eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر روز جمعه صلوات بر محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم... 💖🌹🦋
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قشنگ‌ترین آرزو رو سهراب سپهری کرده اونجا که میگه آرزویم اینست، آنقدَر سیر بخندی. که ندانی غم چیست...🍂 ↷↷↷ 🦋🖤🔷                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
Haftegi14000901[03].mp3
7.72M
🎙تویی إنا أعطینا، ثمر قلب طاها (زمینه) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی ↷↷↷ 🦋🖤🔷                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش جالب یک دختربچه آمریکایی به شنیدن صدای اذان در فروشگاه ↷↷↷ 🦋🖤🔷                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
Afshin-Moghadam-zemestoon-128-[MusicSky.IR].mp3
2.56M
زمستون تن عریون باغچه چون بیابون♫♫♫ ↷↷↷ 🦋🖤🔷                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ برخیز و سلامی کن ولبخند بزن که این صبــح نشانی زغم وغصـه ندارد. لبخنـد خـدا در نفس صبح عیان است بگذار خـدادست به قلبـــ💗ـــت بگذارد. الهی به امید تو ســلام سه شنبه تون پراز لبخند الهی به امید تو💚 🌷🦋☘
ظهور حقّ إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد. ↷↷↷ 🦋🌹🔷                    @Aksneveshteheitaa                ❤️🌷❤️
🔹 🦚 🧸 نمیدونم چرا همش با اون مقایسش میکنم شاید برای اینکه اردشیر و فرهاد تنها پسرای جوونی بودن که میشناختم،اردشیر پسر عمو اتابک بود و مثل خودش جدی و زورگو،خودشو خان بعدی میدونست و همین حسابی مغرورش کرده بود،اما فرهاد اصلا حضورش توی عمارت احساس نمیشد،بیشتر تو خودش بود و کاری به کار کسی نداشت ! به لطف اتابک خان آدمای روستای ما مثل مرده های متحرک بودن،هیچ کس سعی نمیکرد با دیگری باب آشنایی رو باز کنه انگار همه از هم نفرت داشتن! رسیدم پشت در عمارت مثل همیشه باز بود آخه اتابک خان اینقدر جدی و خشن بود که حتی با در و پیکر باز هم غریبه ای جرأت وارد شدن به عمارت رو نداشت،آروم هل خوردم داخل و قدم تند کردم سمت ایوون،همیشه آرزو داشتم تو یکی از این اتاقا زندگی کنم خوشبحالشون حتما از دیوار نم زده و هوای سرد داخلشون خبری نبود،با صدای عمه خانوم از جا پریدم:-چته دختر اینجوری زل زدی به اتاق،برو به کارت برس! چشمی گفتم کمی از اتاق فاصله گرفتم و بقچمو باز کردم و مشغول پهن کردن لباسام شدم! صدای گلناز بود مهربون ترین خدمتکار عمارت،مهربون ترین که چه عرض کنم تنها آدم مهربون عمارت:-ممنون گلناز خودم انجامش میدم! صدای زنعمو به گوشم خورد:-ولش کن گلناز اون مثل آناش کلفته برو ببین سحرناز کاری نداره انجام بدی؟ از حرص دندونامو بهم فشردم،سحرناز تنها دختر عموی مجردم بود،خواهر اردشیر،یه دختر پر افاده که درست مثل مادرش رفتار میکرد،نگاهمو از هیکل چاق زنعمو گرفتمو مشغول بقیه کارم شدم! لباس هارو پهن کردمو دستای یخ زدمو بهم مالیدم از سرمای هوا مشخص بود امسال زمستون سردی پیش رو داریم،خواستم از پله ها بیام پایین که چشمم خورد به سحرناز که جلوی آیینه ایستاده بود و موهای بلندشو شونه میزد،تعجب زده چشمام گشادتر شد اگه عزیز یا خان اینجوری میدینش روزگارشو سیاه میکردن،آخه عزیز همیشه میگفت دختری که به خودش میرسه دلش شوهر میخواد،آهی کشیدمو رومو به سمت پله برگردوندم و مستقیم رفتم تو شکم گنده زنعمو و ترسیده گفتم:-سلام! نیشگونی از پهلوی راستم گرفت و گفت:-داشتی چه غلطی میکردی؟نکنه بخوای راجع سحرناز یه چیزایی به خان بگی؟ وحشت زده نالیدم:-نه به خدا! -اگه از این غلطا بکنی روزگار خودتو آناتو از اینم سیاهتر میکنم! پشتشو که بهم کرد نفسمو صدادار دادم بیرون و شکلکی براش در آوردمو از پله های ایوون سر خوردم پایین و با دیدن عزیز پایین پله ها پا تند کردم سمت اتاق کوچیکمون میدونستم الانه که غر غراش شروع بشه! یک...دو...سه:-دختره خیره سر کی میخوای یاد بگیری مثل یه دختر بالغ رفتار کنی من هم سن تو بودم چندتا بچه داشتم! خنده ی ریزی کردمو وارد اتاق شدم:باز چیکار کردی صدای عزیز رو در آوردی آیسن؟ -هیچی به خدا آنا،فقط یکم تند راه اومدم! -مگه نمیدونی دخترا باید چجوری رفتار کنن؟ پفی از سر کلافگی سر دادمو برای اینکه بحث رو عوض کنم گفتم:-آنا من گرسنمه،پس کی غذارو میاری؟ -خودت میدونی که اول باید غذای آدمای عمارت رو بدم صبر کن آقات بیاد بعد! 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                     @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
💚🍃 ↷↷↷ 🦋🖤🔷                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴