eitaa logo
آلاچیق 🏡
1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 | مکتب امام خمینی علیه الرحمه 🍃🌹🍃 ✅ ای مستضعفین جهان برخیزید و در مقابل ابرقدرت ها بایستید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید حاج قباد شمس الدینی🌹 🔴من گوسفند دارم، حقوق نمی‌خواهم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست 🔹در وصیت نامه‌اش نوشته بود: «من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرست.» 🔸فرماندهان برای متقاعد شدنش گفته بودند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است. 📌در جواب نوشت: «امام علی سلام الله علیه که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه‌ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست!» ➕و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند. 💐 شهیدی که حاج قاسم او را حبیب ابن مظاهر لشکر ثارالله نامیده بود ‌‌ ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض ادب و احترام...💐🙏 عذرخواهی میکنم بابت اشکالی که پیش اومد و امکان پست گذاری نبود تا الان .. 💐💐🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این کلام امروز رهبری جگرمان سوخت👇 ❌ رهبر انقلاب:بعد از فقدان رئیس جمهور عزیز همه جریان‌ها از خدمات او حرف میزنند؛ دلم برای رئیسی سوخت، در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند از این حرفها بزنند 🖤 @Alachiigh
نمودار تبیین رئیس جمهور تراز انقلاب- اندیشکده سعداء - ویرایش ۱.pdf
81.6K
محورهای تبیین رئیس جمهور تراز انقلاب که به مباحث مورد نیاز مبلغین و اصحاب رسانه برای انتخابات و بعد از آن می پردازد. ✍ اندیشکده راهبردی سعداء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 (2) | امام وعده‌های صادق و پیش‌بینی انزوای رژیم‌صهیونیستی 🍃🌹🍃 |
اشاره ای به منو بردیا کردو گفت _از این دوتا یاد میگرفتین!هیجانی!و سرتا سر خنده! فاطمه که حسابی حواسش از دلیل سکوت بچه ها دور شده بود...بدون توجه به حرف سوگند رو به من گفت _وای تعریف کن! خندیدم نگامو به بردیا دوختمو بعد به فاطمه نگاه کردمو گفتم _توی یکی از ماموریتامون که گروگان گیری بود. بعد از دستگیری گروگانگیر که زن بود ، من گروگانگیر رو بردمش سمت ماشین که یهو بردیا پرید جلو زنه و گفت (صدامو کلفت کردمو ادامه دادم) _اخه شغل قحطیه!گروگان گیری هم شد شغل؟! از خانومی که دستگیرت کرده یاد بگیر! همه خندیدن و من ادامه دادم _زنه چپو چوله نگاهش کردو گفت : خانم این همکارتون پنج و شیش میزنه یا تو ستاد امر به معروف و نهی از منکر فعالیت میکرده؟! منم که زورم گرفته بود از دستش گفتم نخیر خانم....تو ستاد حال گیری مفسدی مثل تو...حرف نباشه سوار شو! بعد از این که سوار ماشینش کردمو به یکی از همکارا سپردم مراقبش باشه خواستم برم داخل تا به گروگان کمک کنم که بردیا با نیش شل و ولش گفت... (بازم صدامو کلفت کردمو ادامه دادم ) _ستوان فرهمند این همه جذبه رو از کجا پیدا کردین؟ منم چپ و چوله نگاش کردمو با گوشیم به حسین زنگ زدم تا بیاد دوستشو جمع کنه چون خدایی شک کردم که چیزی نزده باشه! خلاصه که من رفتم سمت گروگانو بردیا هم دنبالم...چند مین بعدشم حسین اومد پیشمونو وقتی در گوشش گفتم این دوستت چیزی مصرف میکنه خیلی جدی گفت اره معتاده... گفتم چی!؟.. اقا با لبخند دست انداخت دور شونه بردیا گفت... (صدامو کلفت کردمو ادامه دادم ) _معتاده...اونم چه معتاد برازنده ای....دریا جان...عزیز دایی.. این اق بردیا معتاد توعه! لبخندی به بردیا زدمو ادامه دادم _تا حسین اینو گفت بردیا سرشو کرد تو یقش! انگار نه انگار که تا چند دقیقه پیش با نیش باز جلوم وایساده بود! گروگانه هم خندیدو گفت عجب پلیسای خفنی‌.. تو ماموریت خواستگاری می کنین..بردیا سریع لبخند زدو جلوم زانو زدو اسلحشو گرفت سمتم...منم که هنگ بودم با این کارش ترسیدمو پریدم عقب... همه خندیدن که ادامه دادم _داشتم میگفتم.... پریدم عقب که بردیا گف ستوان فرهمند به من افتخار میدین بقیه ماموریتامونو در کنار هم موفق بشیمو واسه بچه هامون تعریف کنیم... سرمو انداختم پایینو ادامه دادم منم که گلوم پیشش گیر بودو دل باخته بردیا شده بودم! اسلحه رو ازش گرفتم که دیدم روی ماشه یه حلقست! برش داشتمو کردم دستمو گفتم جناب سروان بنظرتون میتونیم خوشبخت شیم! همون لحظه سرهنگ فرهمند بهمون پیوستو دست انداخت رو شونه بردیا و گفت _خل و چله ولی مرد زندگیه! حسینم مثل مشنگا‌ شروع کرد وسط عملیات کل زدن! همه خندیدن که حسین گفت _بچه پرو !!! بردیا وسط عملیات خواستگاری می کنه چیزی نیست ولی من واسه عوض کردن جو کِل بزنم بده؟! 👇👇👇👇
بردیا_داداش من دوساعت رو مخ سرهنگ بودم تا اجازه داد بعد از دستگیری خواستگاری کنم...ولی تو چی؟! حسین کم نیاوردو گفت _دایی عروس بودم...خوشحال شدم از ترشیدگی خلاص شده خب! کوبیدم تو سر حسینو گفتم _نگاش کنا!!!تو خودت هنوز زن نگرفتیا! نگاهی به سوگند انداختو سرش پایین انداختو گفت _انشالله (سرشو بلند کردمو ادامه داد) حسین _ به کوری چش تو هم که شده می رم یکی از خاطر خواهامو میگرم! صدای خیلی خیلی اروم سوگندو شنیدم که غرید _شما به غیر من غلط میکنی کسیو بگیری و خاطر خواهی داشته باشی! منو بردیا نگاهی بهم انداختیمو با شیطنت نگامونو به سوگند دوختیم وقتی فهمید چی گفته و منو بردیا شنیدیم سرخ شدو سر به زیر! بردیا نگاهشو دوخت به حسینو گفت _بادا بادا مبارک بادا ایشالله مبارک بادا! سریع گونه سوگند و بعدشم حسینو بوس کردمو رو به خاله پریچهر گفتم _خاله جون دیگه غصه سوگندو نخور.. شوهرش دادیم! حالا با خیال راحت غصه پریا رو بخور! همه خندیدن خاله ذوق زده گونه سوگندو که گوجه شده بودو بوسید و به حسین که نیشش تا بنا گوش باز بود تبریک گفت... بعد از خوندن نماز ، پسرا مشغول کباب کردن شدن و منو سوگندو پریا با معصومه و ضحی کوچولو مشغول گپ زدن شدیم... خاله هم به حرفای ما گوش میدادو گاهی تایید میکرد.. فاطمه خانووم هم به همراه شوهر گرامیشون رفتن قدم بزنن! چقد دختر لوس و مسخره ایه...اه! اه! با صدای پریا به خودم و اومدم با لبخند گفتم _ جانم!؟ پریا_ حوصله داری یکم حرف بزنیم؟ _اره عزیزم! درخدمت شمام ابجی... پریا اهی کشیدو گفت _امروز تو اینترنت یه مطالبیو دیدمو خوندم که دیگه چشمام از تعجب داشت از کاسه میزد بیرون! نمیدونم چرا اینجورین!! ادعای روشن فکریشون گوش فلکو کر کرده! ورد زبونشون اینه که هر کس یه عقیده داره و باید بهش احترام گذاشت اما به ما مذهبیا که میرسن یادشون میره به عقایدمون احترام بزارن! لبخندی زدمو دستمو روی پاش گذاشتمو گفتم _حرفات حرفای دل همه ی مسلمونا به خصوص شیعه هاست مامانم هر وقت حرفای تو رو بهش میزدم میگفت دخترم یه روزی میرسه که زنده نگه داشتن اسلام مثل گرفتن اتیش تو دسته! باید صبوری کنیو چشم انتظار منجی باشی! سوگند گفت _خدا عاقبتمونو بخیر کنه! این فضای واقعیه و کنترل کردنش برای دوری از گناه خیلی اسون تره. فضای مجازی خیلی وحشتناکه.به ضرب ثانیه میتونی بزرگترین گناهارو کنی! نصف بیشتر این دسته از افراد هم از طریق همین فضای مجازی اینجوری شدن! فضای مجازی زن و مرد نمیشناسه! درگیرش که بشی واویلا! خاله پریچهر _عزیزم حدیث امام علی که مادر دریا به دریا زده مثال امروزمونه! زنده نگه داشتن اسلام اینروزا خیلی سخته! جنگی که دشمن برای نابودی اسلام در پیش گرفته مخرب ترین جنگه! جنگ نرم ، میتونه از جنگ سخت و جنگ های فیزیکی وحشتناک تر باشه! معصومه نوشت "چاره چیه؟؟ چیکار باید کرد خاله؟ همه میگن جنگ نرم خطرناکه ولی نمی گن چجوری باید مقابله کنیم باهاش" لبخندی به روش زدمو گفتم _اینجاست که باید ما خانوما جهاد کنیم! پریا خندیدو گفت _چی میگی دریا؟؟ تفنگ دست بگیریمو بریم بکشیمشون؟؟ اصلا چرا می گی خانوما؟ خندیدمو گفتم _نه عزیز من! ما زنا نمی تونیم بریم جنگ! نمی تونیم مدافع حرم شیم! چون مردامون غیرتشون نمیزاره ناموسشون به سختی بیفتن!! خب...حالا که نمی تونیم بریم جنگ و جهاد در راه خدا کنیم بشینیم یه گوشه غصشو بخوریم؟ نه! ما خانوما باید وارد عرصه فرهنگی شیم و مجاهد فرهنگ اسلامی بشیم! کجا فعالیت کنیم؟ تو پایگاه بسیج! کجا این کارو به بقیه هم یاد بدیم؟ رسانه ها و فضای مجازی! دارد... @Alachiigh
نهنگ یونس ع را نخورد… کارد اسماعیل ع را نکشت… آتش ابراهیم ع را نسوزاند… دریا موسی ع را غرق نکرد… آری اگر خدا بخواهد همه چیز ممکن است… ....نا امید نباش …🙏 ✨✨✨✨✨ @Alachiigh