستاده صلّى الله عليه و آله هستم، با من سخن بگو! پدرت جوابت را مى دهد از گنجينه‌ها سؤال كن، جايش را مى گويد. و هر چه گفت بنويس. وقتى كه به خيبر برگشتى، هر آنچه در آنها نوشته اى عمل كن. 💠 يهودى رفت تا اينكه به يمن رسيد و در جايى كه على عليه السّلام فرموده بودند، نشست و كلاغهاى سياهى آمدند و صدا كردند. جوان يهودى اسم پدرش را برد. 💠 پدرش جواب داد و گفت: واى بر تو چه چيزى تو را به اينجا آورده؟ چون اينجا يكى از جاهاى اهل است. پسرش گفت: آمدم جاى گنجها را از تو بپرسم كه كجا مخفى كرده اى. گفت: در فلان باغ در فلان مكان در فلان ديوار. جوان همه را نوشت. 💠 آنگاه پدرش گفت: واى بر تو! از محمّد صلّى اللَّه عليه و آله پيروى كن. كلاغها برگشتند. و جوان يهودى به سوى خيبر روانه شد و غلامان و نوكران و شتر و جوالها را برداشت و دنبال آنچه نوشته بود رفت. و گنجهايى در ظرفهاى نقره و ظرفهاى طلا بيرون آوردند. سپس آنها را بر الاغی بار كردند و خدمت على عليه السّلام آوردند. 💠 جوان شهادتين را گفت و مسلمان شد و گفت: براستى كه تو وصى محمّد صلّى الله عليه و آله هستى و به حق هستى چنانچه اين گونه ناميده شده اى. اين كاروان و درهمها و دينارها را در جايى كه خدا به تو دستور داده مصرف كن. 💠 مردم جمع شدند و گفتند: اين را چگونه دانستى؟ حضرت فرمودند: از صلّى الله عليه و آله شنيده ام. اگر مى خواهيد بالاتر از اين را نيز به شما خبر دهم گفتند: بلى. فرمودند: روزى با رسول خدا صلّى الله عليه و آله زير يک سقف نشسته بوديم، و من شصت و شش جاى پا شمردم كه همه آنها مال ملائكه بودند و تمام جاى پاى آنها را مى شناختم و اسم و خصوصيات و زبان يك- يك آنها را هم دانستم. 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۱۹۶ ح ۹ @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫️درگیری علیه السلام با _ امتحان مردم... 👇👇 🔸شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» از جابر بن عبدالله انصاری نقل مى كند كه گفت: 🔸با عدّه اى در منا همراه صلى الله عليه وآله بوديم ناگهان شخصى توجّه ما را به خود جلب كرد، او گاهى مى نمود و گاهى مى كرد و مشغول ناله و تضرّع بود. 🔸عرض کردیم: اى رسول خدا ؛ چقدر نمازش نيكو است. 🔹فرمودند: او همان است كه پدر شما را از بهشت بيرون نمود. ( یعنی ) 🔸پس عليه السلام بى مبالات به طرف او رفت و او را گرفته حركت شديدى داد به طورى كه دنده هاى راست و چپش درهم فرو رفت و فرمود: إن شاء اللَّه تو راخواهم كشت. 🔸او گفت: تا آن مهلتى كه به من داده است پايان نپذيرد و آن وقت معلوم نرسد اين كار را نمى توانى كرد، و اصلا چرا مى خواهى مرا بكشى؟ به خدا قسم دشمنى نمى كند كسى با تو مگر اينكه نطفه من قبل از نطفه پدرش وارد رحم مادر او شده است، و با تو در اموال و اولاد آنها شركت دارم، و اين فرمايش خداوند تبارك و تعالى است: «وَشارِكْهم فِي الأمْوالِ وَالأوْلاد». 🔹پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «يا عليّ لايبغضك من إلّا سفاحيّ، و لا من الأنصار إلّا يهوديّ، و لا من العرب إلّا دعيّ و لا من سائر الناس إلّا شقيّ، ولا من النساء إلّا سلقلقية »- وهي الّتي تحيض من دبرها -. 🔹اى ؛ با تو دشمنى نمى كند از مگر كسى كه ازدواج او بدون عقد بوده است (زناکار) و از مگر كسى كه اصلش بوده است، و از طايفه مگر كسى كه نسب او صحيح نيست، و از مردمان ديگر مگر کسی كه گمراه و بدبخت است، و از زنان مگر كسى كه از پشت شود. 🔸بعد آن حضرت سر را به آرامى به طرف سينه مباركش پائين آورد و مدّتى سكوت كرد، سپس سر را بلند كرده 🔹و فرمودند: «معاشر الناس، أعرضوا أولادكم على محبّة عليّ» 🔹اى گروه مردمان ؛ به فرزندان خود عليه السلام را عرضه بداريد. 🔸جابر بن عبداللَّه گويد: ما دوستى عليه السلام را بر فرزندان خود عرضه مى كرديم، هر كدام از آنها على عليه السلام را داشت مى فهميديم كه فرزند خود ما است، و آنكه آن حضرت را دوست نداشت به خود نسبتش نمى داديم. 📚 علل الشرايع: ج ۱ ، ص ۱۴۲ ، ح ۷ بحار الأنوار: ج ۲۷ ، ص ۱۵۱ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ ▶️ @Ahlolbait31357 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯