eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸 هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن. التماس دعای فرج.🌹 🦋🌹💖           @hedye110
دفتر با عکس خود دانش اموز...‼️⁉️🧐 پسرم همیشه کتاب و دفترشو مدرسه جا میذاشت و بعدش گم میشد...🥲 برچسب اسما هم که همه قدیمی و تکراری تا اینکه بالاخره اینجا رو پیدا کردم😍👇 http://eitaa.com/joinchat/3057516544C4d0b1d8abb کتاب و دفتر و هر لوازم تحریری که بگی، با عکس خود بچه ها، شخصی سازی شده و شیک و بروز...😎💪 بیا اول مهر رو برای بچت جذاب کن👌☄
جینگولیجات کااادویی🎁 میخوااای بیا اینجا🤩👇 تابلو عشق💍 تابلو سوپرایز👶 مکعب روبیک🤹‍♂ مگنت و پیکسل🎭 قالیچه و شاسی 🎨 قیمت کف بازار😳 🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3057516544C4d0b1d8abb بااااب دل 😎😋
امشب‌ سخن‌ از جان‌ِ جهان‌ باید گفتُ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 توصیف‌ رسولِ‌ انس‌ و جان‌ باید گفت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 در شام‌ ولادت‌ دو قطب‌ عالم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 تبریك‌ به‌ صاحب‌ الزمان‌ باید گفت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 میلاد پیامبر رحمت (ص) و پرچم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دار شاهراه ولایت علوی امام صادق 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 (ع) بر شما خجسته باد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💚 به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجـــا جویم مدار کهکشانت را تمام‌جاده را رفتم،غباری‌از‌سواری‌‌نیست بیـابان تا بیـابان جستـه‌ام ردّ نشانت را @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
۹۰.mp3
10.2M
[تلاوت صفحه نودم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 وقتی با شنیسل ها رو به رو شد غرغری راجب استراحت کردن و کار نکردن کرد و بعد هم با اشتها مشغول خوردن شدو من فقط نگاهش کردم.این همون مردیه که ادعاش بود نباید آشپزی میکردم و حالا به خاطر سخاوت و مهربونیش یه شنیسل برای من نگه داشته تا من گشنه نمونم غذامون رو که خوردیم پاکان خودش ظرفها رو شست وخشک کرد. من با خیال راحت از تموم شدن کارها به ادامه ی فیلمم رسیدم با پایین و بالا شدن مبل نگاهم رو به سمت مردی کشوندم که تمام خواستم از دنیا محرم بودن به‌ شه..... پاکان که نگاه خیره ام رو دید لبخند دندون نمایی به لب نشوندوگفت :خرگوش کوچولوی من این روزا زیاد داری منو دید میزنی حواست هست بازم منو خجالت میده و مطمئنن از آزار و اذیت من خوشش میاد ... قرمزی صورتم رو که دید بلند بلند خندیدوگفت:وای که آیه اگه بهم محرم بودیم با بهت بهش نگاه کردم و یعنی پاکان هم حسی به من داره و این علاقه یه طرفه نیست ؟ حرفش رو ادامه ندادو فقط مشغول پوست گرفتن پرتغال شد. در آخر تکه ای رو به دست من داد ونصفه بیشترش رو خودش خوردو این مرد حتی اگه عاشق من هم باشه از شکمش نمیگذره با دهن پر و در حالی که هنوز پره ای از پرتغال رو میجوید رو به من سوال کرد :راستی آیه یه چیزی برام سواله نگاه پر سوالم رو بهش دوختم وگفتم :چی ؟ -اینکه واقعا سرهنگ واسه تو ارثی میراثی چه میدونم خونه ای ملک و املاکی باقی نذاشته ؟ دلم گرفت از سوالش و فکر میکردم که پاکان با قضیه ی زندگی باهاشون کنار اومده اما پاکان هنوز دل چرکین بود از بودنم توی خونش با بغض گفتم :میدونم بودنم اینجا باعث ناراحتیت میشه اما قول میدم تا چند ماه دیگه پولام به حدی برسه که بتونم یه خونه اجاره کنم با این حرفم چاقوی توی دستش رو روی پیش دستی روی میز پرت کردوعصبی گفت :آیه تو رو خدا بس کن چرا همه چیز رو سخت میگیری من فقط یه سوال ساده از تو پرسیدم که یه جواب ساده هم داشت دیگه این خیال پردازی ها چیه که برای خودت میکنی ؟من از خدامه که تو تا آخر عمرت اینجا باشی نمیپرسیدم چرا و شاید اگه جوابش اونچیزی بوده باشه که تمام آرزوی منه وقلب کوچیکم طاقت نیاره و از فرط خوشحالی خونی رو پمپاژ نکنه و من دیگه عمری برای زنده بودن نداشته باشم تا جشنی برای این عشق فرجام یافته به راه بندازم و خوشحالی کنم. بابا مال و منال زیادی نداشت حد المقدور به فقرا و نیازمندا کمک میکرد بعد از فوتش هم یه خونه- به من ارث رسید که بعد از یه مدت یه آقایی به نام بهزادی منش سر و کله اش پیدا شد و با جعل سند ادعای طلب کاری کرد و همون یه ذره چیزی رو هم که از بابا به یادگار داشتم از چنگم درآورد و منو و آواره ی کوچه و خیابون کرد...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 پاکان چهره در هم کشیدوگفت :که اینطور اسم این آقای بهزادی منش نمیدونی چی بود ؟ -پیام بهزادی منش با چرخیدن کلید توی قفل در اجازه ی حرف زدن از پاکان گرفته شد پاکان به تکاپو افتاد و از جیب شلوارش ماسک صورتی دراوردوشروع کردبه سرفه کردن باباواردسالن شدوبادیدن پاکان باپرخاش گفت :که رفته بودی شرکت خودت هان پس تو اینجا چیکار میکنی ؟ پاکان چند بار سرفه کردوگفت :رفتم به جون لعیا جونت بابا به سمت پاکان هجوم اورد. پاکان از دستش در رفت وگفت :بابا نمیبینی مریضم این چه رفتاری با یه آدم مریضه بابا انگشت اشاره اش رو به سمت پاکان گرفت و گفت :تو ؟تو مریضی ؟برو خودتو سیاه کن پسر من تو رو بزرگ کردم کدوم آدمی با دوساعت مریض میشه که تو دومی اش باشی ؟ پاکان سرفه ای کردوگفت :اصلا از آیه بپرس از ظهر اومدم خونه افتادم از مریضی. پدر من آنفوالنزای جدیده یه ساعت و ده ساعت نمیشناسه بابا که به سمت من برگشت پاکان ماسک رو از صورتش بر داشت و چشمکی حواله ی صورت بهت زده ی من کرد بابا که از من سوال پرسید موندم که جوابشو چی بدم ؟ بگم پاکان مریض بود ؟که خوب نبود بگم پسرت بازیگر فوق العاده ایه و تو عرصه ی سینما با این استعدادش میتونه سری تو سرا در بیاره ؟ نه میخواستم پاکان رو ضایعه کنم و نه میخواستم به بابا دروغ بگم پس فقط سکوت کردم و شونه ای برای بابا بالا انداختم .پاکان سرش رو به علامت تاسف تکون داد و همینکه بابا به سمتش برگشت فرار رو به قرار ترجیح داد و از خونه بیرون زد "پاکان " بعد از بیرون زدن از خونه سریع گوشیم رو در اوردم و به آرمان زنگ زدم -بَه سلام داش پاکان چطور مطوری ؟ خوبم اوضاع شرکت چطوره ؟ اوووف توپ تو نباشی همه چی خوب پیش میره- اوخ اوخ اوخ نزن منو داداش بچه زدن نداره- -تو رو خدا زده آخه بیچاره- -نظر لطفته واقعا حالا چی شده که انگشت مبارک شما اشتباهی به شماره ی ما خورده ؟ -شماره ی اون فامیلتون که پلیسه رو میخوام -شماره علی رو ؟ -فامیل شماست از من میپرسی ؟ -میخوایش چیکار ؟پات گیره ؟ -آرمان میشه کمتر خزعبل بگی و اون شماره ی لعنتی رو بدی ؟ با دادی که کشیدم بی چون و چرا گفت :یاداداشت کن- داداش راستشو بگو چیکار کردی من خودم پشتتم شماره رو که ازآرمان گرفتم بدون اتالف وقت با سروان سیدی پسرخاله ی آرمان تماس گرفتم و وقت ملاقاتی گرفتم..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
سلام برتو به تعداد دخترانی که از مرگ رهانیدی.! عیدتون مبارک🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا آستان احسانت که غرق نور اجابت کنی دقایق را نگاه کن به دلی خسته از تحیر و جهل ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را نگاه و مرحمت تو به دل بها داده و با رضای تو دارم رضای خالق را مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ تویی تو ضامن صبح سعادت شیعه تویی تو روشنی هر عبادت شیعه تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی، الی الابد می‌شد شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت سر ارادت ما و غبار صحن بقیع همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع همان دیار الهی که از نسیم خوشش شده‌ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع «و یطعمون علی حبّه…» نمایان است کرانه‌های کرامت چه بی‌کران و وسیع گدایی حرمش اعتبار هر عاشق امید ماست توسل در این سرای رفیع کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است سر ارادت ما و غبار صحن بقیع مگیر از دل من یا رب این سعادت را گدایی حرم اهل‌بیت عصمت را غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام، قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته دل شکستۀ من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد چه می شود همۀ عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم 🔸شاعر:                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
آدما شبیه حرفاشونن ! ولی اون حرفایی که نمیزنن ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
تا جایی که بشود رنج را تقسیم کرد رنجِ تو رنج من هم هست ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
کاش آدم یک کیسه داشت تنهایی اش را در آن می ریخت می گذاشت دمِ در ... میرفت برای خودش قدم میزد ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
هیچ کاری از هیچکس بعید نیست مطلب ظاهرا ساده ولی وحشتناکه ...!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
خدا رو شکر کسی بفکرمون نیست وگرنه مجبور بودیم... غصه ی اونم بخوریم !                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
شاید بر اساس قیافه بشه انتخاب کرد ولی بر اساس قیافه نمیشه ادامه داد ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
گاهی ... آدم های مهم زندگیمون با کارهاشون به ما میگن : دیگه به ما اهمیت نده ما لیاقت نداریم ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
اگه جسمتون همونجایی هست که دلتون هست ، خوشبختین ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو💚 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را قطره‌ای عشق به آتش بکشد دریا را این ترک خورده دلم، وحشت این را دارد که بمیرد و نبیند پسر زهرا را😔 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 توی یکی از پارک های اطراف کلانتری نشسته بودم و منتظر علی بودم روی نیمکت نشسته بودم و بازی بچه ها رو نگاه میکردم آیه هم بچه ها رو خیلی دوست داشت .مطمئن بودم آیه هم یه حسی به من داره با اون اعتراف نامحسوس دیشبش قلبم رو حسابی گرم کرده بود تصور اینکه آیه هم دوستم داشته باشه و توی آینده ای نه چندان دور مال خودم باشه حس لذت ملموسی رو توی قلبم سرازیر میکرد حس یه یخ در بهشت خنک توی گرمای تابستون وقتی که از گرما و داغی هوا بی تاب شدی و دنبال یه جرعه آب میگردی عین دخترایی که ازشون تعریف می شد ته دلم قند آب میکردن از تصور داشتن آیه و یه زندگی اروم و راحت و شاید هم یکی دو تا بچه ی قد و نیم قد توی فکر و خیالات شیرینم غوطه ور بودم که با صدای پسر جوونی که با حالتی گنگ نگاهم میکرد و میگفت :آقا پاکان ؟ به خودم اومدم سریع ایستادم و گفتم :سلام شما باید علیِ سیدی باشید سری به علامت تایید تکون داد و گفت :بله درسته به نیمکت اشاره کردم و علی رو هم دعوت به نشستن کردم همینکه نشست پرسید :خب مشکلتون چیه ؟ -راستش یه قضیه ی کلاهبرداریه -چه کمکی از من بر میاد ؟؟ -میخوام بدونم میشه کمکم کنید تا بفهمم فردی به اسم پیام بهزادی منش به جز اون کیس کلاهبرداری پرونده ی دیگه ای هم داره یا خیر ؟ اسم بهزادی منش رو که شنید برق کنجکاوی تو چشماش گذر کرد خودش رو بیشتر به سمت من مایل کردوپرسید:پیام .....پیام بهزادی منش ؟ سری به علامت تایید تکون دادم وگفتم :قضیه بر میگرده به یه دختر خانومی که بعد از مرگ پدرش .... وسط حرفم پریدو ادامه ی کلاف حرفهام رو به دست گرفت وگفت :بذار ادامش رو من بگم با ارائه کردن چند تا مدرک جعل شده ادای طلبکاری میکنه و دار و ندار اون دختر رو بالا میکشه بهت و تعجبم رو که دید حرفش رو ادامه دادوگفت :ما خودمون پیگیر این پرونده هستیم و تمام قضایا رو میدونیم اون دختر خانوم هم تنها کسی نبود که سرش کلاه رفته خیلی های دیگه هم هستن این پیام خان کارش رو خوب بلده سراغ کسایی میره که تازه تنها عزیزشون رو از دست دادن و تک و تنهان و وقتی که هنوز از شوک مرگ عزیزشون در نیومدن و توانایی سر پا شدن رو ندارن مدارک جعلی اش رو رو میکنه و همه چی رو بالا میکشه........ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻