eitaa logo
نشریه آخرین امید
44 دنبال‌کننده
185 عکس
91 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در آرزوی تو موهای من سپید شدند اجازه هست تو را «زندگی» خطاب کنم؟! *امید صباغ نو* ❤️
📝قسمتی از ادبیات، ادبیات روایی یا non fiction است. نوعی از نوشتن ،که ماجرا،صادقانه و بدون پیچ و خم روایت میشود. همین واقعی بودنش، خواننده را نزدیک میکند به موقعیت. طوری که جداشدن از واژه ها را خیلی سخت میکند. 📚کتاب« مرثیه ای بر یک رهایی»، از واقعیتهای طلاق میگوید. کشش عجیب و غریب کتاب اما فقط به دلیل نوع فرمش نیست. محتوای تلخ و عمیق کتاب ست که نمیگذارد صفحه ها میان ورق خوردنشان نفس بکشند. کتاب به تغییر آدمها میپردازد. به آدمهایی که مفهوم ازدواج برایشان متفاوت است. بعضی ها فانتزی نگاهش میکنند و بعضی ها هم خیلی منطقی. ⭕️اما اتفاق تلخ مشترک میان تمام این روایتها، تغییر ادمهاست. ادمهایی که «حرمت»را زیر پا میگذارند و لهش میکنند. جوری که استخوان زندگی به شدت خرد میشود و با تمام تلاشها،دیگر نمیتواند سرپا بایستد.و در آخر متلاشی و افسرده خاتمه پیدا میکند. ✅امتیاز:۱۰ از ۱۰
فردی را در نظر بگیرید که راننده ی اسنپ است. بیایید چند تکنیک نویسندگی را رویش پیاده کنیم. 🖍️موقعیت: شخصیت ( راننده‌ی اسنپ)نه روز است که فرزندش را از دست داده و پیراهن مشکی پوشیده.زمستان است و هوا هم خیلی سرد. گوشی شخصیت زنگ میخورد… 🖍️تحول شخصیت : شخصیت با تماس خانمش، فرو میریزد؛ صاحبخانه‌ اش گاز‌ِِخانه‌ را قطع کرده . شخصیت خانم را دلداری میدهدکه :«مسافر را برسانم، سریع می آیم خانه. جان من گریه نکن!». بعد منتظر چراغ قرمز می‌ماند تا با خیال راحت، سرش را به پشتی صندلی تکیه بدهد، چشم‌هایش را ببندد .و بدون در نظر گرفتن غرور مردانه، اشک بریزد. 🖍️شخصیت پردازی :عمق اندوه و حجم ناتوانی آدمها را در متن آوردن و نوشتن روایتی صادقانه است.بدون اینکه به عزت نفسش آسیب بزنی و برایش دل بسوزانی. و بعدتر اما با خودت فکر کنی:« منِ راوی چه کنم؟..» 🖍️سفر قهرمان: یعنی اینکه شخصیت در پایان داستان،همان قدر آرام و محترم باشد که در شروع مسیر بوده.
🖍️مهندسی متن: یعنی اینکه پرده های داستان را جابه جا کنی. حتی اگر بتوانی و به اصول نویسندگی بی احترامی نشود!!!،روایت راتغییر بدهی و از نو بنویسی. 🖍️باز( نو)نویسی: ماجرا را اینطور بنویسی: صاحبخانه تماس میگیرد و تسلیت میگوید.شخصیت را دلداری میدهد که اجاره‌ی این ماه، خیرات من است برای داغی که دیده ای. شخصیت بعد از قطع تماس،سرش را به پشتی صندلی ماشین تکیه میدهد. نورچراغ قرمز ، چشمهایش را میپوشاند. اشک شوق میریزدو مدام لبهایش را تکان میدهد. سرت را نزدیک میکنی ببینی چه میگوید… _الحمدالله، الحمدالله، الحمدالله.. ⭕️نویسندگی،حال عجیبی است. وقتی که واردش میشوی، محکوم میشوی به دیدن بیشتر، شنیدن بیشتر و زندگی عمیق تر. آن روز که روایت شخصیت ،واقعیت داشت و منِ‌راوی مسافر اسنپ بودم؛ نمی‌توانستم هیچ کاری برای شخصیتم انجام دهم. آن لحظه آرزو کردم کاش داستانش واقعیت نداشت و یا کاش من صدای فرو ریختنش را نمی شنیدم.و ای کاش که مجبور نبودم عمیق تر زندگی کنم… بعد تر اما دوباره به فکر کردم. که اگر بودی، ما آدمها چه قدر تغییر میکردیم. شخصیت‌های زندگی حالشان خوب بود.منِ‌‌راوی از و حال خوبِ شخصیت‌ها می‌گفتم. و هیچ چراغ قرمزی در جهان روی صورتی نمی افتاد. پس کجایی؟! که عزیز این جهانی… ❤️
هدایت شده از 💚کانون مهدویت💚
💎کانون مهدویت دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار می‌کند: 🎉✨ جشن  بزرگ نیمه شعبان✨🎉  🗓️ تاریخ: ۲۸ بهمن ۱۴۰۳ 📍مکان: سالن سینا- صدرا  💵هزینه ثبت نام : ۲۵ هزار تومان با حضور؛ 🔸️شاعر کشوری دکتر عبدالجبار کاکایی 🔹️حجت الاسلام موسوی واعظ 🔸️گروه موسیقی رهاوی برنامه‌ها: 🔸️مسابقه 🔹️اهدای جوایز 🔸️قرعه کشی اردوی قم-جمکران 🔹️قرعه کشی اردوی راهیان نور  🍽️ به همراه پذیرایی و شام 🍽️  📌 ثبت نام : 📲09164808411 🆔@damyar1403 💠مهلت ثبت نام تا چهارشنبه ۲۴ بهمن💠 🔔 منتظر حضور گرم شما هستیم! 🔔
هدایت شده از 💚کانون مهدویت💚
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانمونید!!!😎😎😎 📍📍📍ظرفیت در حال تکمیل شدن📍📍📍 💎کانون مهدویت دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار می‌کند: 🎉✨ جشن بزرگ نیمه شعبان✨🎉  با حضور؛ 🔸️شاعر کشوری دکتر عبدالجبار کاکایی 🔹️حجت الاسلام موسوی واعظ 🔸️گروه موسیقی رهاوی 📌 ثبت نام : 📲09164808411 🆔@damyar1403 🔔 منتظر حضور گرم شما هستیم! 🔔
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا کردم بیایی زیر باران🩵… ❤️
از به خودمانی بگویم! هر روزی که می آید و تو نمی آیی،من پیرتر میشوم. انگار که حتی نفس کشیدن ،سخت؛ نه سخت هم نه،غیرممکن میشود.چرا نمیتوانم راحت با نبودنت کنار بیایم؟! چه شد که من این‌همه دلتنگت شدم؟ اصلا آشنایی ما از کجا شروع شد؟ یادت هست؟من فقط میدانم یک روز که نمیدانم هم دقیقا کی،هر‌چه به زندگی نگاه کردم،دیدم یک جای خالی بزرگ دارد. جای خالی نبودنت. به آدمها هم نگاه کردم. چیزی جز سردرگمی بینشان ندیدم.انگار که میان زندگیشان گم شده ای دارند، اما تو نیستی! به قول دوستی، ورِ نافهم ذهنم، شادی آدمها را نمی فهمد. تو به دنیا آمدی! قبول! من هم خیلی خوشحالم.که اگر همان بالاها و در آسمانها می‌ماندی هیچ وقت نمیتوانستم عاشقت شوم! قدِ من هیچ وقت به آن بالاها نرسیده! اما حالا کجایی؟! یعنی ۱۱۹۱ سال است که آدمها نمیتوانند تو را ببینند و هر‌سال هم جشن میگیرند؟ من به تو فکر میکنم . خیلی زیاد هم. اما هر‌‌راهی میروم آخرش بیراهه است. انگار که راه ، فقط تویی! و من فقط بیراهه ها را می‌شناسم. که عزیز این جهانی! اینجا کسی هست که هیچ ادعایی ندارد. حتی نمیداند وقتی تو بیایی کجا می ایستد و چه میکند! اما این رامیداند که را خیلی دوست دارد. خیلی زیاد! تولدت مبارک عزیزِ عزیزِ عزیزِ جهان🩵! 🩵 ❤️