eitaa logo
نشریه آخرین امید
44 دنبال‌کننده
185 عکس
92 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست دارم در این شب دلپذیر عطر تو چراغ بینایی من شود و محبوبه شب راهش را گم کند دوست دارم شب، لرزان از حضورت پایش بلغزد در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند و خنده آفتاب دریا را روشن کند اما نه آفتاب است و نه ماه عصرگاهی غمگین است و من این همه را جمع کرده ام چون دلتنگ توام
چه زخم عمیقی توی کوچه هاست که بارون یه شهر رو به خون میکِشه! 🩵
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل غریب مرا اگر تو دل ندهی زمانه میشکند امید روشن ما به دست سنگی غم شبانه میشکند🩵 ❤️
ما بعید است، مرد راه شویم راه برگشت را خودت وا کن پسر مهزیار می‌داند ماجراهای غربتت کم نیست بین ما مردمی که میبینی سیصدوسیزده نفر هم نیست 📝مجید تال ❤️
🖍️مهندسی متن: یعنی اینکه پرده های داستان را جابه جا کنی. حتی اگر بتوانی و به اصول نویسندگی بی احترامی نشود!!!،روایت راتغییر بدهی و از نو بنویسی. 🖍️باز( نو)نویسی: ماجرا را اینطور بنویسی: صاحبخانه تماس میگیرد و تسلیت میگوید.شخصیت را دلداری میدهد که اجاره‌ی این ماه، خیرات من است برای داغی که دیده ای. شخصیت بعد از قطع تماس،سرش را به پشتی صندلی ماشین تکیه میدهد. نورچراغ قرمز ، چشمهایش را میپوشاند. اشک شوق میریزدو مدام لبهایش را تکان میدهد. سرت را نزدیک میکنی ببینی چه میگوید… _الحمدالله، الحمدالله، الحمدالله.. ⭕️نویسندگی،حال عجیبی است. وقتی که واردش میشوی، محکوم میشوی به دیدن بیشتر، شنیدن بیشتر و زندگی عمیق تر. آن روز که روایت شخصیت ،واقعیت داشت و منِ‌راوی مسافر اسنپ بودم؛ نمی‌توانستم هیچ کاری برای شخصیتم انجام دهم. آن لحظه آرزو کردم کاش داستانش واقعیت نداشت و یا کاش من صدای فرو ریختنش را نمی شنیدم.و ای کاش که مجبور نبودم عمیق تر زندگی کنم… بعد تر اما دوباره به فکر کردم. که اگر بودی، ما آدمها چه قدر تغییر میکردیم. شخصیت‌های زندگی حالشان خوب بود.منِ‌‌راوی از و حال خوبِ شخصیت‌ها می‌گفتم. و هیچ چراغ قرمزی در جهان روی صورتی نمی افتاد. پس کجایی؟! که عزیز این جهانی… ❤️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا کردم بیایی زیر باران🩵… ❤️
از به خودمانی بگویم! هر روزی که می آید و تو نمی آیی،من پیرتر میشوم. انگار که حتی نفس کشیدن ،سخت؛ نه سخت هم نه،غیرممکن میشود.چرا نمیتوانم راحت با نبودنت کنار بیایم؟! چه شد که من این‌همه دلتنگت شدم؟ اصلا آشنایی ما از کجا شروع شد؟ یادت هست؟من فقط میدانم یک روز که نمیدانم هم دقیقا کی،هر‌چه به زندگی نگاه کردم،دیدم یک جای خالی بزرگ دارد. جای خالی نبودنت. به آدمها هم نگاه کردم. چیزی جز سردرگمی بینشان ندیدم.انگار که میان زندگیشان گم شده ای دارند، اما تو نیستی! به قول دوستی، ورِ نافهم ذهنم، شادی آدمها را نمی فهمد. تو به دنیا آمدی! قبول! من هم خیلی خوشحالم.که اگر همان بالاها و در آسمانها می‌ماندی هیچ وقت نمیتوانستم عاشقت شوم! قدِ من هیچ وقت به آن بالاها نرسیده! اما حالا کجایی؟! یعنی ۱۱۹۱ سال است که آدمها نمیتوانند تو را ببینند و هر‌سال هم جشن میگیرند؟ من به تو فکر میکنم . خیلی زیاد هم. اما هر‌‌راهی میروم آخرش بیراهه است. انگار که راه ، فقط تویی! و من فقط بیراهه ها را می‌شناسم. که عزیز این جهانی! اینجا کسی هست که هیچ ادعایی ندارد. حتی نمیداند وقتی تو بیایی کجا می ایستد و چه میکند! اما این رامیداند که را خیلی دوست دارد. خیلی زیاد! تولدت مبارک عزیزِ عزیزِ عزیزِ جهان🩵! 🩵 ❤️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه براني، چه بخواني چه به اوجم برساني چه به خاكم بكشانی نه من آنم كه برنجم نه تو آني كه براني.. كس به غير از تو نخواهم چه بخواهي چه نخواهي باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی🩵 ❤️