eitaa logo
میراث امامان
165 دنبال‌کننده
55 عکس
3 ویدیو
11 فایل
مطالعاتی در خصوص روایات برجای‌مانده از امامان اهل بیت علیهم السلام در تراث اسلامی کانال در تلگرام: https://t.me/Al_Meerath https://t.me/Alasar_1 ارتباط با ادمین: @KhorvashAmirhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
کوری دو سرا! وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ (طه : 124) وَ مَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبيلا (الإسراء : 72) حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ صَحِيحٌ مُوسِرٌ لَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْشُرُهُ‏ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ قَالَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْمَى قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْمَاهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَقِّ (الكافي، ج‏4، ص269). ابو بصیر گفت: شنیدم ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام می‌گوید: هر کس در حالی که تن‌درست و توانگر است بمیرد و حج نرفته باشد از کسانی است که خداوند درباره‌شان فرمود: «و روز قیامت او را کور محشور می‌کنیم». گفتم: سبحان الله! کور؟ فرمود: آری همانا خداوند او را از راه حق کور کرده است. عن كليب‏ عن أبي عبد الله ع قال‏ سأله أبو بصير و أنا أسمع: فقال له: رجل له مائة ألف، فقال: العام أحج، العام أحج، فأدركه الموت و لم يحج حج الإسلام، فقال: يا با بصير أ و ما سمعت قول الله «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبِيلًا» عمي عن فريضة من فرائض الله ‏(تفسير العياشي، ج‏2، ص306). کلیب گفت: ابو بصیر - در حالی که من هم می‌شنیدم- از ابی عبد الله علیه السلام پرسید: مردی صد هزار سکه دارد. [هر سال حج را به تأخیر می‌اندازد و] می‌گوید: امسال به حج می‌روم؛ امسال به حج می‌روم؛ پس مرگش فرا می‌رسد در حالی که حج اسلام (= یک بار حج واجب در طول عمر) را به جا نیاورده است. امام فرمود: ای ابا بصیر آیا نشنیده‌ای که خدا فرموده است: «هر کس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور و گمراه‌تر است؟» این مرد از فریضه‌ای از فرائض خداوند کور مانده است. @Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
پدرم محمد بن علی؛ برترین شخص در خاندان پیامبر (ص) حدثني الحسين بن أحمد الجشمي، ثنا الوليد، عن ابن عيينة قال: دخلت المدينة فإذا أنا يعني برجل يتهادى بين رجلين، فقلت: من هذا؟ فقالوا: جعفر بن محمد قلت: من الذي على يمينه؟ قالوا: أيوب السختياني قلت: من الذي عن يساره؟ قالوا: عمرو بن دينار، فقمت بين يديه، فقلت: حدثني فقال: حدثني أبي محمد بن علي وكان خير محمدي على وجه الأرض، عن أبيه علي بن الحسين، أن النبي صلى الله عليه وسلم بصر برجل يصلي في المسجد، ينقر كما ينقر الغراب، فقال: «لو مات هذا لمات على غير دين محمد» (المحدث الفاصل بين الراوي والواعي، ص198). مشابه این تعبیر از امام صادق (ع) دربارهٔ پدرشان در روایت دیگری نیز نقل شده است (الکافي، ج13، ص92). @Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
محمد بن علی؛ سرور فقهای حجاز قالوا: كان محمد إبن علي بن الحسين لا يسمع المبتلى الاستعاذة، وكان ينهى الجارية والغلام أن يقولا للمسكين: يا سائل، وهو سيد فقهاء الحجاز، ومنه ومن ابنه جعفر تعلم الناس الفقه، وهو الملقب بالباقر، باقر العلم، لقبه به رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم يخلق بعد، وبشر به ووعد جابر بن عبد الله برؤيته وقال: ستراه طفلا فإذا رأيته فأبلغه عني السلام، فعاش جابر حتى رآه وقال له ما وصى به (الرسائل السیاسیة، ص452، رسالة فضل هاشم علی عبد شمس). ابوعثمان جاحظ (د. 255ق) در مقام بیان دیدگاه‌های هاشمیان در مقابل امویان می‌گوید: «گفتند محمد بن علی بن الحسین... سرور فقهای حجاز بود. مردمان از او و از پسرش جعفر، فقه آموختند. او به "الباقر؛ شکافندۀ دانش" ملقّب بود. پیامبر خدا (ص) این لقب را بدو داده بود؛ در زمانی که هنوز او به دنیا نیامده بود. پیامبر (ص) به وجود او بشارت داد و به جابر بن عبد الله وعده داد که او را خواهد دید و فرمود: "به زودی او را در حال طفولیت می‌بینی. پس چون او را دیدی، از جانب من بدو سلام برسان!" پس جابر زندگی کرد تا آنکه او را دید و آنچه را که بدو سفارش شده بود، بدو گفت. حدیث رساندن سلام پیامبر خدا (ص) توسط جابر بن عبد الله به امام باقر (ع) توسط ابن قتبیه دینوری نیز نقل شده (عیون الأخبار، ج1، ص312). همچنین در دیگر مصادر، از مفضل از ابان بن تغلب از امام باقر (ع) (تاریخ الطبري، ج11، ص642)؛ از عبد الله بن میمون از امام صادق (ع) از پدرشان (ع) (شرح الأخبار، ج3، ص276؛ الإرشاد، ج2، ص158؛ غیة الطلب في تاریخ حلب، ت زکار، ج6، ص2800)؛ از سعید بن محمد از ابوزبیر (تاریخ دمشق، ج54، ص276)، از سفیان بن عیینه از ابوزبیر (تاریخ دمشق، ج54، ص276)، از ابان بن تغلب از امام صادق (ع) (الکافي، ج1، ص469؛ اختیار الرجال، ص41؛ الاختصاص، ص62)، و از عمرو بن شمر از جابر بن یزید (علل الشرائع، ج1، ص233) این روایت با تحریرهای مختلفی آمده است. @Al_Meerath
📗امام باقر (ع) در نگاه فرزند زید بن علی الحسن بن ظريف، عن أبيه ظريف بن ناصح قال:: كنت مع الحسين بن زيد و معه ابنه علي، إذ مر بنا أبو الحسن موسى بن جعفر صلى الله عليه فسلم عليه ثم جاز فقلت: جعلت فداك، يعرف موسى قائم آل محمد؟ قال: فقال لي: إن يكن أحد يعرفه فهو. ثم قال: و كيف لا يعرفه و عنده خط علي بن أبي طالب صلى الله عليه و إملاء رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال: علي ابنه: يا أبه كيف لم يكن ذاك عند أبي زيد بن علي؟ فقال: يا بني، إن علي بن الحسين و محمد بن علي سيدا الناس و إمامهم، فلزم يا بني أباك زيد أخاه فتأدب بأدبه و تفقه بفقهه. قال: فقلت: فأراه يا أبه إن حدث بموسى حدث يوصي إلى أحد من إخوته؟ قال: لا و الله ما يوصي إلا إلى ابنه، أما ترى- أي بني- هؤلاء الخلفاء لا يجعلون الخلافة إلا في أولادهم (قرب الإسناد، ص317). از ظریف بن ناصح نقل شده که گفت: همراه حسین بن زید [1] بودم و پسر او علی نیز همراهش بود. ناگاه ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) از کنار ما عبور کرد و بر او سلام کرد و گذشت. [به حسین بن زید] گفت: فدایت شوم! موسی (ع)، قائم آل محمد (ص) را می‌شناسد؟ به من گفت: «اگر کسی باشد که او را بشناسد، موسی بن جعفر (ع) است». سپس گفت: «چگونه موسی بن جعفر (ع) او را نشناسد با آنکه نزد اوست [کتابی به] خطّ علی بن ابی‌طالب (ع) و املاء پیامبر خدا (ص)؟!». پسرش علی از او پرسید: ای پدر! چگونه آن کتاب نزد پدرم زید بن علی نبود؟ گفت: «پسرکم! علی بن الحسین و محمد بن علی دو سرور مردم و دو امام ایشان بودند. پدرت زید [بن علی] همراه برادرش [محمد بن علی باقر (ع)] شد و از او ادب و فقه آموخت». علی پرسید: ای پدر! به نظرت اگر برای موسی (ع) اتفاقی بیفتد، به یکی از برادرانش وصیت می‌کند؟ او گفت: «نه؛ به خدا که تنها به پسرش وصیت می‌کند. پسرکم! مگر این خلفاء را نمی‌بینی که خلافت را جز در اولادشان قرار نمی‌دهند؟». 1. حسین بن زید بن علی بن الحسین ذوالدمعة؛ وی فرزند زید بن علی بوده و از زمانی که پدرش زید در کوفه به قتل رسید، در دامان امام صادق (ع) پرورش یافت و امام صادق (ع) او را به فرزندی گرفتند و او در منزل امام صادق (ع) مقیم بود و از ایشان حدیث آموخت (مقاتل الطالبیین، ص331) و امام صادق (ع) نوۀ امام سجاد (ع) را به ازدواج او درآوردند (رجال النجاشي، ص52). وی در هنگام قتل زید بن علی (122ق) 4 یا 7 سال داشته در سنّ 76 سالگی از دنیا رفته و برخی از محقّقان سال 194ق را سال درگذشت او دانسته‌اند (میراث مکتوب شیعه، ص345)؛ چنانکه پیشتر ذهبی نیز گفته که حسین بن زید تا حدود 190ق زنده مانده است (تاریخ الإسلام، ت بشار، ج4، ص835). او از راویان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بوده است (رجال النجاشي، ص52). @Al_Meerath
◼️ پیمان شیطان درون خانهٔ رحمان عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن فضال عن سفيان بن إبراهيم الجريري عن الحارث بن الحصيرة الأسدي [1] عن أبي جعفر ع قال: كنت دخلت مع أبي الكعبة فصلى على الرخامة الحمراء بين العمودين فقال في هذا الموضع تعاقد القوم إن مات رسول الله ص أو قتل ألا يردوا هذا الأمر في أحد من أهل بيته أبدا قال قلت و من كان قال كان الأول و الثاني و أبو عبيدة بن الجراح و سالم بن الحبيبة [2] (الکافي، ج4، ص454). از حارث بن حصیره از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: «همراه پدرم داخل کعبه شده بودم. پدرم بر سنگ قرمز میان دو ستون نماز خواند، پس فرمود: "در اینجا آن گروه پیمان بستند که اگر پیامبر خدا (ص) مرد یا کشته شد، امر حکومت را هرگز به هیچ‌یک از اهل بیت او بازنگردانند"». امام باقر (ع) فرمود: «گفتم: چه کسانی بودند؟ [پدرم] فرمود: "اولی و دومی و ابوعبیدۀ جراح و سالم مولی ابی‌حذیفه"». 1. وی از شیعیان بوده و باور به رجعت داشته و روایاتی در فضائل اهل بیت (ع) نقل می‌کرده و با این حال یحیی بن معین او را توثیق کرده است (الکامل لابن عدي، ج2، ص451-454). 2. عنوان «سالم بن الحبیبة» می‌تواند تصحیف «سالم مولی ثبیتة» یا «سالم مولی أبي حذیفة» باشد که هر دو عنوان متعلق است به سالم مولی ابی‌حذیفه؛ چه وی را ثبیته همسر ابوحذیفه آزاد کرد و ابوحذیفه به فرزندی گرفت. در دیگر روایات وی از اصحاب صحیفۀ ملعونه شمرده شده است (الکافي، ج4، ص567؛ ج8، ص180). @Al_Meerath
کسی را برگزیدی که خدا برگزیده است. حَدَّثَنَا ‌مُطَّلِبُ ‌بْنُ ‌زِيَادٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ فِي الْمَسْجِدِ وَغُلَامٌ يَنْظُرُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ وَيَبْكِي فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: «مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: مِنْ حُبِّكُمْ. قَالَ: «نَظَرْت حَيْثُ نَظَرَ اللَّهُ وَاخْتَرْت مَنْ خَيَّرَهُ اللَّهُ» ابن ابی شیبة از مطلب بن زیاد از جابر جعفی روایت کرد که گفت: همراه ابو جعفر (امام باقر ع) در مسجد بودیم که جوانی به ابوجعفر نگاه می‌کرد و می‌گریست. ابوجعفر ع به او فرمود: چرا گریه می‌کنی. گفت: از محبّت شما! فرمود: اندیشیدی آن چه خدا اندیشید و برگزیدی کسی را که خدا برگزید. 📚مصنف ابن أبي شیبة، ت الحوت، ج6، ص375 ———————————— 1. این روایت را قاضی نعمان به دو طریق روایت کرده است. (شرح الأخبار، ج2، ص489؛ ج3، ص456). 2. در روایات اهل بیت ع تعبیر «نظرتم حيث نظر الله، و اخترتم حيث اختار الله» و مشابهِ آن بارها درباره شیعیان به کار رفته و از تعابیر و اصطلاحات کلیدی در تبیین امامت است. (نمونه: المحاسن، ج1، ص148؛ الأصول الستة عشر، ص245، 246؛ الکافي، ج3، ص537؛ فضائل الشیعة، ص21؛ شرح الأخبار، ج3، ص488؛ المسترشد، ص400). 3. مقصود از «نظر» در این جا رأی و تدبیر و اندیشه است. یعنی رأی شیعه در امر امامت مطابق دستور و خواست خداوند و به نور هدایت او است. چنان که در روایتی آمده است: «اخترتم من اختار اللّه، و نظرتم بنور اللّه‏» (شرح الأخبار، ج3، ص488) این مفهوم را می‌توان در سخن ابن عباس نیز یافت؛ آن جا که عمر بن خطاب درباره خلافت به ابن عباس می‌گوید: «... كرهت قريش أن تجتمع لكم النبوة و الخلافة... فنظرت قريش لنفسها فاختارت و وفقت فأصابت‏.» و ابن عباس پاسخ می‌دهد: «و أما قولك فإن قريشا اختارت فإن الله تعالى يقول‏ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ و قد علمت يا أمير المؤمنين أن الله اختار من خلقه لذلك من اختار فلو نظرت قريش من حيث‏ نظر الله لها لوفقت و أصابت قريش.» (شرح نهج البلاغة، ج‏12، ص53) @Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
تقوا و جوانمردی جناب مسلم بن عقیل در خودداری از قتل ابن زیاد (در سه فرسته) از جمله مسائل مهم در تاریخ جناب مسلم بن عقیل سلام الله علیه آن است که مطابق برخی از نقل‌ها ایشان ابن زیاد را به قتل نرساند، مبادا که غافل‌کشی کرده باشد. در این نقل‌ها آن نوع قتلی که جناب مسلم از آن تحرّز داشته، «الفتك» دانسته شده است. برای درک بهتر رفتار جناب مسلم، مناسب است به معنای فتک و حکم آن در روایات عامه و امامیه توجّه شود. ◾️معنای فتک و تفاوت آن با غیله/ اغتیال در فرهنگ عربی گونه‌هایی برای قتل شناخته می‌شده که برخی از آن‌ها نزد دین در شرایطی مطلوب بوده و برخی از آن‌ها در هر شرایطی ممنوع بوده است. از جملۀ انواع قتل می‌توان به این موارد اشاره کرد: الفتك، الغیلة/ الاغتیال، الغدر، و الصبر. در این میان ممکن است گاه میان غیله/ اغتیال و فتک خلط شود؛ چنانکه در بعضی از کتب، فتک و غیله به یک معنا دانسته شده (نمونه: ما اتفق لفظه واختلف معناه، ص235) و در دوران معاصر نیز این دو واژه به معنای ترور دانسته شده است (نگر: ترور از دیدگاه فقه، ص156-157)، اما دیده می‌شود که در نصوص، این دو واژه متفاوت دانسته شده است (اختیار رجال الکشي، ص529) و در نزد بسیاری از لغویان اشاره به دو نوع متفاوت از قتل دارد؛ لذا مناسب است ابتدا تفاوت این دو عنوان مشخص شود: لغت‌شناسان در خصوص هریک از این دو عنوان توضیحاتی داده‌اند و گاه هم به مقایسۀ این دو عنوان توجّه کرده‌اند. این توضیحات در تفکیک این دو عنوان می‌تواند راهگشا باشد: «أصل الفتك: أن يأتي الرجل رجلاً غاراً لا يعلم أنه يريد قتله فيقتله. وكذلك إذا كمن له في موضع لا يعلم به ليلاً أو نهاراً فإذا وجد غرته قتله... والقتل ثلاثة أنواع: الفتك، و قد مر وصفه. والغيلة: و هو أن يخدع الرجل الإنسان حتى يصير إلى موضعٍ يستخفى له ثم يقتله. والغدر: وهو أن يعطيه الأمان ثم يقتله» (الفاخر، ص254). «قوله: غيلة هو أن يغتال الإنسان فيخدع بالشيء حتى يصير إلى موضع يستخفى له فإذا صار إليه قتله... فهذا تفسير الغيلة. وأما الفتك في القتل فأن يأتي الرجل الرجل وهو غار مطمئن لا يعلم بمكان الذي يريد قتله حتى يفتك به فيقتله. وكذلك لو كمن له في موضع ليلا أو نهارا فإذا وجد غرة قتله» (غریب الحدیث لأبي عبید، ج3، ص301-302). «الفتك يعني أن يأتي الرجل صاحبه وهو غار غافل حتى يشد عليه فيقتله وإن لم يكن أعطاه أمانا قبل ذلك» (غریب الحدیث، ج4، ص6). «وأما الغيلة فهو أن يخدع الرجل فيخرجه من المصر إلى الجبّانة ، أو من العمارة إلى الخراب، فإذا خلا معه وثب عليه فقتله» (غریب الحدیث للخطابی، ج2، ص165). «الْفَتْكُ: أن يأتى الرجلُ صاحبه و هو غارٌّ غافلٌ حتّى يشدَّ عليه فيقتَله‏» (الصحاح، ج4، ص1602). «"الغِيلَةُ" القتل خُفِيْة» (المغرب، ج2، ص118). «يقال: فتك به: إذا قتله على غفلة» (شمس العلوم، ج8، ص5088). بر اساس آنچه از کلمات لغویان گذشت، به نظر می‌رسد در فتک، مقتول از قاتل غافل است و قاتل که ممکن است به کمین او نشسته باشد، در زمان غفلت او فرصت را غنیمت می‌شمارد و او را به قتل می‌رساند، اما در غیله/ اغتیال، قاتل مقتول را به مکر و حیله به مکانی مخفی که در دسترس و تحت نظر عموم نباشد می‌برد و او را در آنجا به قتل می‌رساند. آنچه در فتک مهم است غافل‌کشی است اما آنچه در غیله/ اغتیال مهم است آن است که غیر از قاتل و مقتول کسی نباشد مبادا که قاتل به جرم قتل مؤاخذه شود. ◾️فتک در روایات عامّه در مصادر عامه از زبیر بن عوام، ابوهریره، و معاویة بن ابی سفیان نقل شده که پیامبر خدا (ص) فرمودند: «الإيمان قید الفتك، لا يفتك مؤمن» (از زبیر بن عوام: مصنف ابن أبي شیبة، ج21، 180، 395؛ مسند أحمد، ج1، ص360؛ مشابه: مصنف عبد الرزاق، ج5، ص298؛ مسند أحمد، ج1، ص359؛ از ابوهریره: سنن أبي داود، ج3، ص43؛ مشابه: مصنف ابن أبي شیبة، ج21، ص180؛ مسند البزار، ج17، ص129؛ المستدرك علی الصحیحین، ج4، ص352؛ از معاویه: المعجم الکبیر، ج19، ص319؛ المستدرك علی الصحیحین، ج4، ص352؛ مشابه: مسند أحمد، ج7، ص3717). در توضیح این حدیث گفته شده است: «أي أنّ الإيمان يمنع عن الفتك، كما يمنع القَيْدُ عن التّصرّف، فكأنه جعل الفتك مُقَيَّداً» (النهایة في غریب الحدیث والأثر، ج4، ص130). شریف رضی نیز در خصوص این حدیث می‌گوید: «وهذه استعارة، والمراد بذلك أنّ الإنسان المؤمن يمتنع لأجل إيمانه أن يسفك الدم الحرام طاعة لأمر الحميّة، وركوباً لسنن الجاهلية، فكأنّ إيمانه قيّد فتكه، فتماسكه وضبط تهالكه» (المجازات النبویة، ص325). محمد بن سلمه قضاعی نیز این حدیث را چنین شرح دهد: «ايمان بند بر نهاده است ناگاه كشتن را؛ يعنى هر كه را ايمان بود بايد كه كس را بغفلت نكشد اگر چه دشمن خدا و رسول باشد» (شهاب الأخبار، ص59). بر این اساس، ظاهراً مراد از حدیث این است که ایمان شخص مؤمن او را از غافل‌کشی باز می‌دارد و مؤمن نباید غافل‌کشی کند. @Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
◾️فتک در روایات امامیه کلینی به سند «علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن محبوب عن رجل من أصحابنا» از ابوالصباح کنانی نقل می‌کند که با امام صادق (ع) دربارۀ فردی سخن گفته که به امیرالمؤمنین (ع) جسارت می‌کرده و به امام عرض کرده است: «لَئِنْ أَذِنْتَ لِي فِيهِ لَأَرْصُدَنَّهُ فَإِذَا صَارَ فِيهَا اقْتَحَمْتُ عَلَيْهِ بِسَيْفِي فَخَبَطْتُهُ حَتَّى أَقْتُلَهُ‏». حضرت نیز در پاسخ او، فرموده‌اند: «يَا أَبَا الصَّبَّاحِ هَذَا الْفَتْكُ وَقَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْفَتْكِ يَا أَبَا الصَّبَّاحِ إِنَّ الْإِسْلَامَ قَيَّدَ الْفَتْكَ» (الکافي، ج7، ص375). همین روایت را شیخ طوسی نیز نقل کرده است (تهذیب الأحکام، ج10، ص214). کشی نیز به سند «قال سعد، و حدثني محمد بن عيسى بن عبيد، قال حدثني إسحاق الأنباري‏» نقل می‌کند که امام جواد (ع) ضمن لعن ابوالسمهری و ابن ابی الزرقاء، از اسحاق خواسته‌اند که آن دو را به قتل برساند و پس از آن اسحاق فرموده‌اند: «دِمَاؤُهُمَا هَدَرٌ لِلْمُسْلِمِينَ، وَإِيَّاكَ وَالْفَتْكَ! فَإِنَّ الْإِسْلَامَ قَدْ قَيَّدَ الْفَتْكَ وَأُشْفِقُ إِنْ قَتَلْتَهُ ظَاهِراً أَنْ تُسْأَلَ لِمَ قَتَلْتَهُ! وَلَا تَجِدَ السَّبِيلَ إِلَى تَثْبِيتِ حُجَّةٍ، وَلَا يُمْكِنَكَ إِدْلَاءَ الْحُجَّةِ فَتَدْفَعَ ذَلِكَ عَنْ نَفْسِكَ، فَيُسْفَكَ دَمُ مُؤْمِنٍ مِنْ أَوْلِيَائِنَا بِدَمِ كَافِرٍ، عَلَيْكُمْ بِالاغْتِيَال‏» (اختیار رجال الکشي، ص529). مطابق این نقل، امام جواد (ع) ضمن هدر شمردن خون آن دو، اسحاق را از فتک (غافل‌کشی) باز داشته‌اند. همچنین اشاره کرده‌اند به اینکه اسحاق اگر آن دو را در ملأ عام بکشد، ممکن است اسحاق نسبت به خون آن دو مؤاخذه شود. پس حضرت او را به اغتیال دعوت کرده‌اند. یعنی ظاهراً اسحاق مأمور بوده که آن دو را در موضعی که در منظر عموم مردم باشد نکشد و در جایی که مردم آن‌ها را نبینند، آن دو را -بدون اینکه غافل باشند- به قتل برساند. ◾️مسلم بن عقیل و خودداری از قتل ابن زیاد گزارش تفصیلی ورود ابن زیاد به خانۀ هانی در میان مصادر دردسترس پنج قرن نخست هجری، در این منابع یافت شد: الأخبار طوال ابوحنیفۀ دینوری (282ق)، ص234-235؛ تاریخ الطبري (310ق)، ج5، ص363؛ مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی (356ق)، ج1، ص101-102؛ تجارب الأمم وتعاقب الهمم ابن مسکویه (421ق)، ج2، ص45. سند نقل طبری، «وذكر هشام، عن أبي مخنف، عن المعلى بن كليب، عن أبي الوداك» و سند نقل ابوالفرج، «وقال عمرو عن أبي مخنف، عن المعلّى بن كليب، عن أبي الوداك» است. در این نقل‌ها گفته شده که شریک بن اعور در خانۀ هانی بن عروه مریض می‌شود. مطابق نقل دینوری، طبری و ابوالفرج، ابن زیاد خبر می‌دهد که قرار است به عیادت شریک بیاید. طبق هر چهار نقل شریک مسلم را تشویق می‌کند به اینکه ابن زیاد را میان عیادت به قتل برساند. در نقل دینوری شریک به مسلم گفته است: «إنما غايتك وغاية شيعتك هلاك هذا الطاغيه، وقد امكنك الله منه، هو صائر الى ليعودنى، فقم، فادخل الخزانه حتى إذا اطمان عندي، فاخرج اليه، فقاتله»، اما در نقل طبری چنین آمده است: «إن هذا الفاجر عائدي العشية، فإذا جلس فاخرج إليه فاقتله». همین عبارت به حذف «فاخرج إلیه» در نقل ابوالفرج هم دیده می‌شود. طبق همۀ نقل‌ها هانی اعلام می‌کند که دوست ندارد ابن زیاد در خانه‌اش کشته شود. پس از اینکه ابن زیاد بر شریک وارد می‌شود، از بیرون آمدن مسلم از خزانه خبری نمی‌شود و شریک هم با خواندن چندبارۀ شعری به اشاره به مسلم می‌فهماند که باید بیرون آید و فرصت را از دست ندهد. ابن زیاد از هانی می‌پرسد که شریک هذیان می‌گوید و هانی هم تأیید می‌کند. در نهایت ابن زیاد از خانۀ هانی بیرون می‌رود. البته در گزارش ابن مسکویه آمده که پس از خواندن آن شعر، غلام ابن زیاد متوجّه ماجرا می‌شود: «ففطن مولى لعبيد الله قائم على رأسه، فغمزه، فقام عبيد الله فقال شريك: "انتظر، أصلحك الله، فإنى أريد أن أوصّى إليك". فقال: "أعود"». پس از خروج ابن زیاد، مطابق هر چهار نقل شریک از علت اینکه مسلم، ابن زیاد را نکشت، می‌پرسد. مسلم دو دلیل ذکر می‌کند: یکی کراهت هانی از کشتن ابن زیاد در خانه‌اش و دیگری ممنوعیت فتک. دلیل دوم در نقل‌ها با این تعبیر آمده است: نقل دینوری: «والأخرى قول رسول الله ص إن الايمان قيد الفتك، لا يفتك مؤمن». نقل طبری و ابوالفرج: «وأما الأخرى فحديث حدثه/ حدثنیه الناس عن النبي ص: أن الإيمان قيد الفتك، ولا يفتك مؤمن». نقل ابن مسکویه: «والأخرى، فحديث سمعته من عليّ عن النبيّ -صلّى الله عليه- أنّ الإيمان قيّد الفتك، فلا يفتك مؤمن». @Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
افزون بر منابع پیشین که به تفصیل به این واقعه پرداخته‌اند، شریف مرتضی نیز اشاره‌ای گذرا به این امر و پیامدهایش می‌کند: «... فإن مسلم بن عقيل رحمة الله عليه لما دخل الكوفة أخذ البيعة على أكثر أهلها ولما وردها عبيد الله بن زياد لعنة الله عليه وقد سمع بخبر مسلم ودخوله الكوفة وحصوله في دار هاني بن عروة المرادي رحمة الله عليه على ما شرح في السيرة وحصل شريك بن الأعور بها جاءه ابن زياد عائدا وقد كان شريك وافق مسلم بن عقيل على قتل ابن زياد اللعين عند حضوره لعيادة شريك وأمكنه ذلك وتيسر له فما فعل واعتذر بعد فوت الأمر إلى شريك بأن ذلك فتك‏ وأن النبي ص قال إن الإيمان قيد الفتك. ولو كان فعل مسلم بن عقيل بابن زياد ما تمكن منه ووافقه شريك عليه لبطل الأمر ودخل الحسين ع الكوفة غير مدافع عنها وحسر كل أحد قناعة في نصرته واجتمع له من كان في قلبه نصرته وظاهره مع أعدائه‏» (تنزیه الأنبیاء، ص176). با توجّه به تفاوتی که میان فتک و اغتیال بیان شد، برنامۀ خروج ناگهانی مسلم از خزانه و غنیمت‌شمردن این فرصت و قتل غافلگیرانۀ ابن زیاد، ظاهراً مصداقی از فتک است. از این مهم‌تر اینکه خود جناب مسلم در آن شرایط و با فهمی که از زبان عرب داشته، قتل ابن زیاد در آن شرایط را مصداق فتک می‌دانسته است. نهی از فتک هم که در روایات فریقین از پیامبر خدا (ص) نقل شده است. بر این اساس، با آنکه اگر ابن زیاد به قتل می‌رسید ظاهراً جناب مسلم (سلام الله علیه) بر حکومت کوفه مسلّط می‌شد، ایشان چنین تسلّطی را بهانه نکرد تا به غافل‌کشی دست زند و خلاف حدیث رسول الله صلی الله علیه وآله رفتار نماید. @Al_Meerath
🔅 مباهات ویژۀ خدا به امیرالمؤمنین (ع) در عرفه حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي، ثنا جندل بن والق، ثنا محمد بن عمر المازني، عن عباد الكلبي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن حسين، عن فاطمة الصغرى، عن حسين بن علي، عن أمه فاطمة بنت رسول الله ص قالت: خرج علينا رسول الله ص عشية عرفة فقال: «إن الله باهى بكم وغفر لكم عامة ‌ولعلي ‌خاصة، وإني رسول الله إليكم غير محاب لقرابتي، هذا جبريل يخبرني أن السعيد حق، السعيد من أحب عليا في حياته وبعد موته، وإن الشقي كل الشقي من أبغض عليا في حياته وبعد موته» (المعجم الکبیر للطبراني، ج22، ص415؛ مشابه: فضائل الصحابة، ج2، ص658، زیادات قطیعی؛ أمالي الصدوق، ص182؛ بشارة المصطفی، ص149؛ الأربعون حدیثا لمنتجب الدین، ص33). نقل شده از عباد بن صهیب کلیبی از امام صادق (ع) به سندشان از حضرت فاطمه (س) که فرمود: پیامبر خدا (ص) شام عرفه بیرون آمده، بر ما وارد شد و فرمود: «به راستى خداوند به صورت عمومی به شما مباهات کرد و شما را آمرزید و به خصوص به على [مباهات کرد]. من پیامبر خدايم به سوى شما، بدون اینکه به خویشاوندانم مایل باشم. اين جبرئيل است كه به من خبر مى‏دهد سعادتمند كامل كسى است كه على را دوست دارد در زندگیش و پس از مرگش و شقى کامل كسى است كه على را در زندگیش و پس از مرگش دشمن دارد». مضمون مباهات خدا در روز عرفه به علی (ع) در نقل‌های دیگری هم آمده است (المسترشد، ص464؛ شرح الأخبار، ج1، ص209، و تقریب المعارف، ص204، از ابوایوب انصاری؛ أمالي المفید، ص161، و تقریب المعارف، ص203، از سلمان فارسی؛ التحصین، ص629، از ام سلمه). روز عرفه روزی است که خدا بدان مباهات می‌کند: «يَوْمُ عَرَفَةَ يَوْمٌ يُبَاهِي اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ» (الکافي، ج4، ص261) و در دعای روز عرفه از خدا می‌خواهیم: «أَسْأَلُكَ أَنْ تُبَارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حَاجَتِي وَأَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تُبَاهِي بِهِ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي» (الکافي، ج4، ص461).‏ @Al_Meerath
💠 دعایی مختصر در روز عرفه عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: إِذَا غَدَوْتَ إِلَى عَرَفَةَ فَقُلْ وَ أَنْتَ مُتَوَجِّهٌ إِلَيْهَا: «اللَّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ وَ إِيَّاكَ اعْتَمَدْتُ وَ وَجْهَكَ أَرَدْتُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُبَارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي وَ أَنْ تَقْضِيَ لِي حَاجَتِي وَ أَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تُبَاهِي‌ بِهِ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي»... (الکافي، ج4، ص461-462). به سند صحیح نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: صبح‌گاه چون به سوی عرفه رفتی؛ در حالی که به سوی آن می‌روی بگو: خدایا! به تو رو کردم و بر تو تکیه زدم و به دنبالِ روی تو شدم! از تو می‌خواهم به سفرم برکت دهی و خواسته‌ام را برآورده کنی و مرا در این روز از کسانی قرار دهی که به ایشان پیش روی کسانی که برتر از من هستند [= فرشتگان] مباهات می‌کنی! @Al_Meerath
Kholafaa.pdf
4.01M
📕 خلفا از نگاهی دیگر بررسی شخصیت خلفا از نظر شجاعت، علم، ایمان، و عدالت بر اساس روایات معتبر اهل سنت ✍ حسین قربانی دامنابی ۱. افضلیت خلیفه ۲. مقابله با روایات مطاعن خلفا و راویانش ۳. بررسی ویژگی‌های سه خلیفه ۳. ۱. شجاعت خلفا ۳. ۲. علم خلفا ۳. ۳. ایمان خلفا ۳. ۴. عدالت خلفا ۳. ۵. بدعت‌های خلفا ۴. پیشگویی‌های پیامبر (ص) @Al_Meerath
JIS_Volume 5_Issue 9_Pages 247-271.pdf
2.07M
بررسی روایات فضایل خلفا از لسان اهل بیت (ع) در کتابی منسوب به دارقطنی ✍ حامد دژآباد و امیر رشیدی یکی از کتاب‌هایی که به دارقطنی، از محدثان بنام اهل سنت در قرن چهارم، منسوب است کتاب فضایل الصحابة است که تاکنون اثری از آن در دسترس نیست و ظاهراً مفقود است. چند سال قبل در عربستان سعودی کتابی نشر یافت که بنا بر ادعای محققان آن کتاب، جزء یازدهم و تنها قسمت یافته‌شده از کتاب دارقطنی است. اهمیت این کتاب حدیثی کوچک در این است که فقط شامل فضایل شیخین از لسان امام علی (ع) و خاندان ایشان است. در این نوشتار با روش توصیفی تحلیلی و با استناد به مقبولات و مسلّمات، بعد از بررسی سندی این کتاب و سندهای تعدادی از روایات و نقد محتوایی آنها نشان داده می‌شود که طبق معیارهای علمی رجالیان اهل سنت تمام روایات این بخش حدیثی ضعیف است و تنها دو روایت آن تا حدی از مرتبه ضعف بالاتر می‌آید؛ البته متن آن دو نیز با قرائن متقن حدیثی و تاریخی ناسازگار است. 📌گفتنی است سیدمحمد موسوی‌نسب در رسالهٔ دکتریش نشان داده که روایات مشهور منسوب به امیرالمؤمنین (ع) در ستایش خلفا عمدتاً در سال‌های ۹۰-۱۵۰ق پرداخته شده و ارتباطی با ایشان ندارد. @Al_Meerath
سانسور حدیث دستور قتل معاویه در منابع اهل سنت حدثنا أبو يوسف حدثني إسحاق بن إبراهيم بِمَكَّةَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ جعفر بن محمد عَنْ أَبِي لَيْلَى [بْنِ] عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عبد الرحمن عن محمود بن أسد أَخْبَرَنِي رِجَالٌ مِنْ قَوْمِي مِنَ الْأَنْصَارِ قَالُوا: كُنَّا جُلُوسًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم فينا فلان- سماه- فأشار رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى فُلَانٍ فَقَالَ: إِنَّ ‌هَذَا ‌لَيَطْلُبُ ‌الْإِمَارَةَ يَوْمًا، فإذا فعل فافعلوا به كذا (المعرفة والتاريخ، ۲/ ۲۶۹). همين حدیث در شرح الأخبار قاضی نعمان (ج۲، ص۱۴۷) از ابو لیلی و در التشریف ابن طاوس از کتاب الفتن سلیلی از محمود بن لبید [اسد] (التشریف، ص۲۳۰) بدون ابهام روایت شده است. طبق این منابع مقصود از فلان «معاویه» است و مقصود از «فافعلوا به کذا» «فابقروا بطنه» (شکمش را بدرید) است که در المعرفة والتاریخ سانسور شده است. شبیه این روایت با الفاظ و مضامین نزدیک در منابع مختلف نقل شده که همگی نشان می‌دهد مقصود قتل معاویه است (نمونه: شرح نهج البلاغة، ج‏۴، ص۱۰۷؛ أنساب الأشراف، ۵/ ۱۲۸). @Al_Meerath
روزهای پایانی ذی‌الحجة سالگرد قتل خلیفه دوم بنابر قول صحیح، قتل عمر بن الخطاب در روزهای پایانی ماه ذی الحجة رخ داده است و اکنون در سالگرد آن قرار داریم. دوران حکومت عمر بن الخطاب یکی از تاریک‌ترین مقاطع تاریخ اسلام است که در آن، اساس بدعت‌های ظالمانه بسیاری گذاشته شد. در این جا تنها به یک نمونه از احکام مضطرب او در دماء مسلمین می‌پردازیم. به اسانید معتبر نزد اهل سنت نقل شده است: «إنّ رجلا من المسلمين قتل رجلا من أهل الحيرة فكتب فيه إلى عمر بن الخطّاب، فكتب عمر: أن اقتلوه به، فقيل لأخيه حنين اقتله، قال: حتّى يجيء الغضب. قال: فبلغ عمر أنّه من فرسان المسلمين، قال: فكتب عمر: أن لا تقيدوه به، قال: فجاءه الكتاب وقد قتل» (مصنف ابن أبي شيبة، ت الحوت، ۵/ ۴۰۹، ش۲۷۴۷۰؛ همچنین نک‍: مصنف ابن أبي شيبة، ۵/ ۴۰۸، ش۲۷۴۶۳، ۲۷۴۶۶، ۲۷۴۶۷؛ الاستذكار، ۸/ ۱۲۲؛ أحكام القرآن للجصاص، ط العلمية، ۱/ ۱۷۳؛ شرح معاني الآثار ۳/ ۱۹۶، ۲۷۹؛ الخلافيات للبيهقي، ت النحال، ۶/ ۵۱۹) یعنی مردی از مسلمانان مردی [غیر مسلمان] از اهل حیره را کشت. دراین‌باره با عمر بن الخطاب نامه‌نگاری کردند. عمر پاسخ نوشت: او را به تقاص وی بکشید. به حنین، برادر مقتول گفته شد: او را بکش. گفت: [صبر می‌کنم] تا خشمم بیاید [و آمادگی روح کامل برای قصاص داشته باشم]. [در این مدت] به عمر خبر رسید که قاتل از جنگاوران مسلمانان است. پس عمر نامه نوشت: قصاصش نکنید. راوی می‌گوید: نامه در حالی رسید که آن مرد کشته شده بود. چنان که می‌بینیم بر خلاف سنت پیامبر (ص) (نک‍: صحيح البخاري، ط السلطانية، ۹/ ۱۲) به دستور عمر، مرد مسلمانی را به تقاص کافری کشته‌اند. عجب آن که خود عمر، حکمش را به صرف این که فهمیده، قاتل از جنگاوران است، تغییر داده است! گو این که خون مسلمانان یکسان نیست! یا حکم خدا تابع مصالح شخصی و سیاسی و نظامی است! برخی برای توجیه کار عمر گفته‌اند وقتی عمر شنید که آن مرد از جنگاوران است، خواست که با اولیاء دم مصالحه کند و دیه بپردازد (نک‍: الآثار لأبي يوسف، ص۱۵۶؛ أحكام القرآن للجصاص ط العلمية، ۱/ ۱۷۳) که این توجیه اصل مشکل مخالفت با سنت و تبعیض بین مسلمانان را حل نمی‌کند و بر خلاف متن نقل دیگر روایت است: «قال: وحدّثني أبي، قال: حدّثنا هشيم، وغير واحد منهم شعبة، عن عبد الملك بن ميسرة، عن النّزّال بن ميسرة، أنّ رجلا من المسلمين قتل رجلا من أهل الحيرة نصرانيا عمدا، قال: فكتب في ذلك إلى عمر بن الخطّاب، قال: فكتب إليه: أن أقيدوه منه، قال: فدفع إليه، فكان يقال له: اقتله. قال: فكان يقول: حتّى ‌يجيء ‌الغيظ، حتّى يجيء الغضب. قال: فبينا هم كذلك إذا كتاب من عمر، رضي اللّه عنه: أن لا تقتلوه، فإنّه لا يقتل مؤمن بكافر، وليعط الدّية» (أحكام أهل الملل والردة - من الجامع للخلال ص۳۲۱) چنان که می‌بینیم طبق این گزارش، عمر تغییر حکم را این گونه تعلیل می‌کند: «فإنّه لا يقتل مؤمن بكافر» (زیرا مؤمن را به تقاص کافر نباید کشت) که نشان می‌دهد حکم نخست نادرست بوده و در خلال این مدت، متوجه اشتباه خود شده است. ابن عبد البرّ به چگونگی تنبّه عمر بر اشتباه خود اشاره کرده است: «وقد روي هذا الخبر بما دلّ عليه أنّه شاور فقال له - إمّا علي وإمّا غيره - فإنّه لا يجب عليه قتل فكتب أن لا يقتل» (الاستذكار ۸/ ۱۲۲). (این خبر به گونه‌ای نقل شده که نشان می‌دهد عمر مشورت کرده است. پس علی (ع) یا غیر او، به او گفته‌اند که قتل بر او واجب نیست؛ پس نامه نوشت که کشته نشود.) اساسا خود عمر به ناآگاهی خود از فقه و قضا اعتراف داشته است؛ چنان که به اسانید معتبر نزد اهل سنت روایت شده است که در یک سخنرانی گفته است: «من أراد أن يسأل عن القرآن، فليأت أبيّ بن كعب، ومن أراد أن يسأل عن الفرائض فليأت زيد بن ثابت، ومن أراد أن يسأل عن الفقه، فليأت معاذ بن جبل، ومن أراد أن يسأل عن ‌المال ‌فليأتني فإنّ اللّه تبارك وتعالى جعلني له خازنا وقاسما» ( الأموال لأبي عبيد، ص۲۸۵؛ مصنف ابن أبي شيبة ۶/ ۴۵۷). یعنی هر که می‌خواهد از قرآن بپرسد نزد ابی بن کعب برود؛ هر که می‌خواهد درباره فرائض (ارث) بپرسد نزد زید بن ثابت برود؛ هر که می‌خواهد از فقه بپرسد، نزد معاذ بن جبل برود. هر که می‌خواهد از مال بپرسد [و پول طلب کند]، نزد من بیاید؛ زیرا خداوند مرا خزانه‌دار و تقسیم‌کننده مال قرار داده است! اما تاریخ گواه است که عمر در تقسیم مال نیز سررشته‌ای نداشت و از هیچ منطق شرعی یا عقلی پیروی نمی‌کرد! برای افزایش و کاهش سهم مسلمانان از بیت المال، ملاک‌های عجیب و سخیفی به کار گرفت که نه تنها هیچ اساسی در قرآن و سنت نداشت؛ که با ادراک عقل سلیم نیز سازگار نیست (برای نمونه نک‍: مصنف ابن أبي شيبة ۶/ ۴۵۵). همین تبعیض غیرمنطقی، زمینه‌ساز فتنه‌های بعدی جهان اسلام در دوران حکومت عثمان بن عفان و امیرالمؤمنین علی علیه السلام شد. @Al_Meerath
زیارت عاشورا در مختصر المصباح مرحوم شیخ طوسی، ط مکتبة العلامة المجلسي، ص۵۸۸-۵۹۴ @Al_Meerath
زیارت عاشورا در کامل الزیارات نسخهٔ کتابخانهٔ فاضل خوانسار، از کهن‌ترین نسخه‌های کامل الزیارات @Al_Meerath