#خطبه۹۱(بخش۱۵)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گيرى فرمود; گاه آن را زياد و گاه کم نمود، گاه با تنگى و گاه با وسعت روزى را تقسيم کرد و (در عين حال) عدالت را در آن رعايت فرمود، و هدف از آن تقسيم، اين بود که هر کس را بخواهد با وسعت روزى يا تنگى آن بيازمايد و به وسيله آن، شکر و صبر غنى و فقير را آزمايش کند. سپس روزىِ وسيع را با فقر و بيچارگى درآميخت، تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرين کرد.
سرآمدِ عمر را آفريد; آن را گاه طولانى و گاه کوتاه قرار داد و گاه مقدّم و گاه موخّر داشت و سرانجام مرگ را با عوامل پايان عمر پيوند داد و با آن، رشته هاى طولانى حيات را درهم پيچيد و پيوندهاى محکم زندگىِ (توانمندان) را قطع کرد
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۱ (بخش۱۵)
🌠روزى، وسيله بزرگ آزمايش انسان
در ادامه بحث هاى گذشته پيرامون اتمام حجت از سوى پروردگار به وسيله فرستادن پيامبران و نزول کتب آسمانى و دلايل قوى و روشن، امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به دو وسيله آزمون الهى نسبت به بندگان در مراحل مختلف تکليف اشاره مى کند.
✅نخست مى فرمايد: «خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گيرى فرمود; گاه آن را زياد و گاه کم نمود; گاه با تنگى و گاه با وسعت، روزىِ (بندگان) را تقيسم کرد». (وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّيقِ والسَّعَة).
👈و از آنجا که ممکن است اين چنين توّهم شود که تفاوت گذاشتن ميان بندگان، با عدالت سازگار نيست
✅در جمله بعد مى افزايد: «خداوند ارزاق را به طور عادلانه تقسيم کرد». (فَعَدَلَ فِيهَا).
👈اشاره به اين که عدالت به معناى مساوات و برابرى نيست; بلکه عدالت آن است که به هر کس آنچه مصلحت او است بدهند چنان که در حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)آمده است که فرمود:
🔅خداوند مى فرمايد: «إِنَّ مِنْ عِبَادِىَ الْمُؤْمِنينَ مَنْ لاَيُصْلِحُهُ إِلاَّ الْفَاقَةَ وَ لَوْ أَغْنَيْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ، وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِي مَنْ لاَيُصْلِحُهُ إِلاَّ الصِّحَّةَ وَ لَوْ أَمْرضْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ...; بعضى از بندگان با ايمان من هستند که جز تنگدستى آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را غنى سازم موجب فسادشان مى شود و بعضى از بندگان من هستند که جز سلامت (و غنا) آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را بيمار (و فقير) کنم موجب فسادشان مى شود; (بنابراين به هر يک آنچه سبب صلاح حالشان مى شود مى دهم)».
✅سپس در اين زمينه شرح بيشترى مى دهد; مى فرمايد: «هدف از آن تقسيم اين بوده است که هر که را بخواهد به وسعت روزى، يا تنگى آن بيازمايد (و به تعبير ديگر:) به وسيله آن، شکر و صبر غنى و فقير را امتحان کند». (لِيَبْتَلِيَ مَنْ أَرَادَ بِمَيْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّهَا وَ فَقِيرِهَا).
👈ممکن است اين تفاوت در اشخاص مختلف باشد; گروهى از نعمت فراوان بهره گيرند تا در ميدان آزمايش نشان دهند که آيا شکر اين همه نعمت را به جا مى آورند و بخشى از ثروت خداداد را در اختيار محرومان قرار مى دهند و آنچه را دارند در جاى خود مصرف مى کنند، يا به عکس، فزونى ثروت آنها را از خدا و خلق بيگانه مى کند و در غرور و غفلت فرو مى برد; 🙄
يا اين که تنگى روزى، صبر و استقامت آنها را درهم مى شکند و آنان را به حرام و ناشکرى و اعتراض بر پروردگار وادار مى سازد.⚠️
✔️حتّى در يک انسان ممکن است هر دو حالت واقع شود: گاه غنى و بى نياز، و گاه فقير و تنگدست; و هر کدام از اين دو، ميدان آزمون الهى است، ميدان آزمون شکر و صبر و عدم استقامت و بى تابى.
در ادامه اين سخن، به اين نکته اشاره مى کند که فقر و غنا و سلامتى و بيمارى🤒، چنان از هم جدا نيستند که انسان بتواند بر يکى تکيه کند; بلکه چنان به هم نزديک يا آميخته اند که بر هيچ يک نمى توان اعتماد کرد;
✅ مى فرمايد: «سپس روزىِ وسيع را با باقى مانده فقر و بيچارگى درآميخت، و تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرين کرد». (ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا).😢
👈با توجّه به اينکه «عقابيل» جمع «عقبوله» (بر وزن جرثومه) به معناى بقاياى بيمارى و مشکلات و آثارى که از «تب»🤒 به صورت «تبخال» بر لبها باقى مى ماند، مى باشد; تعبير بالا نشان مى دهد که مشکلات و گرفتارى ها و آثار و بقاياى آن، همواره در کنار خوشى ها و راحتى ها قرار دارد و هرگز از آن جدا نمى شود 👌
👈و جمله «بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا» تأکيد ديگرى بر اين معنا است; چرا که «أَتْرَاح» جمع «ترح» (بر وزن فرح) به معناى غم و اندوه است; در نتيجه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «شادى ها با اندوه ها آميخته و غصّه ها در کنار شادمانى نشسته است».✔️
👈دومين نکته اى که از امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن بيان مى فرمايد، زمان دار بودن زندگى است، که بالأخره پايانى دارد و دير يا زود به پايان مى رسد و چيزى که براى هيچ کس از آن گريزى نيست، مرگ است.
✅مى فرمايد: «سرآمد زندگى و پايان عمر را آفريد، آن را گاه طولانى و گاه کوتاه قرار داد، و گاه مقدّم و گاه مؤخّر داشت». (وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا، وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا).
✅«سرانجام مرگ را با عوامل پايان عمر، پيوند داد; (و بيمارى ها را بهانه هايى براى سرآمدِ زندگى مقرّر داشت.) و با آن رشته هاى طولانى حيات را درهم پيچيد، و پيوندهاى محکم زندگى (توانمندان و اقويا) را با آن قطع کرد!» (وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لأَشْطَانِهَا ، وَ قَاطِعاً لَمَرائِرِ أَقْرَانِهَا).😰
👈امام(عليه السلام) در اين عبارت کوتاه به نکته هاى فراوانى اشاره فرموده، از جمله اين که بعضى به طور طبيعى عمر طولانى دارند و بعضى عمر کوتاه و در عين حال، گاهى همان عمر طولانى بر اثر اعمال بى رويه، يا انواع گناهان کوتاه مى شود و گاه آن عمر کوتاه به خاطر رعايت مسايل مربوط به تندرستى و يا بر اثر اعمال و کارهاى نيک طولانى مى شود.
👈همچنين به اين نکته اشاره فرموده که براى مرگ اسباب فراوانى است; اگر انسان بتواند از بعضى بگريزد، در چنگال ديگرى گرفتار خواهد شد و حتّى نيرومندترين نيرومندان از مرگ در امان نيست! بنابراين، هيچکس نبايد به سلامتى و تندرستى و جوانى و نيرومندى مغرور گردد و هر کس در هر سن و سال و در هر شرايطى بايد با اعمال صالحه آماده سفر آخرت باشد.👌
#خطبه۹۱(بخش۱۶)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
خداوند از اسرار پنهانى رازداران آگاه است، واز نجواى آنان که آهسته سخن مى گويند با خبر است، از آنچه به اذهان از طريق ظنّ و گمان، مى گذرد، و از تصميماتى که به يقين مى پيوندد، آگاهى دارد.
برق نگاه هاى خيانت آميز چشم ها را که از لابه لاى پلک ها خارج مى شود، مى بيند و از آنچه در نهانگاه دلها قرار دارد و آنچه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پوشيده و پنهان است و از آنچه که پرده هاى گوشها مخفيانه مى شنود، آگاه است، او از درون لانه هاى تابستانى مورچه گان و خانه هاى زمستانى حشرات، و آهنگ اندوه بار زنان غم ديده، و صداى آهسته گامها، آگاهى دارد.
و نيز از جايگاه پرورش ميوه ها در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفى گاههاى وحوش در درون غارهاى کوهها و اعماق درّه ها، و از نهانگاه پشه ها در ميان ساقه ها و پوستهاى درختان، و از محل پيوستگى برگها و شاخه ها و از جاى حرکت نطفه ها از صلب (پدران) و آميزش با نطفه (مادران) در درون رحم ها مطلع است. او از ابرهاى رقيقى که (در آسمان) پيدا مى شود، سپس به هم پيوسته، و متراکم مى گردد و نيز از ريزش قطرات باران از ابرهاى متراکم و آنچه گردبادها با دامن خويش از روى زمين بر مى گيرند و باران ها با سيلاب خود آن را فرو مى نشانند و محو مى کنند و از فرورفتن جانوران زمين، در ميان تپه هاى شن (در همه جا و در هر زمان و در هر حال) به خوبى آگاه است!
خداوند، از جايگاه پرندگان در قلّه بلند کوهها، و از نغمه مرغان خواننده در آشيانه هاى تاريک، باخبر است. همچنين از لؤلؤهايى که در دل صدف ها پنهان شده و امواج دريا آنها را در دامن خويش پرورش داده است، و آنچه تاريکى شب آن را فرا گرفته، يا خورشيد به آن نور افشانده، و آنچه ظلمت ها و امواج نور يکى بعد از ديگرى آن را در بر مى گيرد، و اثر هر گام و احساسِ هرگونه حرکت و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جايگاه هر انسان، و وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه، و ميوه هايى که بر شاخسار درختان قرار گرفته، و برگ هايى که روى زمين ريخته، و قرارگاه هر نطفه ها، يا جمع شدن خون، و مضغه يا پرورش يافتن انسان و ساير مخلوقات.
(آرى!) از همه اينها به خوبى آگاه است، وهيچ گونه مشقّتى براى او در اين علم و آگاهى وجود ندارد. بلکه در حفظ و نگهدارى آنچه از مخلوقات ابداع کرده، نيز مشکلى براى او رخ نداده، و در تنفيذ امور و تدبير موجودات نيز ملالت و فتورى بر او عارض نشده است. بلکه علمش در همه آنها نافذ و احصاى او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در برگرفته است و با اينکه آنها در آنچه شايسته مقام اوست تقصير دارند، فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۱(بخش۱۶)
🔰او از همه چيز آگاه است:
با دقّت در بخش هاى مختلف اين خطبه عجيب، روشن مى شود که امام(عليه السلام) يک مسير بسيار حساب شده را در «معرفة الله» و سپس شناخت اين جهان و بعد از آن، معرفت انسان و تربيت او پيموده است; با بيانى که دقيقاً خواننده را در مراحل مختلف اين مسير طولانى رهبرى مى کند و به سر منزل مقصود، يعنى پرروش يک انسان کامل مى رساند.
در فصل گذشته، بعد از بيان آفرينش زمين و منابع حياتى آن و سپس آفرينش آدم و سرگذشت عبرت انگيز او در بهشت و سپس انتقال به زمين، پيرامون تقسيم ارزاق و تعيين آجال و سرآمد عمرها سخنان دقيق و بيدادگرى فرمود.
براى تکميل اين مباحث، در اين بخش از خطبه، سخن ازعلم خداوند درباره همه چيز و همه کس، در همه جا و در همه زمان و اسرار درون و برون مى گويد و با تعبيرات بسيار دقيق و ظريف و لطيف، انگشت روى جزئيّات آن مى گذارد; به گونه اى که انسان با تمام وجود خود احساس مى کند که همه عالم محضر خداست و تمام حرکات و سَکَناتش، در حضور او انجام مى شود; همان احساسى که مهمترين پايه تربيت و سوق به خوبى ها و جدايى از بدى هاست.👌
✅مى فرمايد: «خداوند از اسراسر پنهانى رازداران، آگاه است و از نجواى آنان که آهسته سخن مى گويند باخبر است و به آنچه به اذهان به واسطه گمان خطور مى کند و از تصميماتى که به يقين مى پيوندد، آگاهى دارد». (عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ، وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ).
👈در واقع، آنچه به ذهن مى آيد، گاهى واقعيّت هاست و گاه اوهام و پندارها; گاهى تصميم و اراده قطعى است و گاه شک و ترديد; گاه از درون وجود انسان مى جوشد و گاه از طريق سخنان محرمانه اين و آن به او منتقل شده; خدا از تمام اينها آگاه و باخبر است.
✅سپس مى افزايد: «خداوند برق نگاه هاى خيانت آميز چشم ها را که از لابه لاى پلک ها خارج مى شود مى بيند و از آنچه در نهان گاه دلها قرار دارد و آنچه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پوشيده و پنهان است و از آنچه پرده گوش ها مخفيانه مى شنود، آگاه است». (وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوبِ، وَغَيَابَاتُ الْغُيُوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الأَسْمَاعِ).
👈با توجه به اينکه مهمترين منابع علم انسان قلب (عقل) و چشم و گوش است; همانگونه که در قرآن مجيد آمده است: «وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ; خداوند شما را از شکم مادران بيرون فرستاد در حالى که چيزى نمى دانستيد و براى شما گوش و چشم و دل قرار داد تا (آگاه شويد و) شکر نعمت هاى او را بجا آوريد». و خداوند به تمام اين منابع احاطه دارد; بنابراين، از تمام اسرار درون انسان ها باخبر است.👌
سپس از اسرار درون انسان گذشته، به سراغ کوچکترين موجودات جهان مى رود;
✅مى فرمايد: «خداوند از درون لانه هاى تابستانى مورچگان، و خانه هاى زمستانى حشرات، و آهنگ اندوهبار زنان غمديده، و صداى آهسته گامها آگاهى دارد». (وَ مَصَائِفُ الذَّرِّ، وَ مَشَاتِي الْهَوامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ، وَ هَمْسِ الأَقْدَامِ).
👈تکيه بر خانه هاى تابستانى مورچگان، از اين نظر است که در تابستان کانون پرجوش و خروشى است که انسان را به ياد يک جامعه فعّال و پر تلاش - که با نظم و تدبير خاصّى اداره مى شود - مى اندازد و تکيه بر خانه هاى زمستانى حشرات، شايد از اين نظر است که آنها در زمستان در خواب عميقى فرو مى روند و گاه چندين ماه طول مى کشد، که به «خواب زمستانى» معروف است; خانه هاى آنها در اين فصل، شبيه گورستانى است خاموش، در حالى که در واقع مرکز تجمع زندگان است.🤔
در ادامه اين سخن، باز انگشت روى امور ديگرى از امور لطيف و ظريف و مخفى و پنهان گذارده و شمول علم بى پايان پروردگار را نسبت به آن، با تعبيراتى بسيار جالب و زيبا روشن مى سازد.
✅مى فرمايد: «خداوند از جايگاه پرورش ميوه ها🍑🍒 در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفى گاههاى وحوش🐆 در درون غارهاى کوه ها و اعماق درّه ها و از نهانگاه پشه ها 🦗در ميان ساقه ها و پوستهاى درختان، و از محلّ پيوستگى برگها🍃 به شاخه ها و از جاى حرکت نطفه ها از صلب (پدران) وآميزش با نطفه (مادران) در درون رحم ها مطّلع است». (وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلاَئِجِ غُلُفِ الأَکْمَامِ، وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا، وَ مُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا، وَ مَغْرِزِ الأَوْرَاقِ مِنَ الأَفْنَانِ، وَ مَحَطِّ الأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الأَصْلاَبِ).
👈اگر انسان به تعداد ميوه هاى درختان و عدد وحوش بيابان و پشه ها و برگ هاى درختان و نطفه هاى مردان
و زنان و جزئيّات آنها فکر کند - که چه رقم شگفت انگيزى را تشکيل مى دهد - و توجّه داشته باشد که خداوند از تمام اين جزئيّات باخبر است🤔، آنگاه احساس مى کند که در هر جا و در هر زمان و در همه حال، از اعمال و نيّات او به خوبى آگاه است.😭
✅سپس به سراغ بخش ديگرى از ريزه کارى هاى جهان آفرينش و حوادث حساب شده و موجودات مختلف آن مى رود و چنين مى افزايد: «خداوند از ابرهاى رقيقى☁️ که (در آسمان) پيدا مى شود سپس به هم پيوسته، متراکم مى گردد و نيز از ريزش قطرات باران 💦از ابرهاى متراکم و آنچه گردبادها با دامان خويش از روى زمين بر مى گيرند و بارانها با سيلاب خود آن را فرو مى نشانند و محو مى کنند و از فرو رفتن جانوران زمين در ميان تپّه هاى شن، (در همه جا و هر زمان و در هر حال) به خوبى آگاه است!». (وَ نَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتَلاَحِمِهَا، وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ فِي مُتَرَاکِمِهَا، وَ مَا تَسْفِي الأَعَاصِيرُ بِذُيُولِهَا، وَ تَعْفُو الأَمْطَارُ بِسُيُولِهَا، وَ عَوْمِ بَنَاتِ الأَرضِ فِي کُثْبَانِ الرِّمَالِ).
⬅️آرى! او که از تمام دقايق عالم هستى و از جزئيّات مخلوقات جاندار و بى جان در زمين و آسمان، در هر شرايط و در هر حالت، آگاه است; و از پيدايش و گسترش و جابه جايى و حرکات آنها، دقيقاً باخبر است; چگونه ممکن است از اعماق نيّات من بى خبر باشد؟!😔
🔰گستردگى علم الهى:
✅امام(عليه السلام) به سراغ پرندگان 🦅آسمان مى رود مى فرمايد: «خداوند از جايگاه بالداران در قلّه بلند کوهها 🦅و از نغمه مرغان خواننده🕊 در آشيانه هاى تاريک باخبر است». (وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِيبِ الْجِبَالِ، وَ تَغْرِيدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِي دَيَاجِيرِ الأَوْکَارِ).
✅سپس به اعماق درياها گام مى نهد و از صدف ها و لؤلؤها و امواج سخن مى گويد; مى فرمايد: «خداوند از لؤلؤهايى که در دل صدف ها پنهان است، و امواج دريا آنها را در دامن خويش پرورش داده، آگاهى دارد». (وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَيْهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ).
✅آنگاه به نظام نور و ظلمت در جهان آفرينش و زندگى انسان ها پرداخته، مى افزايد: «خدا از آنچه تاريکى شب آن را فرا گرفته و يا خورشيد🔅 به آن نورافشانده و آنچه ظلمت ها و امواج نور، يکى بعد از ديگرى آن را در بر مى گيرد، باخبر است». (وَ مَا غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْل أَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ شَارِقُ نَهَار، وَ مَا أعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ أَطْبَاقُ الدَّيَاجِيرِ، وَ سُبُحَاتُ النُّورِ).
✅و از آنجا به سراغ حرکات مختلف انسان مى رود و مى افزايد: «او از اثر هر گام، و احساسِ هرگونه حرکت، و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جايگاه هر انسانى آگاه است». (وَأَثَرِ کُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَة، وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَة، وَ تَحْرِيکِ کُلِّ شَفَة، وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَة).
✅سپس به سراغ کوچکترين ذرّات و مخفى ترين صداها مى رود; مى فرمايد: «از وزن هر مورچه🐜، و ناله هر صاحب اندوه و غمى اطلاع دارد». (وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْس هَامَّة).
و از آنجا توجّه خود را به درختان و ميوه ها و انسان ها و نطفه ها که شباهت زيادى با هم دارند، معطوف مى دارد
✅و مى فرمايد: «او آنچه از ميوه ها بر شاخه هاى درختان قرار گرفته و برگ هايى که روى زمين ريخته مى شود، و قرارگاه نطفه، يا جمع شدن خون و مضغه ها يا پرورش يافتن انسان و ساير مخلوقات و مبدء آفرينش آنها، آرى! از همه اينها و تمام جزئيّات آن و اسرار درون و برون آنها، به خوبى آگاه است». (وَ مَا عَلَيْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، أَوْ ساقِطِ وَرَقَة، أَوْ قَرَارِةِ نُطْفَة، أَوْ نُقَاعَةِ دَم وَ مُضْغَة، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْق وَ سُلاَلَة).
🔄در قسمت پايانى اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به نکته مهمّى اشاره مى فرمايد و آن اينکه ممکن است با توجّه به گستردگى فوق العاده امورى که امام(عليه السلام) در اين خطبه به آن اشاره فرموده، که تمام ذرّات زمين و آسمان و موجودات جاندار و بى جان، همه و همه را شامل مى شود، به گونه اى که هيچ کس با هيچ وسيله اى نمى تواند آن را در حساب آورد و بر آن احاطه پيدا کند;
✅امام(عليه السلام) با صراحت مى فرمايد: «هيچ گونه مشقّتى براى خداوند در اين زمينه وجود ندارد (نه تنها در علم و آگاهى بر آنها، بلکه) در حفظ و نگهدارى آنچه از مخلوقات ابداع کرده، مشکلى براى او رخ نداده; (اضافه بر اين) در تنفيذ امور و تدبير موجودات نيز، ملالت و فتورى بر او عارض نشده است». (لَمْ يَلْحَقْهُ فِي ذلِکَ کُلْفَةٌ، وَ لاَ اعْتَرَضَتْهُ فِي حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لاَ اعْتَوَرَتْهُ فِي تَنْفِيذِ الأُمُورِ وَ تَدَابِيرِ الْمَخلُوقِينَ مَلاَلَةٌ وَ لاَ فَتْرَةٌ).
✅«بلکه علمش در آنها نفوذ يافته و شمارش او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در بر گرفته است، و با اينکه آنها در آنچه شايسته مقام اوست تقصير و کوتاهى دارند فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست». (بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِيرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ).
امام(عليه السلام) در جمله هاى پر معناى بالا، بر چند نکته تأکيد مى کند;
1⃣ نخست اين که: احاطه علمى خداوند به تمام جزئيّات عالَم هستى هيچ مشکلى براى او ندارد; (چرا که علم خداوند، علم حضورى است نه علم حصولى)
2⃣ديگر اين که: علاوه بر احاطه علمى، حافظ تمام آنها است که چيزى برتر از علم است; اين حفظ و نگهدارى نيز مشکلى براى آن ذات مقدّس ايجاد نمى کند; (چرا که همه وابسته به وجود او هستند).
3⃣و ديگر اين که: علاوه بر آگاهى و نگهدارى، مدير و مدبّر آنها است و در مسير کمال، آنها را رهبرى و راهنمايى مى کند; اين نيز، فتور و ملالتى براى آن ذات پاک ندارد و بى آن که در انتظار معرفت و شکر خلايق باشد، فضل او همه را شامل شده و عدل او همه را فرا گرفته است. آرى علمش بى پايان، قدرتش بى انتها و فضلش نامحدود است و از او جز اين انتظار نمى رود.
#خطبه۹۱(بخش۱۷)
#بخش_آخر
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
خداوندا! تو دارى اوصاف جمال و صفات کمال فراوان هستى; اگر به تو آرزومنديم به خاطر آن است که تو بهترين آروزى مايى. و اگر به تو اميدواريم تو بهترين اميد ما هستى.
بارالها! تو به من توان دادى که به مدحى بپردازم که غير تو را با آن مدح نمى گويم، و به ثنايى روى آورم که بر غير تو نمى خوانم; و روى سخنم را به کسانى که کانون نوميدى و شک و ترديد هستند، متوجّه نمى سازم، تو زبانم را (در پرتو معرفتت) از مدح و ستايش انسان ها و ثناخوانى مخلوقات بازداشتى.
خداوندا! هر ثناخوانى; از سوى کسى که ثنايش را مى گويد، پاداش و عطايى دارد (به همين دليل) من اميدوارم که مرا به سوى ذخاير رحمت و گنج هاى مغفرت رهنمون گردى.
خداوندا! اين وضع کسى است که تو را در توحيد خاصّ خودت يکتا شمرده، و غير تو را لايق اين ستايش ها، و ثناها نمى داند.
(خداوندا!) من به تو نياز دارم. نيازى که جز فضل تو نمى تواند آن را برطرف سازد; و پريشانم، پريشانى و فقرى که جز بخشش تو نمى تواند آن را برطرف سازد. حال که چنين است، رضاى خود را در اين موقعيّت به ما عطا کن و دست نياز ما را از دامن غير خود کوتاه گردان «که تو بر هر چيز توانايى».
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۱(بخش۱۷)
#بخش_آخر
🌠تو اميد منى، تو پناه منى!😭
فراموش نکرده ايم که امام(عليه السلام) اين خطبه بسيار جامع و مفصّل را در پاسخ کسى بيان فرمود که تقاضاى بحثى درباره صفات خدا نموده بود و امام(عليه السلام) نخست با دقيق ترين و ظريف ترين عبارات، صفات خداوند را اعم از صفات جمال و کمال، شرح مى دهد، سپس به سراغ صفات فعل او مى رود، از آفرينش فرشتگان و زمين و آسمان و آنگاه خلقت انسان و انواع نعمت هايى که به او بخشيده و سرانجام از علم خداوند به همه جزئيّات و کليّات جهان هستى، سخن مى گويد.
سپس در اين بخش از خطبه که بخش پايانى آن است، رو به درگاه خدا مى آورد و با دعاى پر معنايى که بحث هاى اين خطبه را تکميل مى کند آن را پايان مى دهد.
در اين بخش، نخست خداوند را به بهترين صفات توصيف مى کند; توصيفى که براى غير او جايز نيست و نشانه اى از توحيد در مقام دعا است
✅مى فرمايد:
«خداوندا! تو داراى اوصاف جمال و صفات کمالِ فراوان هستى». (الَّلهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ، والتَّعْدَادِ الْکَثِيرِ).
✅ و به همين دليل: «اگر به تو آرزومنديم به خاطر آن است که تو بهترين آرزوى مايى و اگر به تو اميدواريم تو بهترين مايه اميد و رجايى» (إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُول، وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ).
✅سپس مى افزايد: «بار الها! تو به من، توان دادى که به مدحى بپردازم که غير تو را با آن، مدح نمى گويم و به ثنايى روى آورم که بر غير تو نمى خوانم و روى سخنم را به کسانى که کانون نوميدى و محلّ ترديد هستند، متوجه نمى سازم; (آرى) تو زبانم را از مدح و ستايش انسان ها و ثناخوانى مخلوقات (در پرتو معرفت و ايمان به ذات پاکت) باز داشته اى». (الَّلهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لي فِيمَا لاَ أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَکَ، وَ لاَ أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحد سِوَاکَ وَلاَ أُوَجَّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّيبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَاني عَنْ مَدَائِحِ الآدمِيِّينَ; وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ).
👈جالب اينکه امام(عليه السلام) مدح و ستايش پروردگار را با شکر مى آميزد و از اينکه خداوند، توفيق عنايت کرده که زبانش به مدح و ثناى انسانها و مخلوقات - در برابر خالق - به گردش در نيايد، اظهار مسرّت مى کند و چه کارى از اين بهتر که انسان چشم بر عالم اسباب ببندد و در ماوراى آن تنها ذات «مسبّب الأسباب» را ببيند و تمام حمد و ثناى خود را به پيشگاه او نثار کند.
✅سپس در يک نتيجه گيرى زيبا و دلنشين به پيشگاه خدا چنين عرضه مى دارد: «خداوندا! هر ثناخوانى از سوى کسى که ثنايش را مى گويد پاداش و عطايى دارد و من اميدوارم که مرا به سوى ذخاير رحمت و گنج هاى مغفرت، رهنمون کردى».🙏
(الَّلهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْن عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مُثُوبَةٌ مِنْ جَزَاء أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاء; وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِيلا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ).
👈اين تعبير ممکن است به معناى تقاضاى رحمت عظيم و مغفرت گسترده خدا باشد، يا به معناى تقاضاى استعداد و توفيق کسب شايستگى ها براى وصول به آنها بوده باشد.
🔰فرق ميان «جزاء» و «عارفه» ممکن است اين باشد که «جزاء» به عنوان پاداش عمل است و «عارفه» به معناى فضل و رحمت الهى - اضافه بر پاداش - است و از آنجا که خداوند به فضل و عطا معروف است، تعبير به «عارفه» شده است. (در واقع «عارفه» در اينجا به معناى معروف است).
✅سپس مى افزايد: «خداوندا! اين وضع کسى است که تو را در توحيد خاصِّ خودت، يکتا شمرده و غير تو را مستحقّ اين ستايش ها و مدح ها نمى داند. (خداوندا!) من به تو نياز دارم، نيازى که جز فضل تو نمى تواند آن را برطرف سازد و پريشانم، پريشانى و فقرى که جز بخشش و جود تو نمى تواند آن را برطرف سازد». (الَّلهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَکَ، وَ لَمْ يَرَمُستَحِقّاً لِهذِهِ المَحَامِدِ وَ الْمَمادِحِ غَيْرَکَ; وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيکَ لاَ يَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إلاَّ فَضْلُکَ، وَ لاَ يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّکَ وَ جُودُکَ).
👈در واقع امام(عليه السلام) مى خواهد اين حقيقت را بازگو کند که من تنها ثناى تو مى گويم و تنها به تو اميد بسته ام و حلاّل مشکلات من تنها تويى! که اين همان حقيقت توحيد صفات و توحيد افعالى است.
سرانجام با دو دعاى بسيار جامع و پر معنا، اين خطبه عظيم و بى نظير را پايان مى بخشد;
✅ عرضه مى دارد: «حال که چنين است رضاى خود را در اين موقعيت به ما عطا کن و دست نياز ما را از دامان غير خود کوتاه گردان! «که تو بر هر چيز توانايى». (فَهَبْ لَنَا فِي هذَا الْمَقَامِ رِضَاکَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الأَيْدِي إِلَى سِوَاکَ; «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَيء قَدِيرٌ).
👈چقدر جالب است بزرگ مردى که در ميدان فصاحت و بلاغت و بيانِ دقيق ترين نکته هاى توحيد و شرح معارف الهيّه، اين گونه مى درخشد و داد سخن مى دهد; در پايان، بى آنکه گرد و غبار خود بزرگ بينى بر دامانش بنشيند، با نهايت تواضع و فروتنى دست به درگاه خدا بر مى دارد و با تمام وجود خويش، رضاى او را مى طلبد و غير او را به فراموشى مى سپرد.🤲
#خطبه۹۲
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
مرا رها کنيد و ديگرى را بطلبيد! چرا که ما به استقبال چيزى مى رويم که چهره ها و رنگ هاى گوناگون دارد و دلها نسبت به آن استوار و عقل ها بر آن ثابت نمى ماند (چون قبول زمامدارى در اين شرايط بسيار مشکل و طاقت فرساست); ابرهاى تيره و تار، افق ها را پوشانيده و راه مستقيم حق (در اين فضاى ظلمانى) ناشناخته است.
بدانيد اگر من دعوت شما را بپذيرم مطابق آنچه خود، مى دانم (با اصول حق و عدالت) با شما رفتار خواهم کرد و هرگز به سخن اين و آن و سرزنشِ سرزنش کنندگان، گوش نخواهم داد! و اگر مرا رها کنيد همچون يکى از شما خواهم بود (و با عدم وجود يارو ياور، مسئوليّتى نخواهم داشت) بلکه شايد از شما شنواتر و مطيع تر، نسب به رئيس حکومت و واليان امر (در حفظ کيان اسلام و منافع مردم) بوده باشم و من براى شما وزير و مشاور باشم بهتر از آن است که امير و رهبر باشم (چرا که اگر امير باشم و با من مخالفت کنيد کافر مى شويد، ولى اگر ديگرى به جاى من باشد چنين نيست).
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۲
👈اين سخن را امام وقتى ايراد كرد كه مردم بعد از قتل عثمان، مى خواستند با او بيعت كنند (و او مى خواست با اين سخن هم به مردم اتمام حجّت كند و هم بى اعتنايى خود را به مقام، ثابت نمايد).
💠خطبه در يك نگاه:
يكى از شارحان معروف نهج البلاغه (مرحوم علّامه خويى) مى نويسد: از روايات استفاده مى شود كه سبب ايراد اين خطبه آن بود كه خلفاى پيشين سنّت رسولخدا صلى الله عليه و آله را در تقسيم عادلانه بيت المال و رعايت مواسات بين مردم، تغيير دادند؛ عرب را بر عجم و موالى را بر بردگان و بزرگان قبيله را بر افراد عادى مقدّم داشتند.
هنگامى كه عثمان به حكومت رسيد، اين معنا تشديد شد؛ او خويشاوندان خود را از بنى اميّه بر ساير مردم برترى بخشيد (مقامات و پست هاى حكومت را بين آنها تقسيم كرد و اموال عظيمى از بيت المال را در اختيار آنها گذاشت؛) سال ها اين رسم در ميان آنان رواج داشت و بسيارى از مردم به آن خو گرفته بودند و سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله به فراموشى سپرده شده بود.
هنگامى كه بعد از كشته شدن عثمان، همگان دست بيعت را به سوى على عليه السلام دراز كردند، بزرگان قبايل و افراد سرشناس از آن حضرت انتظار داشتند كه به همان شيوه خلفا عمل كند در حالى كه امام عليه السلام تنها سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ملاك مى دانست؛ ناچار با اين سخنان با آنها اتمام حجّت كرد و با صراحت اعلام داشت كه اگر رشته خلافت را به دست گيرد مطابق خواسته آنها عمل نخواهد كرد. در ضمن، بى اعتنايى خود را به خلافت و مقامات ظاهرى كاملًا نشان داد و در آغاز، دست رد به سينه طالبان بيعت زد تا هيچ كس تصوّر نكند، پذيرش بيعت مردم از سوى امام عليه السلام به خاطر علاقه او به خلافت بوده است.
🔰مرا رها کنید و به دنبال دیگرى بروید!
شارحان «نهج البلاغه» بحث هاى فراوانى پیرامون این خطبه کرده اند و بیشتر به اشکالاتى که مربوط به مسئله امامت است، پرداخته اند; حتّى بسیارى از آنها شرح خطبه را رها کرده، مستقیماً به سراغ پاسخ اشکالات رفته اند; ولى بهتر این است که ما نخست به تفسیر خطبه بپردازیم و در پایان به سراغ سؤال و جوابهایى که پیرامون این خطبه مطرح شده است، برویم.
امام(علیه السلام) در برابر کسانى که دست بیعت به سوى او دراز کرده اند و از هر طرف هجوم آورده اند و گمانشان این بوده که امام هم برنامه تبعیض هاى ناروا در تقسیم بیت المال و مقام ها و پست ها را انجام خواهد داد،
✅مى فرماید: «مرا رها نمائید و دیگرى را طلب کنید!» (دَعُونی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی).
✅سپس به بیان دلیل این مطلب پرداخته، مى فرماید: «زیرا ما به استقبال چیزى مى رویم که چهره ها و رنگ هاى گوناگونى دارد; و دلها نسبت به آن استوار و عقل ها بر آن ثابت نمى ماند!» (فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ; لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ).
👈اشاره به اینکه مردم بر اثر کارهاى نارواى خلفا - مخصوصاً عثمان - اتّحاد نخستین را از دست داده اند و هر کس براى خود نظرى دارد و آن را دنبال مى کند و بسیارى از آنها همچون شکارچیان در هر جا دنبال شکارى از اموال و مقامات دنیا هستند و با این اختلاف و تشتّت، باز گرداندن مردم به وحدت عصر رسول الله کار بسیار مشکل و پیچیده اى است و انتظارات آنها حدّ و مرزى ندارد.
سپس در ادامه این سخن، دور نماى تاریک آینده را با واقع بینى دقیقى ترسیم مى کند
✅و مى فرماید: «ابرهاى تیره و تار افق ها را پوشانیده و راه مستقیم حق (در این فضاى ظلمانى) ناشناخته است». (وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ، وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ).
👈چرا که هوا و هوس هاى شیطانى و زرق و برق فریبنده دنیا چنان فضاى افکار و قضاوت جامعه را تیره و تار کرده که اجازه نمى دهد راه صحیح را از چاه بشناسد و از پرتگاههایى که در مسیر آنهاست، بپرهیزد و به گفته دانشمند مصرى محمّد عَبْدُه: «طمعهایى که در بسیارى از مردم در عهد عثمان به خاطر بخششهاى بى دریغ از بیت المال و انواع تبعیضهاى ناروا حاصل شده بود، به آسانى به آنها اجازه نمى داد که بعداً با دیگران مساوات داشته باشند و هرگاه عدل على(علیه السلام) به سراغ آنها مى آمد، از آن مى گریختند و به سراغ برپا ساختن فتنه ها مى رفتند تا به مقصود خود برسند😔 و این در اغلب رؤسا و سردمداران قوم وجود داشت و امام بر سر دو راهى قرار داشت; اگر همان امتیازات را به آنها مى داد مرتکب ظلم عظیم و مخالفت با شرع شریف مى شد (و اگر تسلیم آنها نمى شد فتنه گرى ها آغاز مى گشت) و از سوى دیگر، توده مردم که بر ضدّ مظالم عثمان به پا خاسته بودند، خواهان عدل و داد بودند😢 و مى بینیم که آنچه را على(علیه السلام) پیش بینى مى کرد، بعد از قبول بیعت مردم رخ داد (و فریاد مخالفت دنیا پرستان از هر سو بلند شد)»📛
سپس در تأکید بیشترى نسبت به این موضوع، که اگر من زمام امور را بدست گیرم روش هاى نادرست پیشین را ادامه نخواهم داد; بلکه همچون زمان پیامبر اکرم به سراغ حقّ و عدالت خواهم رفت،
✅مى افزاید: «بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، مطابق آنچه خود مى دانم (از اصول حق و عدالت) با شما رفتار خواهم کرد و هرگز به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش نخواهم داد!» (وَ اعْلَمُوا أَنِّی إنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ، وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ).
👈اشاره به اینکه من مى دانم مصلحت اندیشان دنیا طلب، در آینده به من خواهند گفت که اجراى حق و عدالت امر حکومت را بر من مشکل مى کند و مخالفت ها را برمى انگیزد; اصول سیاست مدارى ایجاب مى کند که همان ناهنجارى هاى سابق را ادامه دهم; بیت المال را به زورمندان ببخشم و مناصب و پست ها را در اختیار گردنکشان قرار دهم هر چند به قیمت پایمال شدن حقوق توده مردم باشد; درست همان کارى که اسلام و همه ادیان آسمانى براى نفى آن آمده اند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ; ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانینى عادلانه) نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند».👌
✅سپس براى اتمام حجّت و اثبات بى اعتنایى خود به مقام هاى ظاهرى مى افزاید: «اگر مرارها کنید همچون یکى از شما خواهم بود (و با عدم وجود یار و یاور مسئولیّتى نخواهم داشت) بلکه شاید از شما شنواتر و مطیع تر نسبت به رئیس حکومت و والیان امر (در حفظ کیان اسلام و منافع مردم) بوده باشم» (وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ; وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ).
👈این تعبیر نشان مى دهد که امام(علیه السلام) در عالمى غیر از عالم مصلحت گرایان دنیاپرست و سیاست پیشه، سیر مى کرد و هرگز حکومت را به عنوان یک طعمه شیرین و لذیذ نمى دانست; بلکه وظیفه اى سنگین و مقدّمه اى براى احیاى ارزش هاى اسلامى مى شمرد، که بدون آن، حکومت به اندازه آب بینى حیوانى هم ارزش ندارد.
✅در پایان روى سخنش را به همان گروه دنیاپرست و زیادت خواه و سیاست باز کرده، مى فرماید: «من براى شما وزیر و مشاور باشم، بهتر از آن است که امیر و رهبر باشم». (وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً، خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً).☹️
چرا که اگر امیر باشم شما هرگز نمى توانید به خود کامگى ها و غصب حقوق محرومان ادامه دهید، ولى در مشاورت با من بهره هایى از حق خواهید برد، بى آنکه مسئول اعمال شما باشم.
📚تاریخ با صراحت مى گوید تمام پیش بینى هاى امام(علیه السلام) در این کلام شریف به وقوع پیوست. 😢و بر خلاف آنچه برخى از کوته نظران مى اندیشند، امام(علیه السلام) کاملا از شرایط سخت دوران حکومت خودآگاه بود و تمام واکنش هاى مخالفان را پیش بینى مى کرد; هرگز غافلگیر نشد و چیزى بر خلاف آنچه گفته بود روى نداد;
ولى او پیرو مکتبى بود که مى گفت: احیاى ارزش ها، هر چند به قیمت قربانى شدن خود انسان باشد، بر هرچیز مقدّم است; نه مکتب هاى دنیاى مادّى که مى گویند: براى حفظ حکومت مى توان ارزش ها را قربانى کرد!❌
او به گفته خود عمل کرد; حتّى حاضر نشد به برادرش «عقیل» سهم مختصرى، اضافه بر آنچه حقّ او بود، از بیت المال بدهد.
👈او بر خلاف خلیفه پیشین، کمترین چیزى براى خود نیاندوخت و روزى خطاب به مردم فرمود: «دَخَلْتُ بِلاَدَکُمْ بِأَشْمَالِی هذِهِ وَ رَحْلَتی، و رَاحِلَتى، هَاهِىَ فَإنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلاَدِکُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنینَ; من به سرزمین شما وارد شدم با این لباس و این اثاث مختصر و این مرکب; و اگر از سرزمین شما به غیر از این خارج شوم (و چیزى از بیت المال مسلمین را با خود ببرم); از خائنانم!»👌
👈بر خلاف آنچه معمول سیاستمداران امروز است، که به هنگام انتخابات وعده هاى فریبنده اى به مردم مى دهند و براى جلب آرا به هر کار خلافى دست مى زنند، امام(علیه السلام) اهداف واقعى خود را کاملا روشن ساخت و از مسائلى که در ذائقه بسیارى تلخ بود، خبر داد و براى اینکه کمترین شائبه اغفال در کار نباشد، مردم را از طوفان هاى آینده آگاه نمود; این کارى است که در برنامه هیچ یک از زمامداران دنیاى مادّى در طول تاریخ، سابقه نداشته است.
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞اجرای تلویزیونی اثر حضرت ماه،
📺در ویژه برنامه زنده شبکه اصفهان
🌼به مناسبت ولادت پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله
🌀پس از تولید نماهنگ جدید و موزیکال حضرت ماه و پخش گسترده و متعدد این اثر در شبکه های سراسری و استانی رسانه ملی،قاریان نوجوان گروه تواشیح تسنيم میهمان برنامه زنده شبکه اصفهان بودند و به اجرای اثر جدید خود پرداختند.
🔸نماهنگ حضرت ماه ششمین اثر موزیکال استودیو قرآنی تسنیم در مدح پیامبر اکرم است که در کنار آثار گذشته گروه تسنیم در ایام ولادت حضرت محمد(ص) بارها از شبکه های تلویزیونی و رادیویی پخش شد.
⚜گروه تواشیح بین المللی تسنیم، نامی معتبر و پرافتخار در عرصه نغمات دینی و آئینی⚜
https://eitaa.com/alafvalafv
#خطبه۹۳(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
بعد از حمد و ثناى الهى (فرمود:) اى مردم! من چشم فتنه را کور کردم - و کسى جز من بر اين کار جرأت نداشت! - بعد از آنکه ظلمتِ فتنه ها، در همه جا گسترده شد و به آخرين درجه شدّت رسيد!
از من سؤال کنيد (و آنچه را مى خواهيد درباره سرنوشت خود و آينده از من بپرسيد) پيش از آنکه مرا از دست دهيد. سوگند به کسى که جانم در دست قدرت اوست! از هيچ حادثه اى که از امروز تا دامنه قيامت واقع مى شود از من سؤال نمى کنيد (مگر اينکه پاسخ آن را آماده دارم) و همچنين درباره هيچ گروهى که حتّى يک صد نفر را هدايت يا گمراه مى کند، پرسشى نمى کنيد، مگر اينکه از دعوت کننده، رهبر و کسى که آنها را به پيش مى راند، و از جايگاه خيمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها، و کسانى که از آنها کشته مى شوند، يا به مرگ طبيعى مى ميرند (از همه اينها شما را آگاه مى سازم و اگر مرا از دست دهيد سپس ناراحتى هاى زندگى و مشکلات بر شما فرو بارد (و براى يافتن راه حل به اين و آن متوسّل شويد) بسيارى از پرسش کنندگان سر به زير مى افکنند و در حيرت فرو مى روند (چرا که پاسخگويى براى اين سؤالات نمى يابند) و بسيارى از مسئولان (و آنها که مورد پرسش واقع مى شوند) از پاسخ فرو مى مانند، اين حوادث و بلاها هنگامى روى مى دهد که جنگ بر شما طولانى شود و (براى درهم کوبيدن شما) دامن به کمر زند و دنيا آنچنان بر شما تنگ گردد که ايّام بلا را بسيار طولانى بشمريد و سخت بى تابى کنيد (و اين وضع همچنان ادامه مى يابد) تا زمانى که خداوند، پرچم فتح و پيروزى را براى باقى مانده نيکان شما به اهتزاز درآورد!
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۳(بخش۱)
💠خطبه در يك نگاه:
امام عليه السلام در اين خطبه بيش از هر چيز به فتنه هايى توجّه مى كند كه مسلمانان در پيش داشتند و راه خلاصى از آن را شرح مى دهد و به عنوان يك رهبر آگاه و صادق، هشدارهاى لازم را به مردم درباره بدترين فتنه ها كه فتنه بنى اميّه است مى دهد.
در بخش كوتاه ديگرى از اين خطبه، از آگاهيهاى خويش و ارتباط و پيوند با عالم غيب و سيراب شدن از سرچشمه وحى، سخن مى گويد و جمله معروف و مشهور فَاسْأَلوُنِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي؛ پيش از آنكه مرا از دست دهيد، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد را بيان مى كند كه به گفته ابن عبدالبرّ در كتاب استيعاب گروهى از راويان و محدّثان تصريح كرده اند كه احدى از صحابه اين جمله را نگفت (چرا كه از اين بيم داشتند مردم سؤالاتى مطرح كنند كه آنها پاسخ آن را نداشته باشند).
🔰من چشم فتنه را کور کردم!
امام(علیه السلام) در نخستین بخش این خطبه - بعد از حمد و ثناى الهى - مردم را مخاطب ساخته مى فرماید:
✅«اى مردم! من چشم فتنه 👁را کور کردم و کسى جز من بر این کار جرأت نداشت، بعد از آنکه ظلمتِ فتنه ها، در همه جا گسترده شد و به آخرین درجه شدّت رسید!». (أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اللهِ، وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، أَیُّهَا النَّاسُ! فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ، وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِىءَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا، وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا).
👈در این که منظور از فتنه در این عبارت کدام فتنه است؟ جمعى از «شارحان نهج البلاغه» آن را اشاره به فتنه جنگ جمل دانسته اند; چرا که افراد ساده لوح و حتّى آنها که در درجه متوسّطى از علم و ایمان بودند، در آن حیران شده بودند که آیا مى شود با گروهى که ظاهراً مسلمانند - و به اصطلاح - اهل قبله اند، جنگید؟! گروهى که بعضى از صحابه معروف و مشهور مانند «طلحه» و «زبیر» در میان آنهاست و گروهى که همسر رسول خدا «عایشه» زمامدار آن است; هر چند این جنگ و پیکار، بعد از اتمام حجّت فراوان و عدم تسلیم در برابر حق بوده باشد. وانگهى، بعد از غلبه بر آنها، آیا مى توان اموال آنها را به غنیمت گرفت؟ با اسیرانشان باید چه کرد؟🙄
ولى امام که مى دانست اگر این پیمان شکنى و شقّ عصاى مسلمین ادامه یابد، فتنه و آشوب سراسر کشور اسلام را خواهد گرفت و شاید چیزى از اسلام و میراث پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) باقى نماند; نخست به اتمام حجّت برخاست و با ملاقات ها و گفتگوهاى پى در پى آنها را از عواقب این امر بر حذر داشت⚠️ و چون نپذیرفتند چاره اى جز توسّل به زور نبود; به همین دلیل، با قاطعیّت و بدون هیچ گونه شک و تردید، بر آنها تاخت و آتش جنگ جمل را خاموش نمود.
🔄بعضى دیگر، فتنه «خوارج » در «نهروان» را نیز در مفهوم جمله بالا وارد دانسته اند; چرا که «خوارج» على رغم آلودگى و انحراف باطنى و حماقتشان، ظاهرى آراسته داشتند و حتّى غالباً به واجبات و مستحبّات کوچک نیز، اهمیّت مى دادند; لذا بسیارى از ساده دلان در مبارزه با آنان، تردید به خود راه مى دادند. امام چشم این فتنه را که برخاسته از کج اندیشى ها و اعمال منافقانه خوارج بود نیز، کور کرد.
👈بعضى دیگر، فتنه «معاویه»، شامیان و جنگ صفیّن را - که از همه اینها گسترده تر بود و امام تا سر حدّ پیروزى آن را رهبرى فرمود، و اگر سستى و نادانى گروهى از فریب خوردگان پیش نیامده بود، آن هم براى همیشه پایان مى یافت - در مفهوم جمله بالا داخل مى دانند.
👈بعضى از «شارحان» نیز فتنه را، به مفهوم عامّى گرفته اند و معتقدند این فتنه ها از زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در جنگ بدر آغاز شد و در غزوات دیگر ادامه یافت و بعد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به صورت خطرناکتر، ظهور و بروز کرد و تا زمان «عثمان» ادامه یافت و بعد از بیعت مردم با آن حضرت به اَشکال دیگرى نمایان گشت و امام گاه با شمشیر، گاه با صبر و شکیبایى، گاه با آگاهى رسانى و گاه با فریادها و هشدارها، چشم فتنه ها را نابینا کرد.
🔰ولى تفسیر اوّل (اشاره به جنگ جمل) با تعبیرات خطبه، مناسبتر به نظر مى رسد.
👈تعبیر به «عَیْنَ الْفِتْنَةِ» نشان مى دهد که امام فتنه را به هیولاى وحشتناکى تشیبه کرده، که وقتى چشم او را کور کنند، قدرت فعّالیت از او گرفته مى شود و در ضمن اشاره به این نکته نیز مى تواند باشد که امام در مبارزه با فتنه ها، به سراغ مرکز اصلى فتنه و توطئه مى رفت، نه شاخ و برگها🍃; زیرا، هنگامى که مرکز فتنه، متلاشى شود بقیّه اعوان و انصار فتنه گران، خود به خود متلاشى خواهند شد و این، بهترین راه براى از بین بردن فتنه ها، با ضایعات کمتر است.👌
سپس امام(علیه السلام) در این زمینه به سراغ نکته بسیار مهمّى مى رود و براى بیان آن، این گونه آغاز مى کند.
✅مى فرماید: «از من سؤال کنید (و آنچه را مى خواهید درباره سرنوشت آینده از من بپرسید) پیش از آن که مرا از دست دهید». (فَاسْأَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی).
👈همان گونه که در سابق نیز اشاره شد، به گفته محقّقان، هیچ کس را یاراى این سخن، جز على بن ابى طالب(علیه السلام) نبوده است!👌 چرا که آگاهى او بر مسائل گذشته و حال و آینده، به قدرى گسترده بود که پاسخ هر سؤالى را، از معارف و احکام و حوادث گوناگون آماده داشت و این علم و دانشى بود که از پیامبر آموخته بود و پیامبر از سرچشمه وحى فرا گرفته بود و الهامات الهیّه و تأییدات روح القدس بر قلب پاک امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز، آن را گسترش مى داد و برآن تأکید مى نمود.
👳♂جمعى از «مورّخان» از افرادى نام برده اند که به خاطر غرور آمیخته با ناآگاهى، در این میدان گام نهادند و نداى «سَلوُنِی» سر دادند; ولى به زودى رسوا و سرشکسته شدند و مدّعاى خود را پس گرفتند! ☺️از جمله «ابن جوزى» (دانشمند معروف قرن ششم) روزى بر منبر همین جمله «سَلوُنِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را در برابر مردم گفت، ناگهان زنى از میان جمعیت برخاست رو به سوى او کرده گفت: «در روایات آمده که على(علیه السلام) در یک شب براى مراسم کفن و دفن «سلمان فارسى» به «مدائن» آمد و بلافاصله بازگشت» ابن جوزى گفت: «آرى چنین روایتى نقل شده است». زن گفت «این را هم مى دانیم که جنازه «عثمان» که در نزدیکى امام بود سه روز در مزابل افتاده بود و على(علیه السلام) کارى نکرد;» ابن جوزى گفت: «آرى! چنین بوده است» زن گفت: «باید یکى از این دو کار اشتباه باشد» (در واقع زن مى خواست اعتقاد ابن جوزى را در مورد عثمان تخطئه کند) ابن جوزى از پاسخ فرو ماند و تنها به این قناعت کرد که به آن زن گفت: «اگر بدون اجازه همسرت از خانه بیرون آمدى لعنت خدا بر تو باد و اگر با اجازه شوهرت بود لعنت خدا بر او باد!» زن با خون سردى گفت: «بگو ببینم خارج شدن عایشه براى جنگ با على(علیه السلام) (در واقعه جمل) به اذن پیامبر بود، یا بدون آن!» (اشاره به اینکه پیامبر اکرم از قبل پیش بینى کرده بود و او را نهى فرمود.) ابن جوزى خاموش ماند و قدرت بر پاسخ نداشت.😏
شبیه این واقعه درباره بعضى دیگر نقل شده است.
✅سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر این مقدّمه چنین مى فرماید: «سوگند به کسى که جانم در دست قدرت اوست! از هیچ حادثه اى که از امروز تا دامنه قیامت واقع مى شود از من سؤال نمى کنید (مگر این که پاسخ آن را آماده دارم) و همچنین درباره هیچ گروهى که حتّى یک صد نفر را هدایت یا گمراه مى کنند پرسش نمى کنید، مگر اینکه از دعوت کننده و رهبر و کسى که آنها را به پیش مى راند و از جایگاه خیمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها و کسانى که از آنها کشته مى شوند، یا به مرگ طبیعى مى میرند، (از همه اینها) شما را آگاه مى سازم.» (فَوَ الَّذِی نَفْسِی بَیَدِهِ! لاَ تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْء فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ السَّاعَةِ، وَ لاَ عَنْ فِئَة تَهْدِی مِئَةً وَ تُضِلُّ مِئَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُکُمْ بِنَاعِقِهَا، وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِکَابِهَا، وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلا، وَ مَنْ یَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً).
👈بسیارند کسانى که ممکن است مسائلى را به صورت مبهم و کلّى در آینده اى نزدیک پیش بینى کنند و این کارى است که سیاستمداران، در مسایل مربوط به اطراف عصر خود، همیشه دارند و ممکن است گاهى صحیح و گاهى اشتباه از آب درآید; ولى پیش بینى دقیق جزئیّات با تمام مشخصّات، آن هم در زمان هاى بسیار دور، براى هیچ کس ممکن نیست، جز آنها که با سرچشمه وحى ارتباطى دارند و از علم بى پایان پروردگار، مدد مى گیرند و جالب این است که امام(علیه السلام) در جمله هاى بالا از یک سو، تأکید بر این دارد که من تمام حوادث آینده را تا دامنه قیامت مى توانم براى شما پیش گویى کنم و از سوى دیگر اشاره به تمام جزئیّات آنها مى کند. چیزى که براى غیر پیغمبر و کسانى که از علوم خاص او بهره دارند، امکان پذیر نیست.
👈تعبیر امام در جمله هاى بالا به «وَ لاَعَنْ فِئَة تَهْدی مِئَةً...» اشاره به این است که نه تنها از گروهها و لشکرهاى انبوه، که در آینده حادثه مى آفرینند، با خبرم; بلکه حتّى از گروهک هاى کوچک که هیچ کس نمى تواند درباره آن پیش گویى داشته باشد - به برکت تعلیم الهى - با خبر هستم!
سپس امام(علیه السلام) به دو نکته دیگر در این زمینه اشاره مى کند:
✨نخست، براى تشویق هر چه بیشتر آنها به سؤال کردن از مسائلى سرنوشت ساز، مى فرماید: «اگر مرا از دست دهید سپس ناراحتى هاى زندگى و مشکلات بر شما فرو بارد (و براى یافتن راه حلّ به این و آن متوسّل شوید) بسیارى از پرسش کنندگان سر به زیر مى افکنند و در حیرت فرو مى روند، (چرا که پاسخگویى نمى یابند;) و بسیارى از مسئولان (آنها که مورد پرستش واقع مى شوند،) از پاسخ فرو مى مانند».😔
(وَ لَوْ فَقَدْتُمُونی وَ نَزَلَتْ بِکُمْ کَرَائِهُ الأُمُورِ، وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ، لاََطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ، وَ فَشِلَ کَثِیرٌ مِنَ المَسْؤُولِینَ).
👈اشاره به اینکه، تا من در میان شما هستم از مسائل سرنوشت ساز خود سؤال کنید; چرا که بعد از من دیگران نمى توانند پاسخ درستى به شما بدهند; لذا در کار خود فرو مى مانید و پشیمان مى شوید.
👈دیگر اینکه، یک اشاره اجمالى به طوفانها و بحرانهایى که در پیش است مى کند، تا خود را براى آن آماده سازند و در عین حال نوید فتح و پیروزى به نیکان مى دهد.
✅ مى فرماید: «این حوادث و بلاها هنگامى روى مى دهد که جنگ بر شما طولانى شود و (براى کوبیدن شما) دامن به کمر زند و دنیا آنچنان بر شما تنگ گردد که ایّام بلا را بسیار طولانى بشمرید (و سخت بى تابى کنید، و این وضع همچنان ادامه مى یابد) تا زمانى که خداوند پرچم فتح و پیروزى را براى باقیمانده نیکانِ شما، به اهتراز درآورد». (وَ ذلِکَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُکُمْ، وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاق، وَ ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً، تَسْتَطِیلُونَ مَعَهُ أَیَّامَ الْبَلاءِ عَلَیْکُمْ، حَتَّى یَفْتَحَ اللهُ لِبَقِیَّةِ الأَبْرَارِ مِنْکُمْ).
👈امام در واقع پیش بینى روشنى از سیطره حکّام جنایتکار بنى امیّه بر اموال و نفوس و سرزمین هاى اسلامى مى کند که هر کس با آنها اندک مخالفتى داشت، با شدیدترین ضربات سرکوب مى شد و آمار جنایتها و اعمال غیر انسانى آنها از حد وحصر بیرون است و تعبیر «ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً; دنیا بر شما شدیداً تنگ خواهد شد» کاملا بر این حکومت سیاه، صادق بود.
👈تعبیر به «فتح و پیروزى نیکان» ممکن است اشاره به زوال حکومت جابر بنى امیّه باشد که مسلمانان براى مدّتى نفسى آسوده کشیدند; چرا که هنوز عبّاسیان قدرت و قوّتى پیدا نکرده بودند. و نیز ممکن است اشاره به حکومت جهانى حضرت مهدى(علیه السلام) باشد، که به تمام ظلم و بى عدالتى ها و جنایات جنایتکاران پایان مى دهد.👌