eitaa logo
اندیشمندان جوان سپنتا
218 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
135 ویدیو
15 فایل
کد شامد 1-2-736791-61-0-10 Andishmandan Javan Sepanta Tel: +98 (26) 34 81 92 10 +98 (26) 34 82 41 70 SMS: 1000 26 34 81 92 10 Web: https://ajs.org.ir e-mail: info@ajs.org.ir Channel Admin: @ajs_org_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 به غیر عشق از جهان نخواهد ماند بماند ولیکن نخواهد ماند عمر من آمد عمر تو شد بهار عمر تو هم ای نخواهد ماند به زیر سایهٔ دیوار نیستی است سرم رهین منت هفت آسمان نخواهد ماند بدان که مملکت و کشور جم به دست فتنهٔ بیگانگان نخواهد ماند به رنج‌بر ببر از من پیام کز اشراف دگر به دوش تو بار گران نخواهد ماند به کار باش، مده وقت را ز کف مِن‌بَعد مجال و وقت به عاجزکُشان نخواهد ماند گدای کوی خرابات را بشارت ده هم عن‌قریب شَهِ کامران نخواهد ماند بماند از پس سی قرن عدل مزدک لیک به غیر ز نوشیروان نخواهد ماند بگو به عارف بی‌خانمان خانه‌به‌دوش که جز و تو کس لامکان نخواهد ماند لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 در بدان فرقِ و گدا نیست کس نیست که در کوی بُتان بی‌سر و پا نیست در حُسن تو انگشت‌نما هستی و لیکن در عشقِ تو جز من کسی انگشت‌نما نیست رسوای تو گشتیم به جهان نیست جایی که در آن قصهٔ رسواییِ ما نیست مستم بگذارید بگریم به غمِ جز اشک کسی در غمِ دل عقده‌گشا نیست این مهر که دارد به تو دل در همه نه وین جای که داری تو به دل در همه جا نیست با یار سخن دوش شد از عالمِ وحدت گفتم مشنو هر که تو را گفت نیست بد گفت از پی و بشنیدم و گفتم با که دل بد مکن این نیز به ما نیست در فتنهٔ یغماگریِ تو ای شوخ آن چیست که غارت‌زده در کشورِ ما نیست گر پُر شود همه از حضرتِ اشرف یک بی‌شرفی مثل نیست به ادب کن برِ اهلِ ادب عارف اینجاست که جای سخنِ پرت و پلا نیست لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت تاریخ همه در درد سر گذشت گویند اینکه سفر کوته است و من دیدم که عمر من ز سفر زودتر گذشت بستی درم ز وصل و گشودی دری ز هجر آوخ ببین چه‌ها به منِ دربه‌در گذشت هجر تو دل به حسابت کرد در دوری‌ات معیشتم از این ممر گذشت با کوه کوه بار غمت به کوه رفتم، رسید سرشک از کمر گذشت بازیچه نیست عشق و محبت مگر نبود در راه عشق از گذشت؟ و زیان و نفع و دخل و خرج عشق کردم پس از هزار ضرر سربه‌سر گذشت ما را چه خوب دست‌به‌سر کرد تا که آمد ببیندش که چو از نظر گذشت کو، تا دگر پدید شود گویمش چه‌ها بر من ز دست تو بیدادگر گذشت!» کاری مکن که خلق ز جورت به رسند ای جورپیشه، ورنه ز من یک گذشت مشکل بُوَد که از خطرِ بگذری عارف تو را که عمر ز چندین گذشت لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ابرویش تا رقمِ قتلِ من می‌کرد این حکم برون نامده اجرا می‌کرد به چه حالی که دلِ به حالم می‌سوخت خونریز وی این حال تماشا می‌کرد قدش از هر قدمی به پا می‌انگیخت لبش از هر سخنی مَفسَده برپا می‌کرد همه در واهمه این از آن مردم چشم این همه همهمه یک بی‌سر و بی‌پا می‌کرد از در دیده هرکس که گذر کرده، هنوز دور از دیده نگردیده به دل جا می‌کرد هر دلی را که شدی خیل خیالش داخل محو چون داخله ما می‌کرد من به هر شاخی از این ز بیداد محیط آشیان بستم از آنجا پر من وا می‌کرد کار رسوایی بین که مرا در نظر کشوری، این همه رسوا شده رسوا می‌کرد تلخ کامی من از این بس که دلم شهد آسودگی از تمنا می‌کرد پیش از آنیکه زند سبزه سر از خاکش کاش دل (عارف) سبزه و صحرا می‌کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را زیبِ تو کرد این همه را قدرتِ عشق تو بگرفت به سرپنجهٔ حُسن طرفة العین ز من قوهٔ بینایی را هم مگر فتنهٔ چشم تو بخواباند باز در تماشای تو آشوب تماشایی را ای بت شرق بنه پا به اروپا تا پای به زمین خشکد بت‌های را کرد سودای سر تو دیوانه مرا چه نهی سربه‌سر این آدمِ سودایی را فقط اندوخته در عشق بود کرد تاراج غم شکیبایی را به دریا زد و سر راه بیابان بگرفت دل دریایی من بین سر را به یکی خضر ره عالم شد و هیچ کس نیابد به از این عالم را اغلبم جا بس کوچهٔ بی‌سامانی است با چنین جا چه خورم غصهٔ بی‌جایی را منحصر شد همه دار و ندارم به در چه ره خرج کنم این همه دارایی را سر تا که نخورده است به یک سنگدلی پند سودی ندهد هرزه و هرجایی را حسّ من جان کیست نمی‌دانستم که به من دشمنی است این همه دانایی را عارف از خطهٔ سوی گریخت تا تحمل نکند آن همه رسوایی را لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ز طفلی آنچه به من یاد داد استادم به برفت آنچه بود از یادم بکند غم بیخ و بنیانم به باد رفت ز بیداد هجر بنیادم برای پیروی از ملامتم نکنید برای این که ز برای این زادم به از منِ بی‌خانمانِ خانه‌به‌دوش گرفت هستی و من هرچه داشتم دادم از آنچه رنگ تعلق به غیر بی‌رنگی گرفت یا که بخواهد گرفتن آزادم مرا به آنکه به هستی ز نیستی آورد قسم، به سایهٔ دیوار نیستی شادم ز پا درآمده در خون نشسته آن صیدم که رستم از غم و راحت نشست صیادم گرفت جا به دلم کوه ناله مبهوتم چه شد که گوش تو نشنیده داد و فریادم فغان و ناله و فریاد من جهانی را فرا گرفت نیامد کسی به امدادم به نام به نقش بی‌رنگی خوشم به در خیال ارشادم اگر ناتوان شدی عارف نگفتم و در ناتوانی افتادم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 هزار عقده ز دل ای سرشک واکردی بیا بیا که چه خوش آمدی کردی ز چیست سرزده بیرون شدی ز روزن چشم چه شد که سِرّ دل افشا و برملا کردی همیشه خواب خوشت دور، کور کردی به آن فرشته دلم را تو آشنا کردی تو هیچ عهد نبستی که نشکنی وین بار چرا به وعدهٔ کردی دلم شکستی و زین دل شکستنت شادم که بنده‌ای را همسایه با کردی ز بس که سرزده رفتی و آمدی ای فکر تو خانهٔ من کاروانسرا کردی تو هجر ز بس دادیم به مرا ز وصل چو طفل گریزپا کردی روز مرا تیره‌تر ز زلف تو کرد ببین که دشمنی ای دوست تا کجا کردی به سان بخت من ای شه ز تخت برگردی که ملتی را از یک گدا کردی برو که جغد نشیند به خانه‌ات ای شیخ چه خانه‌ها که تو محتاج بوریا کردی بلای دست تو مطرب به مغز واعظ شهر بزن که مجلس ما را تو کردی تمام عمر به می همنشین شدی عارف چه دوستی است که با نطفهٔ زنا کردی به کنج میکده گر منزوی شدی خوش باش ز خلق دور شدی دوری از بلا کردی لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 دیشب خرابی میم از و حد گذشت این کوه ساز خم آمد ز گذشت گفتم حساب شماری به دست کیست جواب گفت چه پرسی ز صد گذشت قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت با صحبت از گله‌های گذشته بود آمد رقیب و دید نماند از حسد گذشت نگذاشت دست رد به کس هر جا نظر فکند ریخت چشم تو بی‌دست رد گذشت تعداد تو نتوان همینقدر بی‌شمارهٔ خون از جسد گذشت بد کرده را بگوی که «بد از تو تا ابد ای بی‌خبر بماند ز ما خوب و بد گذشت» بی‌صاحبیِ خانهٔ من بین ز هر طرف هرکس رسید بی‌پته و بی‌سند گذشت که در نتیجه‌اش عمرم تمام شد عارف، هزار ، گذشت ار چه بد گذشت لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عوض اشک ز نوک مژه می‌آید با خبر باش از دیده برون می‌آید مکن ای دل سلسله زلف بتان که از این سلسله آثار می‌آید اضطرابی به دل افتاد حریفان، بی‌شک آنکه صید دل ما کرد، کنون می‌آید پی قتلم صف ز چه آراسته‌ای بهر یک تن ز چه صد فوج قشون می‌آید همچو دو مار سیه افکنده به دوش که به مغز سر به فسون می‌آید بس که تیر از مژه بر بال و پر دل زده‌ای پر برآورده و زبون می‌آید خیمه زد پادشه به خلوتگه دل بیچاره چو برون می‌آید گذر باد صبا تا که بر آن افتاد مشک‌آمیز شد و غالیه‌گون می‌آید از دست تو با چرخ فلک در جنگست که نفاق از فلک می‌آید لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عشقِ تو مُلکِ وجود ویران کرد بنای هستیِ عمرم به یکسان کرد چه گویمت که چه کرده است خواهی ار دانی بدان که آنچه که ناید به گفت‌وگو آن کرد چه کرد تو عاجز ز گفتنم آن کرد به من که دورهٔ شومِ قَجَر به کرد خدا چو طُرّهٔ زلفت کند پریشانش کسی که و ملّتی کرد الهی آنکه به تنگِ ابد دچار شود هر آن کسی که به مُلکِ ساسان کرد به اردشیرِ غیورِ درازدست بگو که خَصم مُلکِ تو را جُزوِ کرد خرابی آنچه به کرد والیِ حُسنش به اصفهان نتوان گفت ظلّ سلطان کرد چو جغد بر سرِ ویرانه‌های عباس نشست عارف و لعنت به گورِ خاقان کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 پارتی تو از بس که ز دل‌ها دارد روز و شب بی‌سببی عربده با ما دارد کاش زلفت شود از شانه پریش کو پریشانی ما جمله مهیا دارد به که این درد توان گفت که والاحضرت در نیابت روش والا دارد بخت یار است ولی بد آنجاست که یار هرکجا پای نهد دست به یغما دارد فکر روز بد خود کن مکن آزار کسی شب تاریک پی روز تو دارد دارم امید شود دار به پا خائن آن روز به دار است تماشا دارد گر به حق گویی حرف تو کسی پی ببرد عارفا، شعر تو صد گونه دارد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 از سر کوی تو یک چند سفر باید کرد ز اندیشهٔ وصل تو به در باید کرد رخسار تو گر سر زند از زلف صنما گردش یک دور باید کرد در ره بتان دست ز جان باید شست طی این وادی پر خوف و باید کرد بر سر کوه ز دست تو باید جست گریه از دست غمت تا به باید کرد پیش از آنی که جهان گِل نکند دیدهٔ من مشت خاکی ز غم به سر باید کرد در ره عشقش سر و باید باخت عمدا اندر سر این کار ضرر باید کرد مستش ز مژه تیر بر ابرو پیوست ترک است و کماندار حذر باید کرد عارفا گوشهٔ عزلت مده از کف که دگر از همه خلق صرف نظر باید کرد لینک کانال 👈 @ajs_org