#حکایت_های_سعدی
#حکایت_بیستم
یاد دارم در #ایام پیشین که من و #دوستی چون دو #بادام #مغز در پوستی صحبت داشتیم ناگاه اتفاق مغیب افتاد پس از مدتی که باز آمد #عتاب آغاز کرد که درین مدت #قاصدی نفرستادی گفتم #دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو #روشن گردد و من #محروم
#اندیشمندانه_انتخاب_کنید
#اندیشمندان_جوان_سپنتا
لینک کانال 👈 @ajs_org
📜
#غزلیات
#عارف_قزوینی
#غزل_نوزدهم
دیشب به یاد روی تو ای رشک #آفتاب
شُستم ز سیلِ #اشک من از دیده نقشِ خواب
تا صبحدم که جیب #افق چاک زد شفق
صد رنگ ریخت #دل به خیال رُخَت بر آب
بنشستهام میانهٔ سیلابِ #خون که گر
بینی گمان بری که حبابی است روی آب
شد #مست #دل غمزهات آن سان که مستیاش
افزون بُوَد ز نشئهٔ یک خُمِ #شراب
چشمت به زیرچشمی با یک اشاره کرد
در هر کجا دلی است #طرفدار_انقلاب
#محروم شد ز روی تو زاهد، #همیشه باد
محروم ز آستین خطا دامن #صواب
با خانه خرابه دل آنچه را که کرد
چشمت، به #کعبه آن نکند پیرو وهاب
افتاد طُرّه بر سر مژگانت آگه است
#گنجشک اوفتاده به سرپنجهٔ #عقاب
از مهوشان #شفق چو تو را انتخاب کرد
#تبریک گفت #عارف از این حُسنِ #انتخاب
#اندیشمندانه_انتخاب_کنید
#اندیشمندان_جوان_سپنتا
لینک کانال 👈 @ajs_org