eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🦋 🌿﷽🌿 توی یکی از پارک های اطراف کلانتری نشسته بودم و منتظر علی بودم روی نیمکت نشسته بودم و بازی بچه ها رو نگاه میکردم آیه هم بچه ها رو خیلی دوست داشت .مطمئن بودم آیه هم یه حسی به من داره با اون اعتراف نامحسوس دیشبش قلبم رو حسابی گرم کرده بود تصور اینکه آیه هم دوستم داشته باشه و توی آینده ای نه چندان دور مال خودم باشه حس لذت ملموسی رو توی قلبم سرازیر میکرد حس یه یخ در بهشت خنک توی گرمای تابستون وقتی که از گرما و داغی هوا بی تاب شدی و دنبال یه جرعه آب میگردی عین دخترایی که ازشون تعریف می شد ته دلم قند آب میکردن از تصور داشتن آیه و یه زندگی اروم و راحت و شاید هم یکی دو تا بچه ی قد و نیم قد توی فکر و خیالات شیرینم غوطه ور بودم که با صدای پسر جوونی که با حالتی گنگ نگاهم میکرد و میگفت :آقا پاکان ؟ به خودم اومدم سریع ایستادم و گفتم :سلام شما باید علیِ سیدی باشید سری به علامت تایید تکون داد و گفت :بله درسته به نیمکت اشاره کردم و علی رو هم دعوت به نشستن کردم همینکه نشست پرسید :خب مشکلتون چیه ؟ -راستش یه قضیه ی کلاهبرداریه -چه کمکی از من بر میاد ؟؟ -میخوام بدونم میشه کمکم کنید تا بفهمم فردی به اسم پیام بهزادی منش به جز اون کیس کلاهبرداری پرونده ی دیگه ای هم داره یا خیر ؟ اسم بهزادی منش رو که شنید برق کنجکاوی تو چشماش گذر کرد خودش رو بیشتر به سمت من مایل کردوپرسید:پیام .....پیام بهزادی منش ؟ سری به علامت تایید تکون دادم وگفتم :قضیه بر میگرده به یه دختر خانومی که بعد از مرگ پدرش .... وسط حرفم پریدو ادامه ی کلاف حرفهام رو به دست گرفت وگفت :بذار ادامش رو من بگم با ارائه کردن چند تا مدرک جعل شده ادای طلبکاری میکنه و دار و ندار اون دختر رو بالا میکشه بهت و تعجبم رو که دید حرفش رو ادامه دادوگفت :ما خودمون پیگیر این پرونده هستیم و تمام قضایا رو میدونیم اون دختر خانوم هم تنها کسی نبود که سرش کلاه رفته خیلی های دیگه هم هستن این پیام خان کارش رو خوب بلده سراغ کسایی میره که تازه تنها عزیزشون رو از دست دادن و تک و تنهان و وقتی که هنوز از شوک مرگ عزیزشون در نیومدن و توانایی سر پا شدن رو ندارن مدارک جعلی اش رو رو میکنه و همه چی رو بالا میکشه........ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 با حرص غریدم :وقتی همه چی رو میدونید پس چرا کاری نمیکنید ؟ لبخند یه وری ای نثارم کردوگفت :فکر میکنی به همین راحتی هاست ؟اول باید اون فردی رو که براش جعل اسناد میکنه رو پیدا کنیم دوم هم اون قاضی ای رو که توی دادگاه ها رای رو به نفع اون صادر میکنه.... میشه دقیقا بپرسم باید چند تا خانواده ی دیگه آواره بشن تا شما کاری بکنین- با عصبانیت گفت :فکر میکنی ما دست رو دست گذاشتیم و داریم عین فیلم سینمایی نگاه میکنیم که یه سری کفتار چطوری زندگی و خونه ی مردممون رو از چنگشون در میارن ؟ من هم که عصبی از فکر اینکه آیه توی اون دوارن چه سختی هایی رو پشت سر گذاشته صدام رو رو سرم انداختم وگفتم :پس چیکار میکنین اگه واقعا دارین کاری انجام میدین پس کو نتیجش ؟ علی نفس عمیقی کشید و بعد از دقیقه ای که به اعصابش مسلط شدگفت:خوب موقعه ای اومدی سراغ من نتیجه میخواهی نه ؟یه هفته بهم فرصت بده همین روزاست که پیام گیر بیفته یه طعمه براش گذاشتیم که داره تو دامش میفته با به دام افتادن اون تمام دار و دسته اش هم میفتن تو تله -من دیگه نمیتونم سختی کشیدن اون دختر رو تحمل کنم لبخند مهربونی زد و دستی به شونم کشیدوگفت :نگران نباش مرد همه چی درست میشه توکلت به خدا باشه اگه شما هم یه ذره تلاشتون رو بیشتر کنید...... به جز اون بالایی کسه دیگه ای نمیتونه کمک کنه البته مطمئنن بهتره ضربه ای به شونه ام وارد کردوگفت:تیکه ننداز آقا پاکان ما همه ی تلتشمون رو میکنیم اگه قصدمون تنبلی و تن پروری بود پامونو تو این راه نمیذاشتیم حرفی برای گفتن نداشتم پس به تکون دادن سر اکتفا کردوگفتم :شمارم رو که داری باهام تماس بگیر و از روند کار خبر دار شو ان شاءالله به زودی خبرهای خوبی میشنویم......‌ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽️ 💕 ما خدارا داریم؛ در آنچه گذشت، آنچه هست و آنچه خواهد آمد...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
چه تقدیر ، چه قسمت نجنگی نمیرسی ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
مرنج و مرنجان                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
حقیقت اینه: در این دنیا یا باید دروغگوها را تحمل کنیم یا تنها زندگی کنیم ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
دلتنگ اون روزایی ام که بابام می گفت بخواب مدرسه تعطیله اما من می رفتم مدرسه و بر می گشتم ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
و از تو می پرسند: زیبایی را کجا می شود یافت؟ به آنها بگو: در چهره آنانکه از خدا حیا می کنند                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
اگه چیزی رو تغییر ندی یعنی بازم انتخابش کردی!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
آدمها از یک جایی به بعد دیگر آنطوری که خودشان هستند رفتار نمیکنند ! آنطور رفتار میکنند که ... با آنها رفتار کرده اید ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
عروسک های النا بانو با بهترین کاموا ایرانی و ضد حساسیت🧶🧵🪡 متنوع ترین کانال عروسکی ایتا 😍 بهترین کیفیت🥰🥰 بیش از هزاران مدل طرح از شما اجرا از من ☺️ 💢 برای عضو شدن بکوب روی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3617456285C699aeb3ef2
حمایت از کالای ایرانی و هنر ایران زمین 😍😍 عروسک های کاملا دستبافت 🌹🌹 متنوع ترین عروسکهای ایتا 😍 طرح از شما اجرا از من ☺️ 💢 برای عضو شدن بکوب روی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3617456285C699aeb3ef2
خسته شدیم اینجا شباش خیلی طولانیه ساعتاشم خرابن زمان نمیگذره ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
او بغض کرد و چشمان من بارید ... •––––––☆––––––• @delneveshte_hadis110
مامان بزرگم حرف قشنگی میزنه میگه: هوا که خنک میشه درخت هایی که سایه مینداختن فراموش میشن ... 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
💦کلافه شدی از اینکه موهای بدنت زودبه زود درمیاد و هی باید یا بزنی؟😭🪒 وقتی ژیلت میزنی میزنه و داری😖 دست وپات شده ☹️😢 💦 دوست داری در سریعترین زمان بدنت رو کنی جوری که انگار کردی😅👌 و اگه میخوای از 50 نوع در امان باشی از زرنیخ طلایی استفاده کن👌👌 کننده دار اینجاست👇 https://eitaa.com/joinchat/2232353315C05f08d449c
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آخر شب سرد ما سحر می‌گردد مهدی به میان شیعه برمی‌گردد 😍🤲 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
۹۱.mp3
8.43M
[تلاوت صفحه نود و یکم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 یک هفته ای از ماجرا میگذشت. من و بابا و سامان جلسه ای خصوصی راجب پروژه ی جدیدی که شروع کرده بودیم گذاشته بودیم که با صدای زنگ موبایلم از شر ویز ویز کردنای سامان راحت شدم سریع عذر خواهی کوتاهی کردم و جواب دادم. -بله ؟ علی بود و لحن خوشحال و پر انرژی ای که قلب من رو وادار به تپش میکرد و مطمئنن این لحن لحن آدمیه که خبر خوبی داره -مژده بده جناب عاشق بالاخره جان هر کس دوست داری اذیت نکن ،گیرش انداختید بادی به غبغب انداخت و گفت :پس چی فکر کردی به من میگن جناب سروان -مرگ آرمان ؟ آِ پای پسرخاله امو چرا میکشی وسط مرگ بهزادی منش رو گیرش انداختیم فقط اون خانم-همون خانما رو بیار که شکایتش رو تنظیم کنه و ان شاءالله چند روز بعدش حق و حقوقش رو پس بگیره -میشه من ازش وکالت نامه بگیرم و کاراشو خودم درست کنم ؟ آره اگه وکالت نامه تام باشه چرا که نه اوکی دستت درد نکنه شیرینیت محفوظه- قربونت منم برم به بقیه خبر بدم فعال خداحافظ- -خداحافظ- تماس رو که قطع کردم با عجله به سمت بابا برگشتم و گفتم :من باید برم نتیجه رو تو خونه به من بگو فرصت اعتراض رو ازش گرفتم وسریع ازاتاق بیرون زدم وبه سمت دفتر خودم رفتم سریع متن وکالت نامه رو تایپ کردم و بعد از پرینت گرفتنش سریع از اتاق بیرون زدم به سمت میزی رفتم که خرگوش کوچولوم پشتش نشسته و سرش رو توی کتاب های قطور دانشگاهیش فرو برده بود و سفت و سخت با نگاهش خط به خطش رو میخوندوازبرمیکرد سریع روبه روش ایستادم و برگه رو جلوش گذاشتم وگفتم :خرگوشِ نازنازی اینو امضاش کن بدون اینکه سرش رو بالا بگیره گفت :چی هست ؟ هیچی یه سری از این کاغذ بازی های شرکت سری تکون دادوگفت:بذار اینجا باشه میخونم امضاش میکنم بهت میدم ترس تو دلم نشست و تا حواسش نیست باید ازش امضا بگیرم و اگه بفهمه دیگه سوپرایزم براش افاقه نمیکنه هول شدمو وباتندی گفتم :آه آیه امضاش کن بده برم دیگه فکر میکنی میخوام سرت کاله بذارم که امضاش نمیکنی ؟ آیه با تعجب بهم زل زدو همونطور که برگه روامضامیکردسری به نشانه تاسف تکون دادوگفت :نه من کاملا بهت اعتماد دارم چه طعم شیرین ولذت بخشی داشت حرفای شکلاتی آیه! برگه که امضا شد با عجله از شرکت بیرون زدم و به سمت ثبت احوالی ای رفتم که تو همون حوالی بود تا رسمی کنم وکالت نامه ای رو که میخواستم باهاش حق و حقوق خرگوشِ ملوسم رو بگیرم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 *آیه* پنجشنبه بود و بعد از دادن امتحانات ترم به مدت دو هفته استراحت داشتیم و از طرفی هم تو این فصل از سال کارهای شرکت هم کم بود و کار چندانی نداشتم از سر بیکاری و بی حوصلگی شروع به تمیز کردن و مرتب کردن خونم کردم به دوساعت نکشید که همه چی تموم شد و تقریبا یه خونه تکونی کامل انجام شد تصمیم گرفتم دستی هم به طبقه ی بابا اینا بکشم اول از آشپزخونه و سالن شروع کردم و بعد اش هم دستی به سرو گوش اتاق ها کشیدم به اتاق پاکان که رسیدم دم عمیقی کشیدم بوی رز ابی میومد همون بویی که عاشقش بودم بوی مردی که شب ها رو توی این اتاق صبح میکرد و توی این اتاق نفس میکشید و چه لذتی داشت نفس کشیدن توی هوایی که معشوقت قبلا اونجا نفس کشیده بود مشغول تمیز کردن اتاقش بودم بعد از تموم شدن جارو برقی کشیدن و گرد گیری به سمت میزش که پر از کاغذ و دفتر و غیره بود رفتم تا یه ذره مرتبشون کنم اما تا خواستم دست به چیزی بزنم با سند خونه ای رو به رو شدم که اسم من روش بود با خوندن آدرس خونه خشکم زد ...این ...این آدرس خونه ی خودمون بود ....آدرس همون خونه ای که توش بزرگ شده بودم و لحظه لحظه ی زندگی ام رو با بابای مهربونم گذرونده بودم. پاکان آخر زهر خودش رو ریخت بابا نادر راست میگفت که همش یه نقشه بوده پاکانی که منو عاشقم کرد و آخر سر معلوم شد که کلاه برداری و از دست دادن تنها یادگاری دوران بچگی ام زیرسر کسی نبوده جز خودش. دیگه حتی توانایی قدمی به عقب برداشتن رو هم نداشتم چه برسه به تمیز کردن میزی که دست معشوقه ام رو برام رو کرده بود هوایی که با لذت درش نفس میکشیدم برام خفه و سنگین شده بود قلبم نامرتب میزد دقیقه ای تند و گاهی هم اینقدر کند که نزدیک بود بایسته فشار خونم به آنی بالا و پایین میرفت و بدنم گرم و سرد میشد معده ام پیچ و تاب میخورد و انگار مغزم میخواست بالا بیاره تمام خاطرات خوبی که با پاکان داشتم قلبم قصد فراموشی احساسی رو داشت که اون مرد تو خاک حاصل خیزش کاشته بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 چشم دیدار ندارم شده ام کورِ رو که رو نیست ولی تشنه‌دیدار توام آرزو بر من آلوده روا نیست ، ولی .. کاش یک روز ببینم که ز انصار توام @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊