#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدپنجاهدوم ♻️
🌿﷽🌿
تو تمام این مدت ویلچر بوده. درست کنار من. پابه پای من. ھیچ کجا جا نزده. کم نیاورده.
پشتم را خالی نکرده. کاری که آدمھا می کنند. با من بیمار. با من سرطانی. پس نگو نباشد.
ولش کن. به نشنیدن می زنم خودم را. به کری. ھستی می آید تو. کنار تخت روی زانوھایش
می نشیند. آرنجش را می گذارد لبه تخت و دستش را می زند زیر چانه اش. زل می زند به
ما. فرھاد مرا از خودش جدا می کند و درست می نشیند. برمی گردد طرفم. با نگاھی جدی.
-داری مجبورم می کنی لیلی!. به کاری که باید!.
چی توی سرش می گذرد؟!. می خواھد فردا چکار کند؟!. اصلا می خواھد مرا کجا ببرد؟!.
نگران می شوم!. ھستی نگاھش را می چرخاند میان ما، با چشمانی ریز شده به فرھاد می
گوید:
-چی داری به لیلی می گی؟!.
فرھاد مرموز نگاھش می کند. مثل خودش چشمانش را تنگ می کند و سرش را می برد
جلو.
-داشتم بھش می گفتم چجور میشه ھستی رو یه لقمه چپش کرد.
یکدفعه ھستی را بلند می کند و می خواباند روی تخت. صورتش را می گذارد روی شکم
ھستی. خرناس می کشد و ادا خوردنش را درمی آورد.
-ھووووم. خیلی خوشمزه است.
ھستی پیچ و تاب می خورد و خانه را با صدای خنده اش می گذارد روی سرش.
-کمک. لیلی کمکم کن. فرھاد داره منو می خوره.
امیریل می آید تو. کتش را پوشیده. یعنی می خواھد برود؟!. فرھاد نگاھی به او و بعد به من
می اندازد. ھستی را می اندازد روی کولش.
-تا حالا اسب سواری بازی کردی؟!.
ھستی با ذوق می گوید: نه نکردم.
فرھاد مچ دستھای ھستی را می گیرد و از ھم بازشان می کند و بنای پیتیکو پیتیکو می
گذارد و از اتاق می رود بیرون. امیریل می آید جلو. جلوی تخت زانو می زند. چشم ھای
غمگینش دلم را آتش می زند.
-من برم دیگه. کاری نداری؟!.
نگاھی به ساعت می اندازم. کجا می خواھد برود به این زودی؟!. فردا که جمعه است. می
فھمد که می گوید:
-خسته ام. خیالم ھم از بابت تو جمعه. برم استراحت کنم.
دروغگوی خوبی نیستی امیریل جان. حداقل چشمانت با من صادقند. دستم را می گیرد و
می گوید:
-فردا مواظب خودت باش. ھر جا دیدی داری اذیت می شی برگرد. کاری پیش اومد به من خبر
بده. ھر وقت بود. باشه؟!.
لبخند می زنم.
-به فرھادم می سپرم.
کاش می توانستم سرم را ببرم جلو و سینه اش را ببوسم. بگویم ممنونم. ولی به جایش
دستش را تا جایی که جان دارم فشار می دھم. می فھمد.
-من ھستم لیلی!. من ھستم.
دلم می گیرد برای صبوری اش. غرورش. برای عشق توی سینه اش. اینجا سکوت خوب
است ولی نمی دانی در جواب این حجم بزرگ مھربانی چه باید بگویی!. می دانم این نگاه ھا
حالا حالاھا رنگ خداحافظی نمی گیرد. وقت می خواھد دل کندن. بریدن. آن ھم عشق اول.
آن ھم عشق اول امیریل.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
🌸💖 قد و قامت و چادرم را ببین
🌤من برای ظهورت
🏔 چون کوه ایستادهام
🌷#حجاب
🌸#امام_زمان
@delneveshte_hadis110
و تو چه میدانی خدا ...
تو را از چه بلاهایی حفظ کرده است
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
دلیل تغییر رفتار ناگهانی آدما اینه که
یا به چیزی که ازت میخواستن رسیدن
یا مطمئن شدن دیگه نمیرسن ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
وقتی دانستی اولویت نیستی
نجنگ ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
در این زمانه ی شهرت
خوشا به حال دلی
که آشنای تو و
بین خلق گمنام است
#یکنفرماندهازاینقومکهبرمیگردد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدپنجاهسوم ♻️
🌿﷽🌿
*
حالم عین حال کوری است که تازه شفا یافته. با اشتیاق نگاھم را دورتادور خیابان می
گردانم. از در آپارتمان که می آییم بیرون انگار دنیا را دو دستی می دھند به من. با ولع به
اطراف نگاه می کنم. به جریان زندگی. به آدم ھای ھمیشگی که قبلا بی خیال از کنارشان
رد می شدم. به ھمان بقالی چند خانه آن طرف تر. ھنوز ھم ھمانجاست!. به خشکشویی
که بابی ازش برایم می گفت. دلم می خواھد دست ھایم را بگذارم کنار دھانم و از ته دل داد
بکشم:
-آی مردم. آی خلایق. منم ھستم. منم از خونه اومدم بیرون. اومدم میون شماھا. منم لیلی!.
ھمون که داشت تو تختش جون می داد. حالا این بیرونم.
از ھیجان سرازپا نمی شناسم و مردم و آدم ھا، بی خیال، از کنار من و فرھاد رد می شوند.
حق دارند. آنھا که لیلی نیستند!. آنھا که روزھا توی اتاق دوازده متری حبس نشده اند و ھر
روز له له نزدند که بابی بیاید و از ھمین خیابان برایش بگوید. آنھا که نمی دانند زندگی یعنی
چی؟! خیابان چه معنی دارد؟!. نه! آنھا که لیلی نیستند. آنھا که طعم سرطان و بی کسی
ھایش را نچشیده اند!.
توی خانه، مامان روسری را تا نزدیک ابروھایم پایین کشید و زیر گلوم گره زد و گفت:
-نذار روسریت بره عقب. نگاھشون ممکنه اذیت کنه.
ولی ھیچ کش حواسش پی دختر ویلچر سوار نیست. فرھاد بلندم می کند و می گذاردم
صندلی جلو. نگاھی به ماشینش می اندازم. دلم برای پراید پیرش تنگ می شود. ھمان که با
حسین و روژین توش می نشستیم و می خندیدیم. خیلی چیزھا عوض شده. حتی خود من.
حتی فرھاد.
ویلچر را می گذارد عقب و می نشیند پشت فرمان. نگاھم را به ماشین که می بیند، می
گوید:
-به این دک و پز نگاه نکن. ھمش ساختگیه. قانونه آقابزرگه. خوش پوش و ماشین درست و
حسابی. وگرنه من ھمون فرھادم که ماشینم گوشه حیاط خونه پارکه و دلم واسه روندنش و
رفتن به استودیو لک زده.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدپنجاهچهارم ♻️
🌿﷽🌿
آه می کشد و راه می افتد. از خیابان ھا می گذرد. از ھمت ھمیشه شلوغ. از خیابان
ستاری. ماشین که وارد اتوبان کرج می شود، حدس اینکه داریم کجا می رویم برایش ساده
می شود. چیزی به من نگفته ولی آفتاب نزده با مامان رفتند توی اتاق و ساعتی حرف زدند.
نگاھش می کنم. ابرویی بالا می اندازد و تخس می شود.
-حالا مونده تا بفھمی چه نقشه ای واست کشیدم. خدا به دادت برسه لیلی.
از لحنش لبخند می زنم. محال است تو مرا اذیت کنی فرھاد!. نگاھی می کند بھم و کمی
سرش را جلو می آورد و آرام می گوید:
-می خوام پوستتو بکنم.
چشم ھایم را برایش درشت می کنم که با صدای بلند به خنده می افتد. می رویم و می
افتیم توی جاده چالوس. یادم می آید بار آخری که از این جاده گذشتم. وقتی تازه فھمیدم
سرطان دارم. بابی ھمه را دور ھم جمع کرد و گفت ما یک خانواده ایم. امیریل گفت که باید
یک سلحشور باشم. آن موقع ھنوز نمی دانستم این بیماری می تواند چه کارھا که بکند!. آن
وقت ھنوز گیج بودم!. ولی حالا می فھمم زندگی یعنی چی!. سختی ھایی که با ھر بار
شیمی درمانی کشیدم، تنھایی ھایی که توی اتاقم تحمل کردم و دم نزدم، مردن یک شبه
حسین. رفتن امیریل و فرھاد. ھمه من را به این باور رسانده که لحظه به لحظه زندگی
غنیمت است.
از تونل کندوان که رد می شود، یادم می افتد آن شب کناری زدم و یک دل سیرگریه کردم. رو
به آسمان داد زدم و پرسیدم: "چرا من؟"
خیلی وقت است نپرسیده ام چرا؟!. درست از وقتی از کویر برگشتیم. وقتی نفس خدا را
حس کردم. چقدر عوض شده ام. چقدر این بیماری ماھیت من را عوض کرده. لیلی را کوبید و
از نو ساخت. شکست و سرھمش کرد.
سه ساعتی که رانندگی می کند، کنار رستورانی نگه می دارد. کمکم می کند تا روی ویلچر
بنشینم. می رویم سمت در ورودی. فرھاد ھر کاری می کند نمی تواند ویلچر را تنھایی از پله
بلند جلوی در بالا بکشد. مرد جوانی از داخل می آید جلو و می گوید:
-بذار داداش کمکت کنم.
مرد از جلو می گیرد و فرھاد از پشت ویلچر. می رویم داخل. فرھاد نفسی می گیرد و می
گوید:
-قربون دستت.
خجالت می کشم. دست و پایم را جمع می کنم. سرم را می اندازم پایین. دھانم مزه زھر
می گیرد. مزه سربار بودن. چیزی که ھیچ وقت با مامان حس نکرده ام و حالا برای اولین بار
دارم می چشمش. طعم تلخ باری روی دوش بودن می دھد، حتی اگر آن آدم فرھاد باشد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
CQACAgQAAxkBAAEeVvhmMregiCr1ERVIfi93VoI2tklBLgACagsAAqcDuFDF1kRVToCHCTQE.mp3
3.19M
آصف اریا
🎈ℒℴνℯ 🎈
••••••❥ ❥••••••
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
بساط زرنگی هاتونو اطراف آدم های ساده و مهربون پهن نکنین
انصاف نیست ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به ۱۴ معصوم،امام رضا علیهالسلام و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها......
🌹🌹🌹🌹
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح شد
بازهم آهنگ خدا می آید
چه نسیم ِخنکی!
دل به صفا میآید
به نخستین نفسِ
بانگِ خروس سحری
زنگِ دروازه ی
دنیا به صدا میآید
سلام صبحتون بخیر🌺
⤵️#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ...
🌱سلام بر قیام کننده ای که جهان چشم به راه اوست...
و عدالتی که زبانزد همگان است.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
قبل از داشتن توقع احترام
از محترم بودن خود مطمئن باشید !!
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
فکر می کردیم بزرگ بشیم خبریه
بزرگ شدیم فهمیدیم
هر چی خبر بود
توی همون بچگی بود ...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
شاید دلیل زیبایی ماه
دوریشه ...!!
⤵️#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌