eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
68 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات ارتباط با ادمین @TadabboratQurani_401
مشاهده در ایتا
دانلود
حق تعالی در آیات کلام وحی ذات انسان را ناسپاس، عجول، حریص و خسیس و... معرفی کرده است؛ پس کسانی که در عالم الست از اصحاب یمین شده و نورشان بخشیده است چنین نیست که صفات عجول و کفور و قتور و خسیس از خلقت شان کنده شده باشد بلکه در گام نخست در برابر این هوای نفس ایستاده اند و وارد آتش الهی شده اند و همان دم حرارت و نور هدایت الهی وجود آنان را گرفته است. هدایت الهی همان درک و تشخیص رضایت حق تعالی از افعال ماست که طبق وعده الهی با قرار دادن ما در موقعیت های گوناگون ما را مورد فتنه و امتحان قرار خواهد داد. چنانچه ذکر شد مراد از تَصْطَلُون حرارت و نور هدایت الهی است. این عمل نشست و برخاست با دوستان مُخلَص خدا چون شما بزرگواران بر حقیر توصیه اسلام است. وَقَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ بِمَا ذَا نَتَحَبَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ قَالَ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي وَ الْتَمِسُوا رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِهِمْ قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ فَمَنْ نُجَالِسُ إِذاً قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ پیامبر اسلام (ص) فرمودند: حضرت عیسی نبی به حواریون گفت: خود را نزد خدا محبوب سازید و به او نزدیکی جوئید. حواریون گفتند: ای روح الله چگونه نزد خدا محبوب شده و به او نزدیک شویم؟ فرمود: با در دل داشتن بغض گناهکاران، و رضایت خدا را نیز با خشم گرفتن بر گناهکاران بطلبید. گفتند: ای روح الله با چه کسانی نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: کسی که دیدن اش شما را به یاد خداوند بیندازد و سخن اش بر دانش شما بیفزاید و کردار او شما را به آخرت ترغیب کند. حتی آیه قرآن هم این امر را تأکید می کند. (يَا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا) اگر در حدیث بنگریم این نشست و برخاست برکاتی دارد که عمده آن از رحمت الهی دوری از گناه و انجام عمل صالح است. حتی شاگرد زمانی که در اندیشه استاد معرفت خویش است میل به گناه در وجود او به شدت از رحمت الهی سست می شود. حتی حقیر بارها در این امر کنجکاو شده ام که نفسانی بودن امر را بدانم، از رحمت الهی دوستان اعتراف کرده اند زمان اندیشه به کارهای استاد چون می خواهند شبیه او شوند میل به گناه در وجودشان از رحمت الهی کم می شود. کوتاه سخن آن که داستان استاد و شاگرد مَثَل شمع و پروانه است که نه می شود زیاد نزدیک شد چون از حرارت او می سوزد، و نه می شود زیاد دور شد چون آن گاه از بی نوری می سوزد بلکه باید در این حدّ فاصله چرخید. در اخبار است شاگردان استاد قاضی (ره) از درب خانه او از شدت محبتی که به او داشتند نمی توانستند ردّ شوند و بعد از ترک جلسه از نزد او از رحمت الهی نمی توانستند دور شوند. داستان شمع و پروانه بین مؤمنان و شاگرد و استاد وعده و امری الهی است و اجتناب ناپذیر مگر راه ها جدا شوند تا دل ها جدا گردند و از هم جدا شوند. (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۱۰ 🌹طَواف: به حالتی گویند که یک شئ در اطراف شئ دیگر بچرخد. ولی اگر یک شئ در درون یک شئ بیفتد و بچرخد طوری که نتواند فرار کند به آن طُویٰ گفته می شود. يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ (۱۰۴_انبیاء) یعنی آسمان در روز قیامت به حالت طوماری پیچیده می شود که هیچ چیز از درون آن نمی تواند فرار کند. در جمع کردن و پیچیدن سفره نیز چنین است. کوچک ترین تکه نان از درون سفره نمی تواند فرار کند. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ (۶۷_زمر) یعنی آسمان ها چنان به دست قدرتمند حق تعالی در هم پیچیده می شود که چیزی از آن نمی تواند فرار کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
إِنَّكَ بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۲_طه) مراد از طُویٰ زمین خاصی نیست بلکه مراد از هر قطعه از زمین خداست که انسان در آن وارد آتش الهی می گردد و زمانی که وارد شد دیگر نمی تواند از آن فرار کند. (کُلُّ أرضٍ کَربَلا کُلُّ یَومٍ عَاشُورا) فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا (۸_نمل) مراد از "مَنْ حَوْلَهَا" اشاره به گِرد بودن دایره آتش است. کسی که با آتش مجاهدت به معرفت الهی وارد شد دیگر نمی تواند از آنچه خدا بر او می خواهد فرار کند و به نوعی سلب الاختیار می شود، باید بماند و دنبال رضایت خالق باشد و گناه نکند. از سوی دیگر در درون آتش که طُویٰ شد، به سمت بالا سوخته و عروج می کند. طوفان از طَواف است، یعنی باد اشیاء را در خود می پیچد و بالا برده و در هم می کوبد، ولی این بالا بردن با عروج نیست بلکه با بر زمین افتادن و سقوط و تکه تکه شدن همراه خواهد بود. برای همین برای شیطان هم طَواف را بکار برده است. (إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ) ولی خداوند برای ذات قدسی خویش طُویٰ استفاده نموده است، چرا که اگر چیزی در درون آتش الهی قرار گیرد آن را سوزانده و عروج می دهد و حتی اگر چیزی بخواهد از طُویٰ آتش بگریزد آتش آن را به سمت خود کشیده می سوزاند و تا نسوزانده رهایش نمی سازد. به قول خواجه عبدالله انصاری: الهی! از کُشته تو، بوی خون نیاید، و از سوخته تو بوی دود؛ چرا که سوخته تو، به سوختن شاد است و کشته تو، به کشتن خشنود. پس در امر آتش طَواف از نار شیطان است و طُویٰ از تَصْطَلُون رحمان است. در طواف باد به دور اشیاء خودش را وارد می کند، ولی در طُوی اشیاء هستند که وارد آتش الهی می شوند. چنانچه آتش را به سمت موسی نبی نفرستاد بلکه موسی را به سمت آتش فرستاد. درب خانه هر نیازمندی برویم در وادی مقدس طُویٰ الهی قرار می گیریم. امکان ندارد ثروتمندی باشی و سرشار از گناه، درب خانه نیازمندی از نزدیک فقر او نبینی و نسوزی و با کمک کردن به او در آتش الهی وارد نشوی. میدان جنگ با کفار زمین مقدس طُویٰ است که حق تعالی عدم حضور در آن یا فرار از آن را به شدت نهی و تقبیح نموده است. پس هر میدان جهاد با نفس که میدان آتش الهی است وارد شدن بر آن سرزمین مقدس طُویٰ است. از سوی دیگر با عدالت الهی سازگار نیست سرزمین طُویٰ یک سرزمین خاصی باشد که کسی نشناسد در آن وارد آتش الهی شود، اگر کسی هم بشناسد و در محل خاصی چون مصر باشد امکان حاضر شدن در آن بر او ممکن نباشد. از سوی دیگر وقتی خداوند می فرماید: زمین من گسترده است هجرت کنید یعنی زمین مقدس طُویٰ همه جای کره خاکی من در دسترس شماست. مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام که شب و روز در منزل ایتام و نیازمندان بودند و کودکان یتیم نگه می داشتند تا آن زن نان بپزد در حقیقت در سرزمین مقدس طُویٰ وارد شده بود. بدانیم اگر گرفتن نور الهی فقط منوط به سرزمین خاصی در مصر بود پس چرا اهل بیت ما به آن سرزمین برای ورود به آتش الهی سفر نکردند؟!!!! 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹چه کسانی مورد هدایت الهی قرار می گیرند؟ کلام دیگر آن که حکمت، گمشدۀ مؤمن است و امری بی پایان، پس بی تردید کسی را که حق تعالی با طُویٰ از رحمت اش درهای حکمت بر قلب او بگشاید همیشه به دنبال گمشدۀ خود از هرکسی که در او آن را بیابد از رحمت الهی خواهد رفت. در تدبر قَالوُا بَلیٰ یافتیم قدم اول را باید انسان بردارد تا خداوند هدایت اش کند و وارد آتش الهی شود که اگر چنین نبود در عدل الهی معاذالله خلل وارد می شد که از عالم الست تا دنیا و بعد از مرگ تمام قدم های اول که همان قدم های اعتمادی به حق تعالی است از سوی انسان برداشته شود. "اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ" یعنی قدم اول همان تقوی الهی که آتش اوست باید نخست انسان بردارد، بعد خداوند نور علم به او از آتش هدایت خویش بدهد؛ و تمام مشکل هدایت بشر و وسوسه های شیطان برای برنداشتن این گام نخست است. عنایت داشته باشیم آتش الهی را باید وارد شویم کسی نمی تواند ما را وارد کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
"اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا" یعنی دوستی خداوند با ما زمانی است که چون ابراهیم وارد آتش او شویم. ابراهیم نبی می دانست خداوند دوست اوست و زمان ورود به آتش او، در آتش نمرود و اعتماد به او این دوستی اش ثابت شده بود پس در خواب که خواسته خدا دید فرزند به قربانگاه برد چون می دانست دوستی چون خدا راضی به ذبح فرزند دشمنان به دست پدرشان نمی شود چه رسد به ابراهیم!!!! چون ابراهیم در اصطلاء الهی بود. کودکان صغیر و پر جنب و جوش ایتام مدد الهی بارها از رحمت الهی سفر یک روزه برده ایم. روزی یکی از دوستان گفت: نکن! این کودکان مسئولیّت دارند شیطنت و شلوغ می کنند، اتفاقی بیفتد هزار نان خور پیدا شده گلوی تو می گیرند.... گفتم: چگونه عنایت خدا را نبینم که مرا مورد اعتماد مادران ایتام قرار داده تا فرزند صغیرشان به من بسپارند؟ کسی که قلب آنان تَهْوی بر من ذلیل کرد مگر می شود حافظ آن ها نباشد و من که از رحمت اش در آتش او برای خشنودی اش وارد شده ام مرا با آسیب به یتیمی در آتش دیگری وارد کند؟!!!! حَاشَ لِلّه خدای (خدایی که من شناخته ام) من چنین نیست. خدای تو را نمی شناسم چگونه است!!! گفتم: اگر یک لات کسی را به مأموریتی بفرستد در طول مسیر اتفاقی برای پیک او بیفتد با سر به یاری او می شتابد. کاش معاذالله زبانم لال، ما به اندازه یک لات به خدا اعتماد می کردیم. یک لات اگر یک لیوان چای کسی را بخورد عمری خود را بدهکار او دانسته و برای یک چای شاید جان خویش فدای او کند. کاش اندازه یک لات معاذالله زبانم لال، بلا تشبیه ما خدا را اعتماد می کردیم و وارد آتش او با انفاق می شدیم.... نکته دیگر آن که حق تعالی به ابراهیم نبی نمی فرماید: «آتش سمت تو نمرود خواهد انداخت فرار نکن بایست من آنها را دسته گل برای تو خواهم کرد؛ بلکه امر کرد وارد آتش شو.» ابراهیم تابع نمرود نشد و وارد آتش او شد. خداوند به ابراهیم در خواب نشان داد سر فرزند خود بریدن مورد رضایت اوست. خودش سر فرزند قربانگاه برد چون برای خدا ورود ابراهیم به آتش مهم بود برای همین نمی توانست حتی فرزند خود برای ذبح در اختیار دیگری قرار دهد. پس نمی توانم در انجام کار نیک با وجود علم به آن، به نفس هرکس بر می گردد که باید بتواند، و کسی نمی تواند برای کسی که طالب راه است غیر از نشان دادن راه نشانی دهد. قدم اول قطعاً با خود ماست، و حق تعالی هیچ نقشی در آن ندارد. "وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا" آیه شأن نزول اش حضرت علی (ع) و اهل بیت اوست که به اختیار سه روز با زبان روزه غذای خود به سائل و یتیم و اسیر دادند و وارد آتش الهی شدند که این آیه در شأن آنان نازل شد. کسی که نه از روی اختیار بلکه به حکمت الهی در آتش فقر و گرسنگی وارد شده اگر صبر کند از خدا چیزی طلب نکند او هم در آتش الهی مشابه وارد شده است. کسی که برای رضای خدا با شوهر بداخلاقی ازدواج می کند به اختیار وارد آتش الهی می شود، قطعاً در سرزمین طُویٰ است و کسی که بعد ازدواج بر شوهر بداخلاق خود برای رضای خدا صبر می کند در آتش او وارد می شود ولی تَصْطَلُونی که می گیرد هرگز برابر با گزینه نخست که ذکر شد نیست. کسی که وارد طُویٰ و سرزمین آتش الهی شد بیرون کشیدن او از آتش الهی بر هیچ کس ممکن نیست و به مقام "وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ" می رسد و چون عمار یاسر و سمیه می شود که سنگ سنگین بر سینه داشت ولی نمی توانست از طُویٰ الهی با گفتن کلمه ای شرک که از آنها برای باعث نجات جان شان از سوی مشرکان مکه خواسته می شد، بگریزد و احد احد کلام او در زیر سنگ و تازیانه بود تا جان داد. "وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ" آیه اشاره به عالم الست دارد که حضرت ابراهیم در آنجا از آتش الهی وارد شده و رشد یافته بود که در دنیا بی درنگ وارد آتش الهی گردید که اگر در الست وارد آتش نشده بود در دنیا اعتماد به آتش نمرود و ورود به آن کار ساده ای برای او نمی شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حق تعالی می فرماید: "یَخْلُقُکُمْ فی‌ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی‌ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ" یعنی شما را در سه تاریکی خلق کرده و از یک تاریکی به تاریکی دیگر پس از رشد خلقت تان انتقال دادیم. تاریکی نخست، تخمک شما در تخمدان مادرتان بود که از آن رها شده و به سمت لوله فالوپ تاریکی دوم رفتید و منتظر لقاح با نطفه پدر شدید، و پس از تکمیل خلقت تان در لوله فالوپ، به تاریکی سوم که رحم مادرتان بود زیگوت (تخمک بارور شده) شما حرکت کرد تا از خون جداره رحم یا همان خون عادت ماهیانه مادر تغذیه کنید. پس ای انسان! تو در خلقت خود نیز در سه ظلمت خلق شدی؛ ۱) ظلمت عالم الست، ۲) ظلمت دنیا، ۳) ظلمت برزخ تا قیامت! و برای هر سه نیاز به نور من برای هدایت داری. اگر مثل ابراهیم نبی در الست وارد آتش من شده و رشد خود تکمیل می کردی تو را چون ابراهیم نوری می بخشیدم که در این دنیا از اولیاء و مهتدین باشی، و اگر در الست وارد نور من برای رهایی از ظلمت در دنیا نشدی در دنیا وارد نور و آتش هدایت من شو تا در دنیا و آخرت راه سعادت بیابی و اگر در دنیا وارد آتش من برای کسب نور من نشدی، من غَفورٌ رَحیمٌ هستم و فرصت آتش از تو نمی گیرم پس در برزخ وارد آتش من خواهی شد، ولی بدان هر اندازه در ورود به آتش من تأخیر کنی کار را بر خود با عذاب من سخت تر کرده و تو خود ضرر کرده ای و از سوی دیگر در بهشت من که دارای درجاتی از نعمت من است موفق به کسب درجات أعلیٰ من نخواهی شد. یکی از یاران امام صادق (ع) نقل می کند: در منزل آن حضرت بودم كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: يا بن رسول اللّه! شما بيش از حدّ عطوفت و مهربانى داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است كه قيام نمى كنيد و حقّ خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمى گيريد، با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكارى در ركاب شما هستند؟ امام (ع) فرمودند: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد، و سپس به يكى از پيش خدمتان خود فرمودند: تنور را آتش كن. همين كه آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه كشيد، امام (ع) به آن شخص خراسانى خطاب كردند: برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين. سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد. در همين لحظات شخص ديگرى به نام هارون مكّى در حالى كه كفش هاى خود را به دست گرفته بود وارد شد و سلام كرد. امام سلام اللّه عليه، پس از جواب سلام، به او فرمودند: اى هارون! كفش هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين. هارون مكّى كفش هاى خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاى آتش نشست. آن گاه امام با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن كه مدّت‌ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است. پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمودند: اى سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكّى چهار زانو روى آتش‌ها نشسته است، پس از آن امام به هارون اشاره نمودند و فرمودند: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد. بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى كردند و اظهار داشتند: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص هارون كه مطيع ما مى باشد پيدا مى شود؟ سهل پاسخ داد: هيچ، نه به خدا سوگند! حتّى يك نفر هم اين چنين وجود ندارد. امام جعفر صادق (ع) فرمودند: اى سهل! ما خود مى دانيم كه در چه زمانى خروج و قيام نمائيم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، كه حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم. پس در زمان غیبت کسی که مردم را تشویق به ورود به آتش الهی می کند در حالی که خودش هم وارد شده است، بهترین مقدمه برای ظهور حضرت حجت (عج) را از مدد الهی انجام می دهد. بالاترین مشکل در تأخیر ظهور کمبود تعداد دعا کنندگان نیست بلکه کمبود تعداد وارد شوندگان به آتش الهی است که اگر مدد الهی ظهور شود سیصد و‌ سیزده نفر یاران حضرت حجت مؤید این نکته است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۱۱ لَبَّیْک از لَبَّیَ + کَ ترکیب شده است. لَبَّیَ همان اجابت بَلیٰ الهی است. معنای لَبَّیْک چیست؟ می دانیم در عالم الست حق تعالی خلقت را به انسان پیشنهاد داد و انسان پذیرفت پس جبری در خلقت کسی نبوده است. و بعد از این پذیرش، عهدی که بر گردن خویش وارد کرد که باید به جا بیاورد. حق تعالی در پاسخ این سؤال که آیا من پرورنده تو نیستم؟ گفتند: بَلیٰ، ما را مبتلاء کن. پس لَبَّی به معنای آری گفتن به قَالوُا بَلی الهی است.  تَلبِیّه از لَبَّیَ است. یعنی بَلیٰ گفتن به قَالوُا بَلی حق تعالی.... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
مهم ترین تَلبِیّه انسان در طواف کعبه و از واجبات احرام است. "اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهْ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ" این عبارت را تَلبِیّه گویند. تَلبِیّه بر ساختار دوری از شرک است که هرگونه حمد و نعمت را انسان از خدا باید بداند و این مهم ترین پیمان حق تعالی در عالم الست از انسان است. وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ  قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا  أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ (۱۷۲_اعراف) مراد از "أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ" یعنی ای انسان، بدان جز من کسی تو را نمی تواند تربیت کند، حتی ائمه من تو را به هدایت و تربیت من سوق می دهند اما جز من هیچ کس حق ندارد تو را مگر در مواردی که در قصاص و دیه و حدود مشخص کرده ام مجازات کند. آتش، فقط ابزار تربیت من است که نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: هیچ کس حق ندارد کسی را با آتش مجازات کند که آن فقط مخصوص حق تعالی است. نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: من بر امتم از هیچ چیز به اندازه شرک شان نمی ترسم. برای همین حق تعالی شرک را خط قرمز خود عنوان کرده و از آن هرگز نمی گذرد. (إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ) تَلبِیّه گفتن در زمان طواف و احرام، یعنی خدایا! من در دور کعبه و خانه تو می چرخم و در این چرخش و طُویٰ است که همه راه های شرک می پیچم و بساط اش جمع می کنم. طواف به غیر از خانه خدا بر هر مکانی اکیداً حرام است. برای همین در عمره هم طواف از ارکان حج است و ناقص گذاشتن آن هرگز قبول نیست. طواف دایره است و در حرکت دایره وار هیچ نقطه ای برای فرار باقی نمی ماند. حتی اگر کسی سهواً طواف را در مکه ترک کند باید نایبی به خود گیرد تا طواف را کامل از جانب او اداء کند. امام حسین علیه السَّلام در روز عاشورا لَبّیْک گفتند. (یعنی پیمان عالم الست خویش برای بَلیٰ از سوی حق تعالی را در آن روز به جان خریدند تا عملی سازند) از نبی مکرم اسلام (ص) در نهج الفصاحه آمده است خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: من عمل کسی را که برای من شریک قرار دهد خوب تقسیم می‌کنم، هر چیزی را با من شریک عمل کند، آن (عمل) از کم و زیاد متعلق به شریک است و من از آن بی‌نیازم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹حال این سؤال پیش می آید وقتی همه چیز خداست پس کسانی که بهشت می روند چه اختیاری در رفتن به بهشت داشته اند؟ در ورود به آتش و طُویٰ الهی فقط قدم اول به اختیار انسان گذاشته شده است و خداوند نقشی در آن ندارد تا عدالت او در بهشت و جهنم او بر بندگان محقق شود، و برای همه برداشتن این قدم اول سخت است و در صورت تسلط شیطان شبه محال می شود. و قربان رحمت خدا بروم که فقط برای برداشتن یک قدم اختیار به بهشت رفتن انسان به او داده و مابقی خود اوست و برای همین انسان را در قرآن امر کرده این قدم را بزرگ نشمارد و در کار نیکی که می کند منت ننهد و بزرگ اش ندارد. چنانچه ابراهیم نبی فقط یک قدم برداشت و چاقو را نهاد مابقی خودش بود..... و همه ما در این قدم اول عاجز و لَنگ هستیم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حال مابقی چگونه خود اوست وقتی ما فاعل کار نیکی هستیم؟ گفتیم در ورود به آتش الهی حرارت و نور هدایت است که همان تَصْطَلُون است. وقتی قدم اول را انسان برداشت حرارت الهی در عبادت او را فرا می گیرد پس دیگر او در انجام عبادت الهی نه تنها رنجی نمی کشد بلکه شوق می کند. کسی که در نماز شب و انفاق به مرحله تَصْطَلُون الهی برسد چنان شوقی از جانب خدا وجود او را برای این دو فضیلت می گیرد که گویی تمام دستمزد این رنج های خود را در دنیا با حلاوت صلوات می گیرد و به مرحله ای می رسد که اگر کسی مانع نماز شب او شود دنیایی را که همگان به دنبال آن هستند می دهد تا نماز شب اش پس گیرد. پس برای همین هرچه هست خداست و در برابر این همه توفیق و لذت عبادت قدم کوتاه اولی که انسان در مقابله با هوای نفس با ورود به آتش الهی بر می دارد چیزی نیست. مثال دقیق آن که دولت در قبال پرداخت هزار تومان یک خودروی دو میلیاردی می دهد. پس قدم اول در پرداخت هزار تومان با ماست، ولی بعد از تحویل خودرو هم نمی توانیم بگوییم خودرو را ما کسب کرده ایم که هزار تومان ناچیز خود در برابر آن بزرگ کنیم. چنانچه رجبعلی خیاط در مقابله با آن دختر نامحرم قدم اول خودش برداشت و بقیه گام ها و توفیقات خدا در حق او و إصْطِلای او بود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹چرا خداوند شیطان را خلق و جنس او از آتش خلق نمود؟ حق تعالی از رحمت اش که نمی خواهد بنده اش بهشت را از دست بدهد به شیطان إذن داد تا هرکس را که در مسیر فراموشی یاد خدا حرکت می کند با او همنشین شود و او را آزار دهد. این همه آزار انسان غافل از ذکر خدا توسط اجنه و شیاطین در حقیقت نوعی نشان از رحمت خداوندی است که بر خود رحمت را نوشته تا در زمانی که انسان خدا را فراموش کرده و با تبعیت از هوای نفس اش در مسیر جهنم حرکت می کند او را با آتش عذاب اجنه و شیاطین از راه خطا به سمت هُدیٰ برگرداند. پس شیطان وجودش یک ضرورت از رحمت الهی است و قرار دادن دشمنی شیطان با انسانی که به دشمنی خدا برخاسته به نوعی نشان از دوستی و رحمت خدا بر بنده خویش است که نمی خواهد بهشت از بنده خویش بگیرد. چنانچه در کناره هر پیچ خطرناک در هر جاده با ریش ریش کردن آن، هدف آزار دادن راننده نیست، بلکه هدف هوشیار کردن او برای بیداری و دقت برای نیفتادن در پرتگاهی است که در کنار آن جاده است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در تمام علوم، نخست تئوری را یاد می دهند سپس بر اساس آن تئوری ها، آموزش عملی برای یادگیری و جا افتادن کامل تئوری ها ارائه می شود. ولی قرآن تنها کتابی است که نخست می گوید: عمل کن و تقوا کن به کوچکترین تئوری که می دانی و در فطرت تو نهاده ام، سپس بیا تا یاد بدهم آنچه از علم کامل بر تو نیاز است. (وَاتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله) گام نخست، تقوی کن و کارگاه عملی دانسته اندک خود وارد شو سپس من به تو تئوری بیشتری بیاموزم. "وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا" ای بشر من تو را هدایت نمی کنم که بدانی جهاد در راه من چه ارزشی دارد بلکه تو جهاد می کنی سپس من هدایت ات می کنم. تدبر قَالُوا بَلیٰ را این نیاز برای درک اش بیشتر است. باید نخست کارگاه عملی برای آن از تقوی الهی قرار دهیم، سپس تئوری بحث را وارد شویم. همه دوستان در زمان مشاوره این فرق قرآن با علوم دیگر نمی دانند و دنبال تئوری هستند و گمان می کنند تئوری را بدانند هدایت می شوند. تئوری شرط لازم هدایت است ولی شرط کافی نیست. در بسیاری از موارد شرط مؤخر است و شرط مقدم نیست. مثال امکان ندارد کسی که در ظلمت غیبت است تا غیبت خود ترک نکرده از نور هدایت الهی بهره برد حتی پیامبرش از خدا با او سخن بگوید و قصد هدایت او داشته باشد. وقتی بر انسان تَصْطَلون در طُویٰ الهی حاصل شد انسان از حرارات یا صلوات عبادت و نور یا همان حکمت هدایت بهره مند می شود. چنین کسی زمان بخشیدن از دنیایی که در اختیار دارد، به اندازه ای که دارد نخواهد بخشید بلکه به اندازه ای که خود را از دنیا بی نیاز و غنی می بیند خواهد بخشید برای همین درصد بخشش یک دست فروش فقیر از دنیایی که در اختیار اوست به مراتب بیشتر از درصد بخشش ثروتمندی خواهد بود که هزار برابر او از دنیا بهره دارد. مثال، در زمان رجوع نیازمندی به یک نگاه خودرو برای سؤال، شاگرد مؤمن آن بنگاه بیش از صاحب کار سست اعتقاد بنگاه به آن زن می بخشد. چون آن شاگرد در حرارت الهی اعتماد به خدا دارد که محتاج اش نخواهد ساخت و در سایه نور هدایت الهی دریافته است دنیا محل اندوختن و مصرف نکردن نیست. در حالی که صاحب کارش از هر دو فضیلت محروم است و این همان است که حق تعالی از آن به گمراهی یاد می کند. پس کسی که تَصْطَلون حق تعالی را با ورود به آتش او دریافت نکند این چنین راه زندگی خود در دنیا گم می کند. گاهی حق تعالی طبق کلام خود امری را بر بنده خود می خواهد که از آن کراهت دارد ولی خودش غافل است خیر او در آن نهفته است. پس حق تعالی او را وارد آتشی ناخواسته می کند که از سر تقصیر او نیست بلکه از سر رحمت الهی برای پخته شدن اوست. یاد دارم در ایام جوانی شبی که مسافر بودم در زمان توقف برای شام به یک ساندویچی رفتم و زمانی که خوردم و قصد پرداخت را داشتم دیدم همه پول های خود را گم کرده ام مجبور شدم به عنوان إبْن السَّبیل از کسی سؤال و گدایی کنم و او چون قیافه و لباس مرا دید بر من خندید و گذر کرد... آن شب کلی در اتوبوس گریه کردم و با خود می گفتم: خدایا! سهم مؤمن تو گدایی نبود... ولی بعدها فهمیدم در این آتش الهی پخته شدم و یافتم که الزاماً همه کسانی که سؤال می کنند ظاهر فقیری نباید داشته باشند.... مرا در بیست سالگی از تونل آتشی عبور داد برای اکنون که می دانست از رحمت اش خیریه ای خواهم داشت و باید برای شناخت نیازمندان واقعی آموزش و مربی من می شد. همین تونل های آتش الهی گاهی بر بنده از رحمت او و غیر اختیار اوست. روزی مردی مؤمن وعده زمینی کوچک برای خیریه ای به ما داد. اشاره ای به پول نکرد بعد از چهار روز از قول اش دچار ایست قلبی شد و تا یک قدمی مرگ رفت. شکر خدا نجات یافت و وقتی بهبودی خود از رحمت الهی باز یافت در اسرع وقت زمین را خط کشید و به ما بخشید. گفت: روزی که به شما وعده زمین دادم دو دل بودم که زمین به شما ارزان بدهم یا رایگان؟؟؟ وقتی سکته کردم یافتم همه چیز من فنا شدنی است پس تصمیم قطعی گرفتم رایگان بخشم. این مرد در این تونل آتش ربوبیت الهی پخته شد و بعد از بیماری اندک میل و رغبت خویش هم که به دنیا داشت کنار گذاشت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حق تعالی در کلام وحی عبادت شبانه را بر نبی خود واجب فرض کرده است. (وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا) این برای آن است که نبی او برای هدایت مردم نیاز به دریافت نور به مراتب بیشتر نسبت به سایر مؤمنین دارد، پس برای همین او باید و به اجبار وارد آتش الهی قوی تری شود. چنانچه در سنن نبوی آمده است: آن حضرت اکثر شب را بیدار بودند و فقط خواب کوتاهی در بین ساعات شب بر چشم می گرفتند. (قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا) گاه فرزندی که ناقص متولد می شود آزمون آتشی برای والدین است و هرچند این فرزندان بعد از سپری شدن مدتی از تولدشان از دنیا می روند ولی اراده خدا بر ورود به تونل آتش الهی از سوی والدین است تا قدری احساس نیاز بیشتری به خدا در خود احساس کنند و وارد آتش الهی با تقوی گردند. همه ما در دعا و طلب نعمت های الهی در دنیا هستیم ولی از یک امر مهم در این موضوع غافلیم و آن این که هر نعمت الهی از ما طلب ورود به آتش الهی را خواهد داشت که اگر وارد نشویم، آن نعمت با تبدیل شدن آن به نقمت یا انتقام باعث آتش گرفتن ما خواهد شد..... "لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ" زیبایی یک نعمت است که با بهره مندی انسان از آن باید وارد آتش الهی چون یوسف نبی شود، چرا که زنان زیادی به او هوس خواهند کرد و او باید در برابر این عرضه های رایگان زنان در آتش الهی بایستد بسوزد و پیشنهادات را ردّ کند و چه آتش سنگینی... ثروت یک نعمت است، به محض روی کردن باید وارد آتش آن شد و بخشید و زمان بخشیدن و غلبه بر شیطان انسان چقدر در برابر آتش قرار خواهد گرفت و رنج خواهد دید خدا داند... دوستی داشتیم روزی سبدی میوه از باغ خود برداشت چند نفر در ماشین بودیم گفت: من شاید دستان ام بلرزد ولی دلم می خواهد ببخشم، پس دستانم را کنار زدم خودتان بردارید.... در حدیث است که موسی نبی گفت: فرزندم اگر فقر بر تو روی آورد بگو: آفرین بر پوشش مردمان صالح، و اگر ثروتی متوجه تو شد بگو: خدایا! چه خطایی کرده ام که قصد مجازات مرا با این ثروت داری؟؟؟ حدیث بیانگر آن است کسی که ثروتی به او روی می کند در آزمون سخت و آتش عظیم مقابله با نفس قرار می گیرد. کسی که فقراء می بیند و ثروتی ندارد ببخشد شب را راحت تر از کسی می خوابد که ثروت دارد و نمی داند چگونه و چقدر باید ببخشد و بخشش بر او چون ورود به آتش است... کسی که قدرت دارد در آتش ایستادن در مقابل خشم خود قرار می گیرد، باید ناسزا بشنود و با این که می تواند مجازات کند ولی سکوت را باید انتخاب و در آتش آن بسوزد... بی تردید هر ورود به آتش و ماندن در آن توأم با درد و رنج است و این امر را نمی شود از ماهیت آتش دور ساخت و مزد بهشت خدا بر انسان برای همین است. (إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا) پس بعد از ورد به آتش الهی باید رنج و سختی کشید و مقاومت در میان آتش کرد تا سپس خداوند فرشتگان خویش نازل کند. عکس موضوع هم صادق است کسی که ثروت ندارد باید در آتش فقر حرارت بیند، کسی که جمال ندارد باید در آتش نازیبایی، نفس خویش بپزد و از برخی برخورداری ها دور باشد. کسی که قدرت ندارد باید در آتش صبر و سکوت و تقیه خویشتن را وارد سازد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹راه رسیدن به معرفت الهی نکته دیگر آن که برخی در راه معرفت از استاد خود می پرسند: بعد از این نسخه شما چه کنیم؟ و نسخه دیگر برای عمل می خواهند. آنان غافل هستند که معرفت الهی پریدن از یک عمل به عمل دیگر برای رسیدن سریع به معرفت خدا نیست، بلکه معرفت با ماندن و سوختن در یک عمل حاصل می شود. هر نسخه عملی که شاگرد از استاد معرفت خویش کسب می کند بعد از مدتی میزان تَصْطَلون حاصل از آن عمل عبادی مشخص می کند که این نسخه استاد چه میزان مطابق با رضایت حق تعالی از بنده است. هر اندازه باعث رشد او شود و او را از گناه باز داشته و توفیق عبادات دیگر دهد و بر او حرارت و شوق در عبادت ایجاد کرده باشد به همان میزان نسخه استاد معرفت قوی تر است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
اکثر مشکلات و مصائب دنیوی ما ناشی از وارد نشدن ما به آتش های الهی است. مثال، دختری که می خواهد شوهرش هم مؤمن و هم پولدار باشد نمی خواهد وارد آتش الهی در زمان خواستگاری مرد مؤمن فقیری شود پس باید در آتش بزرگ‌تری به نام مجردی شاید هم ابدی وارد شده و صبر کند. برای همین هم حق تعالی در هر امری ما را با ورود به آتش خویش امتحان می کند. چنانچه بندرت پیدا می شود خواستگاری مؤمن و ثروتمند باشد. در زلزله خوی درس های زیادی از آتش الهی می شد یافت که من جمله، شاید هیچ کس ندیده باشد کسی به دزدی از خانه خود برود. ولی در زلزله، مردم مثل دزد و ترسوتر از یک دزد برای برداشتن یک شئ به خانه خود به سرعت می رفتند و فرار می کردند... خداوند به آنان نشان داد که مالک اصلی منم و اگر من راضی به سکونت شما در خانه تان نباشم ترسوتر از دزد وارد خانه خود می شوید. یاد داد با ارزش ترین کالای جهان که ساختمان است بعد از ویران شدن هیچ ضایعاتی ندارد و همه نخاله است که باید پول بدهی تا از تو دورش کنند. اگر کسی یک وانت هندوانه داشته باشد که بعد از واژگون شدن خودرو همه آن شکسته و لِه شده باشد می تواند به بهایی به چوپانی بفروشد. اگر کسی یک انبار سیب داشته باشد که فاسد شده باشد از او به بهایی می خرند تا کود از آن درست کنند... اما ساختمان، این باارزش ترین دارایی انسان در صورت تخریب ریالی نمی خرند و وبالی بیش بر او باقی نمی گذارد. حق تعالی در هر عبادت خالصانه خویش حرارت و نوری متناسب جهاد آن قرار داده است. وقتی انسان از نظر عبادی اعمال سنگین تر جهادی بر خود می گیرد و با تَصْطَلُون آن به طُویٰ وارد می شود عبادات مستحبی قبلی چون حرارت و نور موازی و مساوی با آن را ندارد پس تغییر در سبک عبادت مستحبی می یابد و در این راه عطش معرفت او زیاد و از علم و عمل لایَنفع دوری می کند. برای همین در حدیث است: مؤمن نباید مومنی که در پله پایین از ایمان از او ایستاده است سرزنش اش کند. این به این معنا نیست عبادات مستحبی او خطا بوده و اجری ندارد بلکه به معنای رشد و تعالی اوست که از او عبادات بزرگ تر و قوی ریزتری می طلبد. علائم تَصْطَلُون الهی طبق قرآن در آیه ۵۴ سوره مائده ذکر شده است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ (۵۴_مائده) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
الف) خداوند آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند. حرارت همان محبت الهی است. (وَالَّذينَ آمَنوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ) اعجاز اکسیر محبت آن است کسی که به کسی محبت داشته باشد، در زمان شاد کردن و کسب رضایت او هرگز از او طلبکار و منتظر نیست، چون شاد کردن او را شاد کردن خود می بیند، هرگز از بی مهری او خسته نمی شود و جز رضایت معشوق بر چیزی تمرکز ندارد و قلب و روح اش فقط در عقد معشوق است. ب) از علایم إصْطِلاء عاشق شدن به مؤمنان و شدت دلبستگی به آنان است طوری که دلتنگ و بی قرار مؤمنین و زیارت و هم کلامی با آن هاست و فراری شدن شدید از کسانی که دشمن خدا هستند و به او کافرند. اگر از گرسنگی بمیرد دوست ندارد با کافری که او را تکه نانی می تواند بدهد همنشین شود و چون در وجود چنین دشمنان خدا شیطان وجود دارد به شدت از آنان گریزان است و سعی دارد همیشه در خلوت و به دور از مردم بخصوص در زمان فتنه و آخرالزمان زندگی کند و حتی در کسب و کار به شدت از مردم در هراس است. چنانچه از امام کاظم (ع) آمده است: در آخرالزمان به هر کسی اعتماد نکنید و کلام اش و وعده اش را تصدیق ننمایید. ج) علامت دیگر إصْطِلاء آن است که کسی که در آن باشد شب و روز در راه خداوند با مال و جان اش جهاد می کند. در راه خدا از مال اش برای نیازمندان هزینه می کند و با جان اش حداقل در راه تبلیغ دین و کلام خدا مجاهدت دارد. در اطراف خود مؤمنی پیدا می کند که با خدا و از قرآن با او سخن بگوید. سعی در ایجاد شرایطی برای خویش برای تبلیغ توحید و قرآن در هر مسجد و منبر و منزلی دارد. د) علامت دیگر إصْطِلاء آن است که چنین عاشق خداست که از کلام سرزنش و ملامت هیچ کسی در این راه نمی رنجد و بهایی به آن نمی دهد. پس کسی که در راه خدا به حرف بد و نگاه بد مردم اهمیت دهد او در حرارت و هدایت الهی (إصْطِلاء) قرار نگرفته است چون یک عاشق راستین هرگز در راه عشق خود از ملامت مردم نمی ترسد و تمرکز خویش جز طلب رضایت معشوق نمی کند. در بحث عذاب که گفته شد این عذاب کافران از روی رحمت الهی است تا آنان وارد آتش الهی (که در آیه ۱۳ سوره حدید شرح شد) شوند و نوری که در دنیا نتوانسته اند کسب کنند بعد از تحمل مرارت و عذاب با ورود به آتش اندکی از آن نور برای رها شدن شان از جهنم کسب کنند. چنانچه در یک بیمار هم که به علت ناپرهیزی و پرخوری و تابعیت از هوای نفس بیماری یافته است درد در بدن خود تا حس نکند و این عذاب شدیدتر نشود هرگز به آتش تیغ جراح وارد نشده و بدن خود برای رهایی از عذاب نمی سپارد. آتش درد کشیدن دندان را کسی می تواند وارد شود که شب ها از درد و عذاب دندان بی خواب شده باشد. پس عذاب روز قیامت حق تعالی هم نوعی از رحمت او برای ورود کافران به آتش الهی برای نجات شان از آتش دوزخ است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
"لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی" سرانجام کسانی در درون آن انداخته می شوند که اهل عناد و تکبرند و به اختیار وارد آتش او نمی شوند. این امر در انسان هم صادق است. چنانچه در احکام الهی است کسی که گناه خود پذیرفت و درخواست بخشش کرد یعنی به اختیار وارد آتش من شد او را ببخشید. یعنی وارد آتش من با بیداری شد و تصمیم گرفت دیگر خطا نکند. پس مراد از "ألَسْتُ بِرَبِّکُم" همان صفت ربوبیّت خدا با پختن او انسان را با آتش است و این مرحله از نظر زمان و میزان حرارت از سوی آن ذُوالجَلال کاملاً حساب شده و دقیق است. چنانچه بر ایوب و یعقوب نبی زمان آن مشخص بود. زمان فرج و گشایش در حقیقت زمان اتمام آتش الهی و خروج انسان از کوره ربوبیّت او با نتیجه عطای معرفت به بنده اش توأم خواهد بود. میزان صبر ما بر شداید و ابتلاهای زندگی بستگی به میزان ورود ما به آتش الهی قبل از نزول آن بلاء دارد. مثال، کسی که به خدا تقرب در آتش او جسته است زمانی که وارد آتش دیگری از خدا به نام مرگ فرزند شود، تحمل این مصیبت بر او به علت پختگی اش آسان خواهد بود. واللّه العظیم قسم ما شیطان را نشناخته ایم. اگر بدانیم چه اختیاراتی از خدا برای گمراهی ما گرفته است در مورد هیچ کس تا حقیقت بر ما کامل روشن نشده قضاوت نمی کنیم، در مورد هیچ چیز سخن نمی گوییم که هیچ، حتی بر ذهن خود اجازه سخن گفتن و نجوی با خود نمی دهیم، حتی قدمی از قدم بر نمی داریم. در باب إصْطِلاء باید گفت، حرارات آتش الهی طوری است که هم خود عامل را در بر می گیرد و هم بیننده را تسرّی می بخشد. یکی از ویژگی های آتش سرایت است. پس کسی که مردم را بی ریا و با اخلاص و برای رضای خدا و بدون طمع دنیوی به سوی خدا می خواند در وجود او حرارتی که دارد باعث تسرّی و آتش گرفتن دیگران هم می شود. چنانچه آتش شیطان هم چنین است. علت تأکید بر همنشینی مؤمن با مؤمن برای تسرّی این آتش است. (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ) تصور کنید شما در مغازه ای هستید که نیازمندی به صاحب مغازه می گوید: ندارد و کالایی می خواهد. اگر شما آن لحظه وارد آتش الهی شوید و بگویید به حساب من بده... این آتش شما قطعاً حرارت اش وجود او را هم خواهد گرفت و شاید رایگان به او بدهد. يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ - كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ، اشاره به آن است که انسان اگر چیزی بگوید و مردم را دعوت ورود به آتشی کند که خود نمی شود چون حرارتی از آن ندیده و هدایتی نشده احتمال تفسیر به رأی در آن گفتن اش وجود دارد و از سوی دیگر بر شنونده حرارت عمل وارد نخواهد کرد چون خودش انجام نمی دهد پس شاید باعث سردی او از راه خدا در تبلیغ گردد. "خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ  إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيد" آیه اشاره دارد که عذاب گنهکاران تا روز قیامت در برزخ وجود دارد. حق تعالی از رحمت اش هیچ کسی را استثناء نفرموده است. حتی فرعون و نمرود را اگر واقعاً قصد بردن در جهنم اصلی اراده کرده بود، از برزخ تا قیامت مستثنی می کرد و بعد از مرگ شان مستقیم وارد جهنم ابدی می فرمود و این را بر ما ذکر می کرد. در حالی که فرصت ابتلاء از برزخ تا قیامت را از آن بنی آدم عاصی خود نگرفته است و این همان حدیث نبوی است که کافر اگر رحمت خدا می دانست از بهشت او ناامید نمی شد. پایان..... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: قَالُوا بَلَىٰ در قرآن (بخش هفتم پایانی) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: قَالُوا بَلَىٰ در قرآن (ادامه بخش هفتم پایانی) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
خالقا! کسی سخن گفتن آتش را نشنیده است، آتش بی صدا سخن می گوید و می سوزد و صدایش در نمی آید. اندک صدای آهسته آتش را کسی می شنود که نزدیک او باشد، و آن گاه که هیزمی سوخت و از حرارت افتاد برای ابد صدای او را حتی نزدیک ترین کس او هم نمی شنود. رنگ رخسارش از سرخی و حرارت آتش به سفیدی خاکستر می گراید و سرانجام بادی او را به هوا می فرستد. هرکس در آتش عشق و مهر تو سوخت اندک صدایی در زمان سوختن دارد که جز معدودی از نزدیکان اش صدای او نمی شنوند و از اسرار دل او بی خبرند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
چون شعله عشق تو تمام وجودش را سوزاند و خاکستر کند و برای ابد خاموش و بی صدا می شود. و سوخته عشق تو در حجره خلوت خویش با تو می رود و اندک صدایی را از او کسی نمی شنود، و این یعنی فقط او مانده و ذات قدسی تو........ نه هیزم است و نه زغال، بلکه خاکستری است که هیچ وزنی بر زمین ندارد و وجودش متواضع محض در برابر تو می شود که در برابر تو وجودی بر خویشتن نمی بیند، رنگ اش از خوف مقام تو به سفیدی و ابیض می گراید و آماده پرواز به لایتنهایی عرش تو می شود. معبودا! هدیه گنج باارزش معرفت خویش از رحمت ات روز بروز بر من سنگین تر فرما تا فاصله زمانی بین زغال تا خاکستر شدن ام و پروازم به سوی تو، کمتر شود و بر من بیاموز هر اندازه شعله آتش مِهرت بیشتر شود و مرا بسوزاند مژده زمان وصل را بر من نزدیک تر می کند. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
امام صادق علیه السَّلام در تهذیب الأحکام فرمودند: هرکس نماز می خواند، این را بداند که با پایان گرفتن وقت ویژه، نماز کسی قضا نمی شود؛ تا خورشید غروب نکند، نماز ظهر و عصر قضا نمی شود، تا سپیده طلوع نکند، نماز شب قضا نمی شود و تا خورشید طلوع نکند، نماز صبح قضا نمی شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۵۸ زن رشیده ای دختر خویش شوهر داد و شوهر را مادری بود که همیشه عروس اش را آزار می داد و از آن خسته نمی شد. گاهی که شیطان از آزار خسته می شد پیرزن را خستگی نبود و از پای نمی افتاد. مادر، دختر خویش در هر شکایتی به صبر می خواند. روزی دختر مادرش را گفت: مادر! مرا صبری بسیار باید که پند تو در عمل اجابت کنم.... مادر رشیده گفت: دخترم! هر اندازه صبر کنی، از صبر خویش خسته مشو. بدان که صبر روزگار کمتر از صبر توست و هیچ صبری نیست که با سپری شدن سریع روزها، تو را در رسیدن به حاجت ات یاری نکند.... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۱۲ 📆۱۴۰۳/۰۱/۲۵ 🌟خَاوِيَة: به شکستن و فرو ریختن هر شئ که درون آن تهی باشد گفته می شود. (أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا) می دانیم درون یک خانه تهی است، اگر عرش یا سقف آن بشکند و فرو ریزد چهار دیواری آن باقی می ماند. "وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا" اشاره به خانه هایی دارد که سقف شان فرو ریخته و تنها چهار دیواری آن ها برای عبرت باقی مانده اند. "فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ" که مراد از خَاوِيَةً در این آیه به این معناست. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا (۴۲_کهف) آیه اشاره دارد به کسی که مشرک به خداوند بود و گمان کرده بود با پُر کردن سرمایه خود در باغ، آن باغ او را نجات خواهد داد که با دیدن ویرانی باغ اش دو دست خود به نشان حسرت به هم می زند و می گوید: این چه بود، من (انفاق) سرمایه خود در آن پر کردم و اکنون "وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا" ویرانه ای بیش ندارم؟! سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ (۷_حاقه) اشاره به نابودی قوم عاد با تندباد دارد. "نَخْلٍ خَاوِيَةٍ" اشاره به درخت نخل است که برعکس درختان دیگر درون اش پُر نیست، برای همین به عنوان الوار استفاده نمی شود و چون میان تهی است زود می شکند و می افتد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی