eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان عزیز سلام عیدتون مبارک لطفا کانال رو ترک نفرمائید ما هنوز در مناطق جنوبی کشور هستیم ان شالله دو روز دیگه کانالهامون روال عادی خودش رو دنبال خواهد کرد🙏🙏 ممنونم از صبوری شما عزیز🌹🌹
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 همسفر خوبم! بيا امشب به خانه مولاى خود برويم. امشب حسن و حسين و زينب و اُم كُلثوم(عليهم السلام) مهمان پدر هستند، او فرزندان خود را به خانه خود دعوت كرده است. پدر سكوت كرده است. زينب(ع) به چهره پدر خيره مانده است، او فهميده است كه پدر مى خواهد سخن مهمّى را به آنها بگويد. لحظاتى مى گذرد، پدر سخن مى گويد: فرزندانم! خوابى ديده ام و مى خواهم آن را براى شما تعريف كنم: من پيامبر را در خواب ديدم، او دستى به صورت من كشيد، گويى كه گرد و غبار از رويم پاك مى كرد و به من فرمود: "على جان! به زودى تو نزد من خواهى آمد و چهره تو از خون سرت رنگين خواهد شد. على جانم! به خدا قسم، من خيلى مشتاق ديدار تو هستم". فرزندانم! اين خواب را براى شما تعريف كردم تا بدانيد كه اين آخرين ماه رمضانى است كه من كنار شما هستم، من به زودى از ميان شما خواهم رفت! اكنون صداى گريه همه بلند مى شود، آنها چگونه باور كنند كه به زودى به داغ پدر مبتلا خواهند شد؟ پدر از آنها مى خواهد كه گريه نكنند و آرام باشند، او هنوز حرف هايى براى گفتن دارد، او مى خواهد براى آنها سخن بگويد، بار ديگر همه ساكت مى شوند و پدر براى آنها سخن مى گويد... همه مى فهمند كه ديگر پدر مى خواهد از اين زندان دنيا پر بكشد و برود، به راستى اين دنيا با پدر چه كرد؟ روح بلند او چگونه تاب آورد؟ مردم با او چه ها كردند؟ ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
✨﷽✨ تویى بهارِ دلم با تو احْسَنُ الحالَم بيا بهار شود چهارفصلِ امسالم بـيـا، مُقَلّبِ قلبم دليل نـوروزم بـيـا کناره بگیرد بـدي از اقبالم @delneveshte_hadis110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 ابن ملجم به سوى كوفه پيش مى تازد، او راه زيادى تا كوفه ندارد، او مى آيد تا به كام خود برسد، او سكّه هاى طلاى زيادى همراه خود آورده است تا مهريّه قُطام را بدهد و به عهد خود وفا كند. نزديك ظهر او به كوفه مى رسد، او مى داند كه الان وقت مناسبى براى رفتن به خانه قُطام نيست. او بايد تا شب صبر كند. او با خود مى گويد كه خوب است به مسجد كوفه بروم و كمى استراحت كنم. او به سوى مسجد مى آيد و وارد مسجد مى شود. اتّفاقاً على(ع)با چند نفر از ياران خود كنار در مسجد نشسته است. ابن ملجم سلام نمى كند، راه خود را مى گيرد و به سوى بالاى مسجد مى رود. همه تعجّب مى كنند، اين همان كسى است كه وقتى اوّلين بار به كوفه آمد اين گونه به على(ع) سلام داد: "سلام بر شما! اى امام عادل! سلام بر شما! اى كه همچون مهتاب در دل تاريكى ها مى درخشيد...". چه شده است كه او حالا حاضر نيست يك سلام خشك و خالى بكند؟ على(ع) وقتى اين منظره را مى بيند سر خود را پايين مى گيرد و مى گويد: "اِنّا لله و اِنّا اِليهِ راجِعُون". ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
『♥️』 • عاشقی دل می‌دهد معشوقه‌ای دل می‌برد ‏بُرد در بُرد است و من مشغول حسرت ‌بُردنم 💔 ‏⁧- شهریار 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
『♥️』 روزای اول رابطه 👀 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
سلام دوستان مهربانم حلول ماه مبارک رمضان بر همه ی شما عزیزان مبارک باشه 🌹🌹🌹🌹التماس دعای ویژه دارم از همه @Yare_mahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️روزدوم عید و برفی که طبیعت استان اردبیل رو باز هم سفید پوش کرده👌😇. 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
ترانه-گیلکی-جانه-گیلان-از-استاد-فریدون-پوررضا-متن-و-ترجمه-بلاگ-گیلی-شاپ.mp3
2.44M
🍃💐آوا و نوا💐🍃 🎧🎼آوای شاد و زیبای گیلکی : جانِ گیلان ... 🍃🍀🎤فریدون پور رضا... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
📸❄️ تصویرِ زیبایی برای عکسِ زمینه گوشی(والپیپر ؛ بک گراند) . 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌸🌙ماه رمضان و خاطرات سحرهاش و خونه های قدیم👌😍. 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
دعاى روز اوّل ماه رمضان  اَللّـهُمَّ اجْعَلْ صِیامى فیهِ صِیامَ الصّآئِمینَ، وَقِیامى فیهِ قیامَ خدایا قرار ده روزه ام را در این ماه روزه روزه داران واقعى و شب زنده داریم را نیز همانند الْقآئِمینَ، وَنَبِّهْنى فیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغافِلینَ، وَهَبْ لى جُرْمى فیهِ یا اِلـهَ شب زنده داران و بیدارم کن در آن از خواب بیخبران و جنایتم را بر من ببخش اى معبود الْعالَمینَ، وَاعْفُ عَنّى یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمینَ جهانیان و درگذر از من اى درگذرنده از جنایتکاران @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که باقیست و همه چیز، غیر او فانیست شروع کارها با نام مشکل گشایت: یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ الهی به امید لطف و کرمت💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍀 💜 🌺 با شنیدن صدای پای ماهرخ که دور میشد نفس راحتی کشیدم خواستم بیرون برم اما آیاز هنوز پشت در ایستاده بود،آرات جدی رو بهش لب زد:-چیه ایستادی به من نگاه میکنی؟برو پیش خان عمو ببین برای چی خبرت کرده بیای! آیاز پوزخندی زد و گفت:-نکنه فراموش کردی من دامادشم،خبرم کرده تا راه و چاه کارو یادم بده،قراره به زودی از من دستور بشنوفی! آرات در جوابش به خنده ای اکتفا کرد:-شنیدم دیشب چی به عمه ات گفتی،انگار راجع به اردشیرخان پرس و جو کردی؟ آرات عصبی لب زد:-منظورت از این حرفا چیه؟رک بگو! -چرا رم میکنی،بهت که گفتم اون یه ربطایی با پدر و مادر واقعیت داره،بهتره بیشتر راجع بهش پرس و جو کنی،از همون اول از اونجایی که آدمای ده اون و عمت رو قبل از عقد توی یه کلبه گرفتن! -این چیزا چه ربطی به من داره؟میدونم داری چرت و پرت میگی اعصابمو بهم بریزی،یالا برو خوش ندارم روز اولی باهات گلاویز بشم! آیاز خنده ای کرد و سرمست گفت:-خیلی خب من رفتم اما راجع به حرفام خوب فکر کن! با رفتن آیاز،آرات در اتاق رو هل داد و بقچه رو انداخت کف اتاق و عصبی رو بهم گفت:-یالا تا برنگشته ببینتت بیا بیرون! -مظلوم نگاهی بهش انداختمو از اتاق بیرون اومدم و آرات درو بست،نفسی پر صدا بیرون دادمو خواستم ازش تشکر کنم که صدای ماهرخ به گوشم خورد:-آرات خان مگه نگفتین خان با من کار دارن؟ آرات چشم بر هم گذاشت و چرخید به سمت ماهرخ:-آره مگه چیزی شده؟ ماهرخ نگاهی مشکوک به من انداخت و گفت:-نه آخه گفتن با من کاری ندارن! آرات دستی به سرش کشید و گفت:-بهم گفتن زنعمومو صدا کنم لابد با اون یکی زنعموم کار داشتن،بفرمایین بقچتونم گذاشتم توی اتاق! ماهرخ دوباره نگاهی به من انداخت و سری به نشون تشکر تکون داد و همونجا به تماشا ایستاد، برای اینکه شک نکنه رفتم سمت اتاق عمو آوان و درش رو باز کردم و رو به آرات گفتم:-بی بی گفت این صندلی چوبی رو براش ببریم بیا کمک! آرات کلافه پوفی کشید و به سمتم اومد و ماهرخ هم داخل اتاق شد،نگاهی به دور و برم انداختم اتاق عمو آوان هنوز مثل قبل بود،با یادآوری روزی که جسدش رو دیده بودم چشمم سیاهی رفت تعادلم رو از دست دادم و خواستم زمین بخورم که آرات داد زد:-مراقب باش! با ترس دستمو به دیوار گرفتمو نگاهش کردم،یه سرگیجه ساده که این همه ترسیدن نداشت! آرات که تعجبمو دید نفس عمیقی کشید و گفت:-یالا هر چی میخوای بردار بریم بیرون برای امروز به اندازه کافی هیجان داشتی! متعجب نگاهی به صورت رنگ پریده اش انداختم:-حالت خوبه؟ مضطرب نگاهش رو ازم دزدید:-خوبم،میشه از اینجا بریم؟ -باید قبلش یه چیزی رو بهت بگم! ابرویی بالا انداخت و پرسید:-نکنه چیزی پیدا کردی؟سری به نشونه نه تکون دادم کنجکاو نگاهش رو بهم دوخت میخواستم هر چیزی که شنیده بودم رو بهش بگم اما فقط لب زدم:-بیشتر مراقب این پسره باش،بهش حس خوبی ندارم،میترسم بخواد بلایی سر آقام بیاره! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🍀 💜 🌺 سری تکون داد و گفت:-اگه تو بذاری حواسم بهش هست،حالا بهتره بریم تا مشکل جدیدی درست نکرده! لبخندی زدمو جلو تر از آرات از اتاق بیرون رفتم،خودمم نمیدونستم چرا ازش پنهون کردم شاید هم میدونستم گفتن اون چیزا بهش مشکلی رو حل نمیکنه فقط دوباره با آیاز گلاویز میشه و اونم مثل همیشه کتمان میکنه،باید جور دیگه دست ماهرخ رو رو میکردم،حتما ملک میتونست به آقام ثابت کنه ماهرخ باردار نیست،اون وقت ماهرخ هم برای دفاع از خودش تموم نقشه های آیاز رو برملا میکرد! با این فکر بی توجه به رعنا که به سمتمون میومد قدم تند کردم سمت اتاق آنام،ضربه ای به در کوبیدمو داخل شدم،نگاهی به ملک که داشت برگهای گیاهای دارویی رو از ساقه اش جدا میکرد انداختم:-آنام کجاست؟ -نمیدونم والا این آنای تو اصلا حرف گوش نمیده هر چی میگم تو بهتره استراحت کنی بازم تموم مدت روز رو توی حیاط و مطبخ میگذرونه،باید اونجا دنبالش بگردی! نشستم کنارش و با ترس لب زدم:-ملک میخواستم یه کاری برام انجام بدی اما آنام نباید چیزی بفهمه! سربلند کرد و با شیطنت نگاهی به چشمام انداخت:-چی شده نکنه تو هم عاشق شدی؟برای همینم شال عمه فرحنازت رو از سرت برداشتی؟خیلی خب بگو کمکت میکنم! با خجالت سر به زیر انداختمو در حالیکه داشتم با انگشتای دستم بازی میکردم لب زدم:-نه به اون ربطی نداره،ماهرخ رو که میشناسی،زن دوم آقام رو میگم! -معلومه که میشناسمش،خب؟میخوای دوا به خوردش بدی؟ -نه،راستش به آقام گفته آبستنه،اما داره دروغ میگه،یعنی داره وانمود میکنه که هست! -چی میگی دختر من که چیزی متوجه نشدم،بلاخره هست یا نه؟ -نه! -خب پس از من چی میخوای؟ -این که به آقاجونم ثابت کنی داره دروغ میبافه! -آهان تازه متوجه شدم،سوگلی خان حسودیش شده که آنات بارداره میخواد هر جوری شده ازش جلو بزنه،خیلی خب اینکه کاری نداره با یه معاینه ساده مشخص میشه،بلاخره که آقات خودش قابله خبر میکنه معاینش کنه بعد میفهمه! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
گاهي خداوند درها و پنچره‌ها را به رويت مي‌بندد زيباست كه اين‌گونه فكر كنيم شايد بيرون هوا طوفانیست… |•°🕊🍂•° ♥️¦⇠ 🍃اَللّٰھُم‌؏َـجَل‌َلَوِلیِّڪ‌َالفَࢪَجِ🍃 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
••اَلْحَمدُ اللهِ الَذے خَلَقَ الحُسين(ع)•• |•°💎📿•° ♥️¦⇠ 🍃اَللّٰھُم‌؏َـجَل‌َلَوِلیِّڪ‌َالفَࢪَجِ🍃 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
کاش ، به همان اندازه‌ای که از حرف مردم نگران می‌شوم …، از ناراحتی تو  نگران می‌شدم…🙃🌻 ♥️¦⇠ 🍃اَللّٰھُم‌؏َـجَل‌َلَوِلیِّڪ‌َالفَࢪَجِ🍃 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
خدایا بدون نوازش‌های تو، میان دست‌های زندگی مچاله می‌شویم… نوازشت را از ما نگیر…!!! |•°😉🥺•° ♥️¦⇠ 🍃اَللّٰھُم‌؏َـجَل‌َلَوِلیِّڪ‌َالفَࢪَجِ🍃 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
وقتی زمین می خوری اما تسلیم نمی شی 😉☺️ ♥️¦⇠ 🍃اَللّٰھُم‌؏َـجَل‌َلَوِلیِّڪ‌َالفَࢪَجِ🍃 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس روز اول ماه رمضان، به اندازه کف دست، گلاب بر صورتش بریزد، از ذلّت و فقر ایمن خواهد بود، و هرکس گلاب بر سرش بریزد، آن سال از سرسام ایمن خواهد بود. پس آنچه به شما توصیه کردیم، رها نکنید. 📚(بحارالأنوار، ج97، ص350 به نقل از اقبال الاعمال) @hedye110
21.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹🎼☀️گزارشی زیبا و جالب و دیدنی از دیار کریمان... 🍃🌴☀️استان کرمان... 🍃💐🕊❣بامردمانی مهربون ؛ صبور؛ پرتلاش و دانا و سربلند. 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠