eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🦋 🌿﷽🌿 موبایلم زنگ خوردکه منوازفکربیرون اوردشماره ناشناس بودجواب دادم:بله؟ صدای سامان توگوشم پیچید:الو سلام -سلام شماشماره منو ازکجا اوردید؟ اینش زیادمهم نیست فقط زنگ زدم بگم به این پاکان بگودستم که خوب بشه دمار از روز گارش-درمیارم حیف که هرچی زنگ میزنم جواب نمیده وگرنه داشتم براش متعجب پرسیدم:مگه دستتون چی شده؟ اومده- همون بلایی که سردست تواومده دست سردست من .... -یعنی اون پاکان دستموشکوند- یعنی چی؟ -قراره دست منم مثل دست تو،دوهفته توگچ بمونه بهت زده گفتم:چی؟ قلبم ومغزم همزمان ازکارافتادپس وقتی که غیب شده بودبه سراغ سامان رفته بود تا تلافی دست منوسرش دربیاره...بااینکه که ازشکستن دست سامان بخاطرمن ناراحت شدم اما غیرارادی لبخندی رولبهام نقش بست...بااین که کارپاکان اشتباه بودامابرای من پرازمعناومفهموم بود...وباخودم فکرکردم شایداحساسی پشت این کارغیرعقلانی پنهونه حرفی برای گفتن نداشتم پس سریع خودم رو جمع و جور کردم و رو به سامان گفتم :من ...نمیدونم چی باید بگم پس فعال خداحافظ تماس که قطع شد سریع از خونم زدم بیرون و به سمت اتاق پاکان راه افتادم همزمان با به در کوبیدن های متوالی ام در اتاق به سرعت باز شد و پاکان با قیافه ای آشفته و نگران رو به روم ظاهر شد با دیدن چهرش همه چی از ذهنم پرید درست مثل یه گنجشک که با گذر هر عابری سریع پر میزنه و فرار میکنه تمام حرفها و تردید هام با دیدن پاکان به سرعت همون گنجشک از کوچه پس کوچه های ذهنم پر کشید و حالا من مونده بودم با یه کوچه ی باریک و خالی از سکنه و یه قیافه ی مظلوم و مات مونده به چهره ی مردی که حقیقتا عاشقش بودم و میدونستم پشت این عشق حرفها و حدیث های زیادی خواهد بود با صدای پاکان که پشت سر هم اسمم رو صدا میزد و با نگرانی بهم زل زده بود و منتظر عکس العملی از من بالاخره به خودم اومدم وارد اتاقش شدم که پاکان مبهوت و متعجب به سمتم برگشت و با لحن سوالی اما همچنان نگران پرسید :اتفاقی افتاده ؟ با لحنی که کم کم به دلیل عمل بی منطق و دلیل پاکان عصبی می شد پرسیدم :اقا سامان چی میگه ؟ پاکان اخم هاش رو در هم کشید و گفت :اقا سامان کلا حرف زیاد میزنه بستگی داره که تو کدومشو بگی ؟ عصبی دستم رو به حالت بال بال زدن پروانه تکون دادم که لبخند محوی روی لبهای پاکان نشست ادامه دادم :اینکه رفتی دستشو شکوندی آخه این چه کاریه میخوام بدونم با چه منطقی اینکارو کردی -با منطق خودم عصبی جیغ کشیدم :اینکارتون کاملا بدون هیچ منطقی بود و اگه ادعاتون که با منطق خودت اینکارو کردی پس باید به خودم تبریک بگم که گیر آدم بی منطقی افتادم..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻