eitaa logo
گـروه فرهنگی شهدایی اَحیـــــا🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
203 ویدیو
2 فایل
شهدا «اَحـیــــا» عند ربهم یُرزقونند تولیدکننده و عرضه محصولات فرهنگی، شهدایی کانال ویترین کتیبه های مخمل: @ahyyakatibe کانال حراجی تک مونده ها: @ahyyaoff آیدی مسئول گروه و ثبت سفارش و مشاوره: @ahyya_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 ۲۵ 😢 ۲۴✍ من هم منتظر بودم که روز اربعین برسد و باهم برگردیم ایران. خانواده اش هم منتظر بودند که با من برگردد. من روز چهارشنبه رسیدم کربلا. قول داده بودم رو به روی گنبد حضرت عباس دعایش کنم. برای آقا نوید و ... دعا کردم. آرزو کردم همیشه همراهشان باشد. پای ستون ۱۴۱۴ خیلی منتظرش ماندم. قرار بود آقا نوید ه 🌹 بشود. به دوستش هم زنگ زدم ولی فایده ای نداشت. غافلگیری در کار نبود. 🔹من جمعه برگشتم ایران. اصلا از آقا نوید خبری نداشتم. نه تماسی نه پیامکی. بی خبرِ بی خبر. -بودم. همه نگران😢 بودیم. به تماس نگرفتنش عادت نداشتیم. اول از طریق یکی از دوستانش خبر رسید که شده. نگرانی بیشتر شد. می دانید خانم جان! یاد لحظاتی می افتادم که شما توی خیمه می ماندید و آقا امام حسین و فرزندانشان می رفتند میدان. یاد لحظه های سخت انتظاری که هزار جور فکر و خیال از سر آدم می گذرد {یارب امیدِ کسی را نکن تو ناامید} 👇
📕 ۲۶ تعجبی هم ندارد شما کریمی. شبیه امام حسن. اسم تان هم که راستی شناسنامه محمدحسن بود. مادرتان هم { مادر شهیدمحمدحسن خلیلی (رسول) } هم سر سفره افطار نیمه ی رمضان که از شما برایمان می گفت، روی دو تا ویژگی شما خیلی تاکید کرد. 1⃣ یکی اینکه شما روی ارتباط با نامحرم📛 حساسیت نشان می دادید؛ 2⃣دوم اینکه بی نهایت دست و دل باز و بخشنده بودید. چه تصمیم های خوبی آن شب گرفتیم، برای اینکه شبیه شما بشویم. شبیه شما توی کریم بودن. شبیه شما تو رعایت حرمت ها .... اتفاقاً همان شب یکی دیگر از زائرهای مزارتان {شهید رسول} پای سفره گفت: که توی خوابش آمدید و گفتید ادارت به شهدا فقط به برادر برادر گفتن نیست، .🌹 ما هم تصمیم گرفتیم فقط توی حرف شما را برادر خودمان ندانیم. فقط نیاییم سرمزار شما بشینیم و از حال و هوای معنوی آنجا لذت ببریم. سعی کنیم این حال خوب را همیشه برای خودمان ایجاد کنیم، هرجایی که هستیم. 👇
👇 📕 ۲۶ 🔹شاید جلسه دوم خواستگاری که با آمده بودیم مزارشهدای گمنام محلاتی وقتی رو کرد به من و به جای همه ی سوال های معمولی و رایجی که توی خواستگاری می پرسند گفت: «شما چقدر کریم هستید؟» دلش پیش شما بود. به قول خودش شما استادش بودید. شهدا را بدون تعارف می دانست. شعار نمی داد، تمام تلاشش را می کرد که از شهدا درس بگیرد. بفهمد چه ریزکاری هایی را رعایت می کردند. چه خط قرمزهایی🚫 داشتند. که با رفقایش سر مزار شما جوش دادند هم جریانش همین بود. می دانست که محرم و نامحرم خط قرمز ⛔️ شماست. وقتی دیده بود سرمزار شما آخرهفته شلوغ می شود و ممکن است حرمت محرم و نامحرم رعایت نشود آستین بالا زده بود و دست به کار شده بود. 📚کتاب شهید نوید صفحه صفحه ۸۱_۸۰ 🌷 👇 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📚 🔹پدرها خیلی سریع گرم صحبت شدند و رفاقت بینشان شکل گرفت. مادرها هم که از قبل همدیگر را دیده بودند و طبق قاعده ی همه دوره همی های زنانه حرف برای گفتن کم نمی آمد. اما خیلی کم صحبت کرد. به احترام ماه صفر 🏴 نمی خواست خیلی بگو بخند داشته باشد، باوجود این به دل پدرو برادرم نشسته بود. فقط برادرم بعد از اینکه رفتند گفت : « خیلی پسرخوبی بود، فقط با شغلش مشکلی نداری؟ می دونی سوریه رفتن همه چی داره ؟ جانبازی، اسارت، شهادت» این را که گفت به فکر فرو رفتم، نمی توانستم به کسی بگویم که من هربار را می بینم می افتم🥀ـ😭. نمی توانستم بگویم که راه رفتنش، نگاهش، حرف زدنش من را می اندازد. نمی توانستم بگویم که توی همین جلسه هم وقتی نگاهش کردم را توی صورتش دیدم و توی دلم گفتم : خدا به مادرش رحم کنه. 😢 👇 @ahyyagroup
👇 نمی توانستم بگویم نمی خواهم فرصت نفس کشیدن کنار یکی از بنده های خوب خدا را از دست بدهم، حتی اگر این فرصت کوتاه باشد، حتی اگر درد و رنج داشته باشد. این رنج شیرین را نمی خواستم از دست بدهم. 📚کتاب شهیدنوید، صفحه ۱۰۰ پ. ن: شاه بیت نجوای همسر شهید با خودش همین پاراگراف آخر بوده که بنظرم امتحان بزرگ انتخاب ایشون بوده و خوشابحالشون که سربلند شدند🥀 حتی به قیمت تحمل یک رنج و فراق جانسوز😭... تا حالا خودتون رو گذاشتید جای همسران و مادران شهدا در این دو راهی های انتخاب و رضایت دادن ها؟!! 🌷 «گروه فرهنگی شهدایی اَحیا» @ahyyagroup