eitaa logo
کانال اشعار و فعالیت‌های ادبی احمد شهریار
225 دنبال‌کننده
93 عکس
23 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخِ تکه تکه‌ی دورانم من نقشه‌ی بزرگِ خراسانم . هر قطره‌خون که از مژه‌ام افتاد فریاد زد که لعلِ بدخشانم . در بلخ‌ام و مسافرِ تبریزم در زابل و اسیرِ سمنگانم . چون باد می‌وزد به هوای تو تبریز و بلخ و قونیه در جانم . من همصدای نغمه‌ی داوودم آهنگِ رودخانه‌ی پغمانم . خاکم اگرکه، خاکِ سمرقندم تقدیمِ خالِ هندوی ترکانم . هرجا که عشق می‌دمد از خاک‌اش آنجاست سرزمینِ نیاکانم . من از دیارِ دهلی‌ام و لاهور از کوچه‌های کابل و تهرانم . احمد شهریار
استاد علی معلم دامغانی شعری را همراه متن ذیل نوشتند و بنده را حسابی شرمنده فرمودند. واقعا لایق این محبت استاد نبودم و نیستم. خدا ایشان را حفظ کند. متن استاد: به جناب شهریار هزاره بلوچ پاکستانی ایرانی مشرق زمینی یادگار واقعی عصر بیدل و خلاق المعانی. خدای محمد (ص) توفیقات حسانی را نصیب فرماید. محمد علی معلم . . شعری که برای بنده سرودند: چون معبدی و مزگت ایندوس و آریا را راهی به شهرِ یار است شعرِ تو شهریارا . از کوهسارِ کوچی، بالای قله قوچی بلوانیا بلوچی، سالاری و کیا را . نظم‌ست تخنه، رخنه‌ست شعر تو چون دریچه چشم از دریچه بیند در حبسِ تن، ضیا را . مفتی و مجتهد کیست در ملکِ هند و ایران آن کو به سر سپارد، درگاهِ اولیا را . بعد از فِ و خِ و حِ* بیدل امام شعر است تو تالی تمامی آن پیرِ مقتدا را . من بنده کیستم تا بر شهریار بندم راهی که برگشاده است یزدان شه و گدا را . ای برکشیده ایوان با ماه و مهر و انجم سر بر زن از مشارق روشن کن این سرا را . زی کوی ما سفر کن، ما را از آن خبر کن جماز را به زین کش، چاپار کن درا را . از صوت و صورت غیر کور و کریم چندیست روزی کند خداوند، دیدار آشنا را . استاد علی معلم دامغانی پ.ن1: فردوسی و خیام و حافظ پ.ن2: استاد این شعر را در اواخر سال 1400 سرودند.
شعرخوانی در محضر مقام معظم رهبری، شب ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام، ۱۴۰۲
ما ممکن الخطاییم، یا غافر الخطایا افتاده در بلاییم، یا کاشف البلایا . شایسته‌ی غباریم یا مستحقِ داریم چشمِ امید داریم یا منتهی الرجایا . ما را ز ما جدا کن، با خویش آشنا کن آیینه‌ای عطا کن، یا مجزِل العطایا . هم زور و زر ببخشای، هم باغ و بر ببخشای هم بیشتر ببخشای، یا واهب الهدایا . ما دستِ زیرِ سنگیم، مفهومِ پای لنگیم دربندِ رزقِ تنگیم، یا رازق البرایا . مصروفِ های‌وهوها، سرگرمِ جست‌وجوها ماییم و آرزوها، یا قاضی المنایا . این راهِ بی‌هدایت، این عزمِ بی‌کفایت داریم صد شکایت یا سامع الشکایا . در جست‌وجوی آبیم، ما در پیِ سرابیم عمری‌ست خوابِ خوابیم، یا باعث البرایا . ما ماهی‌ و تو ماهی، ما سالک و تو راهی ما را ببین الهی! ما را بخوان خدایا! . . . . .
تقدیم به شهید والامقام حمید رضا الداغی . ای مانده عالمی به تمنای غیرتت خالی مباد در صفِ‌ ما جای غیرتت . بر سینه‌ی اراذل و اوباش، پای تو داغِ ندامتی شد و انشای غیرتت . جاری‌ست رودخانه‌ای از خون ز هر رگت از بس به جوش آمده دریای غیرتت . تو شیرِ در نبردی و از پشتِ پنجره دنیا نشسته پای تماشای غیرتت . دست تو را دگر که بگیرد به جز خدا سر داده‌ای به لطفِ خدا پای غیرتت . تأیید روزگار به دردت نمی‌خورد کافی‌ست خونِ پاکِ تو امضای غیرتت . این صحنه باز بعدِ تو تکرار می‌شود پیش از تو نیز آمده همتای غیرتت . داغِ تو بر دلِ همه‌عالم نشسته است خورشید چیست؟ داغِ دل‌آرای غیرتت . احمد شهریار #
🔺 شب شعر شیراز به مناسبت هفته نکوداشت شیراز با حضور شاعران نام‌آشنای شیراز و سراسر کشور: محمدحسین بهرامیان غلامعلی خوشبخت احد ده بزرگی احمد شهریار میلاد عرفان پور محمدکاظم کاظمی غلامرضا کافی عبدالجبار کاکایی لیلا کردبچه محمد مرادی طیبه نیکو با اجرای سیدحسین متولیان پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ساعت ۱۹:۳۰ باغ جهان نما سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری شیراز و حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آسمان از رحمتش نو کرد دنیای مرا بی‌خبر از این‌که کفشش می‌زند پای مرا . شش‌جهت از خود دویدن اینقدر آسان نبود مرگ اگر از هم نمی‌پاشید اجزای مرا . بی‌سبب هم نیست من زندانیِ حالم اگر دیده‌اند آواره‌ی دیروز، فردای مرا . من زمانی بوده‌ام مجنون که با دستِ خودش عشق در هر ذره می‌کارید صحرای مرا . شمعِ در بزمِ نشاطم، آرزو دارم که یار از وفورِ عیش نشناسد سر از پای مرا . یک نفر ایکاش برگردد در این شهرِ وجود تاکه در ملکِ عدم خالی کند جای مرا . سال‌ها مفتِ نگاهش بودم اما بعد از این سال‌ها در خواب خواهد دید سیمای مرا . احمد شهریار . . 20 فروردین 1402
برای دخترهای گلم الهام و هستی سادات . تو مصرعی و تو بیتی، نه، بهترین غزلی و تا ابد، نفسِ صبحِ روشنِ ازلی . میانِ سبکِ خراسانی و عراقی و هند اسیر هندی‌ام از بسکه مدعا مثلی . تو هستی منی، الهامِ شعر تازه‌ی من زرِ تمام عیاری، طلای بی‌بدلی . تو نظمِ باغِ بهشتی، شکوهِ یزدانی تو شعرِ حافظِ شیراز و خالی از خللی . چنان منزهی از نحس، آنقدر سعدی که زهره‌ای و از آغاز دشمنِ زحلی . بریده بودم از این زندگی، از این دنیا تو دستِ ردِ من اما به سینه‌ی اجلی . احمد شهریار . پ.ن: ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک 🌹
دیگر منم و از پی صیاد دویدن کافی‌ست از این شاخه به آن شاخه پریدن . افتادگی‌ام نرده‌ی بامِ فلکم بود چون اشک، سرافکنده شدم از نچکیدن . گر کوه به دریا نرسد، باز غمی نیست چون میوه رسید از نرسیدن به رسیدن . از دستِ تو این آینه باید که بیفتد تا نشکند این دل، نمی‌ارزد به تپیدن . با پای خودت می‌روی آخر سوی دنیا از این سفر آسان نبود دست کشیدن . عشاقِ جهان را هوس است ای لبِ چون لعل شرحِ دلِ خونینِ مرا از تو شنیدن . احمد شهریار
جوشید مشکِ مصرعِ موزونِ تازه‌ای از بندِ نافِ ‌آهوی مضمونِ تازه‌ای . آتش گرفت قلب و از این شهرِ سوخته گل کرد زابلِ نو و هامونِ تازه‌ای . آیینِ ما همیشه همین بوده از قدیم ما باز می‌رسیم به قانونِ تازه‌ای . داغیم، داغِ جمله کسانی که دیده‌اند تاریخ را در آینه‌ی خونِ تازه‌ای . تکرارِ داستانِ نظامی دگر بس است باید نوشت قصه‌‎ی مجنون تازه‌ای . احمد شهریار
عینِ حباب، از دلم آهی کشیده‌ام همرنگِ خواب، از سرِ دنیا پریده‌ام . در این جهان که هیجکسی نیست با کسی تنهایی بزرگ‌تر از خود ندیده‌ام . آیا هنوز چشم‌نواز است رنگِ من؟ یاقوت نیستم، دلِ در خون تپیده‌ام . مانندِ شمع آب شدم از کمالِ خویش چون هیچ‌سو نرفته به مقصد رسیده‌ام . هربار یوسف است و ترنج و زنانِ مصر من همچنان حکایتِ دستِ بریده‌ام . احمد شهریار
چنان شمع اگر هم هنر کرده باشد از آتش به خاکش سفر کرده باشد . مگو دشت پر گشت از خوف، شاید مسافر در آخر خطر کرده باشد . در این دشت شاید سواری، غباری از این سو، به آن سو گذر کرده باشد . و شاید در این دشت رودی، وجودی چه سودی که اصلا ضرر کرده باشد . در این ظلمتِ شب مگر شهریارا دعایی خدا را خبر کرده باشد . رسیده است حتما دعایی به جایی اگر آه را بال و پر کرده باشد . احمد شهریار هفدهم فروردین ماه