#سلام_امام_زمانم💚
ای ز هر زیباتری، زیباتری
از زمین و آسمان بالاتری
پس چرا ای حجت ثانی عشر
از علی و فاطمه تنهاتری ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهارصدشصتهفتم
-من اگه قید جونم رو نزده بودم الان اینجا نبودم،میتونی منو بکشی اما قبلش باید قاتل دخترمم به سزای کارش برسونی!
-رو چه حسابی حرف از قتل میزنی؟دخترت خودکشی کرده،خودم جنازه اش رو توی اتاق دیدم تموم آفت کش توی قوطی رو سر کشیده بود!
-دخترم خودکشی نکرده اورهان خان مطمئنم خودت هم خوب میدونی چرا کشتنش،همون روزی که زن برادرت اومد و شبونه از خونمون بردش فهمیدم که قراره چه خاکی سرم بریزه اما قسم خورد نمیذاره بلایی سر دخترم بیاد،یاسمین بهم گفته بود سهیلا خاتون تهدیدش کرده بهش گفته اگه از ده نری با دستای خودم میکشمت،آخرش هم کشت!
-بر فرضم که حق با تو باشه،چرا تا الان چیزی نگفتی؟سه روز از مرگ دخترت میگذره؟پس کی میخواستی دهن باز کنی؟
-چون تا همین امروز منم گمون میکردم دخترم از ترس اون زن خودکشی کرده برای همین چیزی نگفتم...
اما وقتی کنار اون صدیقه بی همه چیز دیدمش شصتم خبر دار شد که کار خودشه،میشناسمش کارش همینه چندتا علف قاطی میکنه و به خورد مردم میده،میتونی بری از اهالی ده بپرسی تا ببینی چه بلایی سر مادرشوهر پیرش آورده،مکثی کرد و ادامه داد:
-دو سه روز بعد از مرگش پیداش کردن اونم مثل دختر من تموم زندگیش رو خون برداشته بود،اما کسی نتونست ثابت کنه کار این عجوزه بوده تا اینکه چند سال پیش خودش اعتراف کرد که کار خودش بوده!
مطمئنم اون زهر به خورد دخترم داده اورهان خان ،حتما زنت بهش دستور داده دخترمو از سر راهش برداره نباید فراریش میدادی!
اورهان مکثی کرد و گفت:-فراریش ندادم فرستادمش تا گندی که زدی رو راست و ریست کنه،حالا که فکر میکنم میبینم تو هم چندان فرقی با اون پیرزن نداری،گناه اون بچه معصوم چی بود که به خاطر کاری که کردی دنیا نیومده باید بمیره؟چرا خشمت رو سر اون خالی کردی؟بنشین اینجا فقط دعا کن بلایی سرش نیاد وگرنه این بار حتی منم نمیتونم جلوی خان رو بگیرم که بلایی به سرت نیاره!
-من کاری نکردم درسته از اتفاقی که افتاد ناراحت نشدم،اما تا به حال آزارم به یک مورچه هم نرسیده!
تقصیره همون صدیقه بود تا به سمتش رفتم و منو رو به روی خودش دید متوجه شد که پی به رازش بردم دوید سمت در اون باعث شد زنت توی اون جمعیت زیر دست و پا بمونه،اورهان خان
به حرفم اعتماد کن من مادرم حسم هیچوقت دروغ نمیگه،بهتره مجازاتش کنی چون معلوم نیست بعد از این چه بلایی سر اعضای خانوادت بیاره،من آدم کش نیستم فقط اومدم تاوان خون دخترمو پس بگیرم اما کسی که گرفتن جون آدم ها براش مثل آب خوردنه باید ازش ترسید!
با این حرف اورهان نگاهی به من انداخت عصبی و با عجله بیرون اومد و در طویله رو بست و رو به شعبون گفت:-اجازه نمیدی هیچ کس غیر از من وارد بشه حتی خان!
شعبون با ترس سری تکون داد و اورهان با عجله سمت اتاق سهیلا قدم برداشت،پشت سرش دویدمو قدم هامو پاهاش تنظیم کردم:-اورهان حق با این زنه عصمت میگفت که همون شب قبل از مرگش جوشونده ای به خورد یاسمین داده،که آروم بخوابه!
-پس چرا چیزی بهم نگفت؟
-وحشت کرده بود،حتما میترسید اگه بگه بلایی هم به سر خودش بیاره!
ایستاد روبه روی در اتاق سهیلا و نفسش رو بیرون داد:-خیلی خب فعلا چیزی نگو تا موقعش برسه،برو داخل بهش بگو بیاد بیرون!
سری تکون دادمو بعد از اینکه ضربه ای به در کوبیدم وارد اتاق شدم،حوریه روی صندلی نشسته بود و صدیقه مشغول مرتب کردن لباس سهیلا بود!
بعد از ورودم هر سه به سمتم چرخیدن و سهیلا عصبی داد کشید:-گمشو بیرون هر چی میکشم تقصیر توئه خدا ازت نگذره دختره نحس!
با ترس نگاهی به پارچه های خونی اطرافش انداختم و با لکنت لب زدم:-اومدم پی صدیقه،اورهان باهاش کار داره!
صدیقه با ترس سری چرخوند و گفت:-خیلی خب الان میام،دختر جون تو مراقب خودت باش،حرفایی که بهت گفتم رو از یاد نبری،ممکنه منو زندونی کنن اما تو نگران نباش همون کاری که بهت گفتم رو انجام بده!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهارصدشصتهشتم
با اخمای درهم نگاهشون میکردم و سعی داشتم از حرفاشون سر در بیارم که با تشری که سهیلا بهم زد پشت چشمی نازک کردم و از اتاق بیرون زدم و
به چند ثانیه نکشید که صدیقه پشت سرم با سری بالا گرفته و لبخندی که نشون از پیروزیش میداد بیرون اومد و رو به روی اورهان ایستاد:-بله آقا با من امری داشتین؟
اورهان همونطور که دستاش رو از پشت گره کرده بود با غضب نگاهی بهش انداخت رو بهش پرسید:-چه شد؟حالش خوبه؟
-خوبه آقا خدا رو شکر بچه تکون میخوره!
-خیلی خب پس راه بیفت بریم!
-کجا آقا؟
-طویله،همونجا میمونی تا تکلیفت روشن بشه!
-آقا شمارو به جون عزیزتون قسم میدم منو با اون زن دیوونه یه جا زندونی نکنین،دیدین که چه بلایی سر خانوم آورد گمون کردین به من رحم کنه؟
اورهان ابرویی بالا انداخت و رو بهش پرسید:-چرا ازش میترسی؟اون کاری به کار تو نداره به خونخواهی دخترش اومده گمون میکنه سهیلا مقصره!
صدیقه کمی با انگشتای دستش بازی کرد و زیر چشمی نگاهی به اورهان انداخت:-میدونم آقا اما داغ دیدس ممکنه توی حال خودش نباشه،منم که پیرم جونی توی تنم نمونده که با اون گلاویز بشم!
اورهان پوزخندی زد و راه افتاد سمت طویله و داد کشید:-پشت سرم بیا!
حوصله شنیدن دروغای بی سر و تهش رو نداشتم ،حتی دیدنش هم عصبیم میکرد نفس عمیقی کشیدمو به انتظار برگشتن اورهان همونجا روی سکو جای گرفتم و در حالیکه گوشمو به صدای قلیون خان که از مهمونخونه شنیده میشد سپرده بودم،مشغول پاک کردن برف و گل اطراف چکمه هام شدم!
خان همیشه موقع عصبانیت یه راست سراغ قلیونش میرفت حتی کلفتا هم دیگه اینو میدونستن و تا میفهمیدن خان عصبی شده سریع زغال روی آتش میذاشتن!
هنوز یکی از چکمه هامو بیشتر تمیز نکرده بودم که نگاهم به در طویله و اورهان افتاد که مادر یاسمین رو همراه شعبون سمت اتاق کلفتا میبرد، مگه دیوونه شده بود؟
زن بیچاره رو میبرد جایی که دخترش رو کشتن از روی سکو پایین پریدم،پاهای برهنه ام با برخورد برف از سرما سوخت چکمه هامو پا کردمو همین که خواستم به سمت اورهان بدوم با صدای داد حوریه سر جا میخکوب شدم:-دختره چشم سفید این اراجیف چیه بهم میبافی؟
این همه به خاطر تو تو روی همه ایستادم،یادت رفته با گریه و زاری اومدی سراغم و گفتی شنیدی که اورهان به آوان میگه دلباخته دختر چشم رنگی عمارت پایین شده؟فکر کردی اگه حمایتای من نبود میتونستی به آرزوت برسی؟ حالا کارت به جایی رسیده که به من بهتون میبندی؟
نفسم توی سینه حبس شد باورم نمیشد سهیلا با وجود اینکه خبر داشته اورهان منو دوست داره بازم اینقدر خودش رو خارو خفیف کرده تا به دستش بیاره!
از اون عجیب تر رفتار حوریه باهاش بود تا به حال ندیده بودم حوریه با سهیلا اینجوری صحبت کنه لب به دندون گزیدمو قدمی به عقب برداشتمو دوباره نشستم روی سکو ،صدای قل قل قلیون خان بهم اجازه نمیداد واضح حرفاشون رو بشنوم دستمو روی گوش چپم گذاشتمو گوش راستمو سپردم به در:
-خودت خوب میدونی که بهتون نیست خاله جان پس اگه نمیخوای قبل از اینکه من بگم خودت به گوش همه برسونی بهتره آروم تر صحبت کنی،درضمن برای حرفام شاهد هم دارم...
مکثی کرد و ادامه داد:-عفت همونی که باهاش جیره و مواجب اون پیرمرد هفت خط رو میرسوندی خیال نکن میتونی پیداش کنی و ساکتش کنی چون تا من نخوام دستت بهش نمیرسه، فقط منم که از محل زندگیش با خبرم!
با اومدن اسم عفت اخمام درهم شد چقدر اسمش آشنا بود انگار جایی شنیده بودم!
-در ضمن تو خودت هم زیاد با اومدن اون دختره موافق نبودی وگرنه هیچ موقع به خاطر من حاضر نمیشدی پسرت رو آزرده خاطر کنی حالا هم که این حرفا فایده ای به حالت نداره چون با نقشه ای که کشیدی نه تونستی دختره رو از زندگی اورهان بیرون کنی نه اورهان رو دلباخته من میبینی که هنوزم گوشه این اتاق بدون هیچ توجهی افتادم و تموم امیدم به این بچه هست!
صدای عصبی حوریه توی گوشم پیچید:-اورهان حق داشت تو آشی هستی که خودم برای خودم پختم،انگار حواست نیست پسرم منتظره تا با کوچکترین اشاره من طلاقت بده حالا کارت به جایی رسیده منو تهدید میکنی؟هر غلطی میخوای بکنی بکن حوریه خاتون به کسی باج نمیده!
-خاله جان بهتره همونجور که خواستم ترتیب آزاد شدن صدیقه رو بدی چون مقصر شدن اون یعنی گناهکار بودن من و اگه من رو بخوان مجازات کنن حتما دهن باز میکنم همه چیز رو میگم!
-پسرت چه بخواد چه نخواد به خاطر این بچه نمیتونه از من بگذره،اما تو چی؟گمون کردی به گوشش برسه موقعی که بچه بوده مادرش با مرد دیگه ای خوابیده ساکت میمونه؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💐🕊❄️☀️الهی که خونه دلتون گرم و دورهمی هاتون براه باشه
🍃🌲💐🕊☀️روز جمعه هستشا خونه پدر مادرا سر بزنین و بزرگترا رو خوشحال کنین
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
به مناسبت فرارسیدن ۹ دی
#سید_رضا_نریمانی
جانم فدایی رهبر
✌️🇮🇷✌️
#ایران_قوی🇮🇷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
4_6005927845472241705.mp3
6.02M
🌷بمناسبت سالروز حماسه 9 دی
🍃بوی #بصیرت میدهد باغ شهادت
🍃نور خدا وقتی به سیمای شهید است
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #واحد #حماسی #انقلابی
#ایران_قوی🇮🇷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔷🌷🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🏕❄️⛰📹 بارش برفِ در ییلاقات اشکورات؛ شهرستان رودسر ؛ استان گیلان.
🍃🎼💐⛈❄️بهمراه آوایی محلی و گیلکی از مرحوم پور رضا؛ سراینده تیتراژ سریال پس از باران.
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸
هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن.
التماس دعای فرج.🌹
🦋🌹💖
@hedye110
«ما به خلوت با تو ای آرامِ جان، آسودهایم...»
#سعدی
🌺🍃჻ᭂ࿐
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
💠 سه نشانه خوشبخت و سه نشانه بدبخت در کلام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله💠
🌟رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) میفرمایند:
💎«خوشبخت سه نشانه دارد:
۱. رزق حلال در وطن
۲. همنشینی علماء
۳. ادای نمازهای پنجگانه به جماعت
💎و علامت بدبخت سه چیز است:
۱. حرام خوردن
۲. دوری از علماء
۳. نماز فُرادی».
📗سخنان چهارده معصوم، ص۱۵۶
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
Alireza Sharbati - Mina Remix 2022 - WwW.Shomal-Music.CoM | @shomalmusic_asli.mp3
10.06M
🎧🎤❣🎼☀️آوای شاد و زیبای محلی مازندرانی
🍃🏕🎧🎤علیرضا شربتی...
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠