eitaa logo
نشریه آخرین امید
44 دنبال‌کننده
185 عکس
92 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از پله ها بالا میروم. سراشیبی است اما نه خیلی تند. مدام روی قبرهای سفید و مشکی و طوسی را میخوانم. اسامی ناآشنا از کوچک وبزرگ با دو جمله مشترک خودشان را نشانم میدهند.تولد:…وفات:… هوا کمی سرد است. آفتاب کم رمقی در هوا پیچیده. بوی خاصی را حس میکنم. چیزی بین بوی عود و عطر. نفسم کمی کندتر شده. میرسم بالا. مات به همه جا نگاه میکنم. سمت راست چشمم، کنار دیوار آدمهایی جمع شده اند. پا تند میکنم. چندمیله ی فلزی نشان میدهد که باید در صف بایستم. وارد صف میشوم.نمیخواهم برسم. میخواهم لحظات کش دار شوند. میخواهم بیشترنگاهش کنم. البته اگر اشک ها بگذارند : آمدمت که بنگرم، گریه نمیدهد امان! بالاخره میرسم. قبری درست مثل بقیه ی قبرها:ولادت: …شهادت:۱۳۹۸/۱۰/۱۳. بی اختیار زانو میزنم.دستهایم را میان تنها دستش میگذارم. شانه هایم میلرزند.و من بی خجالت او را غرق در بوسه میکنم. حس میکنم جهان مکث میکند .من غرق میشوم و او لبخند میزند.