◼️ کینههایی در سینههای مردمانی
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، قَالَا: نَا حَرَمِيُّ بْنُ عُمَارَةَ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ، قَالَ: نَا الْفَضْلُ بْنُ عَمِيرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْمُونٌ الْكُرْدِيُّ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ النَّهْدِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-، وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِي، فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! قَالَ: لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ مَرَرْنَا بِأُخْرَى، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! قَالَ: "لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا" حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ، كُلُّ ذَلِكَ أَقُولُ مَا أَحْسَنَهَا، وَهُوَ يَقُولُ: "لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا" فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي، ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِيًا، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: "ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي"، قُلْتُ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ قَالَ: "فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ" (مسند البزار، ج2، ص293؛ مشابه: مسند أبي یعلی الموصلي، ج1، ص426؛ معجم الصحابة للبغوي، ج4، ص85؛ مناقب علي للکوفي، ج1، ص243؛ المصابیح، ص261؛ تاریخ بغداد، ط 1417ق، ج12، ص394).
نقل شده از ابوعثمان نهدی (د. 75ق یا پس از آن) از علی (ع) که فرمود: همراه پیامبر خدا (ص) راه میرفتم و دستم در دست او بود. از بوستانی رد شدیم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه بوستان نیکویی! فرمود: «در بهشت نیکوتر از آن، از آنِ توست». از بوستان دیگری رد شدیم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه بوستان نیکویی! فرمود: «در بهشت نیکوتر از آن، از آنِ توست». تا آنکه از هفت بوستان رد شدیم و نزد هرکدام میگفتم چه بوستانی نیکویی! و او میفرمود: در بهشت نیکوتر از آن، از آنِ توست». پس چون راه خلوت شد، مرا در آغوش گرفت. سپس شروع کرد به گریستن. گفتم: ای پیامبر خدا! چه شما را به گریه انداخت؟ فرمود: «کینههایی در سینههای مردمانی که آنها را آشکار نمیکنند مگر پس از من». گفتم: [هنگامی که این کینهها و دشمنیها نسبت به من آشکار میشود]، دینم در سلامت است [و آن دشمنیها به دین من آسیبی نمی زند]؟ فرمود: دینت در سلامت است.
مشابه این حدیث از مجاهد از ابن عباس (المعجم الکبیر، ج11، ص73)، از انس بن مالک (مناقب علي للکوفي، ج2، ص550؛ شرح الأخبار، ج2، ص464؛ المصابیح، ص261-262)، و از ابورافع (مناقب علي للکوفي، ج1، ص336) نقل شده است. همچنین نجاشی یکی از آثار عبد العزیز بن یحیی جلودی را «کتاب ضغائن في صدور قوم» دانسته (فهرست النجاشي، ص241) که احتمالاً باید دربارۀ این حدیث باشد. گفتنی است حدیث انس بن مالک به صورت تقطیعشده در مصنف ابن ابی شیبه (ط 1427ق، ج17، ص124، ح32774) و حدیث ابوعثمان نهدی به صورت تقطیعشده در مستدرک حاکم (ج3، ص139، ح4697) نیز آمده است. حاکم حدیث را «صحیح الإسناد» دانسته و ذهبی نیز آن را در تلخیص «صحیح» دانسته است.
@Al_Meerath
🔸 لزوم در نظرگرفتن پذیرش مخاطب در هنگام نقل احادیث
وَقَالَ عَلِيٌّ: حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، أَتُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللهُ وَرَسُولُهُ؟ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ عَلِيٍّ بِذَلِكَ (صحیح البخاري، ج1، ص37، باب من خصَّ بالعلم قوماً دون قوم کراهیة أن لا یفهموا).
محمد بن اسماعیل بخاری از عبید الله بن موسی از معروف بن خربوذ از ابوالطفیل نقل میکند که علی (ع) فرمود: برای مردم آنچه را نقل کنید که میشناسند! آیا دوست دارید [با نقل آن احادیثی که مردم آنها را انکار میکنند]، خدا و پیامبرش [توسط مردم] تکذیب شوند؟!
این حدیث از احمد بن حازم از عبید الله بن موسی از معروف بن خربوذ از ابوالطفیل از امیرالمؤمنین (ع) با این متن نقل شده است: «أَيُّهَا النَّاسُ! تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللّٰهُ ورَسُولُهُ؟ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، ودَعُوا مَا يُنْكِرُون» (الجامع لأخلاق الراوي والسامع، ج2، ص147؛ المدخل إلی السنن الکبری، ص362). مشابه این نقل از عبد الله بن داود نیز از معروف بن خربوذ نقل شده است (موضح أوهام الجمع والتفریق، ج2، ص481).
مشابه این حدیث را سلام بن ابی عمرة نیز از معروف بن خربوذ از ابوالطفیل از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده است: «أَتُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اَللهُ وَرَسُولُهُ؟ حَدِّثُوا اَلنَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَأَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُون» (الأصول الستة عشر، ص331، کتاب سلام بن أبي عمرة؛ الغیبة للنعماني، ص34).
@Al_Meerath
بیخوابیهای طولانی پس از پیامبر (ص)
◾️وروى أبو جعفر الإسكافي أيضا أن النبي ص دخل على فاطمة ع فوجد علياً نائماً فذهبت تنبهه فقال دعيه فربّ سهر له بعدي طويل وربّ جفوة لأهل بيتي من أجله شديدة فبكت فقال لا تبكي فإنكما معي وفي موقف الكرامة عندي (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید، ج4، ص107).
◾️ابو جعفر اسكافى [د. 240ق] نيز روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه فاطمه عليها السلام وارد شد و ديد كه على عليه السلام خوابيده است. فاطمه عليها السلام رفت كه بيدارش كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «رهايش كن. او پس از من بىخوابىِ بسيارى خواهد كشيد، و به خاطر او، ستم بر اهل بيت من بسيار سخت خواهد بود». فاطمه عليها السلام گريست. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «گريه نكن. شما دو نفر با منيد و پيش من در جايگاه كرامت هستيد» (ترجمه از دانشنامۀ امیرالمؤمنین).
@Al_Meerath
سران سقیفه و قصد قتل برادر پیامبر خدا
◼️قال وأخبرني إسحاق بن إبراهيم، قال: أخبرنا سلمة بن الفضل عن محمد بن إسحاق، عن عبد الملك بن أعين، عن أبي حرب بن أبي الأسود الدئلي، قال: بعثني أبي إلى جندب بن عبد الله البجلي، أسأله عما حضر من أبي بكر وعمر مع علي، حيث دعواه إلى البيعة، قال: أخذاها من علي! قال: فكتب إليه: لست أسألك عن رأيك، اكتب لي بما حضرت وشاهدت، فكتب: بعثا إلى علي فجيء به ملبيا، فلما حضر، قالا له: بايع، قال [علي:] فإن لم أفعل؟ قال: إذا تقتل!، قال: إذا تقتلون عبد الله وأخا رسول الله، قالا: أما عبد الله فنعم، وأما أخو رسول الله فلا!... (المسترشد، ص379-380).
◼️نقل شده از ابوحرب پسر ابوالأسود دؤلی که گفت: پدرم مرا فرستاد نزد جندب بن عبدالله بَجَلی تا از او بپرسم از آنچه شاهد آن بوده از رفتارهای ابوبکر و عمر با علی (ع) آن زمانی که آن دو، علی (ع) را به بیعت فراخواندند. جندب گفت: آن دو از علی (ع) بیعت گرفتند. گفت: پس به او نوشت: از دیدگاهت نپرسیدم. برای از آنچه در آن حاضر بودی و مشاهدی کردی، بنویس. پس جندب نوشت: آن دو، [عدهای را] فرستادند به سوی علی (ع). پس علی (ع) را (با طناب) گرفتند و او را کشاندند و آوردند. چون علی (ع) آمد، آن دو به او گفتند: بیعت کن! علی (ع) فرمود: اگر نکنم [چه]؟ گفت: در این صورت، کشته میشوی. علی (ع) فرمود: در این صورت، بندۀ خدا و برادرِ پیامبرش را میکشی. آن دو گفتند: بندۀ خدا، آری. اما برادر پیامبر خدا، نه!...
ابوجعفر عقیلی (د. 322ق) نیز این نقل را در مدخل «عبد الملك بن أعین» آورده است: «ومن حديثه ما حدثناه إبراهيم بن الحسين القومسي، قال: حدثنا محمد ابن حميد، قال: حدثنا سلمة، عن محمد بن إسحاق، عن عبد الملك بن أعين، عن أبي حرب بن أبي الأسود الديلي، قال بعثنى أبي إلى جندب بن عبد اللّه البجلي، قال: سله ما حضرت من أمر أبي بكر وعلي، قال: جيء بعلي حتى أقعد بين يديه فقيل له: بايع، قال: فإن لم أفعل، فذكر کلاماً قال: إذا أكون عبد اللّه، وأخو رسوله، وذكر الحديث» (الضعفاء الکبیر للعقیلي، ج3، ص33).
البته عقیلی یا مصدر او در جهت تلطیف این روایت عبارت «قال إذا تقتل/ گفت در این صورت کشته میشوی» را به «فذکر کلاماً/ سخنی گفت» تغییر داده و حدیث را هم خلاصه کرده، عبارتِ «قالا أما عبد الله فنعم وأما أخو رسول الله فلا...» را حذف کرده و به جای آن «فذکر الحدیث» آورده است. گفتنی است مشابه این حکایت در مصادر دیگری نیز آمده است:
◾️فأخرجوا علياً، فمضوا به إلى أبي بكر، فقالوا له: بايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا واللّٰه الّذي لا إله إلا هو نضرب عنقك، فقال: إذا تقتلون عبد اللّٰه وأخا رسوله، قال عمر: أما عبد اللّٰه فنعم، وأما أخو رسوله فلا، وأبو بكر ساكت لا يتكلم فقال له عمر: ألا تأمر فيه بأمرك؟ فقال: لا أكرهه على شيء ما كانت فاطمة إلى جنبه (الإمامة والسیاسة، ج1، ص30-31).
◾️وأخذوه بالبيعة فامتنع وقال: لا أفعل. فقالوا: نقتلك. فقال: ان تقتلوني فاني عبد الله وأخو رسوله. وبسطوا يده فقبضها، وعسر عليهم فتحها، فمسحوا عليها وهي مضمومة (إثبات الوصیة، ص146).
◾️ولما انتهي بعلي ع إلى أبي بكر انتهره عمر وقال له بايع [ودع عنك هذه الأباطيل] فقال له ع فإن لم أفعل فما أنتم صانعون قالوا نقتلك ذلا وصغارا فقال إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله فقال أبو بكر أما عبد الله فنعم وأما أخو رسول الله فما نقر بهذا... (کتاب سلیم، ج2، ص588؛ نیز نگر: ص866).
◾️أبو محمد عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن جده قال:... وأتي بعلي ع إلى السقيفة إلى مجلس أبي بكر فقال له عمر بايع قال فإن لم أفعل فمه قال إذا والله نضرب عنقك قال علي ع إذا والله أكون عبد الله وأخا رسول الله ص المقتول فقال عمر أما عبد الله المقتول فنعم وأما أخا رسول الله ص فلا حتى قالها ثلاثا (الاختصاص، ص185-187).
◾️وروى إبراهيم عن يحيى بن الحسن، عن عاصم بن عامر، عن نوح بن دراج، عن داود بن يزيد الاودي، عن أبيه عن عديّ بن حاتم قال: ما رحمت أحدا رحمتي عليّا حين أتى به ملبيا فقيل له: بايع قال: فان لم أفعل قالوا: إذا نقتلك، قال: إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله ثم بايع كذا وضم يده اليمنى.
وروى إبراهيم بن عثمان بن أبي شيبة عن خالد بن مخلد البجلي عن داود بن يزيد الاودي عن أبيه عن عدي بن حاتم قال اني لجالس عند أبي بكر إذ جيء بعلي عليه السلام فقال له أبو بكر: بايع فقال له عليّ عليه السلام: فان لم أفعل فقال: أضرب الذي فيه عيناك، فرفع رأسه إلى السماء ثم قال: اللهم اشهد ثم مدّ يده (الشافي، ج3، ص244).
◾️قال أبو بكر وحدثنا أبو سعيد عبد الرحمن بن محمد قال حدثنا أحمد بن الحكم قال حدثنا عبد الله بن وهب عن ليث بن سعد قال تخلف علي عن بيعة أبي بكر فأخرج ملببا يمضى به ركضا وهو يقول معاشر المسلمين علام تضرب عنق رجل من المسلمين... (شرح نهج البلاغة، ج6، ص45).
@Al_Meerath
4_6044031450997592967.mp3
19.42M
دربارهٔ مصحف فاطمه علیها السلام
🎙 استاد سید محمدجواد شبیری زنجانی
@Al_Meerath
◾️ بر آن دو خشمگین بود...
- ما رواه علي بن أسباط رفعه إلى الرضا عليه السلام: أن رجلا من أولاد البرامكة عرض لعلي بن موسى الرضا عليه السلام فقال له ما تقول في أبي بكر قال له سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فألح السائل عليه في كشف الجواب فقال عليه السلام كانت لنا أم صالحة ماتت و هي عليهما ساخطة و لم يأتنا بعد موتها خبر أنها رضيت عنهما. (الطرائف، ج1، ص252)
از امام رضا علیه السلام مروی است که مردی از برمکیان به ایشان گفت نظر شما در مورد ابوبکر چیست؟ پس فرمود: سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر. چون آن مرد بر یافتن پاسخ اصرار ورزید، پس فرمود: ما مادر نیکوکاری داشتیم که در گذشت در حالی که بر آن دو خشمگین بود. و پس از مرگش نیز خبری از رضایتش از آن دو به ما نرسیده است.
▪️گویا اشاره به غضب حضرت صدیقه طاهره بر آن دو با چنین تعابیری، در میان خاندان فاطمه زهراء سلام الله علیها رایج بوده (نیز نک: امالی صدوق، ص756؛ اعتقادات الامامیه، ص105؛ دلائل الإمامة، ص135؛ برای روایات عایشه: بخاری، ط السلطانیة، ج5، ص139؛ ج8، ص146؛ الطبقات الكبرى، ج1، ص23)، و افزون بر ائمه علیهمالسلام، توسط دیگر علویان تکرار شده یا به ایشان نسبت داده شده است:
- ثم قام القاسم بن إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب" فدعا إلى طاعة الله، وكان خروجُهُ بغربي مصر فأجابه منهم كثيرٌ، وبايعوه وأقام معهم مُدّةً قليلةً ثم سألوه عن أبي بكر وعمر فقال: كانت لنا أمٌّ صدِّيقةٌ ابنة صدِّيقةٍ ماتت وهي غضبانة عليهما، ونحن غاضبون لغضبها
(حقائق المعرفة، احمد بن سلیمان زیدی، ج1، ص521؛ الانتصار في الرد على المعتزلة القدرية، ج1، ص110)
- قال أبو بكر [الجوهری] و حدثني المؤمل بن جعفر قال حدثني محمد بن ميمون قال حدثني داود بن المبارك قال أتينا عبد الله بن موسى بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علي بن أبي طالب ع و نحن راجعون من الحج في جماعة فسألناه عن مسائل و كنت أحد من سأله فسألته عن أبي بكر و عمر فقال أجيبك بما أجاب به جدي عبد الله بن الحسن فإنه سئل عنهما فقال كانت أمنا صديقة ابنة نبي مرسل و ماتت و هي غضبى على قوم فنحن غضاب لغضبها.
قلت قد أخذ هذا المعنى بعض شعراء الطالبيين من أهل الحجاز أنشدنيه النقيب جلال الدين عبد الحميد بن محمد بن عبد الحميد العلوي قال أنشدني هذا الشاعر لنفسه و ذهب عني اسمه قال:
يا أبا حفص الهوينى و ما كنت مليا بذاك لو لا الحمام
أ تموت البتول غضبى و نرضى ما كذا يصنع البنون الكرام. (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج6، ص50)
@Al_Rijal
◼️ اگر چهل نفر داشتم...
نصر بن مزاحم (د. 212ق) مینویسد: «مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْجُرْجَانِيِّ قَالَ: فَبَقِيَ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يَوْماً وَلَيْلَةً يَوْمَ اَلْفُرَاتِ بِلاَ مَاءٍ وَقَالَ رَجُلٌ مِنَ اَلسَّكُونِ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ يُعْرَفُ بِالسَّلِيْلِ بْنِ عَمْرٍو:
يَا مُعَاوِيَةُ اِسْمَعِ اَلْيَوْمَ مَا يَقُولُ اَلسَّلِيلُ * إِنَّ قَوْلِي قَوْلٌ لَهُ تَأْوِيلُ
اِمْنَعِ اَلْمَاءَ مِنْ صِحَابِ عَلِيٍّ * أَنْ يَذُوقُوهُ وَ اَلذَّلِيلُ ذَلِيلُ
وَ اُقْتُلِ اَلْقَوْمَ مِثْلَ مَا قُتِلَ * اَلشَّيْخُ ظَمَأً وَ اَلْقِصَاصُ أَمْرٌ جَمِيلُ
فَوَ حَقِّ اَلَّذِي يُسَاقُ لَهُ اَلْبُدْنُ * هَدَايَا لِنَحْرِهَا تَأْجِيلُ
لَوْ عَلِيٌّ وَ صَحْبُهُ وَرَدُوا * اَلْمَاءَ لَمَا ذُقْتُمُوهُ حَتَّى تَقُولُوا:
قَدْ رَضِينَا بِمَا حَكَمْتُمْ عَلَيْنَا * بَعْدَ ذَاكَ اَلرِّضَا جِلاَدٌ ثَقِيلُ
فَامْنَعِ اَلْقَوْمَ مَاءَكُمْ لَيْسَ لِلْقَوْمِ * بَقَاءٌ وَ إِنْ يَكُنْ فَقَلِيلُ.
فَقَالَ مُعَاوِيَةُ اَلرَّأْيُ مَا تَقُولُ وَلَكِنْ عَمْرٌو لاَ يَدَعُنِي قَالَ عَمْرٌو خَلِّ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ اَلْمَاءِ فَإِنَّ عَلِيّاً لَمْ يَكُنْ لِيَظْمَأَ وَأَنْتَ رَيَّانٌ وَفِي يَدِهِ أَعِنَّةُ اَلْخَيْلِ وَهُوَ يَنْظُرُ إِلَى اَلْفُرَاتِ حَتَّى يَشْرَبَ أَوْ يَمُوتَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ اَلشُّجَاعُ اَلْمُطْرِقُ وَمَعَهُ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ وَأَهْلُ اَلْحِجَازِ وَقَدْ سَمِعْتُهُ أَنَا وَ أَنْتَ وَهُوَ يَقُولُ: "لَوْ اِسْتَمْكَنْتُ مِنْ أَرْبَعِينَ رَجُلاً" فَذَكَرَ أَمْراً يَعْنِي لَوْ أَنَّ مَعِي أَرْبَعِينَ رَجُلاً يَوْمَ فُتِّشَ اَلْبَيْتُ يَعْنِي بَيْتَ فَاطِمَة» (وقعة صفین، ص162-163؛ مشابه: شرح نهج البلاغة، ج3، ص319).
در این گزارش آمده که اصحاب معاویه بر آب مسلّط شده بودند؛ در این میان، مردی شامی به معاویه پیشنهاد داد که اجازه ندهد علی (ع) به هیچ صورتی بر آب وارد شود که به نظر او، در این صورت، اصحاب علی (ع) اجازه نمیدهند که اصحاب معاویه از آن آب بچشند. پس از این پیشنهاد، عمرو بن عاص به معاویه میگوید که علی (ع) مرد شجاعی است و میجنگد تا به آب دستیابد و هماکنون لشکریانی از عراق و حجاز همراه او هستند؛ در حالی که پیشتر گفته بود: «اگر چهل نفر داشتم، ...». این سخن در صدد این است که نشان دهد که علی (ع) پیشتر عزم داشت که اگر چهل نفر همراهش باشند، حقّش را بگیرد؛ حال که این همه لشکر از حجاز و عراق همراه دارد، بیتردید ساکت نخواهد نشد و قتال خواهد کرد. حال سؤال پیش میآید که این سخن علی (ع) ناظر به چه امری بوده است. در ادامه در پاسخ به این سؤال آمده که علی (ع) این سخن را در خصوص آن روزی که خانۀ فاطمه (سلام الله علیها) تفتیش شد و علی (ع) آرزو داشت که چهل نفر همراه او بود تا از آن فاجعه جلوگیری میکرد.
این نقل از علی (ع) در مصادری دیگری هم آمده که فضای آن را روشنتر میکند. در کتاب سلیم پس از گزارش هجوم به خانۀ حضرت فاطمه سلام الله علیها و بیرونکشاندن امیرالمؤمنین (ع) با طنابی که به گردن ایشان بسته بودند و صدماتی که به صدیقۀ طاهره وارد کردند، آمده است: «فَانْتَهَوْا بِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، وهُوَ يَقُولُ: أَمَا واللّٰهِ لَوْ وَقَعَ سَيْفِي فِي يَدِي لَعَلِمْتُمْ أَنَّكُمْ لَنْ تَصِلُوا إِلَى هَذَا أَبَداً، أَمَا واللّٰهِ مَا أَلُومُ نَفْسِي فِي جِهَادِكُمْ، ولَوْ كُنْتُ اِسْتَمْكَنْتُ مِنَ الأَرْبَعِينَ رَجُلاً لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَكُمْ، ولَكِنْ لَعَنَ اَللهُ أَقْوَاماً بَايَعُونِي ثُمَّ خَذَلُونِي» (کتاب سلیم، 1407ق، ص39-40).
ابن ابی الحدید معتزلی نیز از نامهای مشهور از معاویه به علی (ع) یاد میکند که در آن به رفتن شبانۀ امیرالمؤمنین، صدیقۀ طاهره، و حسنین (ع) به خانۀ برخی از صحابه جهت مقابله با حکومت غاصبانۀ ابوبکر اشاره شده و در ضمن آن، از این سخن علی (ع) هم یاد شده است: «ومن كتاب معاوية المشهور إلى علي ع وأعهدك أمس تحمل قعيدة بيتك ليلا على حمار ويداك في يدي ابنيك الحسن والحسين يوم بويع أبو بكر الصديق فلم تدع أحدا من أهل بدر والسوابق إلا دعوتهم إلى نفسك ومشيت إليهم بامرأتك وأدليت إليهم بابنيك واستنصرتهم على صاحب رسول الله فلم يجبك منهم إلا أربعة أو خمسة ولعمري لو كنت محقا لأجابوك ولكنك ادعيت باطلا وقلت ما لا تعرف ورمت ما لا يدرك ومهما نسيت فلا أنسى قولك لأبي سفيان لما حركك وهيجك لو وجدت أربعين ذوي عزم منهم لناهضت القوم فما يوم المسلمين منك بواحد ولا بغيك على الخلفاء بطريف ولا مستبدع» (شرح نهج البلاغة، ج2، ص47).
@Al_Meerath
دستور ابوبکر به خالد بن ولید برای قتل امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین (در سه فرسته)
گزارش دستور ابوبکر به خالد بن ولید جهت زدن گردن امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین در بحثهای فقهی و کلامی مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا به نمونهای از آنها اشاره میشود:
عبد الله بن یزید فزاری از متکلمان اباضی قرن دوم هجری مینویسد: «وقام قوم من الشیعة وأفرطوا في علي کما روی لهم محدّثهم أیضاً أن... وأن أبا بکر أمر خالد بن الولید حین تخلف علي عن بیعته أن یضرب عنقه إذا سلّم أبو بکر من الصلاة، فلما قعد أبو بکر في التشهد فبدی له، فقال قبل أن یسلّم: یا خالد لا تفعل ما أمرتك» (کتاب الردود، ص10).
ابوبکر بن خَلَّال (د. 311ق) در السنة در بخشِ «التغليظ على من كتب الأحاديث التي فيها طعنٌ على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم» مینویسند:
809- أخبرني محمد بن علي، قال: ثنا الأثرم، قال: سمعت أبا عبد الله، وذكر له حديث عقيل، عن الزهري، عن عروة، عن عائشة، عن النبي صلى الله عليه وسلم في علي، والعباس، وعقيل، عن الزهري، أن أبا بكر أمر خالدا في علي، فقال أبو عبد الله: كيف؟ فلم يعرفها، فقال: «ما يعجبني أن تكتب هذه الأحاديث».
810- وأخبرنا عبد الله بن أحمد بن حنبل، قال: سمعت هارون بن سفيان، قال: سمعت أبا عبد الله، يقول: وذكر هذه الأحاديث التي فيها ذكر أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال: «هذه أحاديث الموتى» (السنة، ج3، ص505-506؛ نیز نگر: تاریخ دمشق، ج41، ص47).
در گزارش 809 نقل میکند که ابوعبدالله احمد بن حنبل نسبت به حدیث عقیل از زهری در خصوص فرمان ابوبکر به خالد دربارۀ علی (ع) واکنش نشان داده و گفته که دوست ندارد که این احادیث نوشته شود. از موضوع این باب و از حدیثی بعدی که ابوبکر بن خلال آورده، روشن است که حدیث مزبور موجب طعن در صحابه بوده است. ظاهراً مراد از «أحادیث الموتی» این است که این دست احادیث اخبار ناخوشایندی را دربارۀ کسانی نقل میکند که از این دنیا رفتهاند و نیازی نیست ما در امر آنها ورود کنیم و آن اخبار ناپسند را بازگو و مکتوب کنیم.
این گزارش نشان میدهد که حدیث دستور ابوبکر به خالد جهت قتل علی (ع) در عامه شناختهشده بوده و از عقیل بن خالد (د. 141ق) -محدّث شناختهشدۀ عامه که چنین توثیق شده: « الحافظ الإمام... حدث عن ابن شهاب فأکثر وجوّد... وثّقه أحمد النسائي... وقال أبو زرعة: ثقة صدوق...» (سیر أعلام النبلاء، ج6، ص301)- از ابن شهاب زهری (د. 123ق) -از مهمترین محدّثان عامه- روایت میشده است.
ابوسعد سمعانی (د. 562ق) نیز در مدخل «عباد بن یعقوب» گفته است: «قلت روى عنه جماعة من مشاهير الأئمة مثل أبى عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري لأنه لم يكن داعية إلى هواه، وروى عنه حديث أبى بكر رضي الله عنه أنه قال: لا يفعل خالد ما أمر به، سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسيني [ت. 539ه] بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهى عن ذلك» (الأنساب، ج6، ص176).
در کتاب الإیضاح از سفیان بن عیینه (د. 197ق)، حسن بن صالح بن حی (د. 167ق)، ابوبکر بن عیاش (د. 192ق)، شریک بن عبد الله (د. 177ق)، و جماعتی از فقهای عامه نقل شده است:
«أن أبا بكر أمر خالد بن الوليد فقال: اذا أنا فرغت من صلاة الفجر وسلمت فاضرب عنق علي فلما صلى بالناس فى آخر صلاته ندم على ما كان منه فجلس فى صلاته مفكّرا حتى كادت الشمس أن تطلع ثم قال: يا خالد لا تفعل ما أمرتك [به]؛ ثلاثا؛ ثم سلم وكان علي يصلى إلى جنب خالد يومئذ؛ فالتفت علي إلى خالد فإذا هو مشتمل على السيف تحت ثيابه فقال له: يا خالد أو كنت فاعلا؟ قال: إي والله إذا لوضعته فى أكثرك شعرا فقال علي صلوات الله عليه: كذبت ولؤمت أنت أضيق حلقة من ذاك، أما والذي فلق الحبة وبرأ النسمة لو لا ما سبق به القضاء لعلمت أي الفريقين شر مكانا وأضعف جندا».
در کتاب الإیضاح پس از این نقل، آمده: «فقيل لسفيان وابن حيّ ولوكيع: ما تقولون فيما كان من أبى بكر فى ذلك؟ فقالوا جميعا: كانت سيّئة لم تتمّ؛ وأمّا من يجسر من أهل المدينة فيقولون: وما بأس بقتل رجل فى صلاح الأمّة؛ إنّه إنّما أراد قتله لأنّ عليّا أراد تفريق الأمّة وصدّهم عن بيعة أبى بكر. فهذه روايتكم على أبى بكر إلاّ أنّ منكم من يكتم ذلك ويستشنعه فلا يظهره وقد جعلتم هذا الحديث حجّة فى كتاب الصّلاة في باب من أحدث قبل أن يسلّم وقد قضى التّشهّد انّ صلاته تامّة وذلك أنّ أبا بكر أمر خالد بن الوليد بأمر فقال: إذا أنا سلّمت من صلاة الفجر فافعل كذا وكذا؛ ثمّ بدا له فى ذلك الأمر فخاف إن هو سلّم أن يفعل خالد ما أمره به فلمّا قضى التّشهّد قال: يا خالد لا تفعل ما أمرتك [به] ثمّ سلّم. وقد حدّث به أبو يوسف القاضى [ت. 182ه] ببغداد فقال له بعض أصحابه: يا با يوسف وما الّذي أمر أبو بكر خالد بن الوليد [به]؟ فانتهره وقال له: اسكت وما أنت وذاك؟!» (الإیضاح، ص155-159).
@Al_Meerath
عباد بن یعقوب (د. 250ق) از عمرو بن ابی المقدام (د. 172ق) از ابواسحاق سبیعی (د. 126ق) از سعید بن جبیر (د. 95ق) از ابن عباس نقل کرده است: «أمر أبو بكر خالد بن الوليد، فقال: إذا أنا سلمت فاضرب عنق علي، قال: وبدا لأبي بكر فسلم في نفسه، ثم نادى: يا خالد! لا تفعل ما أمرتك به من شيء، فالتفت علي عليه السلام إلى خالد- لعنه الله- فقال: يا خالد! أكنت فاعلا؟ قال: نعم والله. قال: أنت أضيق حلقة من ذاك» (الأصول الستة عشر، کتاب أبي سعید عباد العصفري، ص143).
ابن رستم طبری (د. 326ق) از سفیان بن عیینه، حسن بن صالح بن حی، وکیع (د. 196ق)، و از عباد بن یعقوب از عمرو بن ابی المقدام، از ابواسحاق سبیعی از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند: «الأول أمر خالد بن الوليد، فقال: إذا انصرفت من [صلاة] الفجر، فاضرب عنق علي، فصلى ثم ندم، فجلس في صلاته حتى كادت الشمس أن تطلع، ثم قال في صلاته: "يا خالد لا تفعل ما أمرتك به"، ثلاثا، فالتفت علي (ع) فإذا خالد مشتمل على السيف في جانبه، فقال: يا خالد أكنت به فاعلا؟، فقال: إي والله لو لا أنه نهاني!، فقال له علي: كذبت لا أم لك، أنت أضيق حلقة إست من ذلك. [ثم قال ع]: أما والذي فلق الحبة وبرأ النسمة، لو لا ما سبق به القضاء لعلمت أي الفريقين شر مكانا وأضعف جندا». ابن رستم در ادامه میافزاید: «فقيل لسفيان وابن حي: ما تقولان فيما كان من الأول في ذلك؟ فقالا: كانت سيئة لم تتم. ثم جعل سفيان الثوري [د. 159هـ]، هذا الفعل أصلا، وقال في الرجل إذا أحدث قبل أن يسلم إذا فرغ من التشهد إن صلاته تامة!» (المسترشد، ص451-454).
ابن رستم در ادامه دو نقل دیگر ارائه میکند:
وأخبرني الحسن بن الحسين العرني، قال: حدثنا عبيد الله بن المبارك، ويحيى بن خالد، عن يحيى بن سلمة بن كهيل [ت. 168هـ]، عن أبيه [ت. 121هـ] عن أبي جعفر محمد بن علي ع، قال: لما أبطأ علي عن البيعة على الأول، أمر الأول خالد بن الوليد، فقال: إذا سلم علي من صلاة الفجر فاقتله، فسلم الأول في نفسه، ثم [ندم] فنادى يا خالد لا تفعلن ما أمرتك به، وخالد إلى جنب علي فقال: له ع: أ و كنت فاعلا؟، قال: نعم، قال: أنت أضيق حلقة إست من ذلك، ثم أهوى علي بيده إلى حلق خالد، فجعل يرغو رغاء البكر. قال: فاجتمع عليه الناس، فلم يقدروا على أن يخلصوه، فقال الأول: لو اجتمع عليه أهل منى لم يخلصوه، ولكن سلوه بحرمة صاحب القبر والمنبر فناشدوه بذلك فتركه.
وروى العرني، عن إسماعيل بن إبراهيم، عن عمرو بن نصر، قال: سمعت خالد بن الوليد القسري، يغتاب عليا، ويقول: والله لو كان في أبي تراب خير ما أمر أبو بكر الصديق بقتله (المسترشد، ص455-456).
ابن ابی الحدید نقلی از نقیب ابوجعفر یحیی بن ابی زید میآورد که نشاندهندۀ استدلال فقهی به حدیث «یا خالد لا تفعل» در فضای عامه است: «قال وقد روي أن رجلا جاء إلى زفر بن الهذيل [ت. 158هـ] صاحب أبي حنيفة فسأله عما يقول أبو حنيفة في جواز الخروج من الصلاة بأمر غير التسليم نحو الكلام والفعل الكثير أو الحدث فقال إنه جائز قد قال أبو بكر في تشهده ما قال فقال الرجل وما الذي قاله أبو بكر قال لا عليك فأعاد عليه السؤال ثانية وثالثة فقال أخرجوه أخرجوه قد كنت أحدث أنه من أصحاب أبي الخطاب» (شرح نهج البلاغة، ج13، ص301-302). گزارش الإیضاح در خصوص استدلال فقهی قاضی ابویوسف به حدیث «أمر أبو بکر خالدَ بن الولید» گذشت. این گزارش ابن ابی الحدید در کنار گزارش الإیضاح نشان میدهد که استدلال فقهی به این حدیث در فضای اصحاب ابوحنیفه مورد توجه بوده است.
در نقلی که ابوعمرو کشی از کتاب جبرئیل بن احمد فاریابی نقل کرده آمده که گروهی از عامه نزد امام صادق (ع) آمدند تا از ایشان حدیث بشنوند. در میان این گفتگو، یکی از آنها مجموعهای از احادیث شناختهشدۀ عامه را برای حضرت نقل میکنند؛ از جمله، در آن میان، نقل میکنند: «حدثني سفيان الثوري [ت. 159 هـ]، عن الحسن [ت. 110هـ]، أن أبا بكر أمر خالد بن الوليد أن يضرب عنق علي (ع) إذا سلم من صلاة الصبح، وأن أبا بكر سلم بينه وبين نفسه، ثم قال يا خالد لا تفعل ما أمرتك!» (اختیار الرجال، ص395).
قابل توجه است که این حدیث مروی از حسن بصری در میان احادیثی قرار گرفته که در طعن بر مذهب شیعه است و این نکته نشان میدهد که این حدیث هم باید در عامه شناختهشده باشد. پیشتر گذشت که ابن رستم اشاره کرده بدان که سفیان ثوری به این روایت فتوا داده است. این نکته میتواند در اینجا مؤید درستی انتساب این حدیث به سفیان باشد. عبارت «أن أبا بکر سلم بینه وبین نفسه» نیز میتواند نشاندهندهٔ این باشد که حدیث واقعاً ریشهٔ عامی دارد؛ چه راوی آن، درصدد توجیه فعل ابوبکر است؛ توجیهی که ابوالقاسم کوفی در مقام بدعتخواندن تکلّم ابوبکر قبل از سلامِ نماز با آن مخالفت کرده است: «... وقول من زعم أنه سلّم في نفسه قبل أن یتکلم فاسد...» (الاستغاثة، ص47).
@Al_Meerath
قاضی نعمان مغربی (د. 363ق) نیز در شعری اشاره میکند به اینکه عامه، حکایت فرمان ابوبکر به خالد را روایت کردهاند و مشهور شده است:
وذكروا أنّ أبا بكر أمر * خالد فيما قد رووه واشتهر
بأن يصلّي الفرض إن تقدّما * خلف عليّ، فإذا ما سلّما
ضربه بالسيف من ورائه * ثمّ بدا بعد له من رأيه
من بعد ما قام بهم وأحرما * فقال، قالوا، قبل أن يسلّما
يسمعهم لا يفعلنّ خالد * ما كنت قد أمرته، وشاهدوا (الأرجوزة المختارة في الإمامة، ص122).
ابن بابویه (د. 381ق) با سند «أبي رحمه الله قال حدثنا علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عمن ذكره عن أبي عبد الله ع» روایتی را آورده که ضمن آن ماجرای خالد به صورت مبسوط آمده است و در آن گفته شده که اسماء بنت عمیس که در خانهٔ ابوبکر بوده از این توطئه با خبر میشود و خادمهاش را نزد علی (ع) میفرستد تا با خواندن آیهٔ «إن الملأ یأتمرون بك لیقتلوك» علی (ع) را از آن توطئه آگاه کند (علل الشرائع، ج1، ص190). مشابه همین حدیث در تفسیر قمی (ج2، ص155) از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عثمان بن عیسی و حماد بن عثمان از امام صادق (ع) روایت شده است.
در کتاب سلیم نیز گزارش فرمان ابوبکر به خالد برای قتل امیرالمؤمنین (ع) به صورت مبسوط آمده است (ج2، ص871).
در إثبات الوصیة (که کتاب الأوصیاء شلمغانی (د. 322ق) دانسته شده) نیز آمده است: «وهموا بقتل أمير المؤمنين عليه السلام وتواصوا وتواعدوا بذلك وان يتولى قتله خالد بن الوليد فبعثت (اسماء بنت عميس) الى أمير المؤمنين عليه السلام بجارية لها فأخذت بعضادتي الباب ونادت: ان الملأ يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج اني لك من الناصحين. فخرج عليه السلام مشتملا سيفه وكان الوعد في قتله: ينتهي امامهم من صلاته بالتسليم فيقوم خالد إليه بسيفه. فأحسوا بأسه فقال الإمام قبل أن يسلم: لا يفعلن خالد ما أمرته به» (ص147).
ابوالقاسم کوفی (د. 352ق) در میان بدعتهای ابوبکر، تکلّم او پیش از سلامدادن در نماز را یاد کرده است: «ومما ابتدعه: كلامه بالصلاة بعد التشهد وقبل التسليم حين قال: "لا يفعلن خالد ما أمرته به" حتى احتج بذلك قوم من فقهاء العامة بشهرته منه فقالوا: لا يجوز الكلام بعد التشهد وقبل التسليم، فان أبا بكر فعل ذلك للضرورة، وقال آخرون: لا يجوز ذلك فان أبا بكر قال ذلك بعد ان سلّم في نفسه، وتنازعوا في اختلافهم في هذا المعنى. فقلنا لهم: أما تجويزكم في الصلاة فانا غير محتاجين الى منازعتكم فيه، لأنا غير آخذين بفعل ابي بكر ولا متبعين له فيه، ولكن عرفونا ما الذي دعا أبا بكر الى ان قال: "لا يفعلن خالد ما أمرته به" قبل تسليمه وما هو، ولم هو، فكانوا في ذلك صما بكما عميا. فقالت شيعة آل محمد (عليهم السلام) قد علمنا وعلم كل ذي فهم انه نهاه عن امر منكر بعد ان أمره به، وجهلكم بذلك منه دليل على صحة ما رواه مشايخنا عن ائمتنا (عليهم السلام) فانهم قالوا: ان أبا بكر كان قد أمر خالدا بقتل أمير المؤمنين (عليه السلام) إذا هو سلم من صلاة الفجر، فلما قام الى الصلاة ندم على ذلك وخشى ان تهيج عليه فتنة لا يقوم بها، فقال قبل ان يسلم: لا يفعلن خالد ما امرته به...» (الاستغاثة، ص46-47).
طرفه اینکه ابوالقاسم کوفی تلاشی در جهت اثبات صحّت استناد عبارت «لا یفعلن خالد ما أمرته به» نکرده و آن را نزد عامه مسلَّم انگاشته و تنها به اشکال فقهی کار ابوبکر پرداخته و تلاش کرده تا علّت صدور این سخن از ابوبکر را توضیح دهد. البته این توضیح او -بیگمان- توضیح درستی است؛ چه افزون بر روایات شیعه، در نقل عقیل از زهری هم گذشت که امر ابوبکر به خالد در خصوص علی (ع) بوده است. همچنین گذشت که سمعانی از شیخش دربارۀ این «لا یفعل خالد ما أمر به» پرسید و شیخش بدو گفت که این سخن دربارۀ فرمان ابوبکر به خالد جهت قتل علی (ع) بوده است.
ابوالعباس حسنی (د. 353ق) محدّث زیدیه نیز نقل کرده است: «أخبرنا عبد الله بن الحسن الإيوازي بإسناده عن أبي جعفر ، عن أبيه عن جده الحسين بن علي عليهمالسلام قال: قال أبو بكر لخالد بن الوليد: إذا صليت الصبح وسلمت فاقتل عليا، فلما فرغ من صلاته سلم في نفسه ، وصاح: لا تفعل ما أمرتك. فقال علي: هو والله أضيق حلقة من أن يفعل ما أمرته، والله لو فعل ما خرجت أنت وأصحابك إلّا مقتلين.
وحدثنا جعفر بإسناده عن ابن عباس قال: أمر أبو بكر خالد بن الوليد أن يشتمل على سيف ويصلي إلى جنب علي بن أبي طالب، فإذا سلم فإن هو بايع وإلا علاه بالسيف، ثم إنه بدا لأبي بكر في ذلك فقال قبل أن يسلم: لا يفعل خالد ما أمرته» (المصابیح، ص262؛ برای دیگر اسناد خبر «یا خالد لا تفعل» در زیدیه، نگر: الشافي و أنوار الیقین).
@Al_Meerath
از ام البنین همسر امیرالمؤمنین (ع) چه میدانیم؟
ام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن الوحید از بنی کلاب بوده (نمونه: جمهرة النسب، ص31) و گاه با لقب کلابیه (نمونه: سر السلسلة العلویة، ص131) و گاه با لقب وحیدیه (نمونه: المنمق من أخبار قریش، ص351) شناخته میشود.
وی همسر امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر، و عبدالله از ایشان داشته است (نمونه: جمهرة النسب، ص31؛ الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ أنساب الأشراف، ج2، ص192؛ مقتل علي لابن أبي الدنیا، ج1، ص102؛ تاریخ الطبري، ج5، ص153؛ شرح الأخبار، ج3، ص185؛ المؤتلف والمختلف، ج2، ص578؛ الإرشاد، ج1، ص354؛ معرفة الصحابة، ج1، ص106). هر چهار پسر در کربلا به شهادت رسیدند (نمونه: جمهرة النسب، ص31؛ الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ أنساب الأشراف، ج2، ص192؛ مقتل علي لابن أبي الدنیا، ج1، ص102؛ تاریخ الطبري، ج5، ص153؛ الإرشاد، ج1، ص354).
در برخی منابع محمد اصغر -از شهدای کربلا- نیز فرزند وی شمرده شده است (جمهرة النسب، ص328). البته در برخی منابع محمد اصغر -به جای عبد الله بن علی- در میان چهار فرزند ام البنین ذکر شده (جمهرة أنساب العرب، ص282) و در برخی منابع محمد اوسط -به جای جعفر بن علی- در میان چهار فرزند ام البنین یاد شده است (البصائر والذخائر، ج1، ص214). در مقابل، برخی، مادرِ محمد اصغر را یک ام ولد (الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ مقاتل الطالبیین، ص90) برخی، مادر محمد اصغر را لیلی بنت مسعود (الإرشاد، ج1، ص354) دانستهاند.
در برخی منابع سنّ فرزند او -عبد الله بن علی- در هنگام شهادت، 25 سال و سن فرزند او -عثمان بن علی (همنامِ عثمان بن مظعون)- در هنگام شهادت، 21 سال دانسته شده است (مقاتل الطالبیین، ص88-89).
در خصوص نام جناب ام البنین، ظاهراً نام وی همین «أم البنین» باید باشد. نام «فاطمة» برای ایشان در سر السلسلة العلویة آمده است (ص131؛ برای یک نام محرَّف دیگر نگر: تاریخ الخمیس، ج2، ص284). اما در انواع منابع متقدّم به نام ام البنین بسنده شده و نام دیگری ذکر نشده و گفته نشده که ام البنین کنیهٔ ایشان است.
در خصوص عزاداری ام البنین در مدینه نقل شده است: «وكانت أم البنين أم هؤلاء الأربعة الإخوة القتلى، تخرج إلى البقيع فتندب بنيها أشجى ندبة وأحرقها، فيجتمع الناس إليها يسمعون منها، فكان مروان يجيء فيمن يجيء لذلك، فلا يزال يسمع ندبتها ويبكي. ذكر ذلك علي بن محمد بن حمزة، عن النوفلي، عن حماد بن عيسى الجهني، عن معاوية بن عمّار، عن جعفر بن محمد» (مقاتل الطالبیین، ص90). همچنین نقل شده: «قال الحسن قال أبي: وهؤلاء الثلاثة بنو أم جعفر وهي الکلابية وهي أم البنين. قال الحسن قال أبي بلغني عن جعفر بن محمد علیهما السلام أنه قال: بکی الحسین علیه السلام خمس حجج وکانت أم جعفر الکلابیة تندب الحسین وتبکیه وقد کفّ بصرها فکان مروان وهو وال المدینة یجيء متنکراً باللیل حتی یقف فیسمع بکاءها وندبها» (الأمالي الخمیسیة، ص230).
در کتاب سر السلسلة العلویة (ص131-132) دربارۀ ام البنین گفته شده است: «قال: قال علي بن أبيطالب عليه السلام لعقيل بن أبيطالب، وهو أعلم قريش بالنسب: اطلب لي امرأة ولّدتها شجعان العرب حتّى تلد لي ولداً شجاعاً، فوقع الاختيار على امّ البنين الكلابية، وولدت له العبّاس بن علي وإخوته. قال: لم يعقب أميرالمؤمنين عليه السلام من مهيرة بعد فاطمة إلّا منها. قال: ولم تخرج امّ البنين إلى أحد قبله ولا بعده».
نقل شده که ام البنین در هنگام طفولیت عباس بن علی شعری برای او میخوانده است: «وقالت أم البنين الوحيدية تزفن ابنها العباس بن علي بن أبي طالب عليهما السلام:
أعيذه بالواحد ... من عين كل حاسد
قائمـ[ـهم] والقاعد ... مسلمهم والجاحد
صادرهم والوارد ... مولودهم والوالد» (المنمق من أخبار قریش، ص351).
شیخ محمد سماوی نیز دو شعرِ «یا من رأی العباس کرّ علی جماهیر النقد...» و «لا تدعوني ویك أم البنین...» را به ام البنین نسبت میدهد و منبع آن را شرح الکامل نوشتۀ ابوالحسن اخفش میداند (إبصار العین، ص64)؛ این در حالی است که چنین کتابی برای اخفش شناخته شده نیست و سیّد مقرّم میگوید که هرچه از شیخ محمد سماوی دربارۀ مصدر این اشعار پرسیده، او سکوت کرده است (در این باره نگر: اشعار منسوب به ام البنین).
گفتنی است اطلاعات زیادی دربارۀ جناب ام البنین در منابع متقدم یافت نمیشود. اینکه کیفیت درگذشت ایشان چگونه بوده و اینکه تاریخ درگذشت ایشان چه زمانی است، معلوم نیست. تاریخ وفاتی در دورۀ متأخر برای ایشان جعل شده که ارزش تاریخی ندارد (نگر: https://t.me/Bandani1/251). همچنین برخی از معاصران روضههایی برای ایشان میخوانند که اعتباری ندارد (نمونه نگر: https://t.me/Bandani1/258).
@Al_Meerath
🌸 ارزش شاد کردن بانوان محرم
بسنده عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْإِنَاثِ أَرْأَفُ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ يُدْخِلُ فَرْحَةً عَلَى امْرَأَةٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا حُرْمَةٌ إِلَّا فَرَّحَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (الكافي ط - الإسلامية، ج6، ص6)
🌹از امام رضا ع از رسول خدا ص: خداوند تبارک و تعالی نسبت به زنان مهربان تر از مردان است، و هیچ مردی نیست که زنی را که محرم اوست شاد کند، مگر آنکه خداوند روز قیامت او را شاد کند.
میلاد ام الأئمه، حضرت زهرا علیها افضل الصلوات و السلام مبارک باد.
@Al_Meerath